تفسیر آیات 56 تا 58 سوره انعام در تاریخ 7 دی 1400

تفسیر آیات 56 تا 58 سوره انعام در تاریخ 7 دی 1400

فایل صوتی درس: کلیک کنید

 

متن درس:

نکات درس تفسیر در تاریخ 7/10/1440

استاد عابدینی – تفسیر آیات 56 تا 58 سوره انعام

چکیده: خواندن بت براي امور مهم و غير مهم شرك است و خواندن انبيا و اوليا در زمان حياتشان جايز است و پس از رحلتشان نيازمند دليل است. همچنين خواندن خدا به حق پيامبران و معصومان نيازمند دليل است. خواندن انبيا و اوليا براي اينكه براي ما دعا كنند كاري بي‌دليل است. و دليلي وجود ندارد كه آنان را ملزم به لزوم پاسخ‌گويي به درخواست ما كند.

قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ اَلَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ قُلْ لاٰ أَتَّبِعُ أَهْوٰاءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ مٰا أَنَا مِنَ اَلْمُهْتَدِينَ  ﴿الأنعام‏، 56﴾

بگو: من بازداشته شده‌ام از اينكه بپرستم آن كساني را که شما به جای خدا می‌خوانید. بگو: من از هواهای [نفسانی] شما پیروی نمی‌کنم، که در آن صورت گمراه شده‌ام و از راه یافتگان نيستم.

قُلْ إِنِّي عَلىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ مٰا عِنْدِي مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ اَلْحُكْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ يَقُصُّ اَلْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ اَلْفٰاصِلِينَ  ﴿الأنعام‏، 57﴾

بگو: من بر حجتي بسيار روشن از پروردگارم استوار هستم و شما آن را تکذیب کردید، آن [عذابی] که به شتاب آن را مي‌خواهيد در اختیار من نیست. حکم جز براي خدا نيست، حق را پي مي‌گيرد و او بهترین فيصله دهندگان است.

قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ اَلْأَمْرُ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِالظّٰالِمِينَ  ﴿الأنعام‏، 58﴾

بگو: اگر آنچه را كه با شتاب خواستاريد در اختیار من بود، حتما کار میان من و شما تمام شده بود [و شما نابود شده بوديد]. و خدا به [حال] ستمکاران داناتر است.

در این جلسه نیاز است که راجع به برخی از مطالب جلسات گذشته توضیح بیشتری بدهم تا ابهاماتی که برای عده‌ای از دوستان ایجاد شده بر طرف شود:

مراد از اَلَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ در آیه 56 بت‌هایی هستند که مقابل خدا می‌باشند. روشن است كه پیامبر(ص) و ائمه عليهم السلام مقابل خدا نيستند؛ ولی آیا خواندن ائمه که مقابل خدا نیستند صحیح است یا نه؟ بالاخره امامان زمانی به دنیا آمده‌اند و زمانی از دنیا رفته‌اند و با اینکه مقام بالایی داشته‌اند هیچ‌گاه مثل خدا نیستند که همیشه حی و قیوم باشند.

بالاخره پیامبر(ص) و ائمه در حال حاضر حیات مادی ندارند بلکه حیات معنوی دارند. حال سوال این است که آیا می‌توان از آنها درخواست کرد؟ مثلا آیا می‌توان از پیامبر(ص) درخواست کرد که فلان مریض را شفا بده؟ یا گناهان من را بیامرز یا به من علم بده؟

بنده گفتم جواز چنین درخواستی دلیل می‌خواهد. به نظر مي‌رسد چنین امری در دین مسکوت است.

اشکال: با تمسک به اصالة الاباحة می‌توان گفت چنین کاری جایز است.

جواب: اصالة الاباحة مربوط به امور عملی است ولی بحث ما مربوط به امور اعتقادی است. اصل عملی مربوط به وقتی است که در مرحلۀ عمل به شک بیفتیم نه در اینجا که راجع به یک مسألۀ اعتقادی بحث می‌کنیم.

در بحث ما وقتی می‌خواهیم به امری معتقد شویم در چنین امری سراغ اصالة الاباحة نمی‌روند چرا که عقاید دلیل یقینی لازم دارد و نباید آن را بر شک بنا کرد.

نتیجه اینکه اگر کسی از بت که مقابل خدا است بخواهد که مریضش را شفا دهد این کار شرک است ولی اگر از موجود خوبی که رسول خدا(ص) یا جانشین رسول خداست چیزی مثل شفای مریض بخواهیم این کارها بی‌دلیل است. نمی‌گویم این کارها شرک است چرا که آنها مقابل خدا نیستند ولی خواستن از کسی که تجلی خداست دلیل می‌خواهد.

علاوه بر این پیامبر اکرم(ص) هیچ‌گاه از انبیاء قبلی درخواستی نکرده است و مثلا جدش ابراهیم را صدا نزده است. از آن طرف هیچ‌یک از مؤمنینی که قرآن از آنها سخن گفته از پیامبرانی که از دنیا رفته‌اند چیزی نخواسته‌اند. حال اگر کسی بخواهد اعتقاد پیدا کند که چنین امری جایز است دلیل می‌خواهد.

پس نه دلیل بر شرک بودن چنین کاری داریم و نه دلیل بر جواز چنین کاری. با این وصف نه به افراط می‌رویم و نه به تفریط. نه مثل وهابیت چنین کاری را شرک می‌نامیم و نه مثل برخی از شیعیان چنین کاری را در گفتار و عمل مباح و مستحب معرفی می‌کنیم.

با این توضیحات متوجه شدیم که دليلي براي جواز گفتن «یا محمد و یا علی اکفیانی فانکما کافیان» نداريم. البته اگر مراد از کافیان این باشد که پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) در مقابل خدا هستند شرک است و الا اگر منظور این باشد که آنها اسماء و صفات خدا هستند این گونه دعا كردن کار بی‌دلیل است.

همۀ این صحبت‌ها مربوط به خواندن غیر خدا بود که ذیل آیۀ 56 سوره انعام بحث کردیم.

و اما ذیل آیات 57 و 58 بحث دیگری را مطرح کردیم که پیامبر(ص) با اینکه رحمة للعالمین است در مهربانی قابل قیاس با خدا نیست. حتی ممکن است پیامبری برای امت خودش عذاب بخواهد ولی خدا مهلت دهد؟

پس خدا به ظالمین آگاه‌تر و مهربان‌تر است و بهتر می‌داند که چه زمانی باید عذاب بیاید.

وقتی بحث رحمت را مطرح کردیم این مطلب را نیز گفتیم که اگر کسی بخواهد رحمت خدا را به خود جلب کند بهتر است خدا را به صفات خودش قسم دهد نه به مخلوقات خدا از جمله پيامبر (ص) و ائمه اطهار عليهم السلام.

دقت کنید که من نگفتم قسم دادن به ائمه شرک و کفر است. بلکه گفتم: آیا بهتر نیست خدا را مستقیما به ارحم الراحمینی خودش قسم دهیم؟

من گفتم: وقتی خدا ارحم الراحمین است و اولیاء و انبیاءِ مطرح شده در قرآن در دعاهایشان از تعبیر بحق محمد و…استفاده نکرده‌اند ما نیز مثل آنها دعا کنیم.

پس خدا ارحم الراحمین است و دستور داده که مرا صدا بزنید و در هیچ کجا نگفته نماینده‌های مرا بخوانید و انبیاء و اولیاء نیز همگی در گرفتاری‌های کوچک و بزرگ «رب» يا «ربنا» گفته‌اند بدون اینکه چیز دیگری را در کنارش قرار دهند، من گفتم ما نیز روش قرآنی را رفتار کنیم. حال کجای این حرف اشکال دارد؟

اشکال: ما دلایلی روایی داریم که در آن دلایل از تعبیر اللهم انی اسألک بحق محمد و آل محمد استفاده شده است و این روایات خیلی زیاد است و می‌توان از این روایات جواز این کار را نتیجه گرفت.

جواب: بنده نمی‌گویم گفتن چنین عباراتی جایز نیست بلکه می‌خواهم بگویم این عبارات با دعاهای قرآنی سازگار نیست و چه بسا راوی سخنان امام را اين‌گونه فهميده و تعبیر را به این صورت آورده نه اینکه امام نیز واقعا چنین لفظی را گفته باشد.

یادمان نرود که از طرفی افراد سابقۀ شرک داشته‌اند و خدا را به حق بتهايشان سوگند مي‌دادند و از طرف دیگر شايد بنی‌عباس گفتن بحق را باب کرده‌اند و ما باید این احتمال را بدهیم که سابقۀ ذهنی راوی با توجه به این دو نکته موجب شده که او بجای «اللهم صل» از «اللهم بحق» استفاده کند. و حتي ممكن است كسي كه يك متن خطي را مي‌خوانده به خاطر سابقه ذهني «صلِّ» را «بحق» خوانده باشد.

ما باید این را قبول کنیم که بسیاری از چیزهای دین زمانی که وارد محیط‌های مختلف می‌شود رنگ آن محیط‌ها را به خود می‌گیرد.

بد نیست در این زمینه مثالی بزنم:

برخی فکر می‌کنند لباس روحانیتی که ما می‌پوشیم لباس پیامبر(ص) است. این در حالی است که لباس ما لباس موبدهای زرتشتی است. یادم هست مرحوم آیت الله ایزدی در اولیل انقلاب در جلسه‌ای حضور داشت و شخصی از ایشان پرسید که آیا این لباس شما لباس پیامبر(ص) است و ایشان گفت: نه، بلکه لباس موبدهای زرتشتی است.

روحانیت زرتشتیت این گونه لباس می‌پوشیدند و علمای اسلام نیز به همان صورت لباس پوشیدند. پس ما لباس موبد زرتشتی را می پوشیم ولی عالم اسلام هستیم.

دین وقتی به ایران آمد رنگ و لعاب ایرانی گرفته است. همین دین در مصر و اروپا که رفته رنگ و لعاب مصری و اروپایی گرفته است و محتوای دین در قالب‌های مختلف رفته است. حال این قالب‌ها بعضا آنقدر قوی بوده که بر محتوا غلبه پیدا کرده است و «اللهم بحق» نیز مصداقی از همین موارد است و در نتیجه ما نباید فکر کنیم گفتن این عبارت جزو دین است همانطور که نباید فکر کنیم لباس ما روحانیون، لباس پیامبر(ص) است.

من می گویم جملۀ «اللهم بحق» بالاخره مشکوک است و بهتر است بجای آن جملۀ «اللهم صل علی….» بگوییم.

بنده در دعاهای صحیفۀ سجادیه یک به یک صلوات‌ها را بررسی کردم و نزدیک به 200 مورد صلوات پیدا کردم. چندین مورد نیز «اللهم بحق» وجود داشت که حدود 8 مورد بود و این 8 مورد چه بسا همان‌ها بوده که راوی از ذهن خودش دخالت‌هایی داده است.

پس می‌خواهم بگویم باید فرهنگ‌سازی کنیم که در دعاها ابتدا صلواتی فرستاده شود و بعد دعا شود نه اینکه «اللهم بحق» گفته شود چون دلیل ندارد.

باید توجه داشت که وقتی در دعاهای اصلی و متقن مثل دعاهای قرآنی، دعای کمیل، مجیر و …. «اللهم بحق» وجود ندارد پس اگر در مواردی این جمله هست این احتمال را بدهیم که ذهن راوی موجب آن شده است.

وقتی این احتمال ایجاد شد بهتر است دنبال آن طرفی برویم که یقینی است.

اشکال: با این حرف، ما و ائمه همگی در خواستن از خدا متساوی می‌شویم و این یعنی ما و ائمه مثل هم هستیم؟

جواب: همۀ افراد در خواستن از خدا مساوی هستند نه اینکه بگوییم همه از لحاظ مقام مثل هم هستند. به عنوان مثال می‌گویند همۀ افراد در مقابل قانون مساوی هستند. این به معنای آن نیست که همۀ افراد از لحاظ درجه توانايي يا درجه علمي يا قد و اندازه با هم مساوی هستند بلکه به این معناست که در قبال قانون همگی مساوی هستند. پس همۀ ما می‌توانیم «یا ربِّ» بگوییم ولی این «یا ربِّ» گفتن‌ها در درگاه خدا یک‌گونه نیست و «یا ربِّ» گفتن پیامبر(ص) – چون شناخت و اخلاص بيشتري دارد – بالاتر از «یا ربِّ» گفتن ماست. حتی جواب خدا نیز نسبت به «یا ربِّ» گفتن افراد مختلف، متفاوت است چون ظرفیت‌ها فرق دارد. کسی که ظرفیت بالایی دارد خدا به او زیاد می‌دهد ولی به افراد کم ظرفیت کمتر. پس اعطای خدا به ما متفاوت است چون ظرفیت‌ها متفاوت است.

بنابراین در اینکه همه می‌توانیم خدا را صدا بزنیم و «یا ربِّ» بگوییم متساوی هستیم ولی جواب خدا ممکن است متفاوت باشد. حتی اگر دعاها از لحاظ لفظی یکی باشد باز از لحاظ محتوا متفاوت است و در نتیجه اعطاء الهی متفاوت می‌شود. مثل اینکه در حوزه، همۀ طلاب «رب زدنی علما» می‌گویند ولی هریک علمی مدّ نظرش است.

با این صحبت‌ها متوجه می‌شویم اگر گفتیم ما نیز مثل پیامبران باید «یا ربِّ» بگوییم به این معنا نیست که ما با آنها متساوی هستیم.

به هر حال مبنای من قرآن و عترت است ولی منظورم از عترت خود عترت است نه روایات منسوب به عترت.

در مورد روایات اطمینان نداریم که از دو لب عترت خارج شده باشد. روایات در ابواب فقهي حجت است ولی اینکه ضرورتا از دو لب امام خارج شده باشد معلوم نیست. روایات نقل به معنا است و حجت است و اگر کسی به استناد همین روایات در دعا عبارت «اللهم بحق» بگوید من نمی‌توانم بگویم باطل است ولی می‌خواهم بگویم اطمینان آور نیست.

جلوگیری از ایجاد بدعت:

و اما اگر گفتن «بحق محمد و …» صحیح باشد امروزه می‌بینیم که چیزهای دیگر نیز به وجود آمده است مثل گفتن بحق خون گلوی حسین یا بحق ناله‌های زینب…. و حتي كسي بگويد به حق ناله‌هاي اين سگ مريض من!!

مشاهده می‌کنید که کار به کجا منجر شده است؟ پس نباید با اصل برائت و اصالة الاباحة خروار خروار خرافات وارد دین کنیم. با این حرف‌ها و استدلالات ضعیف، عَلَم و کُتَل و هر چیز خرافه‌ای جایز می‌شود و اینگونه دین آرام آرام عوض می‌شود. پس باید در نقطه‌ای جلو این چیزها را گرفت.

و اما بحث دیگر این است که آیا جایز است از امام بخواهیم که او از خدا بخواهد؟

در این زمینه باید گفته شود که در عرف ما، مردم همیشه به یکدیگر التماس دعا می‌گویند. باید بررسی کرد که آیا در حیات پیامبر(ص) وقتی صحابۀ ایشان می‌خواستند از یکدیگر خداحافظی کنند به یکدیگر التماس دعا می‌گفتند؟ اینکه دائما ما چنین چیزی به یکدیگر می‌گوییم آیا در زمان پیامبر(ص) بین اصحاب ایشان باب بوده است یا نه؟

البته من نمی‌گویم این کار حرام و کفر است بلکه منظورم این است که آیا این کار بر طبق سیرۀ پیامبر(ص) و ائمه هست یا نه؟ اینکه دائما به دیگری بگوییم تو برای ما دعا کن آیا دلیل دارد یا نه؟

قبلا در بین عرب‌ها موقع جدا شدن به یکدیگر سلام می‌کردند و در بین ما ایرانیان خداحافظ می‌گفتیم که هر دو نوعی دعا برای طرف مقابل بوده است و اکنون این کار برعکس شده و بجای دعا کردن در حق طرف مقابل به او می‌گوییم تو به من دعا کن؟

این کار از کجا آمده است و چه معنایی دارد؟ یادم هست در مسجدی در هامبورگ آلمان زنی که تازه مسلمان شده بود را دیدیم که عده‌ای دائما به او التماس دعا می‌گفتند. او به چند نفر اول پاسخ مثبت داد و بعد به بقیه گفت من وقت ندارم.

می‌خواهم بگویم چرا ما به الفاظی بدون معنا و بدون حقیقت عادت پیدا کرده‌ایم؟

و اما اینکه به امامان چنین بگوییم این کار با اینکه شرک و کفر نیست ولی دلیلی بر استحباب ندارد. اصلا آیا این کار فایده‌ای دارد یا نه؟ زمانی این کار فایده دارد که اولا او به حرف من گوش دهد و ثانیا دعا کند و ثالثا دعایش فایده داشته باشد ولی در همۀ اینها اشکال وجود دارد.

متأسفانه ما را به چیزهایی عادت داده اند که از معنا تهی است. پس باید اول بفهمیم این چیزها دلیل ندارد تا آرام آرام این عادت‌ها از بین برود تا بدعت ایجاد نشود.

اشكال: در ايه 64 سوره نساء آمده وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جٰاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اَللّٰهَ وَ اِسْتَغْفَرَ لَهُمُ اَلرَّسُولُ لَوَجَدُوا اَللّٰهَ تَوّٰاباً رَحِيماً

 و اگر آنان هنگامی که [با ارتکاب گناه] به خود ستم کردند، نزد تو می‌آمدند و از خدا آمرزش می‌خواستند، و پیامبر هم برای آنان طلب آمرزش می  کرد، یقیناً خدا را بسیار توبه پذیر و مهربان می  یافتند.

خوب شرط آمرزش و غفران خدا دو چيز است استغفار خودشان و استغفار پيامبر(ص). چرا شما مي‌گوييد نزد پيامبر نرويم و او برايمان استغفار نكند؟

پاسخ: اين آيه در باره منافقان است مرجع ضمير «هُم» به منافقان در آيه 61 بر مي‌گردد كه با بردن نزاع در نزد طاغوت و جلوگيري از راه خدا و سوگندهاي دروغ پيامبر(ص) را آزردند. اين افراد براي نجات از دوزخ و رسيدن به غفران الهي بايد به محضر پيامبر (ص) شرف‌ياب شوند و او را راضي كنند تا برايشان استغفار كند و خودشان نيز استغفار كنند تا خدا بيامرزدشان. اما مسلمانان گنهكار مشمول آیه 110 سوره نساء هستند:

وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اَللّٰهَ يَجِدِ اَللّٰهَ غَفُوراً رَحِيماً  ﴿النساء، 110﴾

و هر کس کار زشتی کند یا برخود ستم ورزد، سپس از خدا آمرزش بخواهد، خدا را بسیار آمرزنده و مهربان خواهد یافت.

طبق این آیه برای توبه نیاز به واسطه کردن کسی نیست. کسانی که به آیه 64 سوره نساء استناد می‌کنند چرا آیۀ فوق را نمی‌بینند؟ از مقایسۀ دو آیه و مرجع ضمير «هُم»متوجه می‌شویم که بحث آیه 64 مربوط به توبۀ منافقین است که چون نسبت به پیامبر(ص) ظلم کرده بودند باید نزد ایشان می‌رفتند و الا نسبت به دیگر گناهان، رفتن نزد کسی لزومی ندارد.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.