بیمه مقدم بر بیت المال و عاقله – بیمه تبلور تقارن و همرانی

بیمه مقدم بر بیت المال و عاقله – بیمه تبلور تقارن و همرانی

بیمه مقدم بر بیت المال و عاقله

 بیمه تبلور تقارن و همرانی[1]

روشن است که خون انسان، دارای ارزش است[2] و به هیچ نحوی نباید پایمال شود و قاتل یا خانواده‌اش باید دیه مقتول را بپردازند و حتی در صورتی که قاتل مشخص نباشد یا به آن دسترسی نباشد یا شرایط پرداخت دیه را نداشته باشند و…، بیت المال یا امام مسلمانان مسؤولیت پرداخت خون‌بهای مقتول را به عهده دارد.

حال بحث در این است که آیا باید راه‌ها را صاف و جادّه‌های احکام را هموار کرد و نوبت را به امام و بیت المال رسانید یا حتی المقدور باید دست به راهکارهایی زد که نوبت به پرداخت از بیت المال نرسد؟

عقل، سیره‌ عقلا و شرع، دومی را صحیح می‌دانند؛ زیرا هر شخص در مقابل نیازهای خویش و هم‌چنین در مقابل اعمال و کرده‌های عمدی و سهوی خودش مسؤولیّت دارد؛ یعنی تمامی مسؤولیت اولاً و بالذات متوجه انجام‌دهنده فعل می‌شود و اگر بنا است آن مسؤولیّت‌ها بر دوش دیگری گذاشته شود، باید طبق دلیل و مدرک باشد. به بیان دیگر، همان‌گونه که انسان مالک خود و مالک دسترنج خود و مالک سود و ترقی دسترنج خود می‌باشد، مسؤول خويش و کارها و رفتارهای خود و تبعات و عواقب آنها نیز می‌باشد. بنابراین، یکی از مسؤولیت‌‌ها، مسؤولیت حفظ خویشتن است که انسان وظیفه دارد خود را از سرما، گرما و … حفظ کند، با رعایت بهداشت از بیمار‌شدن خود جلوگیری کند و در هنگام بیماری، برای معالجه‌ خود اقدام کند. نظیر همین مسؤولیت‌ها را انسان نسبت به زیردستان خود؛ اعم از همسر و فرزندان نیز دارد.

حال که مسؤولیت مشخص شد، باید دانست که گاهی انسان به خاطر مال، امکانات، مقام و سایر امور، توان پاسخ‌گویی به تمامی مسؤولیت‌ها را دارد و گاهی چنین توانی را ندارد، در صورت دوم، به فکر تشریک مساعی و تعاون می‌افتد تا از قدرت دیگران بهره‌مند شود و لازمه‌ آن این است که دیگران را نیز از قدرت خودش بهره‌مند سازد. این همیاری و همراهی، امروزه در قالب بیمه محقق می‌شود. به نظر می‌رسد آیات و روایاتی که انسان‌ها را به همیاری دعوت می‌کنند در واقع دعوت به نوعی بیمه می‌باشد.

تاریخچه ضمانت، حمایت بیمه

انسان از همان اول چون به ضعف و ناتوانی خود در مقابل حوادث گوناگون پی برد، به سوی تشریک مساعی و تعاون حرکت کرد و نخستین هسته‌های آن در خانواده بین برادران رخ داد. کم‌کم در سطح وسیع‌تر بین پسر عموها و سپس بین افراد قبیله چنین قراردادهایی پا گرفت. اگرچه قرارداد مکتوبی در کار نبود و بر کاغذی ننوشتند که برادران یا پسر عمو با یکدیگر تعاون دارند، ولی نیاز به یکدیگر از یک سو و روابط خانوادگی و شرایط محیطی موجود در خانه از سوی دیگر، آنان را به این سمت سوق داد. این همکاری و همیاری، بیمه خانوادگی را به وجود آورد که در اصطلاح شرعی به آن ضمان عاقله می‌گویند؛ به این‌گونه که هر فرد، خود را هضم در قبیله‌ خود می‌دید و برای خود، وجود منحاز و مستقلی قائل نبود و از طرف دیگر، قبیله نیز عهده دار حمایت کامل از افراد زیر مجموعه‌ خود بود.

همین‌گونه رابطه، با صورت ضعیف‌تری بین دو قبیله‌ای که در یک مکان یا یک شرایط، زندگی را سپری می‌کردند، در مقابل قبایل دیگر که در شرایط دیگری زیست می‌کردند برقرار می‌شد. مثلاً قبایل «طائف» در مقابل قبایل «مکّه»، از یکدیگر حمایت می‌کرده‌اند، این گونه بیمه‌های خانوادگی در محیط‌های قبیله‌ای، مانند حجاز فراوان به چشم می‌خورده است، اما در جاهای دیگر که قبیله‌گرایی به این شدت و حدت نبود، طرز بیمه و حمایت نیز به صورت دیگری بوده است. مثلاً آنچه که از آثار و کتیبه‌های تخت جمشید به دست آمده از نوعی بیمه حکومتی برای کارگران دربار و سازندگان کاخ‌ها حکایت می‌کند.

به هر حال، اصل تعاون و یاری خویشان یا افراد جامعه یا پادشاهان و رعیت، امری همیشگی و دائمی بوده است. ولی نوع آن تعاون در شرایط مختلف زمانی و مکانی تفاوت داشته و در طول زمان دستخوش تغییر و تحول گردیده است. همان‌گونه که در پول، تغییر و تحول رخ داده است و مثلاً در اول، معاملات پایاپای بوده، بعداً برخی از اجناس؛ نظیر گندم، نمک و … به عنوان ثمن قرار می‌گرفته تا کم‌کم نوبت به طلا و نقره رسید تا بالأخره در عصر ما همه‌ آن‌ها از رده خارج شد و کاغذهای اعتباری به نام اسکناس یا کارت‌های اعتباری يا پول تحريري جای آن‌ها را گرفته است، در چگونگی و نوع تعاون افراد و جوامع نیز همین‌گونه تغییرات رخ داده است.

بیمهها شکل نوین ضمانها

در گذشته انواع و اقسام ضمان‌ها وجود داشت که در سایه‌ آنها افراد مطمئن بودند که اگر حادثه ناگواری برای آن‌ها پیش بیاید، افرادی وجود دارند که مکلفند آن گرفتاری‌ها را برطرف سازند که در قالب ضمان عاقله، ضمان جریره و … ایفای مسؤولیت می‌کردند. امروزه همان ضمان‌ها شکل جدیدی پیدا کرده و نام بیمه را به خود اختصاص داده است که هم در محتوا و هم در شکل، از آنچه قبلاً بوده، کامل‌تر می‌باشد. بنابراین، نباید نوع تعاون و همیاری امروزی را به عین تعاون‌های صدر اسلام ارجاع داد و خواست که امروزه نیز قبایل، یکدیگر را ضمان کنند و به دنبال ضمان عاقله، ضمان جریره، ضمان عتق و غیره بود، بلکه امروزه چون مردم نیاز به یکدیگر را حس می‌کنند و از طرفی با گسترش ماشین و ماشینیسم افراد، از قبایل و شهر خود جدا گشته‌اند و افراد یک فامیل ممکن است در گوشه گوشه‌ جهان پراکنده باشند، این تعاون و همکاری را در شکل نوینی به نام «بیمه‌ اجتماعی»، «بیمه‌ ملّی»، «بیمه‌ حوادث»، «بیمه‌ سرقت» و … انجام می‌دهند. بنابراین، اگر در گذشته، عاقله، دیه‌ قتلِ خطایی قاتل را پرداخت می‌کرد، امروز دیه‌ قتل خطایی رانندگی را بیمه‌اي و دیه‌ قتل خطایی کارهای ساختمانی را بیمه‌ دیگر و دیه‌… را بیمه‌ دیگری عهده‌دار می‌باشد. علاوه بر اینها، بیمه‌هایی وجود دارد که خسارات مالی را جبران می‌کنند و بیمه‌هایی، حتی بیکار‌شدن کارگر از کارش را جبران می‌نمایند و همه‌ اینها را می‌توان گسترشِ کمی و کیفیِ همان ضمان‌های موجود در صدر اسلام دانست. می‌توان گفت که چون آن ضمان‌ها از احکام امضایی اسلام بودند، پس نوع و شکل آن موضوعیتی نداشته است و با آمدن انواع بهتر آن ضمان‌ها تعطیل می‌شود و انواع بیمه‌ها با شکل مدرنش جایگزین آن‌ها می‌گردد. بنابراین، حکومت باید به‌گونه‌ای قانون تصویب کند و به اجرا گذارد که همه بتوانند نیاز خود را به نحو احسن از راه بیمه حل کنند. مثلاً شرکت‌های بیمه‌گر، حق بیمه‌ خود را تا حد امکان پایین بیاورند و سرویس‌دهی و پوشش را تا حداکثر بالا ببرند تا رغبت افراد به بیمه‌شدن افزایش یابد. همان‌گونه که در قبل از اسلام، رؤسای قبایل از غنیمت‌ها یک چهارم ـ 25 درصد ـ می‌گرفتند و ضمان خون‌ها را تقبل می‌کردند، میهمان‌های رسیده را پذیرایی می‌کردند، از افراد قبیله حمایت می‌کردند و ریاست قبیله را نیز عهده‌دار می‌شدند. ولی پیامبر اکرم 9و به طور کلی دین اسلام از غنیمت‌ها یک پنجم ـ 20 درصد ـ گرفت و علاوه بر اموری که رؤسای قبایل انجام می‌دادند، هزینه‌ فقیران، مسکینان و بدهکاران ناتوان را نیز به عهده گرفت؛ به‌گونه‌ای که حتی مردم غیر مسلمان چون چنین دیدند و تحت تسلط مسلمانان بودن را مقرون به صرفه دیدند، با این‌که کافر بودند، ولی تحت بیرق اسلام می‌جنگیدند، غنیمت می‌گرفتند و از مزایای دولت اسلام بهره‌مند می‌شدند.

خلاصه این‌که همان‌گونه که در عرف عقلا، بیمه‌ها جای ضمان‌ها را گرفته‌اند، باید در این زمان بیمه‌های گوناگون، جای عاقله و ضمانت‌های جریره، عتق و غیره را بگیرند که این هم از یک طرف بسته به عملکرد بیمه‌گرها دارد و از طرفی بسته به آگاهی افراد که نیاز خود را به بیمه احساس کنند و آگاهی‌شان در این رابطه بالا رود و بدانند آن نیازی را که زمانی طایفه و عشیره برآورده می‌ساخت و زمانی انتظار برآورده‌شدنش را از اموال بلوکه‌شده داشته‌اند، امروز آن نیاز را بیمه به بهترین نحو برمی‌آورد و بسیار مقرون به صرفه‌تر نیز هست و از سومین جهت، قانون‌گذار، ضمان‌های دوران سابق را حذف و بیمه را جایگزین آن سازد.

با این تفاصیل، عقلِ عُقَلا آنان را تحریک می‌کند که بیمه‌گذاری کنند و روشن خواهد شد که الزام عقلی بالاترین الزام‌هاست. علاوه بر آن، حس استقلال‌طلبی انسان‌ها و زیر بار منّت دیگران نرفتن و نان از دسترنج خود خوردنِ آنان نیز باعث می‌شود که به سوی بیمه‌شدن روی آوردند تا خودشان تضمینی داشته باشند، نه این که در اثر حادثه‌ای، مال‌باخته شوند، سلامتی ازدست‌داده شوند، آن‌گاه فقیر و محتاج شوند و چون فقیر، محتاج و… هستند، گه‌گاهی طایفه به فریاد آنان برسد و در نبود طایفه یا فقر و ناداری آنان، حکومت و امام مسلمانان آنان را تحت تکفّل قرار دهد. تازه احاديث و روایات‌، مسؤولیت امام را پس از مسؤولیت‌های دیگران و در رتبه‌ متأخر از همه مسؤولیت‌‌ها می‌داند؛ یعنی اگر کسی خودش عاجز بود و عاقله‌ای نداشت یا عاقله نمی‌توانست پرداخت کند و ضمان دیگری نیز نداشت، آن‌گاه نوبت نوبت به امام می‌رسد؛ انسان‌ها طبعاً نمی‌خواهند یاری‌رساندن به آنان چندین واسطه بخورد و زمان زیادی طول بکشد و به همین جهت است که افراد سعی می‌کنند برای گرفتاری‌های روزمره‌ خود پول، دارایی و تنخواه در دست داشته باشند و وقتی می‌بینند در مواردی نمی‌توانند چنین پولی را مستقیماً داشته باشند، به فکر مشارکت و تعاون با یکدیگر می‌افتند. حال اگر بدانند که می‌توانند از راه بیمه‌گذاری به راحتی و بدون اتلاف وقت به خواسته‌ خود برسند، حتماً بر چنین چیزی اقدام خواهند کرد. خصوصاً اگر بدانند بیمه می‌تواند در مجموع بیش از پولی که می‌گیرد، خدمات‌دهی داشته باشد.

چگونگی کار بیمه

با یک مثال ساده شاید بتوان کار بیمه و فواید آن را تشریح کرد. فرض کنید در شهری انسان‌های بین 30 تا 40 ساله‌ آن صد هزار نفر باشند که در مجموع، ماهی سی نفر از این جوانان در اثر تصادف جان خود را از دست می‌دهند. حال اگر تمامی این صد هزار نفر بیمه شوند و برای هر روز خود ده تومان حق بیمه بپردازند، بیمه ‌یک ساله‌ آنان سیصد و شصت و پنج میلیون تومان خواهد بود و وقتی آمار نشان می‌دهد که به طور متوسط روزانه یک فرد بین سی تا چهل سال تصادف می‌کند، در نتیجه هر فردی که از دنیا برود، بیمه توان پرداخت یک میلیون تومان پول به او را دارد؛ یعنی یک فرد، سالانه 3650 تومان پرداخته است، ولی اگر به حادثه‌ای گرفتار شود، یک میلیون تومان به او تعلق می‌گیرد که حدوداً 274 برابر پولی است که پرداخت کرده است.

حال اگر کسی خود را بیمه کرد و به حادثه‌ای دچار شد، از چنین مزیتی برخوردار است و اگر تصادف نکرد که خوشا به احوالش! وارد سال بعدی عمر خود می‌شود.

اما ناگفته نماند که هزینه‌ بیمه را بیمه‌گر در اول سال می‌گیرد و با توجه به قدرت پول‌سازی پول (که در مجله‌ فقه (کاوشی نو در فقه اسلامی) و در شماره 22 – 21، ص 48 توضیح داده شده) گاهی بانک‌ها تا ده برابر سرمایه‌ خود توان پول‌سازی دارند، معلوم می‌گردد که بيمه‌گر با همان سرمایه سیصد و شصت و پنج میلیون تومانی توان پرداخت ده میلیون به هر حادثه دیده را دارد. بنابراین، با یک حساب سرانگشتی روشن می‌شود که بیمه می‌تواند سودهای کلانی به بیمه‌گذاران خود برساند و معضل‌های مهم اجتماعی را حل کند. اما چرا بیمه‌ها در ایران معمولاً موفق نیستند، بحث دیگری است.

علل گریز از بیمه در ایران

سؤالی که در این‌جا مطرح می‌شود، این است که اگر بیمه امری عقلایی و نیاز مبرم انسان‌ها است، چرا معمولاً در کشور ما افراد از بیمه فرار می‌کنند و حتی المقدور می‌خواهند بیمه نشوند یا در صورت اجبار، به ارزان‌ترین بیمه راضی می‌شوند و کاری به تعهدات بیمه در مقابل خود ندارند و با این امور با بی‌اعتنایی برخورد می‌کنند؟

جوابی که اجمالاً به این سؤال می‌توان داد، این است که اولاً: ساختار بیمه در ایران به‌گونه‌ای است که دریافتی‌های آن‌ها بیش از پرداختی‌های آن‌ها است. مردم احساس می‌کنند که بیمه‌گر پول را می‌گیرد، ولی در وقت خدمات‌دهی، به عناوین مختلف از زیر بار مسؤولیت شانه خالی می‌کند و تمام تلاشش این است که راه چاره‌ای بیابد تا از مشترک خود حمایت نکند. بنابراین، مردم عموماً پولی را که به بیمه می‌دهند، هدررفته می‌دانند. نمونه‌ها و مثال‌های عینی، کارشکنی و اشکال‌تراشی بیمه‌گر در پرداخت، بسیار زیاد است و هر فرد شاید چندین نمونه آماده داشته باشد. ثانیاً: مردم ایران مردمی هستند که چون سال‌های متمادی تحت سیطره‌ حکومت‌های غیر اسلامی بوده‌اند و رهبران مذهبی، کمک و همکاری با حکومت‌های طاغوتی و غیر اسلامی را ممنوع می‌دانسته و در روایات حتی لیقه‌گذاشتن در دوات حکومت‌های ظالم را منع کرده‌اند، ازاین‌رو، مردم عادت کرده‌اند، به‌گونه‌ای عمل کنند که کمترین نفع به حکومت‌ها برسد و زمان زیادی طول می‌کشد که مردم برایشان مسجّل و حتمی شود که حکومت فعلی، ماهیتاً با حکومت‌های گذشته تفاوت دارد. بنابراین، عملکرد بد بیمه در گذشته و حال، از یک سو و عِرق مذهبی مردم از سوی دیگر، باعث شده که مردم فکر کنند مشکلات خودشان را تنها و تنها باید خودشان حل کنند و به همین جهت، سرمایه‌داران از هر نوع باشند، پول‌ها را در بانک‌های داخل و خارج برای روز مبادا ذخیره می‌کنند و متوسطان نیز با خریدن اجناسی که به راحتی تبدیل به پول شود، برای روز مبادای خود فکر می‌کنند و فقرا هم فقط به فکر لقمه‌نانی برای گذران حال خود هستند. این است که بیمه در ایران پیوسته مهجور مانده و تنها با زور و جریمه و … افراد یا اداراتی بیمه می‌شوند. البته امور ديگري هم وجود كه فعلا مجال پرداخت به آنها نيست، از جمله اينكه قوانين بيمه امروزي ايران بويژه در بخش مجازاتها تقريبا نوعي قرارداد استعماري است.

حال اگر شرکت بیمه بداند که حمایت از همه‌ افراد تحت پوشش او وظیفه‌ اوست و همین‌گونه نیز عمل کند و پیوسته در هنگام نوشتن قرارداد به فکر گشودن راه فراری برای خود نباشد و در هنگام حمایت از بیمه‌شده نیز نخواهد به انواع حیله‌ها از زیربار مسؤولیت فرار کند و حتی برای افرادی که پرونده بیمه‌ای آن‌ها مشکل دارد، راه حلی بیابد و همگان را به نحو شایسته و سریع حمایت کند، بیمه گسترش می‌یابد و سرانجام هر دو طرف نفع خوبی خواهند برد، ولی مشکل ما ایرانیان، آینده‌نگرنبودن ما است که به فکر جذب اعتماد برای آینده خود نیستیم.

به هر حال، امروزه بیمه‌ ماشین‌های شخصی تا حدودی رواج یافته است و قاعدتاً باید هر چه گستره‌ بیمه افزوده می‌شود، حق بیمه کاهش یابد و امکانات حمایتی و بیمه‌شدگان نیز زیادتر گردند؛ همان‌گونه که در مثال توضیح داده شد، ولی باز متأسفانه در ایران چنین نیست و گستردگی بیمه نرخ آن را کاهش نداده است.

و آخرین نکته این که شرکت‌های بیمه نباید با ساختن ساختمان‌های مجلّل و متعدّد بیش از حد نیاز و استخدام افراد بیش از حد نیاز، و دادن حقوق و پاداشهاي كلان به اين و به آن، به‌گونه‌ای عمل کنند که در مقابل گرفتن پول زیاد، خدمات کمی ارائه دهند، بلکه هر چه بر خدمات‌دهی خود بیفزایند و از تشریفات بکاهند، بر مقبولیت و گستره‌ ایشان افزوده خواهد شد و حتی شاید مصلحت باشد در برخی از بیمه‌ها که مردم از خود استقبال چندانی نشان نمی‌دهند، دولت حمایت بیشتری از بیمه‌شدگان بکند و مبالغی را به آن بیمه وام دهد تا بر اثر حمایت‌های فراوان از بیمه‌گذاران و کم‌بودن هزینه‌ بیمه‌گذاری، مردم به آن ترغیب شوند و خود را از ریسک‌های موجود برهانند و حکومت و امام مسلمانان را نیز از جبران خسارت‌ها برهانند؛ زیرا اگر فرد بیمه نشد و تصادف کرد، در صورت فقیر‌بودنش حکومت اسلامی باید دیه مقتول را بپردازد؛ چون خون جبران‌نشده‌ای در اسلام وجود ندارد.[3]

رابطه الزام به عقد بیمه با شرع

الف) قرآن مجید

روشن است که لفظ بیمه تأمین یا تضمین در قرآن مجید به کار نرفته است و بر فرض هم که به کار رفته بود، نمی‌توانستیم از آن مستقیماً بیمه‌ امروزی را بفهمیم؛ چون لفظ بیمه‌گری از امور حادثی است که سابقه‌اش به صدر اسلام نمی‌رسد و به همین جهت، فقها بحث می‌کنند که آیا قراردادها و عقود شرعی همان‌هایی است که در صدر اسلام بوده و از جانب شارع بر آن‌ها مهر تأیید خورده است یا هر عقدی که عقلا بین خود برقرار سازند، مانند نظریه بیمه که در زمان شارع نبوده این نیز شرعی و واجب العمل است؟

به هر حال، پس از اشکال‌ها و جواب‌های طولانی به این نتیجه رسیده‌اند که عقدها و قراردادها منحصر به آنچه که در زمان شارع بوده نیست و هر عقدی که عقلا بین خود به آن ملتزم شوند و مفاسدی از قبیل فریب، تقلب، قمار و ارتکاب حرام در آن نباشد، عقدی صحيح و قابل عمل است.‌ خداوند فرمود: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ (مائدة (5): 1)؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به قراردادها [ی خود] وفا کنید. اين عبارت عام است و شامل هر قراردادی می‌شود؛ چه آن‌هایی که نظیرش در صدر اسلام موجود بوده و چه آن‌ها که جدید هستند. فقها نیز به همین آیه تمسک جسته و بیمه را قراردادی صحیح و لازم العمل دانسته‌اند.

امّا در قرآن، عموماتی وجود دارد که از آن‌ها می‌توان تشویق و ترغیب به هر کار خیر و خوبی را فهمید. حال اگر بتوانیم بیمه را یک کار خوب معرفی کنیم، در نتیجه ترغیب به آن نیز از آیه‌ قرآن برداشت می‌شود.

به عبارت دیگر، قرآن کتاب جاوید الهی است و در موارد زیادی به بیان کلیّات اکتفا کرده است و ارجاع جزئیات به آن یا یافتن مصادیق برای آن را به عهده‌ ما گذارده است و به اصطلاحِ اهلِ فن، کُبرا را بیان کرده تا هر مصداق و صغرایی را که با آن مطابق بود، شامل شود. مثلاً در آیه‌ دوم از سوره‌ مائده فرموده است: تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ؛ و در نیکوکاری و پرهیزگاری با یکدیگر همکاری کنید و در گناه و تعدی دستیار هم نشوید.

این فراز از آیه ربطی به صدر آیه که مربوط به امور حج است ندارد و هم‌چنان که مفسران[4]گفته‌اند: «واو» در «و تعاونوا» استینافی است و کلام برای بیان مطلب جدید و مستقلی طرح‌ریزی شده است و علاوه بر آن در مقاله «حجیت فرازهای قرآن» بیان کرده‌ام که حتی فرازهایی از قرآن که در ضمن یک داستان یا بیان یک کلی بزرگ‌تری قرار دارند با شرایطی حجت هستند و سیاق کلام حجیت آن فراز را از بین نمی‌برد.[5]

بنابراین، فرمان به تعاون و همکاری در کار نیک و تقوا از دستاوردهای الهی است.

در این‌جا باید پیرامون سه نکته بحث شود:

  1. آیا امر «تعاونوا» مولوی است یا ارشادی؟

2.‌ برّ و تقوا چیست و مصادیق آن کدام است؟ آیا بیمه را شامل می‌شود یا خیر؟

3.‌ تفاوت «تعاون» با «معاونت» و «اعانت» چیست؟

اگر این سه نکته به طور شایسته و بایسته مورد تحلیل واقع شوند، به نظر می‌رسد حداقل استحباب بیمه‌گذاری از آن به دست آید.

پیرامون نکته‌ اول می‌توان گفت که به قرینه‌ سیاق، به نظر می‌رسد که امر به تعاون مولوی باشد؛ زیرا امر به «تعاونوا» با نهی در «لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ»، هم سیاق هستند و فقها دومی را مولوی می‌دانند و حتی یکی از عناوین فقهی را بحث حرمت اعانه‌ بر اثم دانسته‌اند. بنابراین، امر در «تعاونوا» نیز مولوی است.

البته می‌توان گفت که «بر و تقوا» مصداق‌های بارز و روشنی دارد که عقل و عقلا به آسانی حُسن و خوبی آن را درک می‌کنند و بنابراین، درصدد انجام آن برمی‌آیند و برخی از مصدایق آن روشن و واضح نیست و عُقلا به خودی خود به انجام آن‌ها مبادرت نمی‌ورزند. در قسم اول، امر «تعاونوا» ارشاد به حکم عقل و عُقلا است و در قسم دوم، امر مولوی است. به بیان دیگر، در مرحله‌ای از امر، امر ارشادی و مولوی است و در مرحله‌ای دیگر تنها مولوی است.

به هر حال، آنچه مهم است، این‌ که در مورد کارهای خیر باید تعاون و همکاری باشد، حال یا عقل گفته و شرع نیز تأیید کرده یا از مواردی بوده که عقل سخنی نداشته و شرع به تنهایی آن را ایجاب کرده است. در هر صورت، ارشادی‌بودن امر در برخی موارد، از لزوم یا وجوب عمل به آن نمی‌کاهد؛ زیرا عقل و شرع در بسیاری موارد مؤید یکدیگر هستند. البته در برخی موارد که اوامر ارشادی، تنها دنيايي صرف باشند، می‌توان گفت مخالفت با آن تنها ضررهای دنیایی دارد و عذاب آخرتی را به همراه ندارد. مثلاً اگر طبیبی به مریض دستور استراحت داد و او استراحت نکرد، بیماری خودش صعب العلاج می‌شود و هزینه‌های زیادی بر وی تحمیل می‌کند، نه این‌که برای ترک استراحت، در آخرت عذاب شود. اما در مواردی که امر ارشادي مربوط به آخرت باشد يا شرع حکم عقل را تأیید و تأكيد کند، مخالفت با آن عذاب آخرتی نیز دارد.

نکته‌ دوم، برای پیدا کردن معنای «برّ» می‌توان از کتاب لغت و از موارد استعمال  کمک گرفت. در مفردات راغب آمده است: «البَرّ خلاف البحر و تصور منه التوسع فاشتق منه البِرّ: ای التوسع فی فعل الخیر… و البُرّ معروف و تسمیته بذلک لکونه اوسع مایحتاج الیه فی الغذاء…» (راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن ص38ـ37)؛ بَرّ به معناي خشكي. مقابل بَحر به معناي دريا. و از آن وسعت و پهناوري تصور شده، و از آن بِرّ به معناي وسعت  در كار خوب مشتق شده است… بُرّ [به معنای گندم] روشن و معروف است و نامگذاری گندم به «بُرّ» به خاطر این است که گسترده‌ترین چیزی است که در غذا به آن احتیاج است.

بررسی

از این عبارت روشن می‌شود که در مفهوم «ب.ر.ر» توسّع و گستردگی لحاظ شده است و فتحه، کسره، یا ضمه‌داشتن حرف «ب»، اگرچه لغت با سه معنای متفاوت ایجاد کرده، ولی در هر سه واژه معنای توسّع وجود دارد. باز در راغب آمده است: «و بِرّ الوالدین، التوسع فی الاحسان الیهما و ضده العقوق» (راغب، همان)؛ بِرّ به پدر و مادر به معنای توسّع و گسترش در احسان به آنان می‌باشد و ضدّش عقوق به معنای منع می‌باشد.

در «مجمع‌البحرین» موارد زیادی است که بِرّ در آن‌ها به کار رفته و آورده شده که از آنها علاوه بر استعمال آن در تمامی کارهای خیر، می‌توان درجات متفاوت‌بودن برّ را نیز فهمید. برخی از عبارت‌های آن چنین است: «البرّ علی ما قیل اسم لجامع الخیر کله… و البِرّ الصلّة… و البِرّ الإتساعُ فی الإحسانِ و الزیادة… و منه الحدیث فوق کل بِرّ بِرّ حتّی یُقتَلُ فی سبیل الله… تباروا: تفاعلوا من البرّ» (طریحي، مجمع البحرين ج3، ص219ـ218)؛ گفته شده لفظ جامعی که برای تمامی کارهای نیک به کار می‌رود بِرّ» است… صله و هدیه از مصادیق برّ (نیکوکاری) است… برّ به معنای گسترش در احسان و زیاد دادن است … از همین لفظ «برّ» حدیثی است که می‌گوید: بالاتر از هر کار خوب کار خوب دیگری است تا این‌ که کسی در راه خدا کشته شود که بالاتر از آن خوبی‌ای نیست.. «تباروا» به معنای همکاری در کار نیکو است.

قريشي در «قاموس القرآن» آوده است: «برر» در قرآن مجید به سه معنا آمده و ریشه‌ همه یکی است:

1.‌ بَرّ: خشکی… . 2. بَرّ: احسان‌کننده و نیکوکار… و 3. بِرّ: نیکی، خوبی… .

برّ به معنای اول، اسم و به معنای دوم، صفت و به معنای سوم مصدر است. خلاصه این‌که معنای اصلی این کلمه خشکی است و چون خشکی توأم با وسعت است، بدان سبب به نیکی وسیع «برّ» و به بسیار نیکی‌کننده نیز بَرّ گفته‌اند.

در «معجم الفروق اللغویه» آمده است: «الفرق بین البِرّ و الخير: ان البر مضمّن بجعل عاجل [ظاهراً جاعل] قد قصد وجه النفع به فاما الخیر فَمُطلَقٌ حتّی لو وقع عن سهو لم یخرج عن استحقاق الصفة به … و قیل الفرق بینمها ان البرّ هو الخیر الواصل الی الغیر مع القصد الی ذلک و الخیر یکون خیراً و ان وقع عن سهو…» (معجم الفروق اللغويه همان)؛ تفاوت بین «بِرّ» و «خَیر» این است که «بِرّ» متضمن این معنا است که کسی آن را به قصد نفع انجام داده است. اما «خیر» مطلق است؛ به‌گونه‌ای که حتی اگر از روی اشتباه هم صادر شود، باز استحقاق اتصاف به «خیر» را دارد و گفته شده که تفاوتشان در آن است که «بِرّ» خیری است که از روی قصد به دیگری می‌رسد و خیر، خیر است، حتی اگر سهواً واقع شود.

پرسش: تفاوت دو عبارتی که پیرامون تفاوت «بِرّ» و «خیر» از معجم فروق اللغویة نقل شد، در چیست؟

جواب: هر دو عبارت، انجام‌دهنده‌ «بِرّ» را دارای قصد کار نیک دانستند و هر دو «خیر» را مطلق کار نیک می‌دانند؛ به‌گونه‌ای که شامل کار خیر از روی سهو و اشتباه هم بشود.

اما تفاوتشان در این است که متعلق نفع در اولی مشخص نیست؛ یعنی معلوم نیست که «بِرّ» را انجام می‌دهد تا به دیگران نفع برساند یا انجام می‌دهد تا نفع به خودش برسد. بنابراین، عام است و می‌تواند هر دو را شامل شود، ولی در عبارت دوم «بِر» تنها موجب نفعی که به غیر برسد می‌شود. در نتیجه چون صاحب فروق اللغویة عبارت دوم را با لفظ «قيل» بيان كرد، حکایت از نپذیرفته‌ بودن آن در نزد وي دارد و بنابراین، «بِرّ» به کار خیرِ  از روی قصد دارای نفع گفته می‌شود؛ چه نفع به خودش برسد یا به دیگران.

باز در معجم فروق اللغویة آمده است: «ان البِرَّ سعة الفضل المقصود الیه و البِرٌّ ایضاً یکون بلین الکلام، و بَرَّ والَده اذا لقیه بجميل القول و الفعل، قال الراجز: «بُنی اِنَّ البِّر شیءٌ هَیِّنٌ وجهٌ طلیقٌ و کلامٌ لَیِّنٌ» (همان، ص96ـ95)؛ بِرّ گستره‌ فضل است که مقصود نیز هست و هم‌چنین بِرّ به کلام نرم نیز محقق می‌شود. وقتی کسی پدرش را با سخن و عمل زیبا ملاقات کند می‌گویند: «به پدرش برّ كرد» و راجز در شعرش گفته: پسرکم! «بِرّ» چیز راحتی است. رخسار باز و کلام نرم [می‌خواهد].

از آنچه گذشت، معلوم شد که «بِرّ» مفهوم وسیع و مصادیق فراوانی دارد که شامل نفع‌رساني عملی و زبانی می‌شود. شامل نفع‌هایی که خود «بِر» کننده نیز از آن استفاده ببرد می‌شود. بنابراین، وقتی در آیه قرآن فرمان به «تعاونِ به بِرّ» می‌دهد، به خودی خود شامل ضمان عاقله، ضمان جریره و بیمه می‌شود و امر نیز دلالت بر وجوب می‌‌کند. بنابراین، امر به «بِرّ» به خودی خودی شامل بیمه می‌شود و یا به عبارت بهتر بیمه‌گذاری یکی از مصادیق برّ خواهد بود.

واژه تعاون

نکته‌ سوم، واژه‌ «عون» به معنای یاری (قرشی، قاموس قرآن ، ج5، ص70). و به معنای ظهیر (فیومی، مصباح اللغه، ص438) (یاور) و به معنای «المعاونة المظاهرة» (راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن ص366) (پشتیبانی و یاری) می‌باشد و «تعاون» به معنای «تظاهر» (همان) (پشتیبان یکدیگر بودن) آمده است. از عبارت‌های «المنجد» معلوم می‌گردد که تعاون، معاونة و اعانة (ماده عون)، گاهی به جای یکدیگر استعمال می‌شوند و به عبارت دیگر، معناهایشان بسیار به هم نزدیک است.

مهم این است که تفاوت بین «تعاون» که از باب تفاعُل است با «معاونة» که از باب مفاعَلَه است و «اِعانة» که از باب افعال است و «عون» که ثلاثی مجرد است تا حدودی روشن گردد.

در باب تفاعل گفته‌اند که از انجام کاری بین دو گروه یا دو نفر خبر می‌دهد که هر دو نقش فاعلی دارند؛ مانند «تَضارَبَ زیدٌ و عَمروٌ»؛ یعنی زید و عمرو یکدیگر را زدند، اما وقتی گفته می‌شود: «ضارَبَ زیدٌ عمرواً» که از باب مفاعلَه است، نشان می‌دهد، اگرچه زید و عمرو یکدیگر را زده‌اند، ولی زید نقش اصلی را داشته و بیشترین ضربه را او زده، ولی عمرو نیز آمادگی داشته و مقداری زده یا از خود دفاع کرده است و وقتی گفته می‌شود: «ضرب زید عمرواً»، تنها زید کتک زده و عمرو، تنها کتک خورده و هیچ دفاع یا عکس العمل مفیدی از خود نشان نداده است.

با توجه به تفاوت‌های معانی واژه‌ها در ابواب گوناگون، به سراغ ماده «عون» می‌رویم.

از مادّه «عون»، فعلی که ثلاثی مجرد باشد، ساخته نشده است، ولی از باب افعال، فعل‌های گوناگون، ماضی، مضارع، امر و … ساخته شده است که از مراجعه‌ به آنها معلوم می‌گردد که یاری‌شده باید موجود دارای شعور، عقل و … باشد، ولی یاری‌کننده می‌تواند اشیای بی‌جان، بی‌اراده و بی‌عقل باشد؛ مثلاً «اعاننی علیها شقوتی»؛ شقاوت من مرا به معصیت یاری کرد. «اعاننی الریح علی السیر»؛ باد در سیر و حرکت به من یاری رساند.

اما وقتی کلمه‌ «معاوَنَة» به کار برده می‌شود، نشان می‌دهد که دو نفر هستند که هر دو عاقل و دارای اختیار هستند، اما یکی نقش اصلی را به عهده دارد و دیگری او را یاری می‌رساند؛ نظیر معاونت در قتل که اصطلاح حقوقی است، ولی هنگامی که سخن از تعاون به میان می‌آید که چند نفر در عَرضِ یکدیگر یا در یک سطح، کاری را با کمک یکدیگر به انجام رسانند؛ مثلاً سه نفر که با هم سنگی را بلند کردند، می‌گویند: «تعاونوا علی رفع الحجر»، در صورتی که اگر یکی بیشترین سهم را داشت و دیگری نیز سهم کوچکی از کار را به عهده گرفت، دومی را معاوِن می‌گویند، ولی اگر یک نفر با کمک اهرم سنگ را بلند کرد، در این‌جا لفظ اعانة را به کار می‌بردند. البته پیرامون اعانه مطالب گسترده‌ای وجود دارد که در «مکاسب محرمة شیخ انصاری» و شروح و حواشی آن در بحث اعانة علی الاثم مطرح شده است.

حال وقتی در آیه‌ قرآن همگان را دعوت می‌کند تا در «بِرّ»؛ یعنی کار نیکِ عام و فراگیر که ممکن است نفعش به خود او و یا به دیگری برسد، از روی قصد شرکت کنند؛ یعنی این‌که همه در آن کار خیر، دارای نقش فاعلی باشند و روشن است که این‌گونه کار، تنها در قالب ضمانِ عاقله، ضمان جریره یا بیمه امکان‌پذیر است و به عبارت دیگر، اگر کسی داخل در بیمه نشود و بیمه‌گذاری نکند، ولو کارهای خیر دیگر؛ نظیر مسجدسازی، مدرسه سازی و … انجام دهد، «تعاون علی البر» انجام نداده است؛ زیرا انجام آن‌ها انجام کارهای نیکی است که می‌تواند از تک‌تک افراد صادر شود و به اصطلاح، خود بِرّ است، نه «تعاوُنِ بَر، بِرّ». ولی کار بیمه‌گذاری و بیمه‌گری، کاری نیست که از تک‌تک افراد به تنهایی ساخته باشد.

رجوع به تاریخچه‌ بیمه نشان می‌دهد ‌که اول بیمه دریایی درست شد و علتش هم این بود که معمولاً کشتی‌ها در دریاها دچار حادثه می‌شدند و شخص یا اشخاصی که مال التجاره آنان در آن کشتی بود، یک‌باره تمامی مال و دارایی‌شان از بین می‌رفت. کم‌کم مردم و کشتی‌داران و تاجران دیدند که این ضررها چیزی نیست که یک نفر به تنهایی بتواند متحمل شود، لذا تصمیم گرفتند که همه با هم چنین بار سنگینی را بردارند (کریمی، 1374، ص26).

به هر حال، مصداق کامل «تعاونوا علی البر»، مشارکت در طرح‌ها و کارهایی است که یک فرد به تنهایی توان انجام آن را ندارد و افرادی که در آن شرکت می‌کنند، همه بتوانند به‌گونه‌ای متساوی در آن شرکت کنند و از آن بهره ببرند و آن کار نیز کار خیر و خوبی باشد که قصد نفع و نفع‌رسانی در آن دخالت داشته باشد و مصداق اتمّ چنین چیزی با تمامی شرایطش در زمان ما بیمه است.

به‌ویژه اگر توجه کنیم که خود بیمه توان پول‌سازی فراوانی دارد که قبلاً پیرامون آن اجمالاً بحث شد.

نقد و بررسی کلام المیزان

مرحوم «علامه طباطبایی» پس از آن‌که معنای «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏» را روشن و واضح دانسته، خواسته است با استفاده از آیات دیگر، مصداق‌های فراز «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏» را بیان کند. به همین جهت، آیه‌ 177 سوره‌‌ بقره وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ… را ذکر کرده و نتیجه گرفته است که «تعاون علی البر» به معنای «براساس تقواي الهي بر ايمان و عمل صالح اجتماع كردن» می‌باشد (طباطبایی، …، ج5، ص163).

و لیکن در سخن ایشان برخی نقاط مبهم وجود دارد؛ زیرا «تعاون» را به معنای «الاجتماع» و «البِر» را به معنای «ایمان و عمل صالح»، و « التقوی» را همان تقوای الهی دانسته است؛ در حالی که آیه‌ مورد استشهاد ایشان «البرّ» را به معنای ایمان به خدا، روز قیامت و … دانسته بود. پس اولین سؤال این است که چگونه تعاون، صرفاً به معنای «اجتماع» دانسته شده، نه به معناي اجتماع برای یاری‌رسانی و يا اجتماع برای یاری‌رسانی به مقدار متساوی؟

 سؤال دوم این است که در آیه‌ 177 سوره‌ بقره «البِرّ» به معنای انسانی دانسته شد که چنین ویژگی‌های ایمانی و عملی دارد، نه اينكه خود آن ویژگی‌ها معناي «البرّ» باشد. ولی مرحوم علامه، سخنی از «شخص» به میان نیاورده است، به این جهت به نظر می‌رسد که اگر بخواهیم فراز «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏» را با توجه به «وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ…»، معنا کنیم، مراد این می‌شود: همه با هم یاری کنید به شخصی که به خدا، روز قیامت، ملائکه، کتاب، پیامبران و … ایمان دارد.  مسلما مصداق چنین شخص یا اشخاصی ائمّه معصوم :می‌باشند؛ همان‌گونه که روایات مشخص ساخته است. در این صورت، نیازی به ذکر لفظ «التَّقوی» بعد از «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ» نیست؛ زیرا آیه‌ 177 سوره‌ بقره در آخر، همان کسان را اهل تقوی دانسته است: وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ … وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا… وَ أُولئِكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ. در نتیجه به نظر می‌رسد که آن توضیح و مصداق خالی از اشکال نیست.

به هر حال، با توجه به سیاق آیات 1 و 2 سوره‌ مائده، بیمه، ضمان عاقله و امثال آن مصادیق بهتری برای تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ هستند؛ زیرا اولین آیه سوره‌ مائده با «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» شروع می‌شود و به همه‌ مؤمنان سفارش می‌کند که به تمامی قراردادهای خود پایبند باشند و به مقتضای آنها عمل کنند و این یک دستور کلی اجتماعی است که دارای مصادیق فراوانی می‌باشد. پس از آن، تعدادی از احکام جزئی پیرامون گوشت‌های خوراکی مجاز و غیر مجاز را بیان می‌کند تا بالأخره در آخر آیه‌ دوم باز سراغ احکام کلی اجتماعی می‌رود که یکی از آن‌ها «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏» می‌باشد که به مناسبت «العقود» در اول سوره به قراردادهای اجتماعی؛ نظیر بیمه و ضمان عاقله بیشتر نظر دارد که در چنین کارهایی تعاون و همکاری کنید و در مقابل برای انتقام‌های بی‌جهت و نزاع‌های بی‌حاصل همکاری نکنید: «وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ»، نه این‌که این آیه به آیه 177 سوره‌ بقره نظر داشته باشد و بخواهد با توجه به آن تفسیر شود.

تأکید بر بیمه در روایات

قبلاً بیان شد که عقد بیمه، جدید و مستحدث است. بنابراین، بیمه به عنوان بیمه يا «تأمين» در روایات یافت نمی‌شود؛ همان‌گونه که در آیات قرآن یافت نمی‌شد، ولی کلیاتی وجود دارد که می‌توان از آن‌ها ترغیب به عقد بیمه را فهمید که مقداری از این تأکیدات، ترغیب به همان چیزی است که عقل انسان می‌فهمد و عُقلا بر آن اصرار دارند؛ مثلاً عُقلا اصرار دارند که انسان نباید کاری کند که زیردست دیگران باشد. حریّت، عزت‌طلبی و … از امور فطری است و هیچ‌کس حاضر نیست آزادی یا عزتش مورد خدشه واقع شود و روایات نیز بر همین فهم، صحه گذارده‌اند. به عنوان مثال، پیامبر(ص) فرموده: «الْيَدُ الْعُلْيَا خَيْرٌ مِنَ الْيَدِ السُّفْلَى؛ دستِ دهنده بهتر از دست گیرنده است»[6] و با این جمله‌ حضرت خواست افراد را به استقلال در امور دعوت کند تا خود را زیردست دیگران قرار ندهند و روشن است که یکی از مصادیق زیردست‌شدن این است که شخص خود را، وسیله‌ رانندگی خود را، خانه و کاشانه خود را بیمه نکند و خدای نخواسته در اثر حادثه‌ای طعمه‌ حریق شود، آن‌گاه فقیر و بدبخت‌ شده، تا جامعه یا حاکم مسلمانان به‌گونه‌ ترحم به او چیزی بدهند و دستش زیر دست دیگران باشد. در صورتی که اگر خود و وسایل خود را بیمه کرده بود، طبق قرارداد از آنان طلبکار بود و آنان باید او را در مقابل حوادث حمایت می‌کردند.

بنابراین، این‌گونه روایات با توجه به توضیحات داده‌شده می‌تواند به طور کلی مؤید بیمه‌گذاری باشد. دسته‌ای دیگر از روایات بر حمایت از خویشاوندان و جماعت مسلمانان تکیه می‌کند و می‌فرماید: «کسی که از یاری دیگران دست بردارد، دست‌های زیادی از یاریش دست برمی‌دارند»

عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ مَنْصُورٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ: «مَنْ كَفَّ يَدَهُ عَنِ النَّاسِ فَإِنَّمَا يَكُفُّ عَنْهُمْ يَداً وَاحِدَةً وَ يَكُفُّونَ عَنْهُ أَيْدِياً كَثِيرَةً» (کلینی، الأصول من الكافي، ج2، ص643)؛ کسی که دستش را از یاری مردم باز دارد، تنها یک دست را از یاری مردم بازداشته، ولی دست‌های زیادی را از یاری خودش منع کرده است.

بررسی

در این‌گونه احادیث معمولاً بحث سندی مطرح نمی‌شود؛ زیرا امور تعبدی صرف نیست، بلکه اموری عقلایی است که هر انسانی با اندک توجهی به حقیقت آن اذعان می‌کند. بنابراین، بحث پیرامون رجال آن، با توجه به مورد اعتماد بودن مضمون آن کار مفیدی نیست.

دلالت حدیث بر بیمه بسیار خوب و واضح است؛ به‌گونه‌ای که اگر این مسأله برای ما مسلم نبود که بیمه با این شکل و شمایل امر جدید و نویی است، می‌گفتیم این روایت از حضرت صادق(ع) صادر شده تا مردم را در آن زمان به بیمه‌ شدن تشویق و ترغیب کند و فواید بیمه را لمس کنند. ولی اکنون که بیمه امر مستحدثی است، می‌گوییم کلام ائمّه: عام و فراگیر است؛ به‌گونه‌ای که در آن زمان‌ها، عاقله و پیوندهای قبیله‌ای مصداق آن بوده و امروزه بیمه، مصداق آن است. تتبع‌کننده‌ در روایات، از این‌گونه مضامین عام، فراوان می‌یابد که می‌توانند ترغیب به همکاری با یکدیگر را نشان دهند و چون بازگشت این دسته از روایات نیز به همان امر عقلایی است، از ذکر احادیث بیشتر خودداری می‌شود.

دسته‌ سوم، روایاتی هسنتد که در کتاب عتق به چشم می‌خورند و مضمون آنها این است که اگر کسی برده‌ای را آزاد کرد که راه چاره‌ای ندارد و نمی‌تواند امرار معاش کند، موظف است از او حمایت کند. نظیر این روایت:

عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُعْتِقُ غُلَاماً صَغِيراً أَوْ شَيْخاً كَبِيراً أَوْ مَنْ بِهِ زَمَانَةٌ وَ مَنْ لَا حِيلَةَ لَهُ؟ فَقَالَ: «مَنْ أَعْتَقَ مَمْلُوكاً لَا حِيلَةَ لَهُ فَإِنَّ عَلَيْهِ أَنْ يَعُولَهُ حَتَّى يَسْتَغْنِيَ عَنْهُ وَ كَذَلِكَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ7 يَفْعَلُ إِذَا أَعْتَقَ الصِّغَارَ وَ مَنْ لَا حِيلَةَ لَهُ» (همان، ج6، ص181)؛ به حضرت رضا(ع) نامه نوشتم و پیرامون شخصی که کودک یا پیرمرد یا زمین‌گیر و کسی که راه به جایی ندارد را از بردگی آزاد می‌کند، پرسش کردم، حضرت فرمود: هر کس برده‌ای که راه به جایی نمی‌برد را آزاد کند، به عهده‌ اوست که وی را سرپرستی کند تا به حد بی‌نیازی برسد. حضرت علی(ع) نیز هرگاه که کودک یا کسی که چاره به جایی نداشت را آزاد می‌ساخت، همین‌گونه عمل می‌کرد.

توضیح

برده‌داری به خودی خود کار خوبی نیست و در احادیث متعددی وارد شده است که:

«بدترین مردم کسانی هستند که انسان‌ها را بفروشند»،[7] ولی چون برده‌داری امر رایجی بوده و شرایط زمانی و مکانی اجاز‌ه‌ مبارزه با اصل آن را نمی‌داده است، اسلام راه‌های متعددی را برای آزادی بردگان قرار داده است. مثلاً کفاره‌ انواع قتل، آزاد‌کردن برده است، کفاره‌ افطار عمدی روزه‌ ماه رمضان، کفاره‌ ظهار، ایلاء و .. آزادسازی یک برده است. باز برای تشویق مردم به این‌که برده‌ها را آزاد کنند، ثواب‌های زیادی بیان شده است تا انسان‌ها از یوغ بردگی انسان‌های دیگر نجات یابند؛ نظیر «هر کس برده‌ مسلمانی را آزاد سازد، خداوند در مقابل هر عضوی از برده یک عضو از این انسان را از آتش جهنم آزاد می‌سازد» (وسايل الشيعه جلد6، ص180). بنابراین، آزادسازی برده به خودی خود کار مثبت و مطلوبی بوده است، ولی با این حال، به هیچ نحوی اجازه نمی‌داده که برده‌ای آزاد شود و تازه اول گرفتاریش باشد و در نان، آب و … محتاج دیگران باشد، لذا به این‌گونه افراد فرموده است حال که برده‌ای را آزاد می‌کنید، باید مواظبت و سرپرستی او را تا حد استغنای وی به عهده بگیرید و نفرمود آزادسازی به عهده‌ شما، حمایت و روزی‌رسانی به عهده‌ امام مسلمانان یا آزادسازی به عهده‌ شما و تکدی‌گری و گدایی به عهده‌ او.

می‌توان گفت که حمایت‌های امام مسلمانان در عرض حمایت‌های دیگران نیست، بلکه آن شخص که در فکر آزادسازی برده است، باید بقیه‌ مسؤولیت‌های وی را نیز به عهده بگیرد و مسؤولیت‌ وی در مرتبه‌ اول به امام مسلمانان نمی‌رسد.

حال که آزادسازی برده کاری فی‌نفسه خوب، پسندیده و مورد رضایت و تأکید دین است، نباید به‌گونه‌ای انجام شود که مسؤولیت‌ آن اولاً و بالذات به عهده حاکم اسلامی بیفتد، به طریق اولی روشن می‌شود که کارهای دیگر مردم و انجام کارهای مباح؛ نظیر سفر، ساختمان‌سازی، رانندگی، طبابت و سایر مسؤولیت‌‌ها، نباید به‌گونه‌ای باشد که بار تکلیفی بر دوش امام مسلمانان ایجاد کند، بنابراین، هرجا که ریسکی وجود دارد و احتمال دارد خطری پیش آید و یا به هر دلیلی، مسؤولیتی بر دوش فرد بیفتد و با عجز از انجام آن، آن مسؤولیت‌ بر عهده امام مسلمانان بیفتد، اندیشیدن راه چاره‌ای که آن گرفتاری و مسؤولیت‌ به حاکم منتقل نشود، پسندیده و مرغوب فیه است. ضمان عاقله، ضمان جریره، ضمان عتق و … راه چاره‌هایی بود که در آن زمان‌ها اندیشیده می‌شده است و امروزه انواع بیمه‌ها راه چاره‌ای است که اندیشیده شده است و به مراتب از آن راه‌‌ها بهتر است. پس ورود به آنها و تحت پوشش آنها واقع‌شدن به جهت این‌که گرفتاری بر عهده طایفه‌ خود و در نبود آنان بر دوش امام مسلمانان نیفتد امری لازم است.

نتیجهگیری

بحث اين بود که آیا می‌توان یا لازم است که راهکاری اندیشیده شود تا مسؤولیت‌‌ها اولاً و بالّذات به عهده حاکم مسلمانان نباشد؟ معلوم شد که راهکارهایی وجود دارد که سابقاً تحت عنوان عاقله و ولاء از آنها یاد می‌شده و امروزه بیمه می‌تواند نقشه عاقله یا ولاء را به نحو خوبی انجام دهد تا بدین وسیله افراد خودشان توانمند باشند که خطاها و جریره‌های خود را جبران کنند و نیازی به عاقله، ولاء یا امام نباشد.

[1]. احمد عابدینی.

[2]. ر. ک: مجله فقه (کاوشی نو در فقه اسلامی)، شماره‌40 مقاله قاعده‌ ارزش خون انسان.

[3] از عجايب روزگار اينكه براي پروانه ساخت منزل بيمه ازمن حدود60 ميليون ريال پول گرفت و در مقابل اين سؤال كه چه خدماتي به من ارائه مي‌دهيد با صراحت گفت: هيچ. تنها همين امضا كه پروانه بگيري. و از حق التدريس دانشگاه بيمه كم شد و وقتي به بيمه گفتم در مقابلش چه ارائه مي‌دهيد؟ گفت: فعلا هيچ…و بعدا هيچ‌تر.

[4]. مجمع البیان 4-3 /154، ذیل آیه.

[5]. ر. ک: «ژرفایی قرآن و شیوه‌های برداشت از آن» فصل دوم، اثر نگارنده.

[6] من لايحضره الفقيه ج4

[7] شر الناس من يبيع الناس

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.