پیشنیازهای تحقق وحدت
ولادت با سعادت پیامبر اکرم(ص) و امام صادق(ع) و هفتۀ وحدت را به شما تبریک عرض میکنم. قصد دارم به این مناسبت به نکاتی راجع به وحدت بین مسلمین اشاره کنم.
بحث را اینگونه شروع کنم که متأسفانه امروزه شیعیان مورد اذیت قرار میگیرند. شیعیان توسط گروهی از اهل سنت اذیت میشوند و شیعه و اهل سنت نیز توسط ظالمین جهان اذیت میشوند. همۀ اینها از عدم وحدت مسلمین نشأت میگیرد.
مهمترین نفعی که ظالمان از تفرقه مسلمانان میبرند بردن نفت و گاز آنها نیست بلکه این است که نخبگان ما را به سمت خود کشاندهاند. مغزهای ما فرار میکنند و به کشورهای آنها میروند. نخبگان با خود میگویند: چرا در میان درگیریها و نزاعها بمانیم و با همین توجیه از کشور خارج میشوند و این بزرگترین نفع برای ظالمین است. نخبگان میگویند چرا بمانیم تا کشته شویم بلکه به جایی میرویم که جنگ نباشد. باید توجه کنیم که نخبگان چیزی بالاتر از نفت و گاز هستند. دقت کنید که ژاپن نفت و گاز ندارد ولی با مغز نخبگانش پیشرفت کرده است.
و اما گروه دیگری هم که به خارج میروند سرمایهدارانی هستند که سرمایه را از ایران بیرون برده و به کشورهای دیگر میبرند مثل بسیاری از ایرانیانی که مثلا در ترکیه و..زمین خریدهاند و كارخانه زدهاندو….
ضررهای وحدت نداشتن این چیزها است. پس باید به سمت وحدت برویم تا سرمایهها از بین نرود.
حال وقتی به این نتیجه رسیدیم که باید وحدت داشته باشیم باید بر روی این بحث متمرکز شویم که برای رسیدن به وحدت چه باید بکنیم؟
این بحثِ مهم و البته مشکلی است. وحدت راهکارهایی دارد که مشخص است ولی برخی حاضر به گفتن آن نیستند چون جرأت نمیکنند.
باید گفته شود که یکی از چیزهایی که پیشنیاز وحدت است و تا نباشد وحدت ایجاد نمیشود روحیۀ بلند و قلب بدون کینه است. دلی که در آن کینه باشد نمیتواند با دیگران متحد شود.
وحدت یعنی اگر با فلان گروه اختلافاتی داریم باید گذشت کنیم و این گذشتن روحیۀ بزرگ میخواهد و کسی که فردی کینهای است نمیتواند وحدت ایجاد کند.
هر کدام از ما که با خویشاوندانمان دعوا داریم و کنیهای هستیم اگر حرف از وحدت زدیم دروغ میگوییم. اولین مرحلۀ وحدت یعنی در دل خود نسبت به دیگران کینه نداشته باشیم.
انسانهایی که کینهتوز هستند چگونه حرف از وحدت میزنند؟
در کشور ما دائما میگویند میخواهیم با جهان اهل سنت وحدت داشته باشیم. این در حالی است که طبق برخی آمارها 16 میلیون پرونده در دادگستری وجود دارد. کشوری که حد اقل 20 میلیون از آدمهایش با هم دعوا دارند آیا چنین کشوری میتواند منادی وحدت باشد؟
همچنین آمار طلاق در کشور ما زیاد است. طلاق یعنی کینهتوزی. حال در این کشور میتوان حرف از وحدت زد؟ واقعا گذشت کردن در جامعۀ ما کم است و حتی این امر را در حوادث رانندگی به عیان مشاهده میکنیم.
پس پیشفرض برای وحدت این است که افراد، روحیۀ خود را بالا ببرند و کینهها را کنار بگذارند و حاضر به ایثار شوند یعنی به کسی که با آنها بدی کرده بگویند از تو میگذرم و علاوه بر این گذشت، کمکی نیز به تو میکنم. با این کار، طرف مقابل نیز ميخواهد بزرگواري كند و كمكم دوستي ايجاد ميشود وسر انجام به وحدت منجر میشود.
به این نکتۀ مهم توجه کنید که ترک مخاصمه با وحدت فرق دارد. در ترک مخاصمه دو طرف، تنها دعوا نمیکنند ولی در وحدت، ایثار وجود دارد یعنی علاوه بر کنار گذاشتن دعوا، کمکی نیز به طرف مقابل بشود و با این کار، وجدان طرف مقابل بیدار شده و او نیز کمکی به این طرف میکند و در نتيجه دوستي و پس از آن وحدت ایجاد میشود. پس وحدت پیدا کردن یعنی دوست شدن نه فقط دعوا نکردن.
حال آیا ما این گونه هستیم؟ اگر هستیم میتوانیم حرف از وحدت بزنیم ولی اگر گفتیم : (کلوخ انداز را پاسخ سنگ است) نمیتوانیم حرف از وحدت بزنیم.
شخصی سوال میکرد چگونه است که هر سال کنفرانس وحدت اسلامی میگذاریم ولی حتی در هفتۀ وحدت و در جلسۀ وحدت، نماز را نمیتوانند با هم بخوانند؟ بله دو رکعت نماز وحدت صوری میخوانند که این نماز اصلا جزو نمازهای يوميه نیست. به هر حال اینکه هیچیک حاضر نیستند نماز واجب را به یکدیگر اقتدا کنند یعنی هیچ کدام دیگری را قبول ندارند.
این کنفرانسها با این کیفیت فایدهای ندارد چون پیش زمینههایش فراهم نیست. شیعه باید ملت خود را از کینه خالی کند. اهل سنت نیز باید همین کار را انجام دهند تا وحدت واقعی ایجاد شود. البته این کار سخت است. وقتی این قدر کینه در وجود ماست نمیتوان به راحتی وحدت ایجاد کرد.
اگر آیت الله منتظری هفتۀ وحدت را ایجاد کرد ولی عملیاتی نشد دلیلش این است که کینهها از بین نرفت. خود آیت الله منتظری واقعا اهل کینه نبود و حتی شکنجهگران خود را بخشید. یادم هست در یکی از سفرهایم به قم جوانی با من همراه شد و با یکدیگر نزد فقیه عالیقدر رفتیم. آن جوان به آیت الله منتظری گفت : من جزو کسانی بودم که به حسینیه حمله کردیم و با این حرف میخواست معذرتخواهی کند. فقیه عالیقدر یکدفعه وسط حرف آن جوان پرید و گفت این حرفها را رها کن و کتابی به او هدیه داد و حتی اجازه نداد او معذرتخواهی کند. این رفتار نشاندهندۀ این است که ایشان واقعا اهل کینه نبوده است.
بله، ایشان میتواند از وحدت سخن بگوید ولی کسانی که سرتاپا کینهاند نمیتوانند از وحدت سخن بگویند. فرد باید خودش اهل عمل باشد. فقط با ذهنیت نمیتوان کار کرد بلکه ذهنیتها باید به ثمر برسد.
آیت الله منتظری بود که بحث تفسیر نهج البلاغه میگفت و با حرفهایش ما را از کینه دور میکرد و میتوانستیم به وحدت برسم ولی الآن چند نفر مثل ایشان داریم؟
ما بجای درس اخلاق كينه زدا شعار دادیم و کینه زايي کردیم. بسياري از شعارهای ما كه مرگ به اين و آن است ایجاد کینه ميكند. در همین ایام هفتۀ وحدت این کلیپ را همگی مشاهده کردیم که جلسهای در آذربایجان برقرار شده بود و میخواستند در آن جلسه استاندار را معرفی کنند. در همان جلسه یک شخص نظامی سیلی محکمی به گوش نظامي ديگر كه بنابود استاندار شود میزنَد و جلسه به هم میخورَد.
حال اینکه دلیل این دعوا چه بوده نمیدانیم. چیزی که من میخواهم بگویم این است که ما کاری کردهایم که افراد نمیتوانند کینۀ خود را کنترل کنند. بحث من بر سر این است که کینه نداشته باشیم ولی اینها کینههای خود را حتی نمیتوانند کنترل کنند تا جایی که در یک جلسه رسمی چنین اتفاقی میافتد.
اینها نشان از کینهتوزی است. ما در این شرائط هستیم. حال ما میخواهیم در جامعهای که پاسدار با پاسدار دعوا دارند به جایی برسانیم که شیعه با سنی اختلاف نداشته باشد یا مسلمان با مسیحی اختلاف نداشته باشد یا انسان با انسان اختلاف نداشته باشد؟
در جهان غرب بحث میکنند که چه شرائطی آماده کنیم تا خداباور و خداناباور با یکدیگر به صورت مسالمتآمیز گفتگو کنند ولی در اینجا دو پاسدار در یک جلسۀ رسمی با یکدیگر دعوا میکنند.
یادم هست جلسهای رفته بودم و شخصی مسیحی پشت سر من نماز خواند و سپس به من گفت اگر مکانی در اختیار من قرار دهید من یک مسجد و یک کلیسا و یک کنیسه کنار هم میسازم.
واقعا گروهی چقدر فکر بالایی دارند و ما کجاییم؟ ما اگر در مسجدی نشستهایم و یکدفعه یک سنی وارد شود دائما به او نگاه می کنیم تا ایرادی از او بگیریم ولی دیگران اختلاف در عقیده و عمل را برای خود حل کردهاند.
به هر حال میخواهم بگویم یکی از پیشزمینههای وحدت، روحیۀ بالا است.
و اما پیشزمینۀ بعدی انعطاف فقهی و کلامی و فلسفی است که البته این مورد مربوط به حوزههای علمیه و علماء است.
توضیح اینکه علماء باید این انعطاف را داشته باشند که وقتی در موردي ادله، چندان محکم نیست در فتوا دادن انعطاف به خرج دهند و از آن طرف خود مردم نیز اگر مرجع، احتیاط واجب داده حاضر شوند به راحتی به مرجع دیگری كه فتوايش با وحدت نزديكتر است مراجعه کنند ولی متأسفانه بسیاری این انعطافها را به خرج نمیدهند.
نه شیعه و نه سنی این انعطافها را ندارند و به همین خاطر از وحدت دور هستیم. خوب است چند مثال در همین زمینه بزنم :
مثال اول : شیعه در سجده کردن بر روی مهر اصرار میورزد و از آن طرف اهل سنت در مسجد النبی بر روی مهر نماز خواندن را شرك میدانند در حالی که هر دو باید در این زمینه انعطاف به خرج دهند چرا که هیچ کدام از این دو نظر ادلۀ محکمی ندارد. یادم هست در یکی از سفرهای عمره نزد امام جماعت مسجد النبی رفتم و با او سخن گفتم و این مسأله را با او مباحثه كردم و اتفاقا او حرف مرا قبول کرد که از لحاظ فقهی میتوان قسمتی از روضه النبی را بجای فرش، سنگ کرد اما گفت عملاً مشكل است. پس هم سنیها باید کوتاه بیایند و هم ما.
مثال دوم: خواندن سورههای سجدهدار در نماز است که فقهای شیعه میگویند موجب بطلان نماز میشود و اهل سنت میگویند ضربهای به صحت نماز نمیزند. این مسأله نیز از موانع اتحاد است. طبق بررسیهای من اولا خواندن سوره سجدهدار موجب بطلان نماز نمیشود. از آن طرف اهل سنت نیز باید انعطاف به خرج دهند و در مواقعی که شیعیان به حج میروند در نماز جماعت، سوره سجدهدار نخوانند. این گونه وحدت ایجاد میشود.
سوال : امروزه نه فقط دینگریزی بلکه دینستیزی ایجاد شده است. برای این امر چه فکری باید کرد؟ اگر کمی آزادی نسبی داده شود معلوم میشود پشت پردۀ جامعۀ ما چه خبر است. بسیاری از افراد از دین دور شدهاند. واقعا علت این امر چیست؟
جواب : در جایی مطلبی خواندم که شورای شهر تهران، سایتی باز کرده تا افراد، آرزوهای خود را بگویند تا شورای شهر برای محقق شدن بیشترین آرزو تلاش کند. شخصی آرزو کرده بود که ای کاش جمهوری اسلامی نباشد و آرزوی او 37 میلیون لایک خورده بود. من دقیقا نمیدانم این مطلب صحیح است یا نه ولی احتمال صحت همین مطلب کافی است تا مسئولین ما فکری بکنند. ما راه را اشتباه رفتهایم. زمانی بیش از 99 درصد عاشق جمهوری اسلامی بودند و الآن میدانیم که آمار برگشته است. پس بد عمل کردهایم. ما قول دادیم که عدالت و پیشرفت و کار و اخلاق و معنويت ایجاد میکنیم ولی اینها محقق نشد.
مشکل اصلی به نظر من این است که در جمهوري اسلامي از اول تا كنون افراد غیر متخصص مسئول شدهاند. اقتصاد و مدیریت و سیاست هر یک علم است و آخوندها چنین تخصصهایی نداشتند. ما فکر میکردیم اگر کفایه و مکاسب میدانیم میتوانیم حکومت کنیم. ما دچار جهل مرکب بوده و هستیم و این موجب عقبافتادگی ما بوده و هست. تا این مشکل حل نشود همین است. خبرنگاري اول انقلاب گفته بود : انقلاب ایران انقلاب جهل بر علیه ظلم بوده است و ما آن زمان از اين حرف برميآشفتيم و خود را و مسؤلان را عالم ميدانستيم ولي الآن به نظر میرسد که این حرف، صحیح است و تا جهلهای خود را از بین نبریم مشکلات حل نخواهد شد. باید يا متخصص بود يا کارها را به متخصص واگذار کرد. و تشخيص متخصص راهكارهاي خود را دارد و بايد هر كسي مطابق معيارهاي جهاني امتحان شود تا تخصصش معلوم شود.
در آخر امیدوارم این بحث مورد توجه قرار گیرد و موجب شود کینهها در جامعه کم شود و انعطافهای فقهی نیز به وجود آید و كارها به دست متخصصان قرار گيرد تا هر چه سریعتر به سمت پيشرفت و وحدت حرکت کنیم و عقب افتادگيهاي گذشته را جبران كنيم.
چكيدهاي از سخنراني استاد احمد عابدینی در تاريخ2 /8 /1400 مطابق با 17 ربيع الأول 1443.