تفسیر آیات 57 و 58 سوره انعام در تاریخ 13 دی 1400

تفسیر آیات 57 و 58 سوره انعام در تاریخ 13 دی 1400

فایل صوتی درس: کلیک کنید

 

متن درس:

نکات درس تفسیر در تاریخ 13/10/1400

استاد عابدینی – تفسیر آیات 57 و 58 سوره انعام

انحصار حكم عذاب به خدا. قرائتها در يقص و معاني آنها و تلاش براي ترجيح يكي بر اساس قرائن داخلي و خارجي.

قُلْ إِنِّي عَلىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ مٰا عِنْدِي مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ اَلْحُكْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ يَقُصُّ اَلْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ اَلْفٰاصِلِينَ  ﴿الأنعام‏، 57﴾

بگو: من بر حجتي بسيار روشن از پروردگارم استوار هستم و شما آن را تکذیب کردید، آن [عذابی] که به شتاب آن را مي‌خواهيد در اختیار من نیست. حکم جز براي خدا نيست، حق را پي مي‌گيرد و او بهترین فيصله دهندگان است.

قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ اَلْأَمْرُ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِالظّٰالِمِينَ  ﴿الأنعام‏، 58﴾

بگو: اگر آنچه را كه با شتاب خواستاريد در اختیار من بود، حتما کار میان من و شما تمام شده بود [و شما نابود شده بوديد]. و خدا به [حال] ستمکاران داناتر است.

نکته 1: در جلسات قبلی راجع به معنای کلمۀ (حکم) طبق آنچه در تفسیر تسنیم و المیزان آمده بود صحبت و مشخص شد که حکم در تعبیر إِنِ اَلْحُكْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ تکوینی و در انحصار خداست و حتی به صورت بالعرض و المجاز برای دیگری نیست.

در تفسیر تسنیم، ج25،ص 344 در این زمینه آمده است:

گفتنی است که حکم و حاکمیت تکوینی فقط از آنِ خداست. پس اسناد حکم به غیر خدا چه اسناد مطابقی یا اسناد ملازمی ناظر به حکم و حاکمیت تشریعی است نه تکوینی زیرا استناد حکم تکوینی به موجودی، موهِم ربوبیت اوست و از این جهت به غیر خدا استناد نیافته است.(پایان عبارت تسنیم)

طبق این صحبت‌ها یکی از دوستان سوالی مطرح کردند که مگر به حضرت عیسی امور تکوینی مثل زنده کردن مردگان نسبت داده نشده است؟

در این زمینه باید توجه داشتکه اولا این امر منحصر به حضرت عیسی نیست بلکه حضرت موسی نیز با زدن عصا به دریا امری تکوینی را انجام داده است.

حال ممکن است کسی بگوید این کارها معجزه است و معجزه از حکم بالا استثناء خورده است.

اشکال به این جواب این است که در غیر معجزات نیز چنین امری را داریم مثل شفا یافتن چشمان یعقوب توسط پیراهن یوسف. اینها تصرف تکوینی است که به غیر خدا نسبت داده می‌شود و معجزه‌ای برای اثبات نبوت نیز نبوده است.

به نظر می رسد جواب بهتر این است که گفته شود الف و لام در الحکم، الف و لام عهد حضوری است نه الف و لام جنس. در واقع مراد از تعبیر إِنِ اَلْحُكْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ تمامی حکم‌ها نیست بلکه حکم به عذاب که مورد درخواست مشرکان بود مدّ نظر است و عذاب تنها در انحصار خداست و هیچ پیامبر و ولیّی از جانب خدا بالعرض و المجاز قومی را عذاب نکرده است بلکه هرجا عذاب است مستند به خود خداست.

جالب است که در جنگ بدر که مشرکان شکست خوردند با اینکه خود مسلمانان نیز در جنگ شرکت داشتند باز خدا عاملیت شکست مشرکان را به خود نسبت داده است و از مسلمانان و حتی پیامبر(ص) نفی کرده است. به این آیه توجه کنید:

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لٰكِنَّ اَللّٰهَ قَتَلَهُمْ وَ مٰا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لٰكِنَّ اَللّٰهَ رَمىٰ ﴿الأنفال‏، 17﴾

[به کشتن دشمنان بر خود مبالید] شما آنان را نکشتید، بلکه خدا آنان را کشت. [ای پیامبر!] هنگامی که به سوی دشمنان تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد [تا آنان را هلاک کند]

تمامی عذاب‌های امت‌های قبلی مستقیم به دست خدا بود و تنها مشرکان زمان پیامبر اسلام(ص) بوده‌اند که مستقیما عذاب نشدند بلکه با واسطۀ مسلمانان عذاب شدند ولی باز در این مورد خدا عاملیت عذاب را به خود نسبت داده و از مسلمانان نفی کرده است.

اگر آیه این‌گونه معنا شود مشکل حل می‌شود. اتفاقا با این معنا تکرار تعبیر مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ در آیه 58 نیز توجیه دیگری پیدا می‌کند. اگر این تعبیر تکرار نمی‌شد و بجای آن ضمیر می‌آمد طبیعتا ضمیر به (حکم) که نزدیک‌تر بود برمی‌گشت و برای اینکه ضمیر به حکم برنگردد و اشتباهی رخ ندهد تعبیر مٰا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ تکرار شد.

نکته 2: در مورد تعبیر يَقُصُّ اَلْحَقَّ در آیه 57 سوره انعام اختلاف قرائت وجود دارد. طبق آنچه که در کتاب «القرائات العشر المتواترة» آمده است نافع و ابن کثیر و عاصم و ابوجعفر يَقُصُّ اَلْحَقَّ خوانده‌اند و بقیه يَقضِ اَلْحَقَّ قرائت کرده‌اند.

حال در مورد علت این اختلاف قرائات دو احتمال وجود دارد:

  1. ممکن است گفته شود پیامبر(ص) تنها به یک صورت خوانده است ولی قاریان دقیقا به یادشان نمانده که پیامبر(ص) چگونه خوانده است.
  2. ممکن هم هست گفته شود که واقعا پیامبر(ص) به چند صورت خوانده است.

هر چه که باشد در اینجا بحثی سزاوار مطرح شدن است و آن اینکه با بررسی ادله، قرائتی را بر قرائت دیگر ترجیح داد.

ممکن است قرائت يَقُصُّ اَلْحَقَّ از لحاظ نوشتاری بر قرائت يَقضِ اَلْحَقَّ ترجیح داشته باشد به این صورت که اگر يَقضِ اَلْحَقَّ خوانده شد، باید « یقضی» نوشته شود ولی در رسم الخط ‌ها یاء نوشته نشده است.

البته کسانی که طرفدار قرائت يَقضِ اَلْحَقَّ هستند از این اشکال جواب می‌دهند که نیامدن یاء به علت خوانده نشدن آن است تا نوشتار با تلفظ هماهنگ باشد و اشکالی ندارد.

اشکال دیگر این قرائت این است که يَقضِ با حرف جرّ باء متعدی می‌شود و باید در تقدیر گرفته شود و اصل تقدیر نگرفتن است. و چنین اشکالی به قرائت يَقُصُّ اَلْحَقَّ وارد نیست. پس از این لحاظ  قرائت يَقُصُّ اَلْحَقَّ بر قرائت يَقضِ اَلْحَقَّ ترجیح دارد.

اکنون باید بررسی شود که از لحاظ معنا کدام قرائت بهتر است؟

یادآوری می شود که در کلمۀ يَقُصُّ و ریشۀ آن دو احتمال وجود دارد:

  1. ممکن است از قصّ به معنای چیدن باشد و در این صورت يَقُصُّ اَلْحَقَّ یعنی خدا حق را از باطل می‌چیند و جدا می‌کند. طبق این معنا تعبیر «عن الباطل» در تقدیر است و اشکال این معنا همین است که باید چیزی را در تقدیر گرفت. البته این معنا با جملۀ بعدی یعنی وَ هُوَ خَيْرُ اَلْفٰاصِلِينَ هماهنگی مناسبی دارد.
  2. ممکن است از قصص به معنای قصه و پیگیری کردن باشد و اگر به قصاص، قصاص می‌گویند به این علت است که اولیاء مقتول، پیگیر قتل می شوند تا قاتل را بیابند و او را به سزای عملش برسانند. طبق این معنا يَقُصُّ اَلْحَقَّ به معنای این است که خدا از حق پیروی می‌کند. این قرائت اگرچه اشکال لفظی نداشت و چیزی در آن مقدر نیست ولی با تعبیر وَ هُوَ خَيْرُ اَلْفٰاصِلِينَ هماهنگی زیادی ندارد. تازه اینکه گفته شود خدا از حق پیروی می‌کند با اشکالاتی رو‌به‌رو است که در نکتۀ بعدی به آن اشاره خواهد شد.

و اما قرائت يَقضِ اَلْحَقَّ اگر چه از لحاظ لفظی با مشکلاتی همراه بود ولی موید معنایی دارد و آن این است که با تعبیر بعدی یعنی وَ هُوَ خَيْرُ اَلْفٰاصِلِينَ هماهنگ‌تر است. پس این قرائت که نوشتارش یاء ندارد و همچنین برایش باید باء در تقدیر گرفته شود از لحاظ معنا هماهنگی بیشتری با مفهوم کلی آیه دارد.

نتیجه اینکه قرائتی که از لحاظ نوشتاری و تقدیر گیری مشکل داشت با معنای آیه هماهنگ‌تر است و قرائتی که از این لحاظ مشکل نداشت با معنای آیه چندان هماهنگ نیست.

نکته 3: در مورد تعبیر يَقُصُّ اَلْحَقَّ یکی از معانی این بود که خدا از حق پیروی می‌کند.

طبق این معنا این سوال پیش می‌آید که آیا حق، قبل از خدا بوده که خدا از آن پیروی می‌کند؟

نظیر این مسأله در مسأله عدل نیز مطرح است، معتزله می‌گویند خدا از عدل پیروی می‌کند و اشاعره به این حرف اشکال می‌کنند که طبق این بیان باید مخلوقی قبل از خدا به نام عدل باشد تا خدا کارهایش را بر طبق آن پیش ببرد. پس شما باید بگویید صادر اول عدل است نه خدا.

به خاطر این اشکال خود اشاعره می‌گویند هر کاری خدا کرد عدل است.

آنگاه معتزله به اشاعره اشکال می‌گیرند که با حرف شما حتی اگر خدا شمر را به بهشت ببرد عدل است.

در این میان شیعه نظر دیگری دارد و می‌گوید: آنچه خدا عمل می‌کند نقشۀ عدل است یعنی خدا نقشۀ عدل را طراحی می‌کند و طبق آن عمل می‌کند.

برای توضیح بیشتر در این زمینه می‌توانید به کتاب عدل الهی از شهید مطهری مراجعه کنید. آیت الله جوادی آملی نیز در تفسیر تسنیم در قسمت اشارات در ذیل آیۀ مورد بحث در این زمینه مطالبی آورده است.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.