جلسه نهم نهج البلاغه

جلسه نهم نهج البلاغه

فایل صوتی جلسه نهم نهج البلاغه: کلیک کنید

 

متن جلسه نهم نهج البلاغه:

نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 9/11/1400

شرح خطبه همام – جلسه نهم

وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ

ترجمه: و هر گاه به آيه‌اى مى‌رسند كه ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن مى‌سپارند.

دراین تعبیر از گوش دل سخن گفته شده است. گوش دل غیر از گوش سر است و مراد این است که متقیان حقایقی را می‌شنود که گوش سر قدرت شنیدن آن را ندارد.

وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ

و گويا صداى بر هم خوردن شعله هاى آتش، در گوششان طنين افكن است.

در لغت عرب زفیر و شهیق به صدای الاغ که کم و زیاد می‌شود گفته شده است و با توجه به اینکه آتش نیز صدایش کم و زیاد می‌شود تشبیه به صدای الاغ شده است.

و اما خوب است در اینجا این بحث را باز کنیم. گفته شده که انسان آنچه  را كه واقعیت است، نمی‌بیند بلکه واقعیت را آن‌گونه که عینک زده می‌بیند. برخی از دانشمندان مثل کانت گفته‌اند ما نمی‌توانیم واقعیت را ببینیم. به طور کلی معمولا دانشمندان امروزه می‌گویند ما نمی‌توانیم واقع را درک کنیم.

بحث دیگری نیز مطرح است که می‌گویند افراد مختلف واقعیت را متفاوت می‌فهمند. این همان بحث هرمونتیک است که می‌گوید آنچه در یک کلام مهم است، شنونده است که چه برداشتی می‌کند. ممکن است شنونده‌ای به خاطر خط و ربط سیاسی حرف گوینده را به گونه‌ای بفهمد که دیگری كه هم خط اوست، آن گونه نفهمد. به هر حال همۀ ما درک می‌کنیم که اگر گوینده، موافق ما باشد کلام دوپهلوي او را به گونه‌ای می‌فهمیم و اگر با او مخالف باشیم به گونۀ دیگری کلام او را می‌فهمیم.

پس انسان واقعیت‌هاي داراي ابهام را آن‌گونه که هست نمی‌فهمد.

حال بحث دیگری نیز هست که هریک از ما اگر یک شیء خارجی را با ذهنیتی نگاه کنیم به گونه‌ای آن را می‌بینیم و با ذهنیت دیگر به گونۀ دیگر می‌بینیم. خوب است در این زمینه مثالی بزنم:

یک روز وقتی خوابیدم پس از مدتی بیدار شدم و به ساعت نگاه کردم و مشاهده کردم که ساعت ده است. دوباره خوابیدم و پس از مدتی دوباره ساعت را دیدم و مشاهده کردم که ساعت ده و ده دقیقه است. این در حالی است که اصلا ساعت ما از کار افتاده بود و من با ذهنیت خودم كه هر روز ساعت 10 از خواب بر مي‌خواستم ساعت را نگاه می‌کردم. پس ذهنیت من برای خودش چیزی درست کرده بود.

بنابراین می‌فهمیم که می‌شود چیزی توهم درونی ما باشد.

حال به بحث خودمان برگردیم:

اگر در اینجا می‌گوید متقیان صدای جهنم را می‌شنوند یا در عبارات قبلی می‌گوید جهنم را می‌بینند آیا این واقعیت دارد یعنی واقعا می‌شنوند یا اینکه چیزی مثل توهم است.

تعبیر ظَنُّوا دلالت ندارد که واقعیت دارد یا نه ولی این را می‌رساند که آنقدر می‌ترسند که صدای جهنم به گونه‌ای در گوش آنها هست. البته برخي هم در اينجا ظن را به معناي يقين دانسته‌اند.

و اما احتمال دیگر در تعبیر مورد بحث این است که مراد از زفیر و شهیق جهنم صدای جهنم نباشد بلکه مراد صدای جهنمیان باشد. یعنی فریاد بلند و آهسته جهنمیان در گوش متقیان است.

و اما ابن ابی الحدید در شرح خود، ج10،ص146 در ذیل تعبیر مورد بحث از مقام خائفان صحبت کرده و به روایات و جملات زیبایی اشاره کرده است از جمله اینکه در معنای آیۀ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ ﴿الحجرات‏، 13﴾ گفته است که مراد از اتقاکم خائف‌ترین افراد نسبت به خدا می‌باشد.

همچنین به احادیثی اشاره کرده است از جمله اینکه:

پیامبر(ص) فرمودند: کسی که از خدا ترسید همه چیز از او می‌ترسند و هرکه از غیر خدا بترسد خدا از هرچیزی او را می‌ترساند.

حضرت علی(ع) فرمود: عاقل‌ترین شما کسی است که بیشتر از همه از خدا می‌ترسد.

واقعا این حرف‌ها درست است؛ چرا که ما به منزلۀ پرتو نسبت به خورشید هستیم. پس باید پیوسته خائف باشیم.

همچنین ابن ابی الحدید از یحیی بن معاظ نقل می‌کند که او گفته است: اگر ابن آدم آن‌گونه که از فقر می‌ترسد از آتش می‌ترسید به بهشت می‌رفت.

همچنین نقل شده است که: هر که خائف‌تر است ایمن‌ترین فرد است.

و اما تفسیر جالبی نیز در ذیل آیه 60 سوره مؤمنون از پیامبر(ص) نقل شده است. ابتدا به این آیه توجه کنید:

وَ اَلَّذِينَ يُؤْتُونَ مٰا آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلىٰ رَبِّهِمْ رٰاجِعُونَ  ﴿المؤمنون‏، 60﴾

و آنان که آنچه را انجام دادند انجام می‌دهند در حالی که دل‌هایشان از اینکه به سوی پروردگارشان [برای محاسبه دقیق] باز می‌گردند، ترسان است.

در مورد این آیه از پیامبر(ص) سؤال شد که آیا ترس این افراد به خاطر گناهانشان است و ایشان فرمودند: خیر، اتفاقا این افراد کار خوب می‌کنند ولی با این حال قلوبشان ترسان است.

پس مقام خوف مقامی است که فرد با وجود کار خوب باز با خود می‌گوید اعمالم در حدّ خدا نیست.

با این صحبت‌ها می‌فهمیم آنها که اصلا نمی‌ترسند ابتدا باید عقلا بندگی را برای آنها ثابت کرد تا از بدی‌های خودشان خوف داشته باشند تا آرام آرام به مقام خائفین برسند.

و اما مراجعه به مناجات خائفین که از جمله مناجات‌های منسوب به امام سجاد(ع) است نیز در این زمینه مفید به نظر می‌رسد.

فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ يَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ

ترجمه: پس قامت به شكل ركوع خم كرده، پيشانى و دست و پا بر خاك ماليده، و از خدا آزادى خود را از آتش جهنّم مى‌طلبند.

رقبة به معنای گردن است. در قدیم وقتی برده‌ای را اسیر می‌کردند به گردن او طناب می‌بستند. پس رقبۀ برده در دست دیگری بوده و آزادی او در گرو آزادی گردنش بوده است. حال در این جمله نیز این‌گونه تصور شده که انسان گنه‌کار گردنش در بند است.

تا اینجا کارهای شب متقیان بیان شد. و اما در ادامه به کارهای روز اهل تقوا اشاره می‌شود:

وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ

ترجمه: پرهيزكاران در روز، بردبارانی دانشمند، و نيكوكارانى با تقوا هستند.

اولین صفت متقیان در این عبارت حلم است. ممکن است آوردن صفت حلیم با اوصاف شب متقیان مرتبط باشد به این صورت که وقتی انسان شب بیدار باشد و بی‌خوابی بکشد ممکن است در روز به بداخلاقی دچار شود ولی متقیان این‌گونه نیستند.

ممکن هم هست این صفت، جدای از اوصاف قبلی باشد و می‌خواهد بگوید متقیان در برخورد با مردم حلیم هستند و اگر کسی با آنها بدرفتاری کرد بردباری می‌کنند.

پس کسانی که عجولند و دائما عصبانی هستند و دعوا می‌کنند متقی نیستند حتی اگر پیشانی آنها پینه بسته باشد.

صفت بعدی متقیان علم است. فرد متقی زحمات زیادی می‌کشد تا عالم شود چرا که علم آنها لدنی نیست، پس وقت زیادی برای کسب علم می‌گذارند.

صفت دیگر متقیان نیکوکاری است. پس اینکه اهل علم و حلم باشیم ولی اهل انفاق نباشیم این نیز تقوا نیست. کسی که نماز شب بخواند و گریه کند و گمان کند که صدای جهنم را می‌شنود ولی به همسایۀ فقیرش رسیدگی نکند چنین کسی متقی نیست و حتی چه بسا آن عبادات شبانه نیز تصنعی باشد.

پس متقی کسی است که همۀ این صفات را داشته باشد. کسی که نماز شب می‌خواند ولی به فکر مردم نیست چنین کسی متقی نیست.

آیت الله ایزدی قصه‌ای را تعریف می‌کرد و می‌گفت:

شخصی در راه دید کسی گریه می‌کند. به او گفت چرا گریه می‌کنی؟ او جواب داد چون سگم غذا نخورده و در حال مرگ است. او گفت تو که غذا داری. چرا به او نمی‌دهی؟ او جواب داد من تنها همین قدر که برایش گریه کنم او را دوست دارم و نه بیشتر.

حال اینکه مسئولان کشور می‌گویند ما می‌دانیم مردم درد دارند کافی نیست. آنها باید برای مردم کاری بکنند. کسی اهل تقوا است از خود مایه بگذارد و واقعا به دیگران کمک کند. یقه بسته‌هایی که می‌گویند دلمان برای مردم می‌سوزد نباید زود حرفشان را باور کنیم. برخی از این افراد پزشک خصوصی دارند در حالی که مردم برای یک بیماری جزئی با مشکل رو به رو هستند. خطبایی که در خطبه‌ها «اتقوا الله» به مردم می‌گویند ولی با اینکه می‌دانند مردم مشکل دارند برای خودشان همه چیز مهیاست چنین کسانی را نباید در زمرۀ متقیان دانست. ابرار کسانی هستند که نمی‌توانند تحمل کنند که افراد براي جمع بازيافت يا پيدا كردن غذا در سطل زباله آویزان باشند.

همچنین متقیان حلیم و بردبار هستند. پس کسانی که زود دستور حصر و زندان می‌دهند و مخالفان خود را به زندان می‌اندازند متقی نیستند.

علاوه بر این اهل تقوا عالم هستند نه اینکه جاهلانه تصمیمی برای کشور بگیرند و کشور را به این روز بیندازند. این چه علمایی هستند که کشور را چندین سال با شعار جواز چاه زدن، كشور را دچار فرو نشست مي‌كنند و با شعار صنعتي كردن يا سد سازي رودخانه‌ها و كشاورزي را نابود كردند و با شعار عدم مذاکره اقتصاد را به ویرانی می‌کشانند و بعد با تغییر شعار، کار دیگری می‌کنند؟

قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِدَاحِ

ترجمه: ترس الهى آنان را چونان تير تراشيده لاغر كرده است.

قدح به معنای تیر است. در قدیم تیرها از جنس چوب بود و آنها را می‌تراشیدند تا سبک و نازک شود. حال این تعبیر می‌گوید متقیان آنقدر ترسیده‌اند که مثل تیر تراشیده شده‌اند.

يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ النَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ يَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِيمٌ

كسى كه به آنها مى‌نگرد مى‌پندارد كه بيمارند امّا آنان را بيمارى نيست، و مى‌گويد، آنان در اشتباهند در صورتى كه آشفتگى ظاهرشان، نشان از امرى بزرگ است.

با توجه به صفات قبلی متوجه می‌شویم مراد از این صفت این نیست که متقیان در گوشۀ خانه نشسته‌اند و از همه‌جا بی‌خبر هستند بلکه آنها به اجتماع می‌آیند و فعال و در حرکت هستند.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.