تعبد و تعقل در اسلام – احمد عابدینی

تعبد و تعقل در اسلام – احمد عابدینی

سخنرانی مربوط به بحث (تعبد و تعقل در اسلام) از احمد عابدینی

متن سخنرانی:

تعبد و تعقل در قرآن

موضوع انتخاب شده برای بحث موضوع مشکلی است و خود عنوان نیز دارای لفظ‌هایی است که نمی‌شود در قرآن آنها را پیگیری کرد چرا که مثلا در قرآن اصلا عنوان «تعبد» يا «تعقل» وجود ندارد. همچنين اینکه خدا بگوید بدون دلیل به فرماني گوش بده و چون من می‌گویم، چون و چرا نکن چنین چیزی در قرآن نیست.

در قرآن خداوند برای کارهایی که دستور می‌دهد – حتي براي وضو، غسل، نماز، روزه و..- دلیل می‌آورد. بله ممکن است این دلایل برای عده‌ای قابل قبول نباشد ولی به هر حال دلیل آورده است.

پس جایی در قرآن سراغ نداریم که آیه‌ای ما را به تعبد دعوت کرده باشد.

وقتی به کتاب فرهنگ قرآن که مبتکرش آیت الله هاشمی رفسنجانی است و در آن موضوعات مختلف و متنوع قرآنی مورد بحث قرار گرفته است رجوع کردم مشاهده کردم که در این کتاب بحث تعبد وجود نداشت. و اما بحث تعقل را به تفکر ارجاع داده بود و حدود 50 صفحه راجع به آن صحبت کرده بود ولی تعبد را در جایی نیاورده بود و حتی در بحث عبادت که صحبت‌هایی شده بود حتی تعبد را به عنوان زیر مجموعه نیاورده بود.

پس اینکه بگوییم تعبد و تعقل در قرآن باید توجه داشته باشیم که در قرآن تعبد نداریم. چه تعبد به این معنا باشد که گوش بده و سوال نپرس و چه به این معنا باشد که دستور واجب الهی را به قصد فرمان بردن از خدا انجام بده.

البته دقت داشته باشید که قرار نیست همه چیز دلیل عقلی داشته باشد چرا که انسان علاوه بر عقل، عاطفه و احساس و روان و قلب نیز دارد. پس خدا باید حکمی بیاورد که بیهوده نباشد و دلیلی داشته باشد حتی اگر آن دلیل عقلی نباشد بلکه عاطفی باشد. بله خدا دستور لغو نمی‌دهد ولی قرار نیست همۀ دستورات او داراي دليل عقلی باشد. دستورات خدا هیچ کدام تعبدی محض نیست که بی‌دلیل باشد ولی نمی‌توان دلیل را به دليل عقلي منحصر کرد.

مطلب دیگر اینکه بنا نیست حکمی فقط برای عقل و عاطفه و احساسات من باشد بلکه مجموع انسان‌ها را باید در نظر گرفت. همچنین ممکن است چیزی در زمان قدیم عاقلانه بوده باشد ولی امروزه عاقلانه نباشد.

جوانی می‌گفت کجای دین عاقلانه است؟ ارث و دیه که بین زن و مرد، متساوی نیست عاقلانه است؟ اینکه می‌گویید مرد بر زن برتری دارد و سرپرست خانواده است عاقلانه است؟

جواب این سوالات این است که برخی از این مطالب در زمان قدیم عاقلانه بوده و آنها که امروزه عاقلانه و عادلانه نیست خداوند راهی برای اصلاح شدن آنها قرار داده است و باید آنها را با همان راه تغییر داد و جالب است بدانید که مکانسیم تغییر نیز در خود دین قرار داده شده است.

کتابی با نام «معیارهای ثابت و متغیر در دین» از بنده چاپ شده و کتابی نیز در تکملۀ آن با نام «مبانی در ترازوی نقد» نوشته شده است که در این دو کتاب در این زمینه مفصلا صحبت شده است و رجوع به آنها مناسب است.

به این نکته نیز توجه شود که دستوراتی که امروزه می‌گویند عاقلانه نیست ممکن است عاقلانه نباشد ولی جلو خطرات و گرفتاری‌ها را بگیرد.

بالاخره با مجموع این توضیحات می‌خواستم بگویم تیتر بحث قدری توضیح لازم دارد که امیدوارم توضیحات داده شده کافی باشد.

توضیح دیگر در مورد خود کلمۀ تعقل است.

تعقل از باب تفعّل است و این باب به معنای عمیق شدن در چیزی است. پس تعقل یعنی فرو رفتن در بکار بردن عقل. گاهی اوقات نیز این باب به معنای چیزی را به خود بستن استعمال می‌شود مثل تزهّد یعنی زهد را به خود بستن.

و اما لغت عقل به معنای منع و جلوگیری کردن است و عاقل به کسی می‌گویند که خودش را از کارهای بد منع می‌کند. پس هر چه انسان خودش را بیشتر از کارهای زشت نگه دارد عاقل‌تر است.

طبق این توضیح در عنوان «عاقل» حرکت نخوابیده بلکه ترمز خوابیده است.

و اما تفکر به معنای فرو رفتن در فکر و اندیشه است و جلو رفتن و حرکت در آن نهفته است.

اگر در مواردی در قرآن «یعقلون» آمده است به این معناست که عقلت را بکار بینداز و خود را از کار بد منع کن و اگر جایی «تتفکرون» آمده یعنی پیش برو و رمز و رازها را کشف کن.

پس یک طرف (تعقل) نگه داری انسان از کار بد است و طرف دیگر (تفکر) پیش بردن انسان است.

البته ممکن است در مواردی تعقل و تفکر بجای یکدیگر نیز استعمال شوند ولی بالاخره اصل معنای آنها با یکدیگر متفاوت است.

و اما خوب است به اولین و آخرین موردی که در قرآن از ریشۀ عقل استفاده شده است اشاره کنم. اولین مورد مربوط به آیه 44 سوره بقره است که می‌فرماید:

أَ تَأْمُرُونَ اَلنّٰاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ اَلْكِتٰابَ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ  ﴿البقرة، 44﴾

آیا مردم را به نیکی فرمان می‌دهید و خود را فراموش می‌کنید؟ در حالی که کتاب [تورات را که با شدت به نیکی دعوتتان کرده] می‌خوانید. آیا [به وضع زیان بارخود] نمی‌اندیشید؟

طبق این آیه عقل، انسان را از اینکه تنها امر به نیکی کند و خودش نیکی را ترک کند نهی می‌کند.

آخرین آیه نیز که در آن ریشۀ عقل آمده است آیه 10 سوره ملک است که می‌فرماید:

وَ قٰالُوا لَوْ كُنّٰا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مٰا كُنّٰا فِي أَصْحٰابِ اَلسَّعِيرِ  ﴿الملك‏، 10﴾

و جهنمیان می‌گویند: اگر ما [دعوت سعادت بخش آنان را] شنیده بودیم، یا [در حقایقی که برای ما آوردند] تعقّل کرده بودیم، در میان [آتش] اهل آتش سوزان نبودیم.

طبق این آیه عقل انسان به تنهایی می‌تواند ما را از جهنم نجات دهد.

و اما لغاتی که از لحاظ معنا با عقل مشابه هستند در کتاب معجم الفروق اللغویة جمع آوری شده است که به آنها اشاره می‌کنم:

  • الأرب: به معنای وفور عقل است.
  • الحجا: به معنای ثبات عقل است.
  • ذهن: به قدرت حفظ آنچه که انسان یاد می‌گیرد گفته می‌شود.
  • عقل: علم اولی است که انسان را از قبائح نگه می‌دارد و هرکه نگه دارندۀ از قبائحش بیشتر باشد عقلش بیشتر است.

همچنین گفته‌اند که عقل به معنای حفظ است. اگر گفته می‌شود: «عَقَلتُ دراهمی» یعنی پولهای خودم را حفظ کردم و عاقلة به خویشاوندانی می‌گویند که همدیگر را از کار خلاف حفظ می‌کنند. به خود دیه نیز عقل می‌گویند چون مانعی برای کشته شدن افراد است.

همچنین گفته شده است که عقل خلاف حمق است.

با توجه به روایات نیز می‌توان گفت که عقل مقابل جهل است. پس هر بی‌سوادی جاهل نیست و هر عالمی عاقل نیست. جهل نفهمی کردن است. ممکن است کسی مکتب نرفته باشد و نتواند خط بنویسد ولی چنین کسی ضرورتا احمق نیست بلکه چه بسا عاقل بلكه اَعْقَلْ باشد.

در اصول کافی نیز باب عقل و جهل آمده است که نشان دهندۀ این است که نقطۀ مقابل جهل، عقل است نه علم.

  • لبّ: خالص یک چیز را لُبِّ آن چیز می‌گویند. در قرآن آمده است:

اَلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولٰئِكَ اَلَّذِينَ هَدٰاهُمُ اَللّٰهُ وَ أُولٰئِكَ هُمْ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ  ﴿الزمر، 18﴾

آنان که سخن را می‌شنوند و از بهترینش پیروی می‌کنند، اینانند کسانی که خدا هدایتشان کرده، و اینان همان خردمندانند.

طبق این آیه کسانی که مغز خود را آکبند نگه می‌دارند و به حرف‌های دیگر گوش نمی‌دهند اولوالالباب نیستند. کسانی که کتاب نمی‌خوانند اولوالالباب نیستند.

مشهور است که حرف مرد یکی است ولی باید گفت حرف احمق یکی است.

اتفاقا عاقل کسی است که دائما خود را به روز می‌کند و روز به روز به سمت حرف بهتر حرکت می‌کند.

این هم توضیحاتی راجع به لغت عقل.

و اما در ادامه به سوالاتی که راجع به موضوع بحث مطرح شده است جواب می‌دهم:

سوال اول: رابطه تعقل و تفکر با تقلید چیست؟

جواب: اگر تقلید به معنای اطاعت کورکورانه باشد اشتباه است و با تعقل سازگار نیست ولی اگر گفتیم تقلید یعنی پیروی شخص غیر متخصص از متخصص این کار صحیح است و با تعقل سازگار است.

هرکسی در تمام رشته‌ها نمی‌تواند متخصص شود. قبلا علوم کم بود و چه بسا در زمان قدیم در یک روستا یک شخص، متخصص فقه و طب بوده ولی امروزه این‌گونه نیست.

نظر فقیه عالیقدر مرحوم آيت الله منتظري اين بود که فقه باید تخصصی شود و مثلا شخصی مرجع تقلید در امور عبادی شود و دیگری در معاملات و دیگری در جزائیات.

پس لازم نیست مثل قدیم بگوییم همه مقلد یک مرجع باشند بلکه می توان گفت كه مثلا افراد مقلد 5 مرجع باشند.

سوال دوم: آیا اقدام برای بریدن سر اسماعیل توسط ابراهیم یک امر تعبدی نبوده است؟

جواب: این دستور براي امتحان بوده و خدا می‌خواسته نشان دهد كه ابراهیم (ع) تا چه حدی فرمان‌بردار خدا است. همچنین این داستان می‌تواند این نکته را به ما بفهماند که اگر یک حج رفتی فکر نکن خیلی خوبی چرا که بهتر از تو نیز وجود دارد. پس برای کار ابراهیم نیز می توان دلیل عاقلانه پیدا کرد.

سوال سوم: در عبارت وَ قٰالُوا لَوْ كُنّٰا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مٰا كُنّٰا فِي أَصْحٰابِ اَلسَّعِيرِ  ﴿الملك‏، 10﴾ آیا می‌توان گفت با توجه به اینکه از «أوْ» استفاده شده شنیدن بدون تعقل مد نظر است؟

جواب: باید توجه داشته باشید که قضایا چند گونه هستند:

  1. منفصلۀ حقیقیه مثل اینکه عدد یا زوج است یا فرد.
  2. برخی از قضایا مانعة الجمع هستند مثل اینکه بگویند رنگ‌ها یا سفید هستند یا سیاه.
  3. برخی مانعة الخلو است یعنی نمی‌شود هیچ کدام نباشد ولی می‌شود هر دو با هم باشد و مورد آیه از این دسته است. پس سمع در این آیه به این معنا نیست که عقل به همراهش نباشد. شنیدن در این آیه یعنی شنیدن حرف عاقلان یعنی حرف پیامبران. پس در تعبیر نَسْمَعُ، نَعْقِلُ نیز نهفته است.

سوال چهارم: آیا خضر با اقداماتی که انجام داد از حضرت موسی توقع تعبد نداشت؟

جواب: خیر، خضر می‌خواست به موسی نشان دهد که علومی بالاتر از علوم تو نیز هست و نباید فکر کنی علم تو آخرین حدّ علم است.

راجع به سلمان و ابوذر حدیث داریم که اگر ابوذر از درون سلمان خبر داشت او را می‌کشت و در برخی نقل‌ها آمده است که سلمان را تکفیر می‌کرد.

موسی و خضر نیز همین‌گونه هستند. خضر علومی دارد که علم موسای نبی به آن نمی‌رسد. پس تعبد نیست بلکه راهنمایی است تا موسی بفهمد علوم بالاتری نیز هست.

خضر به موسی نمی‌گوید تعبد داشته باش بلکه می‌گوید صبر کن تا بعدا خودم علت کارهایم را برایت توضیح دهم. پس دعوت به تعبد نیست بلکه دعوت به صبر و براي امتحان است.

سوال پنجم: آیا در همۀ احکام، عقل بکار برده می‌شود؟

جواب: همۀ کارها دلیل دارد. در مورد نماز قرآن می‌فرماید:

وَ أَقِمِ اَلصَّلاٰةَ لِذِكْرِي  ﴿طه‏، 14﴾

و نماز را برای یاد من برپا دار.

وَ أَقِمِ اَلصَّلاٰةَ إِنَّ اَلصَّلاٰةَ تَنْهىٰ عَنِ اَلْفَحْشٰاءِ وَ اَلْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اَللّٰهِ أَكْبَرُ وَ اَللّٰهُ يَعْلَمُ مٰا تَصْنَعُونَ  ﴿العنكبوت‏، 45﴾

و نماز را برپا دار، یقیناً نماز از کارهای زشت، و کارهای ناپسند باز می‌دارد؛ و همانا ذکر خدا بزرگ‌تر است، و خدا آنچه را انجام می‌دهید، می‌داند.

در این آیات مشاهده می‌کنیم که برای خواندن نماز دلیل آورده شده است.

همۀ این آیات دلالت دارد که احکام -حتی احکام عبادی- دارای دلیل است و البته توجه داشته باشیم که دلایل، همیشه عقلی محض نیستند.

سوال ششم: چگونه با تعقل از بدی‌ها دور شویم؟

جواب: کاری که قبیح است با تعقل صحیح از آن دوری می‌شود چرا که وقتی تعقل می‌کنیم می‌فهمیم که چه کاری بد است. به عنوان مثال ما در ابتدای انقلاب تعقل نکردیم و به همین خاطر ضررهای زیادی به کشور وارد شد. به عنوان مثال برای حفظ منابع آب تعقل نکردیم و همین موجب شد که الآن با بی‌آبی رو به رو باشیم. الآن هوای سالم نداریم. آب نداریم. میوه‌های ما را کشورها پس می‌دهند و این نشانۀ این است که مسئولان دیگر کشورها به فکر سلامتی مردمشان هستند ولی در جامعۀ ما این چنین نیست. اینکه می‌بینیم در کشور ما سرطان زیاد شده یا اعصاب‌ها خورد است چه بسا از همین مسائل نشأت گرفته است.

من خودم در لبنان که بودم روزی 11 درس به زبان عربی می‌گفتم ولی الآن نمی‌توانم. نمی‌دانم این ضعف به خاطر پیری است یا به خاطر آب و هوای فاسد است و فکر می‌کنم بیشتر به خاطر دلیل دوم باشد.

بد نیست خاطره‌ای بگویم:

اولین باری که به کانادا رفتم در ایران ماه رمضان بود و 7 روز در ایران روزه گرفتم و از تشنگی هلاک می‌شدم ولی وقتی به کانادا رفتم در آنجا روزها 2 الی 3 ساعت بزرگ‌تر بود ولی راحت روزه می‌گرفتم. با خود گفتم شاید هوا خنک است و برای اینکه امتحان کنم بیرون رفتم و در آفتاب قدم زدم و عرق کردم و لباسم بر تنم خيس شد ولي باز نزدیک مغرب ديدم كه حالم خوب است و توان سخنراني داشتم.

پس این هوای بد است که در کشور ما، همه را از کار می‌اندازد ولی کسی به فکر نیست. خلاصه اگر عقل را بکار می‌گرفتیم این گونه نمی‌شد.

سوال هفتم: راه‌های گسترس عقل چیست و به چه میزان با ژنتیک مرتبت است؟

جواب: عقل را می‌توان از کودکی پرورش داد. یک نابغه اگر در یک روستا پیش یک چوپان باشد عقلش شکوفا نمی‌شود ولی اگر در جایی باشد که به او امکانات داده شود عقلش رشد می‌کند. پس باید امکانات را فراهم کرد تا عقل‌ها شکوفا شود.

باید با بچه حرف زد. به او چیز یاد داد. از ذهن او کار کشید تا عقلش رشد کند ولی وقتی پدر و مادر تنها به دنبال نان باشند وقت صحبت با فرزند و رشد عقل او را ندارند.

سوال نهم: آیا تعبیر وَ مٰا خَلَقْتُ اَلْجِنَّ وَ اَلْإِنْسَ إِلاّٰ لِيَعْبُدُونِ  ﴿الذاريات‏، 56﴾ دلالت بر تعبد ندارد؟

جواب: باید دید عبادت به چه معناست؟ مگر خدا نیاز به عبادت دارد؟ مگر خدا نيازمند است؟ براي همين گفته شده است که لِيَعْبُدُونِ به معنای لِیَعرِفُون است خلق كردم تا مرا بشناسند. با این معنا هدف از خلقت، رشد خود انس و جن است. در واقع نفع معرفت پيدا كردن خلق خدا به جیب خدا نمی‌رود بلکه به خود فرد نفع مي‌رساند.

آیا خدا می‌خواهد ما دائما مشغول نماز و ذکر باشیم یا اینکه خدا می‌خواهد ما متکامل شویم؟

پس این آیه نیز به معنای تعبد و کاری را بی‌دلیل انجام دادن نیست.

سوال دهم: در صلح حدیبیه یاران پیامبر(ص) از صلح و مفاد آن ناراحت شدند ولی تعبدا از پیامبر(ص) اطاعت کردند. آیا این کار دلالت بر صحت تعبد ندارد؟

جواب: اطاعت اصحاب پیامبر(ص) در ماجرای حدیبیه تعبدی نبوده بلکه اتفاقا عقلشان به آنها گفت: پیامبری که تا کنون در حوادث مختلف درست عمل کرده است حتما در اینجا نیز نظر درستی دارد. پیامبری که بین اوس و خزرج بعد از چندين سال جنگ، صلح ایجاد کرد حتما در اینجا نیز عاقلانه رفتار کرده است. پس عقل صحابۀ پیامبر(ص) به آنها فهماند که در این موضوع نیز باید از پیامبر(ص) اطاعت کنند.

سوال یازدهم: آیا مطلق آوردن اطاعت از خدا و رسول و اولی الامر در قرآن دلالت بر تعبد ندارد؟

جواب: دستور «اطیعوا الله» ارشاد به حكم عقل است؛ زيرا عقل وقتي به وجود او و خالقيت و رازقيت او علم پيدا كرد لزوم اطاعت از او را درك مي‌كند و به آن امر مي‌كند. پس وقتي قرآن به اطاعت از او امر مي‌كند در واقع به آنچه عقل فهميده است ارشاد مي‌كند.

 دستور اطیعوا الرسول نیز ارشاد به حکم قراردادهایی است که مردم با پیامبر(ص) بسته بودند. این دستور در مکه نازل نشده بلکه در مدینه نازل شده است. وقتی پیامبر(ص) به مدینه آمد قراردادهایی با او بستند. حال آیه می‌گوید طبق قرار داد عمل کنید و از رسول در اموري كه با او قرار داد داريد اطاعت كنيد. پس این هم ارشاد به حکم عرف و عقلاست.

 اطاعت از اولی الامر نیز همین گونه است. قرار نیست هرکسی حاکم شد به هر گونه‌ای که می‌خواهد حکومت کند، بلكه بايد طبق قراردادهايي كه با او بسته شده است، عمل كند و در آن محدوده، عقلا به لزوم از اطاعت از او حكم مي‌كند. حکومت پیامبر و اولی الامر پیوسته بر اساس قرار دادها بوده است. پس تعبدی در کار نیست بلکه وقتی خود مردم با عقل خودشان با پیامبر(ص) قرار داد بسته‌اند طبیعتا باید به آن وفا کنند.

سوال دوازدهم: آیا می‌توان گفت تعبد و تعقل دو بال دین‌داری هستند؟

جواب: طبق آنچه بيان شد دین از ما تعبد نخواسته است تا بال دين‌داري باشد، بله ممکن است دین بگوید الآن دليل فلان مطلب را نمی‌فهمی، كمي صبر کن تا بعدا دليلش را بفهمی ولی اینکه بگوید تا ابد نباید بپرسی چنین چیزی در دین نیست. پس  از طرفی نباید تعبد را ملاک قرار داد و از طرف دیگر نباید در فهم ادله عجله کرد. ما خیلی اوقات می‌خواهیم زود دلیل‌ها را بفهمیم. این اشتباه است.

 یادم هست مرحوم آیت الله صالحی نجف آبادی به جاي حكومت الهي می‌گفت حکومت صالحان، و مي‌گفت: باید حكومت مردمی باشد و الهی تلقّي كردنِ حکومت درست نیست ولی ما که عاشق امام بودیم حرف آيت الله صالحي را قبول نمی‌کردیم ولی الآن می‌بینیم همان حرف‌ درست بوده است. پس در عین اینکه نباید تعبد را ملاک قرار داد ولی نباید در فهم ادله نیز عجله کرد.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.