بسم الله الرحمن الرحيم
آثار اجتماعي، رواني اعدام قاچاقچيان مواد مخدر
اگر تاريخ زمان پيامبر(ص) بررسي شود ميبينيم كه برخوردهاي او روز به روز از تعداد مجرمان كاسته است و مردم خشن جاهلي را به مردمي عاقل، عاطفي و ديندار تبديل كرده است. ولي در زمان انقلاب شكوهمند اسلامي ايران هر چه از اول انقلاب فاصله ميگيريم مجرمان و جنايتكاران بيشتر شدهاند و اين سؤال فراروي تمامي مسئولان و دلسوزان قرار گرفته است كه مشكل از كار كجاست؟
آيا توطئههاي استكبار و رسانههاي تبليغاتي آنان است كه چنين مردم را به سوي جنايت و جرم سوق ميدهد؟
آيا رفاه مردم است كه آنان را اين چنين بيپروا كرده است؟ آيا و آيا؟
نگارنده تفاوت اصلي را در اخلاق برخورد با مجرمان و گناهكاران ميداند و معتقد است هر چه برخورد اخلاقيتر باشد و به افراد شخصيت داده شود و خطاهاي آنان پوشيده شود، جامعه بيشتر به سوي طهارت و پاكيزگي پيش ميرود و هر چه به آنان توهين شود، شخصيت آنان لكهدار شود و با آنان بياحترامي شود شاخص جنايت، جهالت، لجبازي و … رشد مييابد.
پيامبر(ص) مظهر اخلاق بود و با تمامي خطاها به گونهاي برخورد ميكرد كه مجرم، خود از كارش شرم كند و پشيمان شود لذا منحني جنايات رو به سمت پايين بود، اما متأسفانه در جمهوري اسلامي ايران به خاطر احساسات و عواطف پاك و دين دارانهي نا آگاهانه گمان شد كه بايد هر جرمي را علني كرد و هر مجرمي را مجازات نمود تا جامعه پاك شود ولي اين مچگيريها و مجازاتها حياء و شرم را از جامعه گرفت و لذا منحني جنايات به سوي بالا به حركت در آمد و حتي گاهي با شتابي غير قابل وصف بالا رفت.
بنابراين در ديد كلان بايد جامعه را به سوي اخلاق مداري پيش برد و نفس اخلاقمداري با مجازات سازگار نيست در اخلاقمداري، توبهي شخصي، پشيمان شدنِ او مدِّ نظر است و بايد تمامي تلاش معطوف اين شود كه فرد از جنايت خود شرمسار شود.
حضرت علي(ع) به جواني كه دزدي كرده بود فرمود: در تو عيبي نميبينم فرد خوبي هستي؛ آيا قرآن حفظي؟! و او در جواب گفت بله سورهي بقره را حفظ هستم. حضرت فرمود: دستت را به سورهي بقره بخشيدم.
خوب فرد با اين گونه رفتارها در خود احساس آبرو ميكند و با خود ميگويد الحمد لله كه سورهي بقره را حفظ هستم و برايم كارساز است، پس بيشتر به سوي دينداري بروم.
اما اگر به او ميگفت: پس پيداست تو آگاهانه دزدي كردهاي، ديندار مجرم، مجازاتش تشديد ميشود چون از روي آگاهي با دين خدا در افتادهاي و مرتد هستي و… يعني فرد دزد را با دين و قرآن نيز بد كرده بود اين تكثير جرم و مجازات بود.
بله متأسفانه ما «يضاعف لها العذاب ضعفين» كه تهديدي است آخرتي براي زنان پيامبر(ص) تا حيا را بيشتر كند و بيت نبوت را آبرو بخشد از تهديد به مرحلهي عمل و از آخرت به دنيا آوريم و لذا موجب رفتن حيا شده است و با هر گناه، تهديد به ارتداد و عقوبتهاي آن نموديم و…
نكتهي جالب، اينكه برخوردهاي خوب پيامبر(ص) همهي مشركان و كافران را جلب كرد، حتي هند جگرخوار، ابوسفيان و… جذب شدند و جامعهي جاهلي به طور كلي در اواخر عمر پيامبر(ص) جامعهي اسلامي شد ولي برخوردهاي غيراخلاقي ما، در ايران مجاهدين خلق به دشمنان خونخوار نظام تبديل كرد و در كل جهان، داعش، طالبان و… را ايجاد كرد و هر روز بايد كشته داد و امكانات كشور اسلامي را نابود كرد. كشورهاي غير مسلمان با تمام قدرت پيشش ميروند و كشورهاي اسلامي با تمام قدرت درصدد نابود كردن امكانات يكديگرند. نفت و گاز و… همه مفت فروخته ميشوند و سلاح براي نابودي همديگر تهيه ميشود.
بنابراين، در يك كلمه، خشونت و مجازات كردن، كينه ايجاد ميكند و كينهدارها با هم حزب و گروه تشكيل ميدهند و…
بله نابود كردن كامل آنان امكان ندارد و پيروزي مقطعي بر آنان سودي نميبخشد.
در صورتي كه اگر عفو و گذشت تا آنجا ادامه يابد كه خانواده و دوستان يك فرد، او را محكوم كنند مانند اينكه پسر عبدالله بن ابيّ حاضر شد پدرش را به عنوان مجازات اعدام كند و خودش اين پيشنهاد را داد، در اين صورت مجازات، اثر منفي ندارد و با اين حال پيامبر(ص) حاضر به مجازات عبدالله بن ابيّ نشد تا او به مرگ طبيعي از دنيا رفت.
اما در مسألهي قاچاقچيان مواد مخدر و مصرف كنندگان آن، نه تنها بسياري از آنان خود را در اين كار مجرم نميدانند بلكه محق هم ميدانند، در وجدان عمومي جامعه نيز محكوميت آنان معلوم نيست، حتي مجازات كنندگان آنان نيز بر مجرم بودن آنان توافق كامل ندارند وگرنه همايش و ميز گرد و مقاله و… معنا نداشت. وقتي در نزد ديگران مجرم بودنشان ثابت نباشد، مسلماً در نزد خويشانشان هم ثابت نيست زيرا آنان اين شغل را يا معلول توطئههاي خارجي و جهاني ميدانند يا معلول فسادهاي سياسي، اقتصادي داخلي و يا ناشي از بيكاري و نبود شغل مناسب و يا ناشي از فقر مالي و فرهنگي ميدانند و يا محروميتهاي دورهاي از زندگي او يا ديگران را موجب عقدهاي شدن ميدانند و بالاخره او را صاحب حق ميدانند كه از جامعهي بيرحم انتقام بگيرد و يا توجيهات ديگري از اين دست وجدان آنان را به خواب عميقي فرو برده است. لذا اعدام بيشتر اينان به اين خواب وجدان عمق بيشتري ميبخشد در نتيجه هر نفري كه كشته ميشود در دل زن، فرزندان، برادران، خواهران و دوستانش كينهاي ايجاد ميشود. كينهها با مشكلات اقتصادي خانوادهي فرد اعدام شده تشديد ميشود و اين چنين است ك فساد و مفسد تكثير ميشود. بعيد است كه از هزار نفر يك نفر اعدام آن فرد را تنها راه حل بداند و همگي فرصت دادن به او را خواستارند.
از اينها گذشته وقتي مردي اعدام شد، زنش براي امرار معاش، امور شهواني، نترسيدن شب در خانه، كمككار در سفر و حضر نيازمند به ديگران است. اگر كسي را پيدا كند كه با او ازدواج كند خانواده و بچههاي اين مرد دو همسره به طلاق و جدايي كشيده ميشوند و مشكلات خاص خود را دارند، اگر شوهري نيابد مجبور است با دوستي با اين و آن و ارتكاب حرامهاي متعدد مشكلات مطرح شده را حل كند كه چندين مرد و چندين خانواده را به فساد ميكشاند. اگر حسّ كينهتوزي و انتقام هم به سراغش بيايد كه در تكثير بيماريهاي مقاربتي و غيره نيز كوشا ميشود، دختران و پسران چنين خانوادهاي نيز از تبعات اين مساثل در امان نيستند و هر روز فساد بيشتر ميشود.
پس در شرايط كنوني يك اعدام، شايد بيش از يك بمب ميكروبي زمين و زمان را فاسد كند و لذا «ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت ايدي الناس». (سوره روم آيه 41)
بله، آنچه ذهن همه را مشغول ميكند اين است كه «پس چه بايد كرد؟»
و جواب اين است كه به طور يقين بمب ميكروبي خطرناك را بايد قبل از منفجر شدن خنثي كرد، نه اينكه خودمان با اعدام او بمب منفجر نشده را منفجر كنيم و نظارهگر آسيبهايش باشيم.
اما چگونه اين بمب را بايد خنثي كرد نياز به كارهاي كارشناسي دقيق دارد. 1. تا ممكن است افراد بازپروري شوند و به دامن اجتماع برگردند.
2. مواردي كه اعدام حتمي است و به هيچ وجه وجدان طرف بيدار نميشود بايد چنان عمل شود كه خويشان به مجرم بودن او واقعاً يقين كنند نه در مقابل مأمور يا دوربين تلويزيون.
3. بايد خانوادهي اعدامي تحت حمايت كامل قانون قرار گيرند كه از نظر اقتصادي نسبت به قبل بدتر نباشند.
4. به طور كلي بايد اقتصاد درست شود تا افراد به كارهاي آبرومند، مناسب با شأن و خواست خود مشغول شوند، حديث «كاد الفقر ان يكون كفرا؛ نزديك است كه فقر به كفر منجر شود.» واقعاً از سخناني است كه نبايد هيچگاه فراموش شود.
5. امور تخصصي را بايد كارشناسان هر قسمت مطرح كنند تا بمب ميكروبي خنثي شود. مثلاً به نظر ميرسد مجازات بدن نظير شلاق بهترين مجازات باشد زيرا در مقابل لذت مواد و پول، درد شلاق را تحمل ميكند، پس از مجازات زنده است و به امور خانه رسيدگي ميكند، در زندان نرفته تا هزينهي اضافي بر دوش ملت و دولت بگذارد و تازه در آنجا جنايات تازه و راههاي تازه بياموزد و…
نبايد هزينههاي بالاي مطالب فوق ما را از آن منصرف كند زيرا زيان اعدامها را تاكنون ديدهايم و تكثير مجرمان امري نيست كه بر هيچ بينايي مخفي بماند. «من جرّب المجرّب حلّت به الندامه؛ هر كس تجربه شده را باز بيازمايد، پشيماني را سزاوار است.»
هزينه كردن مال در راه احياي جامعه، هرچه زياد باشد بعداً با داشتن جامعهاي خوب جبران ميشود ولي هزينه كردن پولها در راه پروژههاي صنعتي و… وقتي انسان مناسب نداشته باشيم فايدهاي ندارد. تازه چه تضميني وجود دارد كه افراد عقدهاي شده، فقير شده و در دام فساد غلطيده، به جامعه فرصت دهد تا صنعت و اقتصاد را شكوفا سازد.
مسلماً افراد ضربه خورده و كينه توز هر روز جايي را منفجر ميسازند يا سر سيمي را برهنه ميكنند و برق گرفتگي يا آتش سوزي مصنوعي ايجاد ميكنند و بالاخره امور فراواني از اين قبيل وجود دارد كه به راحتي قابل حل نيست به گونهاي كه خدا چاره را در اين ديده كه به پيامبرش ياد دهد كه او از شر حسودان وقتي كه حسادت ميكنند به خدا پناه برد. «و من شر حاسد اذا حسد»
روشن است كه گفتن عبارت يا خواندن سورهي فلق يا تكرار آن كارساز نيست بلكه بايد با انديشيدن و اخلاق ريشهي حسادت را خشكانيد و در مواردي كه چنين امكاني نيست با برنامهريزي آثار حسادت حسود را خنثي كرد.
در بحث ما نيز بايد با برنامهريزي قاچاقچي را اصلاح كرد تا از اين مخمصه به در آيد و به در آييم.
در صورتي كه چنين چيزي ممكن نباشد مجازات تنها بايد بدني باشد زيرا مجازات حبس براي زنداني به دورهي آموزش جرم و جنايت تبديل شده يا ميشود و مدت زنداني بودن او براي خانوادهاش به دورهي آمادگي براي سرقت، فساد، تن فروشي و فحشاء تبديل ميشود تا هزينههاي زندگي خود و فرزندان و هزينهي اياب و ذهاب به زندان براي ملاقات و تهيه پولي براي نيازهاي زنداني را فراهم كند.
زنداني در محيطي بسته و تمام وقت در خدمت افراد منحرف و شرور است كه آنان را همتيپ و همراز خود ميداند و همه، مخالف زندانبان، قاضي و…هستند. بر فرض كه بشود روزانه هشت ساعت براي زنداني بهترين كلاسها را گذاشت ولي او قلبش با كلاسها نيست و دو برابر اين مقدار از زمان را با جان و دل به سخنان دوستش گوش ميدهد. بنابراين به هيچ نحوي زندان كانون تربيت نخواهد شد و مسلماً فسادش بيش از صلاحش خواهد بود. حتي اگر زنداني در ظاهر خوب شود احتمال حيلهگري او بيشتر است.
از سوي ديگر در اين مدت خانوادهي او دچار ترس، دلهره و… است. براي آمدن به درب زندان و ملاقاتي نيازمند كمك است وقتي نيازمند كمك عاطفي است مشكلات خود را براي تاكسي، عابر، سرباز و… ميگويد و حتي دلسوزي آنان روابط و فسادهاي جديدي را موجب ميشود. و به دنبال اين روابط عاطفي و براي تهيه پول بالاجبار به خود فروشي به رانندهي تاكسي، ماشين مسافركشي و… روي ميآورد يا به دزدي براي تهيهي پول متوسل ميشود. زنداني در زندان نياز به مواد مخدر و… پيدا ميكند و چون در زندان است هزينهي تهيه و رساندن آن به زنداني چندين برابر ميشود زيرا بايد با هزار ترفند در دل نگهبان زندان راهي بيابد از او شمارهي كارت يكي از دوستان دور آن نگهبان را بگيرد مبلغ پولي به حساب او واريز كند و اين دو، آن پول را با هم تقسيم كنند تا با راههايي كه تنها خود ميدانند زمينهي رفتن مواد به زندان را فراهم سازند. موادي كه از اين راه به زندان ميرود گاهي بيش از ده برابر قيمت آن در مخفيگاههاي پاركهاي درون شهر است. واسطهها پيوسته خوشحال ميشوند كه در رسيدن مواد سختگيري بشود تا آنان درصد بيشتري طلب كنند.
ترسيدن خانوادهي زنداني در شب ، و دوست شدن با افراد و تقاضا براي ورود به خانهي آنان و حفظ و مواظبت آنان و مسائل اين روابط فصل ديگر اين قصه است، حوادثي كه بعد از اين براي خانوادههاي حاميان اين زنان و كودكان اتفاق ميافتد شايد قابل محاسبه نباشد، همانطور كه هزينههاي ناشي از بيماريهاي رواني ناشي از استرسهاي گوناگونشان قابل محاسبه نيست. بنابراين كسي نيايد با ارائهي آمار فسادهاي يك قاچاقچي، طلب حكم مفسد في الارض كند زيرا كشتن و يا حبس اينان نيز فساد في الارض است كه به مرور زمان روشن ميشود.
همان منحني كه براي مجازات و افزايش جنايات ترسيم شد براي زنداني كردن افراد با شيب تندتري وجود دارد. به عبارت ديگر، شيب مجازات اعم از زندان، شلاق و اعدام كمتر از شيب مجازات زندان به تنهايي است و به زبان راحتتر، زنداني كردن افراد، فسادش براي كل جامعه، از هر مجازاتي بدتر است زيرا زنداني به جاني حرفهايتري تبديل ميشود و خانوادهي او بيشتر فاسد ميشوند زيرا نياز آنان به پول و به كمك، از وقتي سرپرستشان اعدام شود بيشتر است زيرا علاوه بر هزينههاي زندگي خود و فرزندان و هزينههاي ناشي از بيسرپرستي، بايد هزينهي اياب و ذهاب به زندان و هزينههاي خصوصي زنداني را در زندان را فراهم كنند كنند پس بايد پول بيشتري پيدا كنند و به اصطلاح دو شيفته كار كنند و چون كار آبرومند و حلال در جامعه براي افراد عادي هم وجود ندارد چه رسد به اين افراد، پس به ناچار به كارهاي حرام و ممنوع روي ميآورند و در آن افراط هم ميكنند. بنابراين به هيچ نحوي نبايد قوهي قضاييه زندان را جايگزين اعدام نمايد بلكه اين دو مجازات هر دو بايد به طور كامل لغو شود و به جاي هر دو از عفو يا شلاق استفاده شود.
شايد اكنون برايتان روشن شده باشد كه چرا زمان پيامبر(ص) زندان نبود و خليفهي دوم كه زندان را تأسيس كرد چه اشتباه بزرگي كرد و شايد برايتان روشن شده است باشد كه چرا حضرت علي(ع) در نامه به مالك اشتر نوشت « اين دين به دست اشرار اسير بود». بله، كانون فساد ايجاد كردهاند و گمان ميكنند ميتوان در آن كسي را اصلاح كرد.
به راحتي ميتوان مصاحبه كرد و پرسيد، تا براي همگان روشن شود حتي دانشمندي كه هفته اي چند روز در كتابخانه مشغول مطالعه است اگر به همين كار محكوم شد و مجبور شد كه در كتابخانه بماند و حق خروج نداشته باشد راندمان كارش به شدت پايين ميآيد. حال اگر فراريان از علم و دانش را محكوم به ماندن و آموختن علم كنند معلوم نيست چه خواهد شد.
به نظر ميرسد زندان تنها براي رژيمي كه پادشاهي ديكتاتور، مستبد و جنايتكار داشته باشد و در آن وزيري عاقل بخواهد جنايات اين جاني را كاهش دهد خوب است. زيرا ديكتاتور به سرعت فرمان اعدام صادر مي كند و وزير احتمال مي دهد كه اگر اين محكوم مدتي محدود زنداني شود، ميتوان پس از خاموش شدن خشم ديكتاتور، عفو او را خواستار شد.
و در اين صورت زندان مجازات نيست بلكه فرصتي است كه در آن امكان برگشتن ديكتاتور از رأي سابقش بررسي شود.
نتيجه: در اين نوشته تلاش شد براي مسئولان و مردم زيان اعدام و زندان روشن شود تا با ارادهاي جدي، هر دوي اين مجازاتها از روند قضايي- در مرحلهي عمل- حذف شود ولي وجودش در مرحلهي قانون چون داراي فايدي است باقي بماند. به عبارت روشنتر، در عمل، قاضي نبايد حكم به اعدام يا زندان را صادر نمايد و توجه به تمامي تبعات حكمش داشته باشد زيرا مجازات مجرم نبايد به غير او سرايت كند و اين دو مجازات، خانوادههاي آنان و به دنبال آن تمامي جامعه را تحت تأثير قرار مي دهند و خداوند از اين كه مجازات كسي دامن ديگري را بگيرد در چند جاي قرآن به شدت نهي كرده است. از جمله عبارت « وَلا تَزِروا وازِرهً وِزرَ أُخري» « انعام- 164» دلالت دارد كه بار گناه هيچ كس را فرد ديگري به دوش نمي كشد. پس اين دو نوع از مجازات با شخصي بودن مجازات ناسازگار است و قاضي نميتواند چنين احكامي را صادر كند و در صورت صادر كردن تبعاتش به عهدهي خود اوست و بر فرض كه صادر كرد، قاضيِ مجري احكام بايد از اجراي ان خودداري كند زيرا در اين كه غير جاني را مجازات كرده است با قاضيِ صادر كنندهي حكم شريك است. بله، مجازات شلاق تنها به خود مجرم وارد ميشود.
احمد عابديني 12/8 /1395