احمد عابدينى
نهضت عاشورا و حوادثى كه در آن فاصله زمانى رخ داد، تاكنون از زواياى بسيارى مورد بررسى و تحليل قرار گرفته است. يكى از نكات مورد توجه در اين نهضت، تلاشى است كه براى حفظ كرامت و حجاب بانوان اهل بيت(ع) صورت گرفته است. آنچه در اين مقاله آمده است نگاهى به همين موضوع دارد. موضوعى قابل توجه كه به مناسبت 28 رجب، روز حركت امام حسين(ع) از مدينه به مكه و آغاز سفر تاريخى و جهادى آن بزرگوار، تقديم خوانندگان محترم مىكنيم.
نهضت حسينى از زواياى مختلف قابل نظر، تأمل و درس آموزى است. اين حادثه شگفت تا كنون بيشتر از زاويه ظلم ستيزى، زير بار زور نرفتن، تن به ذلت ندادن بررسى مىشد و ارزش الگويى آن به عنوان مبارزه اى تمام عيار كه در آن تمامى مقررات جنگى و تاكتيكهاى نظامى به كار رفته و در طى آن، سپاه امام، با نيروى اندك كه بسيار كمتر از 1% نيروى دشمن بوده ساعتها مقاومت كرده و زير بار خفت و خوارى نرفته، مطرح شده است.
اكنون در نظر داريم از ديدگاه ديگرى به نظاره اين حادثه سرشار از عبرت بنشينيم و جايگاه حجاب و كرامت زن را در اين واقعه بررسى كنيم.
حضرت دستور داد چادرها و خيمه ها را به هم نزديك كنند و در اطراف خيمه ها خندقى حفر كنند و در درون آن خاشاك، هيزم و نِى بريزند تا هنگام شروع جنگ، خندق ها را مشتعل سازند و دشمن، تنها از يك طرف با آنها بجنگد. به هر حال، مسأله حفر خندق و يا وضع خاشاك در آن وضع بحرانى با تعداد نفرات كم، علاوه بر نشان دادن تاكتيك هاى نظامى حضرت اباعبداللّه(ع)، نشانه دقت ايشان در حمايت از اهل بيت خويش است.
مرحوم شيخ مفيد در كتاب ارشاد مىنويسد: «وَ اَمَر بِحَطَبٍ وَ قَصَبٍ كان من وراء البيوت ان يترك فى خندق كان قد حُفِرَ هناك و ان يُحرَقَ بالنار مخافة ان يأتوهم من ورائهم»(1)
حضرت اباعبداللّه دستور داد هيزم ها و نى ها را از پشت خيمه ها به درون خندقى كه حفر شده بود بريزند و آن را به آتش بكشند تا دشمن نتواند از پشت سر بيايد.
آيا خندق، شب عاشورا كنده شد يا قبل از آن؟ آيا به دست لشكريان حضرت كنده شد يا از قبل آماده بوده است؟ از عبارت ارشاد معلوم نمىشود. شايد خندق از قبل بوده و مسير سيلاب و امثال آن بوده و حضرت آنجا را براى خيمه زدن انتخاب كرده تا در موقع مناسب از خيمه استفاده كند و ممكن است آن خندق در همان چند روز يا تنها در شب عاشورا حفر شده باشد كه در هر دو صورت حاكى از قوت، عزم، اراده و زحمت طاقت فرساى حضرت و اصحابش است.
حضرت از حفظ امنيت خيمه ها لحظه اى غافل نشد و علاوه بر دستور آتش زدن هيزم هاى خندق، در شب عاشورا فرمان داد تا خيمه ها را به هم نزديك كنند تا دشمن نتواند از لابهلاى خيمه ها رد شود.
شيخ مفيد اين حادثه را از قول حضرت سجاد(ع) چنين نقل مىكند: در شب عاشورا نشسته بودم و عمه ام زينب به پرستارى من مشغول بود. پدرم و جُوْيَنْ ـ كه قبلاً غلام ابوذر بود ـ به كنارى رفتند و او شمشير پدرم را اصلاح مىكرد و پدرم اشعار «يا دَهْرُ اُفٍّ لَكَ مِنْ خليلِ …» را مىخواند و تكرار مىكرد تا من مراد پدرم را دريافتم [اشعار از بى وفايى دنيا و كشته شدن افراد خبر مىداد] و دانستم كه بلا نازل شده است. عمه ام نيز شنيد و به گريه افتاد و از جا پريد. در حال حركت جامه اش به زمين مىكشيد، به نزد حسين(ع) شتافت و سر به گريه و ندبه گذاشت. حضرت نگاهى به او كرد و فرمود: «اى خواهر، شيطان بردبارى تو را نربايد» و چشم هاى پدرم پر از اشك شد … سپس حضرت بر صورت زينب آب پاشيد و … آنگاه حضرت از نزد خواهرش به نزد اصحاب رفت و به آنان دستور داد تا خيمه ها را به هم نزديك كنند و طناب ها را در يكديگر داخل كنند و خودشان بين چادرها واقع شوند و با دشمن از يك طرف مواجه شوند؛ در حالى كه خيمه ها پشت سرشان و جانب چپ و راستشان واقع شود و آنان را احاطه كرده باشد مگر از طرفى كه دشمن به سوى آنان مىآيد.(2)
روشن است كه تاكتيك نظامى، بسيار دقيق بوده است؛ زيرا علاوه بر خندق كه مانع از تجاوز دشمن به خيمه ها مىشده، طناب هاى چادرها تو در تو واقع مىشده تا دشمن نتواند از بين آنها عبور كند و محدوده ميدان را نيم هلالى قرار داده اند و خودشان نيز در دهانه آن نيم هلال واقع شده اند و علاوه بر مواجه شدن با دشمن از يك سو از سوى خيمه ها از هر گونه گزند و تجاوز در امان مىمانده است.
پس از شهيد شدن اصحاب و اقوام، همگان به سوى حضرت اباعبداللّه(ع) حمله ور شدند. هر كس جلو مىآمد از حضرت شكست مىخورد تا اينكه عمرسعد فرياد زد: اين مرد فرزند علىّ است: «هذا ابن قتال العرب» «اين فرزند شجاعترين مرد عرب است». و دستور داد تا از هر طرف به حضرت حمله كردند و بين او و خيمه ها فاصله انداختند.
در اين هنگام امام حسين(ع) فرياد كشيد و فرمود:
«و يحكم يا شيعة آل ابىسفيان! ان لم يكن لكم دين و كنتم لاتخافون المعاد، فكونوا احرارا فى دنياكم و ارجعوا الى احسابكم اذ كنتم اعرابا. فناداه شمر فقال: ما تقول يا ابنفاطمة؟ قال: اقول: انا الذى اقاتلكم و تقاتلونى، و النساء ليس عليهن جناح فامنعوا عتاتكم عن التعرض لحرمى ما دمت حيا»(3)
«واى بر شما اى پيروان آل ابى سفيان! اگر دين نداريد و از معاد هراسى نداريد، در دنيايتان آزادمرد باشيد و به حسب و شرافت خود نگاه كنيد، چون شما عرب هستيد. شمر ندا برآورد كه چه مىگويى فرزند فاطمه؟ حضرت فرمود: مىگويم من با شما مىجنگم و شما با من، زنان گناهى ندارند. تا من زنده ام طغيانگران خود را از حرم و اهل بيت من بازداريد.»
بله حضرت با اينكه مىداند تا لحظه اى ديگر هيچ مدافعى براى اهل بيتش نيست و تنها مدافع آنان نيز تا لحظات ديگر از پا درمىآيد، ولى باز حاضر نيست ببيند اهل بيتش مورد هجوم دشمن واقع شوند و شرافت عربى آنان را گوشزد مىكند تا شايد بدين وسيله آنان را از تعرض به زنان بازدارد. آيا اين عمل حضرت درس حميّت، غيرت و دفاع از تمام خانواده براى تمام مردان جهان نيست؟ آيا دوستداران حضرت نبايد براى حفظ خانواده از تعدّى ديگران تلاش كنند؟
در كتاب مناقب آل ابىطالب، داستانى نقل شده كه مضمون آن چنين است:
حضرت اباعبداللّه(ع) پس از تنهايى و كشته شدن اصحاب و ياران، براى رفع تشنگى و تجديد قوا براى جنگيدن، به سوى فرات رفت. صف دشمن را شكافت و خود را به آب رساند. همين كه با اسب در شريعه قرار گرفت و دست به سوى آب دراز كرد، يكى از لشكريان عمرسعد فرياد زد:
«يا اباعبداللّه! تتلذّذ بشرب الماء و قد هتكت حرمك؟! فنفض الماء من يده و حمل على القوم فكشفهم فاذا الخيمة سالمة.»(4)
«اى حسين، آيا از نوشيدن آب بهرهمند شده و لذت مىبرى در حالى كه اهل بيت تو مورد تعرض واقع شده اند؟! حضرت آب را از دست ريخت و بر قوم حمله كرد، صف آنان را دريد و خود را به خيمه رسانيد، ديد خيمه ها سالم است و مورد هجوم واقع نشده است.»
درست است كه حضرت مىتوانست يك لحظه درنگ كند و آب بياشامد و سپس به سراغ خيمه ها رود، ولى اين عمل (ريختن آب و برگشتن با سرعت) نشانگر اوج اهتمام حضرت به حفظ حريم خويش از تعرض بيگانگان است به طورى كه آشاميدن آبى كه با رنج فراوان خود را به آن رسانيده، در نظرش كم اهميت جلوه مىكند و مهمتر اينكه دشمن نيز از اين روحيه امام آگاه است و از آن سوءاستفاده مىكند و به دروغ شايع مىكند به خيمه ها حمله شده است و اين مسأله آنقدر درنظر حضرت مهم است كه شايعه آن نيز حضرت را از آشاميدن آب منصرف مىكند و به سوى خيمه ها مىكشاند.
اهل حرم يعنى مجموعه زنانى كه همراه امام حسين(ع) در كربلا شركت داشتند. اصرار زيادى بر حفظ حجاب خويش در برابر نامحرمان مىورزيدند و در آن هواى گرم و سوزان، و آن تشنگى و گرسنگى طاقت فرسا، هيچ گاه از پوشش و حجاب غافل نمىشدند كه گوشه اى از تلاش آن پاسداران حجاب به عنوان نمونه ذكر مىشود.
علامه مجلسى در بحارالانوار، حادثه اى را از زبان فاطمه صغرا دختر امام حسين(ع) به اين مضمون نقل مىكند:
«جلوى خيمه ايستاده بودم و بر بدن پدر و اصحابش كه قطعه قطعه شده بودند و مانند گوشت هاى قربانى بر زمين ريخته بودند و اسبها بر بدن هاى آنان مىتاختند، نظر مىكردم و فكر مىكردم كه بنى اميه بعد از كشته شدن پدرم با ما چگونه رفتار مىكنند؟ آيا ما را مىكشند؟ اسير مىكنند؟ … ناگهان مردى را ديدم بر اسبى سوار است و با ته نيزه، زنان را مىراند و آنان به يكديگر پناه مىبرند، و چادرها، مقنعهها و … آنها گرفته شده است و فرياد وا محمداه، وا علياه، وا جداه، وا ابتاه و … بلند است. قلبم فرو ريخت و بدنم به لرزه افتاد. از ترس او شروع كردم به اين طرف و آن طرف به دنبال عمه ام ام كلثوم دويدن. در همين حال ناگهان ديدم كه آن سوار به طرف من آمد. با سرعت تمام پا به فرار گذاشتم. فكر مىكردم از دست او نجات مىيابم.. ديدم به طرف من مىآيد. از خود بى خود شدم. ناگهان ته نيزه او به كتفم خورد. با صورت به زمين خوردم. مقنعه ام را كشيد، پرّه گوشم را پاره كرد و گوشواره هايم را برد و خون بر گونه هايم جارى شد و آفتاب بر سرم مىتابيد. او به طرف خيمه ها برگشت و من بىهوش شدم. ناگهان عمه ام را ديدم كه در كنار من قرار گرفته و گريه مىكند و مىگويد: بلند شو برويم ببينيم بر سر خواهران و برادر بيمارت چه آمده است! بلند شدم و گفتم: «يا عمتاه! هل من خرقة استربها رأسى عن اعين النظّار؟ فقالت: يا بنتاه و عمتكِ مثلكِ، فرأيتُ رأسها مكشوفة و متنها قد اسود من الضرب».(5)
«اى عمه! آيا پارچه اى هست كه سرم را از ديد تماشاچيان با آن بپوشانم؟ فرمود: عزيزم عمه تو نيز همانند توست. نگاه كردم ديدم سرش برهنه است و دستش از كتك سياه شده است. وقتى به خيمه برگشتيم ديدم خيمه و آنچه در آن بوده غارت شده و برادرم على بن الحسين با صورت روى زمين افتاده و از شدت گرسنگى، تشنگى و مرض، طاقت نشستن ندارد. با مشاهده حال او، ما بر او مىگريستيم و او بر حال ما مىگريست.
آرى، فاطمه صغرا كه تا آن لحظه گرسنه و تشنه بود و پس از شهادت امام حسين(ع) كسى به او و ديگر بازماندگان، آب و غذا نداد بلكه خيمه هاى آنان را آتش زدند و آنان با حالت تشنگى فرار مىنمودند، برخى نيز زخمى شده بودند ولى با اين حال فاطمه صغرا(س) با عمه اش شكوه از تشنگى و گرسنگى نكرد بلكه در اولين لحظه كه به هوش آمد درخواست پارچه اى براى پوشش خود نمود.
مرحوم مفيد از حميد بن مسلم نقل مىكند كه گفت: «به خدا سوگند مكرر مىديدم زنى از زنان يا دختران يا اهل بيت امام حسين(ع) را كه چادرش از پشت سر گرفته مىشد و كشيده مىشد تا بالاخره زن مغلوب مىشد و چادر يا لباسش به غارت مىرفت؛ تا سرانجام به على بن الحسين كه بسيار مريض بود و در ميان رختخواب خفته بود رسيديم … و عمر بن سعد آمد. زنان در مقابل او فرياد كشيدند و گريه كردند. لذا او به يارانش گفت: هيچ كدام حق نداريد بر خانه هاى اين زنان وارد شويد و متعرّض اين جوان مريض ـ على بن الحسين ـ نشويد.
«زنان از او درخواست كردند كه لباس هاى غارت شده آنان برگشت داده شود تا خودشان را بپوشانند. و عمرسعد دستور داد كه هر كس از وسايل اينان چيزى برده برگرداند. ولى به خدا سوگند هيچ كس چيزى برنگرداند.»(6)
باز روشن است كه زنان اهل بيت تقاضاى آب، نان و هيچ چيز مادى ندارند و تنها حجاب هاى خود را مىخواهند تا خود را بپوشانند و عمر سعد دستورى مىدهد ولى يا دستور جدى نبوده و يا آنان دستور را جدّى تلقى نمىكنند و به هر حال حجاب اهل بيت به آنان برگردانده نمىشود و آنان را مانند اسراى كافر، بدون حجاب وارد كوفه مىكنند كه داستان ورود اسرا به كوفه را از زبان مسلم جصاص (گچكار) پى مىگيريم:
مسلم جصاص مىگويد: به تعمير فرماندارى كوفه اشتغال داشتم كه ناگهان صداى فريادهاى فراوانى از اطراف كوفه به گوشم رسيد. از مستخدمى كه به خدمت مشغول بود پرسيدم: چه خبر است و اين صداها و فريادها براى چيست؟!
گفت: همين الآن سر طغيانگرى را كه بر يزيد خروج كرده است وارد كوفه كردهاند. گفتم آن خروج كننده اسمش چيست؟ گفت: حسين بن على!!
هنگامى كه مستخدم بيرون رفت، بر سر و صورت زنان، دست هايم را شستم و از درب پشت فرماندارى خارج شدم و خود را به كُناس ـ دروازه ورودى كوفه ـ رساندم.
در آن حال كه آنجا ايستاده بودم و مردم در انتظار آمدن اسرا بودند، چهل شتر كه زنان اهل بيت و اولاد فاطمه بر آنها سوار بودند وارد شدند … و اهل كوفه شروع كردند به كودكانى كه بر محمل ها سوار بودند تكه هايى از نان، خرما و گردو بدهند. ام كلثوم فرياد زد: «يا اهل الكوفة! ان الصدقة علينا حرام» اى اهل كوفه صدقه بر ما حرام است.
و شروع كرد نان و خرماها را از دست و دهان اطفال برگيرد و به زمين بيندازد.»(7)
اگر اين حادثه و گرسنگى بچه ها و خوردن نان و خرما و عمل حضرت ام كلثوم را كنار عمل ديگرى كه باز در كوفه اتفاق افتاد و اسرا چادر و مقنعه هاى اعطايى را قبول كردند بگذاريم، شايد حقيقت بيشتر روشن شود، داستان از اين قرار است:
سيد بن طاووس نقل مىكند كه عمر بن سعد اسراى اهل بيت را به كوفه برد. هنگامى كه نزديك كوفه رسيدند، اهل كوفه براى تماشاى اسرا اجتماع كردند. يكى از زنان كوفى كه بر سطحى ايستاده و بر آنان مشرف بود، پرسيد: «مِنْ أىِّ الأسارى اَنْتُنَّ؟» شماها از كدامين اسرا هستيد؟
جواب دادند: «نحن اسارى آل محمد» ما اسراى آل محمد هستيم.
زن از سطح پايين آمد و هر چه چادر، مقنعه، روسرى و پارچه اى كه داشت جمع كرد و به آنان داد و آنان خود را پوشانيدند.»(8)
سؤال مهم و قابل تأملى كه در اينجا مطرح مىشود اين است كه چرا اهل بيت با آنكه گرسنه بودند نان و خرما را قبول نكردند و حتى از دهان اطفالى كه تكليف هم ندارند، آنها را بيرون كشيدند و بر زمين انداختند ولى چادر و مقنعه ها را قبول كردند؟ آيا نمىخواهند بفهمانند كه حجاب اهميتش بسيار زياد است و حتى مىتوان عطيّه ها، بخشش ها و يا حتى صدقه هاى ديگران را قبول كرد و با آن خود را از ديد نامحرم حفظ كرد؟!
آيا اينها زنان ما را به رعايت حجاب در هر حال و هر موقعيت و با هر وسيله دعوت نمىكند؟!
پرواضح است كه حجاب نشانه كرامت و ارجمندى زن مسلمان است و زنان عاشورايى و زينب گونه كه پيامبران حريت و آزادگى و آيات عصمت و عفت بوده و هستند حفظ كرامت و شخصيت خود را بر همه چيز مقدم مىدارند.
پس از چند روزى كه اسرا در كوفه ماندند، آنان را به سوى شام روانه كردند. در هنگام حمل و نقل اسرا از مكانى به مكان ديگر، آنان را همانند اسراى كفار و گاه بدون پاسداشت حرمت آنان از نظر امكان حفظ كامل حجاب، انتقال مىدادند و اين كار، اعتراض اهل بيت(ع) و حضرت سجاد(ع) را برمى انگيخته و آنان براى حفظ حجاب از هيچ كوششى فرو گذار نمىكردند و حتى اگر لازم بود به خواهش و تمنّا نيز متوسل مىشده اند، در حالى كه هيچ سراغ نداريم كه امام حسين(ع) يا اهل بيت(ع) براى امور مادى به دشمن متوسل شده يا التماس كرده باشند و حتى يك مورد هم پيدا نمىشود كه مثلاً امام حسين(ع) از دشمن طلب آب كرده باشد و باز هيچ موردى نمىيابيد كه اهل بيت(ع) پس از اسارت از دشمن تقاضاى نان، آب و ساير امور مادى را داشته باشند ولى دقت در حوادث شام، اصرار اهل بيت بر حفظ پوشش و حجاب و دور نگه داشتن خود را از انظار تماشاچيان روشن مىكند و باز بر اهميت حجاب دلالت مىكند. قبلاً تقاضاى زنان از عمرسعد در صحراى كربلا ذكر شد كه بنا به نقل شيخ مفيد:
«و سألته النسوة ليسترجع ما اخذ منهن ليسترنّ به»
«زنان از او خواستند تا آنچه از آنان گرفته شده بازگردانده شود تا خود را با آن بپوشانند»(9)
اما چون آن خواسته اثرى نداشت و دستور عمرسعد كارساز نشد و كسى چادرها و مقنعه ها را بازنگرداند اين بار تقاضاى خود را به گونه اى ديگر و به فردى ديگر ابراز كردند. اكنون حادثه ورود اسرا به شام را پى مىگيريم.
سيد بن طاووس نقل مىكند كه «چون اسرا به دمشق نزديك شدند، ام كلثوم به شمر نزديك شد و گفت: از تو درخواستى دارم. شمر گفت: درخواستت چيست؟ گفت: هنگامى كه خواستى ما را به شهر وارد كنى از دروازه اى كه تماشاچيان آن كمتر باشند وارد كن و به مأموران پيشنهاد كن سرها را از بين كجاوه ها بيرون ببرند و از ما دور كنند، زيرا ما از بس در چنين حالتى و چنين وضعى مورد ديد واقع شديم خوار و ذليل شديم. ولى شمر از بس ظالم و ياغى بود، دستور داد سرها را بر نيزه ها در بين كجاوه ها قرار دهند و آنان را با آن حال از بين تماشاچيان عبور داد.»(10)
از اين حوادث، علاوه بر مظلوميت اهل بيت(ع) و اصرار آنان بر پاكدامنى و دورى از نگاه ناظران، پليدى، خباثت و كفر و كينه بيش از حد مخالفان آنان نيز روشن مىشود و معلوم مىشود كه آنان به كشتن امام و غارت اموالش اكتفا نكردند و با شكستن حريم و آسيب رساندن به حيثيت خاندان وحى اندوه اسيران را بيشتر كردند. آنان در صدد محو آثار اسلام بودند و با اين هدف تلاش مىكردند حجاب و پوشش شرعى را كه يكى از رهآوردهاى اسلام براى حفظ صيانت شخصيت زن مسلمان بود بى ارزش و منسوخ نشان دهند. از اين روست كه با تقاضاى ام كلثوم مخالفت مىكردند.
صاحب مناقب از سهل بن سعد نقل مىكند كه: در مسير بيت المقدس، به شام رسيدم. ديدم مردم شادند و به يكديگر بشارت مىدهند. زنان به دف زنى و پايكوبى مشغولند. پيش خود گفتم: اهل شام عيدى ندارند كه ما ندانيم. از گروهى كه كنارى ايستاده بودند از علت اين شادمانى سؤال كردم … گفتند: اين سر حسين است كه از عراق به شام هديه شده است. گفتم: عجيب!! سر حسين را مىآورند و مردم چنين شادى مىكنند … ناگهان اسب سوارى را ديدم كه بر نيزه اش سرى است كه بسيار شبيه سر رسول اللّه(ص) است و ناگهان پشت سر او زنانى را ديدم كه بر شتران بدون جهاز سوارند. به اولين نفر آنان نزديك شدم و عرض كردم: «اى دخترك، تو كيستى؟» گفت من سكينه دختر حسينم. گفتم: حاجتى دارى؟ من سهل بن سعد هستم. جدّ تو را ديده ام و سخنش را شنيده ام. گفت: اى سعد! به كسى كه اين سر به دست او است بگو سر را جلوتر ببرد تا مردم مشغول تماشاى آن شوند و چشمشان به اهلبيت رسول اللّه(ص) نيافتد. سهل مىگويد: نزد صاحب سر رفتم و گفتم خواسته اى دارم كه اگر برآورى چهارصد دينار به تو خواهم داد. گفت: خواسته ات چيست؟ گفتم: اين سر را از كجاوه جلوتر ببر، او انجام داد و من آنچه وعده داده بودم به او دادم.(11)
اگر ملاحظه شود كه هر دينار طلا يك مثقال بوده است معلوم مىشود چهارصد دينار بيش از هزار و پانصد گرم طلا خواهد شد و از اينكه كسى اين مقدار طلا مىبخشد تا تنها بعضى از زنان اهل بيت رسول اللّه(ص) كمتر مورد ديد واقع شوند، اهميت حفظ حجاب به خوبى روشن مىشود.
وقتى كه اسراى اهلبيت(ع) را وارد شام كردند و آنان را به مجلس يزيد بردند و او با تكبّر به بيان افتخارات و پيروزي هاى خود پرداخت، برخى از اهل بيت(ع) سخنانى گفتند. آنگاه حضرت زينب(س) به پا خاست و با بيان آياتى از قرآن، استهزاءگرى يزيد را ناشى از تكذيب آيات الهى، و مهلت دادن خداوند به او را براى افزون شدن گناهان او، و سرانجام گرفتار شدنش به عذاب الهى دانست و سپس فرمود:
«اَمِنَ العَدْلِ يا ابنَ الطُلَقاءِ تَخْديرُكَ حَرائِرَكَ وَ إمائَكَ وَ سَوْقُكَ بَناتِ رسولِ اللّه(ص) سَبايا قَدْ هُتِكَتْ سُتُورُهُنَّ وَ اُبْدِيَتْ وُجُوهُهُنَّ تَحدو بِهِنَّ الاعداءُ مِنْ بَلَدٍ اِلى بَلَدٍ»(12)
«آيا اين عدل است ـ اى فرزندان آزاد شده ـ كه تو زنان و كنيزكان خود را در پشت پرده و حجاب نگاه دارى و دختران رسول اللّه(ص) در حالت اسيرى، در حالى كه پوشش هاى آنان هتك برداشته شده و چهره هاى آنان آشكار ساخته شده، آنان را دشمنان از شهرى به شهر ديگر برانند؟!»(13)
نكته مهمى كه زينب(س) به آن تصريح مىكند و از آن سخت آزرده است اين است كه زنان يزيد پوشيده اند و او و زنان ديگر پوشش كامل ندارند و به همين جهت نمىگويد زنان تو در كاخ و اسيران در كوخند يا زنان تو سير و اسيران گرسنه اند بلكه تنها و تنها بر حجاب اصرار مىكند و اين يكى از مهمترين درس هايى است كه بانوان ما از نهضت امام حسين(ع) مىتوانند بياموزند.
ـــــــــــــــــــــــــــ
1ـ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص95.
2ـ همان، ص93 و 94 … ثم خرج الى اصحابه فامرهم ان يقرب بعضهم بيوتهم من بعض، و ان يدخلوا الاطناب بعضها فى بعض، و ان يكونوا بين البيوت فيستقبلون القوم من وجه واحد و البيوت من ورائهم و عن ايمانهم و عن شمائلهم قد حفّت بهم الاّ الوجه الذى يأتيهم منه عدوهم»
3ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1403، ج45، ص51.
4ـ ابو الفرج اصفهانى، مناقب آل ابىطالب، ج4، ص58؛ بحارالانوار، ج45، ص51.
5ـ بحارالانوار، ج45، ص60 و 61.
6ـ الارشاد، ج2، ص112 و 113.
7ـ بحارالانوار، ج45، ص114.
8ـ همان، ص108.
9ـ الارشاد، ج2، ص113.
10ـ بحارالانوار، ج45، ص127.
11ـ همان، ص127 و 128.
12ـ همان، ص134.
13ـ وقتى پيامبر اكرم(ص) مكه را فتح كرد از مشركانى كه قانونا بايد اسير و يا كشته مىشدند و ساليانى دراز با پيامبر(ص) مبارزه كرده بودند، پرسيد: در باره من چه فكرى مىكنيد؟ گفتند: «اخ كريم و ابن اخ كريم» «برادرى بزرگوار و فرزند برادرى بزرگوار هستى» و از تو انتظار كرامت و بزرگوارى داريم. حضرت فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء» برويد شما رها و آزاديد. (بحارالانوار، ج21، ص132)
اكنون حضرت زينب به آن حادثه اشاره مىكند و مىفرمايد شما در عوض آن نعمت آزادى كه پيامبر(ص) به شما داد، دختران او را اسير كرده، از شهرى به شهرى مىرانيد!