هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
فایل صوتی درس: کلیک کنید
متن درس:
نکات درس تفسیر در تاریخ 8/10/1400
استاد عابدینی – تفسیر آیات 56 تا 58 سوره انعام
انواع توسل و آثار هريك. بيان چند قصه. استشفاع و … محدوده شفاعت.
قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ اَلَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ قُلْ لاٰ أَتَّبِعُ أَهْوٰاءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ مٰا أَنَا مِنَ اَلْمُهْتَدِينَ ﴿الأنعام، 56﴾
بگو: من بازداشته شدهام از اينكه بپرستم آن كساني را که شما به جای خدا میخوانید. بگو: من از هواهای [نفسانی] شما پیروی نمیکنم، که در آن صورت گمراه شدهام و از راه یافتگان نيستم.
قُلْ إِنِّي عَلىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ مٰا عِنْدِي مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ اَلْحُكْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ يَقُصُّ اَلْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ اَلْفٰاصِلِينَ ﴿الأنعام، 57﴾
بگو: من بر حجتي بسيار روشن از پروردگارم استوار هستم و شما آن را تکذیب کردید، آن [عذابی] که به شتاب آن را ميخواهيد در اختیار من نیست. حکم جز براي خدا نيست، حق را پي ميگيرد و او بهترین فيصله دهندگان است.
قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ اَلْأَمْرُ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِالظّٰالِمِينَ ﴿الأنعام، 58﴾
بگو: اگر آنچه را كه با شتاب خواستاريد در اختیار من بود، حتما کار میان من و شما تمام شده بود [و شما نابود شده بوديد]. و خدا به [حال] ستمکاران داناتر است.
پاسخ به پرسشهاي دوستان خوب و فهيم با دستهبندي مباحث براي جلوگيري از خلط شدن برخي با بعضي ديگر:
معمولا بحث خواندن، توسل، شفاعت، زیارت و کرامت و همچنين فردِ از دنیا رفته و فرد از دنیا نرفته و افراد خوب و افراد بد با هم خلط میشود و هنگام بحث از هر يك ذهن به سوي ديگري ميرود.
اميد است كه با تفکیک شدن مباحث، مشكل حل شود.
به این عنوانها دقت کنید که هریک بحث خودش را دارد:
خواندن خدا – خواندن بت – خواندن اولیای خدا – خواندن خدا با تعبیر «بحق» – طلب دعا از اولیای الهی در حال حیات – طلب دعا از اولیای الهی پس از عروج و ….
اینها هریک بحث مربوط به خود را دارد.
مثلا زمان حیات با زمان ممات فرق دارد و اگر به شخص زندهای میگوییم لیوان آب را بده بعد از مرگ به او چنین گفته نمیشود.
اولیاء خدا تا زنده هستند از آنها درخواستهای كوچك، بزرگ، مادي و معنوي میشود. از تقاضاي ليوان آب گرفته تا… اما آیا بعد از عروجشان كسي از آنان درخواست ليوان اب ميكند؟ امور بزرگ مثل شكست دشمن چه؟
بنده گفتم چنين تقاضاهايي امکان دارد ولی آیا متوّلیان دین ما از اولیای الهی پس از عروج چیزی بزرگ يا كوچك خواستهاند؟
اگر دلیلی در این مورد پیدا شد در این قسمت باید آورده شود نه جای دیگر. این یک بحث. و من گفتم در قرآن چنين موردي نيافتم اگر كسي پيدا كرد خبر دهد. در زندگي ائمه اطهار هم نيافتم مگر خطبه حضرت علي(ع) هنگام دفن زهراي مرضيه(س) كه به نظر ميسد چون مناداي مندوب است نتوان آن را دليل مستقلي دانست. بحث دیگر قَسَم دادن خدا به حق اولیای خدا بود. بنده گفتم در قرآن چنین قسمهایی وجود ندارد که مثلا پیامبری، خدا را به حق پیامبر قبلی قسم داده باشد يامؤمنان به پيامبري خدا را به حق پيامبران قبلي يا بعدي قسم داده باشند.
این مورد در قرآن نیست ولی در روایات آمده است. در مورد روایات باید تحقیق کرد که چند مورد از آنها سند صحیح دارد؟ علاوه بر این باید دید که آن روایات، نسخه بدل دارند یا نه؟ مثلا ممکن است تعبیر «بحق محمد» نسخه بدل داشته باشد و بجای آن «صَلِّ علي محمد» نیز خوانده شده باشد. تازه همانطور که قبلا گفتیم روایاتي كه به دست ما رسيده فهم راوي است نه اينكه ضرورتاً عين الفاظ از دو لب معصوم خارج شده باشد و با توجه به اینکه قبل از اسلام به حق بتها سوگند میخوردند ممکن است چنین امری در ذهن افراد هنوز باقی بوده و به همین خاطر در روایات نیز ذهنیت راوی منعکس شده است.
پس وقتي در قرآن خدا به حق وليي قسم داده نشده است این احتمال بعيد نيست که شايد لفظ «بحق» در این دسته از روایات اشتباه فهم راوي باشد و ضرورتا از دو لب امام صادر نشده باشد.
بحث دیگر این بود که گفتیم چه دلیلی داریم که به دیگران التماس دعا بگوییم؟ آیا حضرت علی(ع) دائما به پیامبر(ص) التماس دعا میگفته است؟
البته به این نکته توجه شود که مستحب است كه مؤمنان برای یکدیگر دعا کنند ولی بحث ما فعلا این است که آیا جايز يا مستحب است كه از یکدیگر طلب دعا کنیم؟ جواز يا استحباب «التماس دعا» گفتن كجا ثابت شده است؟
یادم هست که آیت الله ایزدی روایتی میخواند كه الفاظش در ذهنم نيست ولي توضيح ايشان اين بود که کسی از امام، طلب دعا کرد و امام به او گفت: خودت برای خودت دعا کن.
اینها را میگویم تا برخی از اشکالاتي كه اين روزها به دين ميگيرند رفع شود. چرا ما برای خود دعا نکنیم و دیگری باید برای ما دعا کند؟ دعاي او براي ما چه فايدهاي دارد؟ مگر دعا براي كمال خودمان نيست؟ چطور او دعا كند من كامل شوم؟ مگر ميشود او نان بخورد من سير بشوم؟ اینکه در فقه گفته شده پدری که نمازهايش را نخوانده نمازهایش بر عهدۀ پسر بزرگش است نمازهاي پس براي پدر چه فايدهاي دارد؟ و یا اینکه به شخصی پول میدهند تا برای میت نماز بخواند تا ميت بريءالذمه شود اين چگونه توجيه ميشود؟
اتفاقا من مقالهای تحقيقي فقهي نوشتهام و در مجله الإجتهاد و التجديد شماره2 در بهار2006 ميلادي مطابق با 1385 چاپ شده است و در آن نوشتهام که این مسأله از نظر فقهي دلیل معتبری ندارد. بله اگر خود پدر وصیت کرد باید به آن وصیت عمل کرد و اجير چون پول گرفته و اجير شده بايد به عقد اجاره عمل كند.
به هرحال همانطور که هرکسی باید برای خود نماز بخواند در دعا نیز هرکسی باید برای خود دعا کند.
اشکال: بر طبق آیات قرآن بنیاسرائیل و همچنین فرعونیان از موسی طلب دعا کردهاند و سوگند هم دادهاند؟
جواب: اولا آنها از حضرت موسی(ع) که زنده بوده طلب دعا کردهاند. زمان پيامبر(ص) هم از آن حضرت سؤال پرسيدهاند و در قرآن با «يسألونك» آمده است اينكه منكري ندارد. ولي اينها مجوّز سؤال كردن يا طلب كردن يا طلب دعا كردن پس از رحلت آن بزرگواران نميشود.
ثانیا فرعونیان كه طبق آيه134 اعراف «بما عهد عندك» گفتهاند شايد باء سببي باشد و بر فرض باء سوگند باشد برای ما سوگند دادن آنان حجت نیست. تازه آنان در آيه 49 زخرف حضرت موسي (ع) را ساحر خطاب كردند و دقيقا همين مطلب را خواستند آيا اين مجوّز ميشود براي ديگران كه رسول خدا را ساحر بدانند؟!!
بالأخره این همه در قرآن از زبان صالحان دعاهایی آمده است که بدون سوگند دادن از خدا درخواست کردهاند. حال انصافا باید روش انبيا و اوليا را رها کرد و به عمل فرعونیان تمسک کرد؟ واقعا به کجا میرویم؟
بحث توسل
قبل از پرداختن به بحث توسل چند قصه بگویم تا متوجه شوید چرا من روی این بحث حساس شدهام.
پاسخ داد: بیرونش کردم. گفتم: چرا؟ پاسخ داد: اگر فردا آمد و گفت: امام زمان را در خواب دیدم که گفت: موسوی اردبیلی دشمن من است و گردنش را بزن. من چه کنم؟
با این داستان متوجه میشویم که آیت الله موسوی اردبیلی انسان عاقل و زيركی بوده است. واقعا اگر قرار باشد با یک خواب تصمیم بگیریم هیچ تضمینی برای کارها وجود ندارد.
متأسفانه کشور ما به بار خرافه بسته شده است. مثلا میگویند: در فلان عملیات برون مرزي شهید فلاني به خواب بهماني آمده و مسیر عملیات و كارهايي كه بايد انجام شود را مشخص کرده که از فلان راه بروید و عملیات را چنین اداره کنید یا میگویند: شهیدی به خواب پسرش آمد و گفت: به خواستگاری فلان دختر برو و اتفاقا وقتی به خواستگاری رفتند آن دختر نیز گفت: پدر شهيدم را در خواب دیدم به من گفت که پسر فلان شهید به خواستگاریت میآید… يا فلان طفل هنگام تولد «ياعلي» گفته يا فلان شهيد به پاي شكسته مادرش پارچه سبز بسته و پايش خوب شده و..
از این قبیل چیزها زیاد است. حال بر فرض كه برخي از آنها -لاعلي التعيين- صحيح باشد باز كردن اين راه به روي جامعه، كشور و دين را به نابودي كشاندن است. اگر این چیزها قبول شد و در آینده خواب دیدند که امام زمان(ع) گفته است: ديگر انتخابات نميخواهد بايد فلاني رئیس جمهور شود يا فلاني رهبر شود چه ميكنيد؟
کمکم میگویند: امام زمان به خواب فلان مسئول آمده و گفته فلان فرد را رد صلاحیت کنید. يا بودجهها را به فلان كشور بدهيد يا روح فلان مرده پس از مرگش در باره صلاحيت افراد نظر ميدهد و…
پس وقتی خرافات باب شد کمکم به جایی میرسیم که نمیشود جمعش کرد. باید درب خرافات را كاملا بست. ولو بر فرض چند موردي _ لاعلي التعيين- در بين آنها صحيح باشد كه ما به آنها علم تفصيلي نداريم. به همین دلیل است که من بر روی این بحث اصرار دارم که دليل هر چيزي چيست؟ و اصرار دارم بدون دليل چيزي را نپذيرم. بله کارها بايد منظم و عالمانه باشد.
اگر پیراهن یوسف از باب کرامت در یک مورد چشم یعقوب(ع) را شفا داده است، نمیشود هر پيراهن يا زيرشلوار يا چفیهای را شفابخش معرفی کرد و در بيمارستان و غيره تاب داد و از آن شفا خواست. بحث پیراهن یوسف در قرآن كه قطعي السند است آمده و تازه يك مورد و براي اينكه پدر اعتماد كند و بتواند به مصر برود و… اما چیزهای دیگر نظير عبا و چفيه و… را عدهای در آوردهاند که شايد بينشان شياد یا جاهل یا مغرض يا مزدور يا سادهانديش باشد.
اگر من روی این بحث توقف کردهام دلیلیش این است که میبینم چه بلاهایی از این طریق بر سر ما میآورند. قصههایی برای ما از معجزات و کرامات افراد نامشخص نقل کردهاند و میخواهند از آن طریق ما را به نتایجی برسانند. روزي سگ به حرم امام رضا(ع) ميبرند و روز ديگر در تنوري سري معجزه ميكند و..
تازه بر فرض که کرامتی برای فردی صورت گیرد چه دلیلی دارد که برای دیگران نیز همینگونه شود؟
چنان جامعۀ ما را به سمت خرافات میکشانند که از عصر جاهلیت نیز بدتر شدهایم. عجیب این است که گاهی میبینیم آدمهایی به سمت خرافات رفتهاند که عالماند و اصلا فکر نمیکردیم خرافی شوند.
و اما به بحث توسل برسیم که مثلا خواندن دعای توسل چه حکمی دارد؟ اینکه بگوییم «یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله» چه حکمی دارد؟
اولا باید گفته شود که گفتن جملات دعای توسل نه شرک است و نه کفر. ولی بحث بر سر این است که دليل و اثرش چیست؟
دقت کنید که قبل از آمدن فضاي مجازي ميگفتند: وجودها چهار نوع هستند: لفظی – کتبی – ذهنی – خارجی
به عنوان مثال زمانی واژۀ «آتش» را به زبان میآوریم. این وجود لفظی آن است. زمانی كلمه «آتش» را مینویسیم. این وجود کتبی میشود. ممکن است «آتش» را در ذهن تصور کنیم. این وجود ذهنی آن است و در مرحلۀ آخر «آتش» را در خارج از ذهن میبینیم. این میشود وجود خارجی و حقیقی.
حال در مورد آثار این چهار نوع از وجود باید دانست که هریک به قدر خود اثر دارد. اثر وجود لفظی و کتبی بسيار كم و در همان حد لفظ و کتابت است. وجود ذهني اثر بيشتري دارد و تصور آتش كمي انسان را منفعل ميكند و وجود خارجی بالاترین اثر را دارد. پس اثر اصلی مربوط به وجود خارجی است.
حال وقتی گفته می شود: یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله يا بلدگويي آن را پخش ميكند، این یک لفظ است و در حدّ خودش اثر دارد. ولی ما نباید در این حد متوقف شویم بلکه باید به اثر بالاتر برسیم. باید زندگی امام را يادبگیريم. این کار اثر بالاتری دارد و این مصداق توسل ذهنی میشود و كمي انسان را تكان ميدهد. اما اگر او را واقعا الگو قرار داديم و مثل امام رفتار کردیم به توسل واقعی رسیدهایم.
پس اصل توسل قبول است و دعاي توسل شعار توسل است و شعار توسل غیر از خود توسل است.
یادم هست استاد ما آیت الله جوادی آملی این مثال را میزد: آژیر قرمز علامت این است که به سنگر برویم. آژیر شعاری است که یادت نرود که باید به سنگر بروی. آن چیزی که از بمب باران حفظ میکند رفتن به سنگر است نه شعار اینکه من به سنگر میروم.
مثال امروزی نیز میتوان زد و آن اینکه امروزه آن چیزی که ما را از کرونا نجات میدهد واکسن زدن است نه گفتنِ «من واکسن ميزنم».
بله، لفظ اثر روانی دارد ولی اثرش کم است. خواندن دعای توسل اثر لفظی دارد و آن این است که ما اسم ائمه را آوردهایم و خودمان را نسبت به آنها محبّ نشان دادهایم ولی توسل واقعی زمانی اتفاق میافتد که با رفتار آنها آشنا شویم و در عمل مثل آنها گردیم.
چهارده معصوم آمدهاند تا الگوی زندگی ما باشند. ما باید به آنها نگاه کنیم و مثل آنها شویم. معنای توسل این است. ما که جاهلیم برای کسب علم باید به علم پیامبر(ص) و ائمه متوسل شویم. ما دنيا دوستيم براي زاهد شدن بايد زندگي آنان را ياد بگيريم تا زاهد شويم و عجول هستيم ميخ.اهيم بردبار شويم بايد صبوري و حلم آنان را ببينيم و..
پس توسل صحیح را باید یاد بگیریم. دین به ما یاد داده است که راه سعادتمندی دوری از گناه است. حال اینکه ما هر گناهی بکنیم و بعد با خواندن دعای توسل فکر کنیم سعادتمند شدهایم این کار، درست نیست.
دعای توسل تنها یک شعار است که میخواهد به ما بگوید باید مثل امام بشوی نه اینکه فکر کنیم با گفتن جملات دعای توسل همه چیز حل میشود و از جهنم نجات پیدا میکنیم.
پس توسل قبول است ولی معنای توسل تحریف شده است. بسياري گمان ميكنند کار با لفظ حل میشود در حالی که اینگونه نیست. باید عملا به ائمه متوسل شد. این هم یک بحث كه نياز به توضيح بيشتري دارد و در مجالي ديگر به ان بر ميگرديم.
نکتۀ دیگر مربوط به استشفاع است که به معنای طلب شفاعت است که مثلا بگوییم: یا اباالحسن اشفع لنا
در این رابطه سوال این است که اگر این جمله را گفتیم آیا این جمله، وظیفهای برای امام پديد میآورد؟ اگر به امام گفتیم: شفاعت ما را بکن آیا او باید شفاعت کند؟ آیا ما حق آمریت بر ائمه داریم؟
مسلّما این جمله تنها یک تقاضا است و هیچ وظیفهای بر عهدۀ امام نمیآورد. آیا هر تقاضایی را به هر جایی بردیم طرف مقابل باید قبول کند؟ واقعا چه تضمینی وجود دارد که اگر به امام گفتیم: اشفع لنا، او قبول کند؟ آیا دلیلی داریم که ائمه جایی گفته باشند از ما شفاعت بخواهید تا شما را شفاعت کنیم ؟
در مورد خدا این آیه را داریم که میفرماید:
وَ قٰالَ رَبُّكُمُ اُدْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ﴿غافر، 60﴾
و پروردگارتان گفت: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.
در مورد اولیای الهی در هیچ آیۀ قرآنی نداریم که مثلا گفته باشد بیایید ما را شفیع قرار دهید تا شما را شفاعت کنیم.
پس باید دلیل داشته باشیم که وقتی گفتیم: اشفع لنا، بر او لازم است که شفاعت ما را قبول کند.
تازه اگر او قبول کرد و شفاعت کرد بحث دیگر پیش میآید و آن اینکه محدودۀ شفاعت او کجاست؟ بر فرض كه او از يك آدمكش جاني يا رباخوار حرفهاي شفاعت كرد چه تضميني هست كه شفاعتش قبول شود؟ مسأله عدالت خدا چه ميشود؟
با این توضیحات فهمیدیم که اصل شفاعت مورد قبول است ولی اینکه شفاعت به چه معنا است و محدودهاش چقدر است نيز مهم است. همچنین استشفاع را توضیح دادیم و گفتیم دلیلی ندارد که بر امام لازم باشد ما را شفاعت کند و تازه اگر قبول کرد آیا در هر محدودهای میتواند شفاعت کند یا شفاعتش محدود است؟
مشاهده میکنید که این مباحث، ظرائف و دقتهای خود را دارد ولی معمولا به این ظرائف دقت نمیشود و مباحث با یکدیگر خلط میگردد.
خلاصه اینکه توسل واقعی این است که اولا اخلاق و رفتار پیامبر(ص) و ائمه را یاد بگیریم که این وجود ذهنی میشود و بعد از آن باید در خارج از ذهن آن صفات نيكو را عينيت بخشيم و به وجود خارجی برسیم یعنی آن رفتار و اخلاق را در وجود خودمان تحقق ببخشیم. با این كارها شفاعت واقعی محقق میشود چرا که شفاعت از شفع به معنای جفت میآید و با این روش ما جفت اولیای الهی شده و در کنار آنها قرار خواهیم گرفت.
با این توضیحات میفهمیم که اگر ائمه اطهار عليهم السلام با عبادت مقرب درگاه خدا شدند ما نیز از همین طریق باید به خدا نزدیک شویم و با گفتن اسم امام، کسی مقرب درگاه خدا نمیشود.
سوالات پایان جلسه:
سوال اول: اگر یک شخص بودایی در عبادتگاه خود به صورت مشرکانه دعا کرد و حاجتش را گرفت آیا دلیل بر این است که روش او صحیح است؟
جواب: خیر، ما علت را اشتباه گرفتهایم. اگر در بتكده اتفاقی افتاد باید علتش را یافت نه اینکه آن را به عبادت مشرکانه نسبت داد. علتِ آن امری که اتفاق افتاده پرستيدن بت نیست بلکه چیز دیگری است. بد نیست در همینجا به قصهای اشاره کنم:
در یکی از سفرهای حج، خدمۀ کاروان گذرنامههای اهل کاروان را گم میکند. از این اتفاق میترسد و به مردم میگوید همگی با هم زیارت عاشورا میخوانیم تا گذرنامهها پیدا شود. اتفاقا زیارت عاشورا تمام نشده بود که یکی از کارکنان کشور میزبان صدا زد این گذرنامهها مربوط به کیست و مشخص شد که گذرنامهها پیدا شده است.
حال ممکن است عدهای پیدا شدن گذرنامهها را معجزۀ زیارت عاشورا بدانند ولی باید گفته شود که علت اصلی پیدا شدن گذرنامهها، نظم و انضباط موجود در قوانین کشور میزبان بوده است نه زیارت عاشورا. کارکنان کشور میزبان این را یاد گرفتهاند که اگر چیزي پیدا شد باید به دنبال صاحب آن بگردند نه اینکه آن را رها شده واگذارند.
پس نباید علت یک معلول را اشتباه گرفت. اگر در برخی کشورها چیزها گم نمیشود به خاطر نظم و انضباط است. حال ما نظم و انضباط نداریم و میخواهیم با خواندن زیارت عاشورا مشکل را حل کنیم و اگر اتفاقا مشکل حل شد فکر میکنیم اثر زیارت عاشورا است در حالی که واقعا اینگونه نیست.
سوال دوم: آیاتی در قرآن وجود دارد که موید شفاعت است مثل آیه 255 سوره بقره. شما این آیات را چگونه معنا میکنید؟
جواب: من اصل شفاعت را منکر نشدم بلکه گفتم در معنای شفاعت تحریف شده است و باید معنای صحیح شفاعت را فهمید و تبلیغ کرد. آیه 255 سوره بقره شفاعت به معنای صحیح خودش را میگوید نه شفاعتی که نزد عوام مطرح است.
اتفاقا در این زمینه اشاره به آیهای از سوره طور مناسب است که میفرماید:
وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمٰانٍ أَلْحَقْنٰا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ مٰا أَلَتْنٰاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ كُلُّ اِمْرِئٍ بِمٰا كَسَبَ رَهِينٌ ﴿الطور، 21﴾
و کسانی که ایمان آوردند و فرزندانشان [به نوعی] در ایمان از آنان پیروی کردند، فرزندانشان را [در بهشت] به آنان ملحق میکنیم و هیچ چیز از اعمالشان را نمیکاهیم؛ هر انسانی در گرو اعمال خویش است.
بر طبق این آیه در صورتی ذریۀ فرد در بهشت به او ملحق میشوند و جفت و شفع او میگردند که اهل ایمان باشند. پس شفاعت هست و براي افرادي است كه به بهشت رفتهاند و اصلا به معنایی که در بین عوام مطرح میشود نیست. شفاعتي كه در ميان عوام شيعه مطرح است پارتي بازي است و با عدالت خدا ناسازگار است.
همچنین در سوره ضحی آمده است:
وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضىٰ ﴿الضحى، 5﴾
و به زودی پروردگارت بخششی به تو خواهد کرد تا خشنود شوی.
گفته شده که این آیه مربوط به شفاعت پیامبر(ص) از اهل بیتش است و معلوم است که اهل بیت پیامبر(ص) از لحاظ اعتقاد و عمل مثل پیامبر(ص) بودهاند. در مجمع البيان در تفسير سوره ضحي آمده كه ما اهل بيت اميدوار كنندهترين آيه را همين آيه ميدانيم.[زيرا به رسول خدا ملحق ميشوند.]
از آن طرف حدیثی از امام صادق داریم که:
«إِنَّهُ لاَ یَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلاَةِ» (الکافى، ج3، ص 270)
از مجموع این دلایل میفهمیم شفاعت به کسی میرسد که خودش اهل بهشت است نه مربوط به کسانی که گنهکار هستند.
و اما در مورد گناهان، باید گفته شود که گناهان کوچک در صورتی که اصراری بر آن نباشد بخشیده میشود و از گناهان بزرگ باید توبه کرد. زيرا توبه بيش از هر چيز ديگري مشكل را حل ميكند.
در نهج البلاغه آمده است:
لا شفیع انجح من التوبه(حكمت 371 نهج البلاغة)
ترجمه: هیچ شفیعی بهتر از توبه نیست.
حال اگر کسی از گناه کبیره توبه نکرد اگر آن گناهش شرک به خدا نباشد باز نمیتوان گفت كه حتما در جهنم است چرا که نباید این آیه را فراموش کنیم که میفرماید:
إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِكَ لِمَنْ يَشٰاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللّٰهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاٰلاً بَعِيداً ﴿النساء، 116﴾
مسلماً خدا این را که به او شرک آورده شود نمیآمرزد، و فروتر از آن را برای هر که بخواهد می آمرزد. و هر که به خدا شرک ورزد، یقیناً به گمراهی بسیار دوری دچار شده است.
در مجموع میخواهم بگویم باید معنای شفاعت را صحیح فهمید تا از انحرافات جلوگیری شود.
امیدوارم با توضیحات بیان شده توانسته باشم مباحث را صورت تفکیک شده برای شما روشن کرده باشم تا همگی بتوانیم هر بحث را در جای خود قرار داده و بهتر به نتیجه برسیم.