به نام خداي مهربان
در باره هفته وحدت: ابتدا ميلاد پيامبر رحمت حضرت محمد (ص) را به همه بشريت تبريك ميگويم.
به مناسبت میلاد حضرت محمد(ص) جزوهای آماده شده است به نام معرفت شناسی پیامبر اکرم(ص). ان شاء الله این جزوه را در فضای مجازی منتشر میکنم و در این ایام خوب است با خواندن این جزوه معرفت خود و دیگران را نسبت به این شخصیت بزرگ تاریخ بالا ببریم.
و اما بحث مربوط به هفتۀ وحدت را این گونه آغاز کنم که متأسفانه عامل عقب افتادگی ما مسلمین جهل است و الا اگر عقل و علم داشتیم این گونه نبودیم. میگویند خبرنگاری در اول انقلاب گفته است : انقلاب ایران انقلاب جهل علیه ظلم بود.
آن روز همه ما اين حرف را خطا ميدنستيم اما الآن میفهمیم که این حرف صحیح بوده است. برای حکومت کردن علمهایی لازم است و ما آن را نداشتیم. مدیریت، علم مهمی است و ما نداشتیم و فکر میکردیم میتوان حکومت را با کفایه و مکاسب اداره کرد. یادم هست شخصی ايراني كه آن زمان عاشق انقلاب بوده، در کانادا به من میگفت دستگاهی پیشرفته را برای استفادۀ ایرانیان به ایران آوردیم. وقتی این دستگاه را آوردیم مشاهده کردیم که دستگاه را تکه تکه کرده و به چند شهر فرستادهاند و نمیدانستند که این دستگاه نباید از هم جدا شود. این یعنی جهل. این یعنی اینکه ما نسبت به خیلی چیزها جاهل بودهایم و در نتیجه امکانات را از بین بردهایم.
ما عدالت را جاهلانه تصور میکردیم. مثل این است که کسی بگوید میخواهم عدالت برقرار کنم و به همین خاطر از این به بعد به گوسفندها گوشت میدهم و به گرگها علف تا هر کدام طعم عدالت را بچشند. امثال این کارهای جاهلانه در جامعۀ ما در طول این 40 سال خیلی زیاد اتفاق افتاده است.
البته ماهی را هر وقت از آب بگیریم تازه است. باید به دنبال عقل و علم رفت. البته فاصلۀ ما با جهان امروز بسیار زیاد است. در یک فایل صوتی شنیدم که دو نفر ایرانی در خارج در حال گفتگو با هم بودند و راجع به این مسأله گفتگو میکردند که چگونه میتوان اصولي تدبیر و اتخاذ کرد که یک خداباور و يك خداناباور كه در کنار هم مينشينند و گفتگو ميكنند بيشتر مثمر ثمر باشد؟ آنها با خود میگفتند این دو باید همدیگر را عاقل تصور کنند و همدلانه با هم گفتگو کنند. هیچ کدام نباید فکر کنند ما دلیلی داریم که واقعا قاطع است و شاهكليد حل مسايل.
حال من با این مثال میخواهم بگویم جهان به این درجه از پیشرفت رسیده است که خداباور و خداناباور میتوانند کنار هم بنشینند و گفتگو کنند ولی ما هنوز در قدم اول ماندهایم که شیعه و سنی با هم جنگ نکنیم.
جالب است که جنگها معمولا در ممالک اسلامی است که خودمان را بالاتر و بهتر از همه میدانیم. واقعا آیا تا به حال فکر کردهایم که در کجا قرار داریم؟
متأسفانه شیعه و سنی با هم جنگ دارند. شیعیان نیز با خودشان جنگ دارند و تاب تحمل خودشان را نیز ندارند. طلبه با طلبه دعوا دارد. امسال سال سوم به سر رسيد که طلبهها با تحريك بزرگترها به حجرۀ درس من هجوم آوردند و حجره را از من گرفتند. آنها کتاب پرت کردند. توهین کردند و درب حجره راقفل زدندو…
حال جالب است که در این چند سال نتوانستند یک کار غیر شرعی از من پیدا کنند و مشکل من تنها بحث علمی بوده است. جرم من تنها نظرات علمیام بوده است و به همین جرم، آنها هنوز حجرۀ من را پس ندادهاند.
واقعا با این اوضاع، میتوان وحدت ایجاد کرد؟ ما که شیعه هستیم اینگونه با یکدیگر درگیریم. چگونه میخواهیم با اهل سنت وحدت ایجاد کنیم؟
اینکه در رادیو و تلویزیون در این ایام دائما میشنویم که میگویند وحدت، مرادشان از وحدت این است که آنچه من میگویم گوش بدهید و هیچ نگویید.
به قول شخصی، وحدت در قاموس اینها به این معنا است که همگی فریاد بزنیم :
(ما همه گوسفند توایم بَ بَ)
اینها وحدت را این گونه معنا میکنند.
جهان اینقدر رو به جلو است که خداباور و خداناباور با یکدیگر به صورت مسالمتآمیز گفتگو میکنند ولی ما حاضر نیستیم گفتگویی درون شیعی داشته باشیم.
البته این ما هستیم که عقب افتادهایم و الا دين ماپيشرو است و قرآن در 1400 سال قبل دستورات لازم را در اين باره داده است ولی ما عمل نمیکنیم. در آیه 24 سوره سبأ چنین آمده است که :
قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ
ترجمه : بگو: آن که از نعمتهای آسمانها و زمین به شما روزی میدهد کیست؟ بگو: آن خداست، و ما (که موحدیم) یا شما (که مشرکید) یا در راه هدایت هستیم یا در ضلالت.
این حرف قرآن است. يعني بياييد با هم گفتگو كنيم تا حق روشن شود؛ ولی ما بر سر کوچکترین مسأله که با دیگران مخالف شدیم برخورد فیزیکی و دعوا راه میاندازیم. خودمان را بالای بالا میدانیم و به طرف مقابل که فکرش با ما مخالف است اتهام میزنیم که (فلانی پالانش کج است) و با این حرف او را الاغی میدانیم که تازه بار را هم به خوبی حمل نمیکند.
در چنین شرائط مرحوم آیت الله منتظری پیشنهاد داد از تاریخ 12 تا 17 ربیع الاول جشنی باشد برای وحدت شیعه و اهل سنت یعنی در همۀ موارد نگرشی داشته باشیم که دعوا نباشد. وقتي آنان 12 ربيع را روز تولد ميدانند و ما روز 17 ربيع را. بهترين راه اين است كه همه اين روزها را جشن بگيريم و اين يك مثال است تا در همه امور راهي را طي كنيم كه رضايت هر دو گروه باشد، منافع هر دو تأمين شود.
خلیفۀ اول و دوم هر چه کردند با خدا. ما باید ببینیم چکار کنیم که با اهل سنت دعوا نکنیم و حتی خود ما شیعه با هم دعوا نکنیم.
ما شاهد بوده و هستیم که در جنگها چقدر شیعه کشته شدهاند و حتی امروزه در افغانستان در دو هفته دو بمب گذاری بر علیه شیعیان رخ داده است. واقعا میتوان با گفتگو از خسارتها جلوگیری کرد.
روزی مرا به جایی دعوت کردند و در آنجا شخصی مسیحی که پولدار بود میگفت هر جا که امکان این باشد که یک مسجد و یک کلیسا و یک کنیسه کنار هم ساخت به من بگویید تا من هر سه را کنار هم بسازم.
این شخص میگفت چرا ادیان توحیدی با هم دعوا داشته باشند؟ او میگفت پول ساخت چنین مکانی را من میدهم. شما شرائطش را فراهم کنید. بیایید چنین مکانی بسازیم تا هرکسی آزادانه عبادتش را بکند.
حال واقعا آیا میتوان در این کشور چنین کرد؟ اگر مسؤلين ما كه دائما بر روی وحدت تأکید میکنند واقعا حاضرند وحدت را عملی کنند و ثابت كنند كه شعار وحدت تنها ادعا نیست.
حتی میتوان مسجد اهل سنت در تهران و اصفهان ساخت. یادم هست در کانادا در تورنتو در یکی از خیابانها مسجد مسلمانان و محل عبادت یهودیها کنار هم بود. روز جمعه یهودیها پارکینک خود را در اختیار مسلمانان قرار میدادند و روز شنبه که روز عبادت یهودیان بود پارکینک مسجد مسلمانان در اختیار یهودیان بود. این کار بسیار زیبا است و ما باید به این سمت برویم.
باید بدانیم که افکار را اصلي را به راحتي نمیتوان عوض کرد. نميتوان مسيحي را مسلمان كرد يا مسلمان را مسيحي كرد بلكه باید با یکدیگر همکاری و گفتگو کنیم. باید تفاوت عقل و فکر را قبول کنیم همانطور که تفاوت قد و شکل و چهره را قبول کردهایم.
از امروزه که 12 ربیع الاول است دائما از وحدت میگویند ولی وحدت تريبونهاي رسمي، یعنی بیا به چیزی که من میگویم گوش بده.
حال واقعا خود اینها که دائما از وحدت میگویند چقدر فکر و آگاهی دارند؟ همه شاهدیم که پس از 40 سال چقدر معتاد و زندانی و فقیر و ناراضی و فراری داریم. بسیاری از دانشمندان از کشور گریختهاند.
این یعنی مسئولین ما فکر کوچکی دارند. حال با این فکر و مغز کوچک چرا فکر میکنند همۀ عالم باید حرف آنها را گوش دهند؟
شخصی در اروپا به مسلمانان میگفت کدام کشور اسلامی است که بیش از ما به شما حق میدهد؟ شما برای دریافت حق خود یا برای بیان آزادانۀ نظر خود به اروپا میآیید. در کدام کشور اسلامی میتوانید چنین کنید؟
اینکه حضرت علی(ع) در توصیههایش گفته است مواظب باشید غیر مسلمین در عمل به قرآن بر شما سبقت نگیرند یعنی همین. دقت شود که مراد حضرت علی(ع) نماز و روزه نیست بلکه احکام اجتماعی و عدالت مراد است که امروزه واقعا غیر مسلمین از ما مسلمانها در عمل به این دستورات قرآن پیشی گرفتهاند.
امروزه آوارگان مسلمان به اروپا میروند نه به کشورهای مسلمان. این یعنی غیر مسلمین، انسان نوازتر از مسلمانها هستند. واقعا چرا ما به اینجا رسیدهایم؟
یادم هست در سفر به اروپا وقتی به هلند رسیدیم روز یکشنبه بود و در همان روز براي ديدار به کلیسایی رفتیم که مردم در آنجا مشغول عبادت به سبک خودشان بودند. ما نیز چند دقیقهای پشت سر مردم نشستیم. در آنجا مشاهده کردم که مسیحیان حال خوبی دارند و مخلصانه مشغول گریه هستند. در میان آنها رفتم و نشستم و در همانجا با خدا راز و نیاز کردم و گفتم خدایا ما همه تو را میجوییم. تو خودت ما را در هر جمعی که باشد بپذیر.
جالب است که من این حرفها را در کتاب (از منارجنبان تا برج ایفل) نوشته بودم ولی ویراستار آنرا حذف کرد و گفت نمیگذارند این مطلب چاپ شود و تازه عدهای به خاطر این حرفها بر علیه تو معرکه خواهند گرفت.
به هر حال ما اینقدر عقب هستیم که حتی چنین حرفهایی را نیز نمیتوانیم تحمل کنیم و اینها همه از جهل ما نشأت میگیرد. درجامعۀ ما، هم جهل عقلی وجود دارد و هم جهل علمی و تا اینگونه باشد اوضاعمان همین است ولی اگر عالم و عاقل شدیم روند عوض خواهد شد.
اینکه در آیه 64 سوره آل عمران دستور داده شده است که حول کلمهاي كه ميانمان مشترك است، بگردیم بسیار مهم است. آیا این آیه به ما اجازه نمیدهد در یک جامعه، مسجد و کلیسا و کنیسه کنار هم باشند؟
در اکثر کشورهای اروپایی مسلمانان با اینکه در اقلیت هستند مسجد دارند ولی در خود کشورهای اسلامی شیعیان و یا اهل سنت اگر در اقلیت باشند مسجدی ندارند. باید به دیگران حق ساختن محل عبادت خودشان را بدهیم. نباید راه همدیگر را ببندیم. اگر فقط خود را حق بدانیم، پیوسته در حال جنگ با دیگران خواهیم بود.
بد نیست در این زمینه مثالی بزنم : در علم نحو برخی اقوال شاذ و نادر وجود دارد که مخصوص اخفش است. در بین طلبهها لطیفهای معروف است که اخفش با بُزش مباحثه میکرده و وقتی چیزی میگفته ريش بز را به طرف پايين ميكشيده و سر بز را پایین میآورده که نشانۀ تأیید بز باشد و آن را به عنوان قول مشورت شده و مورد قبول واقع شده مينوشته است.
حال آیا ممکن است مشاورین بزرگان ما مثل بز اخفش باشند و همین موجب شده است که سال به سال به عقب حرکت کنیم؟ به هر حال یا عقلمان ضعیف است یا مشاورانمان مثل بز اخفش هستند يا هر دو.
البته با این حرفها کسی ناراحت نشود. انتقاد کردن به معنای ریشهکن کردن نیست بلکه برای این است که عیبها درست شود و من امیدوارم این صحبتها عاملی شود تا از جهل دست برداریم و به سوی علم و عقلانیت حرکت کنیم.