سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
نکات درس تفسیر در تاریخ 27/11/1400
تفسیر آیه 68 سوره انعام
مراد از نسيان پيامبر(ص)
وَ إِذٰا رَأَيْتَ اَلَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيٰاتِنٰا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّٰى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَ إِمّٰا يُنْسِيَنَّكَ اَلشَّيْطٰانُ فَلاٰ تَقْعُدْ بَعْدَ اَلذِّكْرىٰ مَعَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِينَ ﴿الأنعام، 68﴾
و هرگاه کسانی را دیدی که در آیات ما به یاوه گویی میپردازند از آنان روی گردان تا در سخنی دیگر در آیند. و اگر شیطان تو را به فراموشی اندازد، پس از توجّه با گروه ستمکاران منشین.
نکته 1: این آیه یک آیۀ مشکلی از نظر ما شیعیان است چرا که ما پیامبر(ص) را معصوم از خطا و نسیان میدانیم ولی این آیه نسیان را با تأکید به پیامبر(ص) نسبت داده است. در تعبیر إِمّٰا يُنْسِيَنَّكَ، إمّا عبارت است از إنْ شرطيه و (ما) كه زايده است و براي تأكيد آمده و نون تأکید ثقیله كه هر دو دلالت بر تأکید بر نسیان دارند. تازه در تعبیر يُنْسِيَنَّكَ اَلشَّيْطٰانُ مفعول بر فاعل مقدم شده است که آن هم تأکیدی بر این است که شیطان، پیامبر(ص) را به فراموشی میاندازد.
به این نکته نیز توجه شود که یک شرط اگر با «اذا» بیاید به این معنا است که شرط حتما محقق میشود. اگر با «اِن» بیاید محقق شدن شرط معلوم نیست و اگر با «لو» بیاید محقق شدن شرط محال است. حال در اول آیۀ مورد بحث «اذا» آمده كه نشان ميدهد حتما پيامبر (ص) با چنين افرادي برخورد ميكند، كلمه «اِمّا» در وسط آيه که ترکیبی از «إنْ» شرطيه و مای تأکید است جزو اگرهایی است که شرط و جزا، عقلا لازم و ملزوم نيستند، ولي با اين حال از اموري است كه حتما اتفاق میافتد و دلالت دارد که شیطان پیامبر(ص) را حتما به فراموشی میاندازد.
حال جالب است که سینهچاکان شیعه از این حرف ناراحت شده و عصبانی میشوند و چون نمیتوانند بگویند قرآن اشتباه گفته میگویند تو نبايد آيه را اينگونه شرح دهي يا تو نباید بگویی از قرآن بر ميآيد كه پيامبر(ص) ممكن است اشتباه کند.
یادم هست در شب قدر گفته بودم که این شب، شب مبارکی است و شخصی با من تماس گرفت و با عصبانیت گفت: چرا چنین گفتی؟ در جوابش گفتم: قرآن گفته است: إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبٰارَكَةٍ
و او گفت: حتي اگر قرآن گفته تو نباید بگويی.
حال به نظر میرسد در اینجا نیز همین حرف را بزنند که حتی اگر قرآن چنین گفته ما نباید بگوییم.
به هر حال تفسیرهای شیعی مثل تسنیم و المیزان گفتهاند: جملات این آیه از باب «به در بگو تا دیوار بشنود» است و میخواهد به امت پیامبر(ص) تذکر دهد. كه شما نبايد در جلسهاي شركت كنيد كه آيات خدا به تمسخر گرفته شود و اگر فراموش كرديد و در چنين جلساتي شركت كرديد، پس از توجه حتما بايد از آنجا خارج شويد. پس خطاب به پیامبر(ص) است ولی پیامبر(ص) مراد نیست و منظور مسلمانان است.
اشکال این حرف این است که چطور از اول سوره هر خطاب مفردی كه داشتیم همه گفتهاند منظور، پیامبر(ص) است ولی یکدفعه منظور از اين خطاب آیه 68 را غیر پیامبر(ص) بگیریم؟ اگر مراد از خطاب، غیر پیامبر(ص) بود آیا خود خدا نمیتوانست خطاب را عوض کند و به صورت جمع بياورد؟
چرا هر جا که قرآن با عقائد ما سازگار نبود باید آن را توجیه کنیم؟ چرا ما باید عقاید خود را بر قرآن تحمیل کنیم؟ به هر حال ما باید از تحریف معنوی و تفسیر به رأی بترسیم. ممکن است ما عقیدهای برای خود از جای دیگر درست کردهایم و وقتی سراغ قرآن میآییم خلاف آن عقیده را در قرآن بیابیم. در چنین مواردی باید در عقاید خود تجديد نظر و بازانديشي کنیم نه اینکه آیۀ قرآن را توجیه کنیم.
لطيفه: در سمیناری یک شیعه و سنی با هم بحث کرده بودند و شیعه به سنی گفته بود انصافا اینکه شما دست خود را وارونه میشویید بهتر است یا کار ما که دستها را از بالا به پایین میشوییم؟
سنی به او جواب داده: انصافا وضوی شما در شستن دستها از بالا به پايين بهتر است ولی تو هم انصافا جواب بده اینکه شما روی پا مسح میکنید بهتر است یا اینکه ما پا را بشوییم؟
شیعه نیز گفته بود: اگر انصاف باشد تو بهتر میگویی.
با این مثال میخواهم بگویم: دقت کنید که جوان امروز میخواهد آزاد فکر کند و هرجا حرف خوب یافت همان را قبول کند نه اینکه ضرورتا بخواهد حرف شیعه را بپذیرد يا سني را يا مسيحي يا زردشتي يا بيخدا را.
پس باید دنبال جواب منطقی باشیم. در مورد این سؤالات، جوابهای قدیمی چندان کارساز نیست و جوابهاي تسنيم مقدمه اولش قابل خدشه است. پس باید فکر دیگری کرد.
به نظر ميرسد خطاب در إِمّٰا يُنْسِيَنَّكَ اَلشَّيْطٰانُ به پیامبر(ص) است و منظور نیز پیامبر(ص) است و إنسا نیز إنساي شیطان است ولی نکته اینجا است که آیه، متعلق به فراموشی انداختن را نگفته است.
ممکن است ما قیاس به نفس بکنیم و این اشتباه است. فراموشی ما توسط شیطان به این است که مثلا مشغول پاسور یا لطیفه میشویم و از نماز و قرآن غافل میشویم ولی فراموشی پیامبر(ص) از این نوع نیست بلکه نوع دیگری است مثل اینکه در جلسهای بنشیند که مشغول مسخره کردن آیات الهی هستند ولی پیامبر(ص) در آن جلسه مینشیند و تحمل میکند تا شاید زمینهای فراهم شود تا بتواند افراد جلسه را هدایت کند.
پس شیطان ما را به فراموشی میاندازد تا گناه کنیم ولی شايد پیامبر(ص) را بین اهم و مهم به فراموشی میاندازد تا مهم را به جاي اهم بگيرد و به ذهن پیامبر(ص) میاندازد که در فلان جلسه بنشین تا از نوع مسخره كردنشان آگاه شوي يا شاید بتوانی حرفی بزنی. در واقع در اینجا میتوان نوعی ترک اولی را به پیامبر(ص) نسبت داد.
پیامبر(ص) اصلا اینگونه نبوده که بخواهد در جلسات باطل مشرکان برود تا با آنها همراهی کند يا از استهزاهاي آنان خوشحال شود؛ بلکه مراد این است که پیامبر(ص) میخواسته در آن جلسات حضور پیدا کند و بنشیند تا شاید فرصت هدایتگری فراهم شود ولی خدا به پیامبر(ص) میگوید: در چنین جلساتی كه براي استهزاي آيات ماست اصلا حضور پیدا نکن و اگر اتفاق افتاد كه پس از حضورت به استهزا پرداختند از آنجا خارج شو، تا موضوع بحثشان عوض شود.
پس منظور آیه، شخص پیامبر(ص) است، ولی طبیعتا مسلمانان نیز از این آیه وظيفه خود را ميفهميدهاند نه اينكه پيامبر(ص) مراد نبوده است. به این نکته نیز اشاره شود که در مکه وظیفۀ اعراض از جلسات مشرکان، مربوط به شخص پیامبر(ص) بوده چرا که خروج ایشان از جلسه یک شوک به مشرکان وارد میکرد ولی نسبت به دیگر مسلمانان ممکن است این حکم متفاوت باشد و آنها به خاطر مصلحت بالاتری باید در آن جلسه حضور داشته باشند. به همین خاطر است که آیۀ 68 سوره انعام شخص پیامبر(ص) را مورد خطاب قرار داده است. پس به نظر بنده نه تنها این آیه از باب «به در بگو تا دیوار بشنود» نیست بلکه از باب به كدخدا بگو تا همه متوجه شوند است.
البته توجه داريد كه در جوّ عمومی حوزه حتی نسیان و خطای بسيار كوچك را نیز به پیامبر(ص) و امام نسبت نمیدهند و حتی میگویند امام نباید در انداختن یک تیر به سمت یک سیبل خطا کند و تير دوم را دقيقا وسط تير اول ميزند و…
به هر حال عصمت در دریافت، ابلاغ وحی و تبيين آن ثابت است و در امور دیگر ممکن است ترک اولی رخ دهد.
نکته 2: تعبیر يَخُوضُونَ فِي آيٰاتِنٰا که با فعل مضارع آمده است دلالت دارد بحث مربوط به مواردي است که مشرکان جلساتی برای مسخره کردن آیات الهی تشکیل میدادند.
نکته 3: اگر بجای يُنْسِيَنَّكَ از يُنْسِيَئَّكَ استفاده شده بود میتوانستیم توجیه دیگری برای آیه پیدا کنیم به این صورت که يُنْسِيَئَّكَ از ریشۀ «نَسَأَ» به معنای «تأخیر انداخت» است و مراد این است که اگر شیطان تو را در ترک خروج از آن جلسه به تأخیر انداخت. طبق این معنا آنچه که به پیامبر(ص) نسبت داده شده تأخیر است نه نسیان. البته هیچ یک از قاریان این گونه نخواندهاند و در نتیجه نمیتوان بر روی این فرضیه تکیه کرد.
نکته 4: از دید فلسفی شیطان نمیتواند در نفوس انبیاء نفوذ کنند چون آنها به مرحلۀ عقل کل رسیدهاند و شیطان اصلا به آن مرحله دسترسی ندارد و شیطان مرحلۀ دخالتش وهم و خیال است. پس عدهای از لحاظ عقلی و فلسفی چنین امری را محال میدانند و به همین خاطر مرحوم علامه طباطبايي و آيت الله جوادي سعی در توجیه آیه دارند. البته ما میدانیم که قرآن فقط برای فلاسفه نازل نشده و پیامبر(ص) اگرچه سرتاسر عقل است و عقل كلّ است، ولي عاطفه نیز دارد. فیلسوف چون دنبال عقل است پیامبر(ص) را فقط از عینک عقل میبیند و در واقع تکبعدی نظر میکند. طبق دیدگاه بنده شیطان در جنبۀ عقلی پیامبر(ص) تصرف نکرده ولی ممکن است از لحاظ عاطفی تصرفی کرده باشد و پیامبر(ص) از لحاظ عاطفی با خود گفته باشد شاید اگر در فلان جلسه بنشینم فرصتي براي هدايت آنان فراهم ميشود و آنها به حرف من گوش ميدهند، يا كمتر استهزا ميكنند يا از شيو استهزاي آنان با خبر ميشوم يا… و اینها جنبههاي غير عقلي است و ممکن است شیطان تصرفاتی در آنها داشته باشد.
نکته 5: آیا دستور فَأَعْرِضْ و دستور فَلاٰ تَقْعُدْ یک چیز هستند یا اشاره به دو دستور دارند؟
در جواب این سؤال چه بسا بتوان گفت که این دو دستور اشاره به دو مرحله دارند. مراد از فَأَعْرِضْ این است که روی خوش به آنها نشان نده و مراد از فَلاٰ تَقْعُدْ این است که جلسه را ترک کن.