سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
کرامت انسانی و ممنوعیت برده گیری و برده داری
در سالیان متمادی که در درس فقیه عالیقدر آیت الله العظمي منتظری; حاضر می شدم ، این نکته در درس ایشان به خوبی مشهود بود که ایشان فقیهی بود که میان نص گرایی و عمل گرایی را به طور پسندیده ای جمع می کرد.
تلاش داشت که از احتمالهای هیچ آیه یا روایتی نگذرد و به آنها عنایت خاصی داشته باشد یا اقوال فقیهان شیعه وسنی را مدّ نظر قرار می داد و فتوایی که از مجموع به دست می آمد عاقلانه، عادلانه و از نظر اهل فن در فقه، کاملا مستند و مستدلّ بود.
ایشان موفّق شد که در کتاب زکات راههای فراوانی را بگشاید تا دهندگان زکات از کشاورزان و دامداران که هفت قلم از اقلام زکات مربوط به آنان است عبور کند و به برج سازان و صاحبان صنایع روز برسند چرا که اساس جعل زکات به خاطر یک امر انسانی است. « «إنّه [الله] جعل في أموال الأغنياء ما يكتفون [به]، و لو علم أنّه لم يكفهم لزادهم»خداوند در اموال ثروتمندان برای فقیران به مقدار کفایتشان قرار داده است و اگر دانسته بود که این مقدار کفایتشان نمی کند آن را زیادتر کرده بود.
این مضمون که در بیشتر روایات باب اول زکات از کتاب وسایل الشیعه ، وجود دارد ، آن فقیه بزرگ را به این سوی کشانید که زکات در اموال ثروتمندان به مقدار کفایت فقیران هست و وقتی دید که صاحبان اقلام هفت گانه گندم، جو، کشمش، خرما، شتر، گاو و گوسفند، خودشان محتاجند و یارانه بگیر هستند ذهن صائبش به این سو رفت که در صدر اسلام، صاحبان اقلام هفت گانه ثروتمند بوده اند ولی حکم روی ثروتمندان رفته است. پس باید زکات را بر ثروتمندان قرار داد نه بر اقلام خاص.
در بحث مصرف زکات و مصرف خمس نیز حکم را روی عنوان فقیر بردند نه روی شخص.
بنابراین نظرشان این بود که سهم سادات از خمس به سادات فقیر می رسد نه به ثروتمندان آنها.
در بحث کاهش ارزش پول نیز همین راه را پیمودند و گفتند: تنها باز پرداخت عدد و رقم پول قرض داده شده که ارزشش کاسته شده است كفايت نمي كند و اين مقدار را عاقلانه و عادلانه ندانستند و بر همین اساس در استفتاها جواب دادند و مبانی آن را در مقالهای كه این جانب نوشته بودم، کاملا پسندیدند و پذیرفتند.
این ها چند نمونه از برخوردهای ایشان با نصوص زکات، خمس و ربا که کتابهای مفصلی پیرامون دو مورد اول نوشته اند و در مورد سوم فتواهای ایشان در جواب استفتاها بسیار گویاست.
بر همین منوال نگارنده گمان می کند که اگر معظم له در بحث برده گیری و برده داری وارد بحث می شد هر دو را رد می کرد زیرا بر فرض که در زمانی عاقلانه یا عادلانه بوده باشد، در زمان ما مسلّماً چنین نیست پس به طور مسلّم فتوای به حرمت برده گیری و برده داری می دادند.
لذا نگارنده به پاس احترام فراوانی که برای ایشان قائل هست و با راه و روشی که از ایشان آموخته است پیرامون برده گیری و برده داری در آیات قرآن و سنت پیامبر9 دقت کرده و به این نتیجه رسیده که از دید قرآن، برده گیری ممنوع است و پیامبر 9 در عصر خویش و در خلال جنگ های متعدد برده گیری نکرده است و مسلّماً وقتی برده گیری در جنگ انجام نگیرد، راه چندانی برای برده داری وجود نخواهد داشت و به مرور زمان برده های موجود یا آزاد می شوند و یا می میرند و به هرحال پس از گذشت یک سال عملاً برده ای وجود نخواهد داست، اما متأسفانه پس از رحلت پیامبر9 ، قرآن و سنت او درست فهمیده نشد و درست عمل نگردید پس برده گیری و برده داری ادامه یافت که این هر دو با کرامت انسانی مخالف است و انسانهای آزاد اندیش را از دین و روشی که در آن انسان، برده شود ، به شدت متنفر می سازد.
لذا نگارنده این مقاله را به «هم اندیشی» که قرار است به مناسبت ششمین سال رحلت ایشان برپا شود تقدیم می دارد تا شاید قدمی در راه اهداف آن بزرگوار برداشته باشد و راهی را که آن بزرگوار به شاگردانش نشان داد، تا حدودی پیموده باشد و عملاً اعلام کند راهی که ایشان نشان دادند بسیار روشن و در عین حال بسیار طولانی است و باید توسط شاگردان ایشان پیموده شود.
احمد عابديني آذر 1394
بررسی برده گیری
و برده داری
در اسلام
احمد عابدینی
بررسی برده گیری و برده داری در اسلام :
چکیده :
معمولا امروزه به اسلام اشکال می شود که با برده داری موافق است در حالی که اشکال کننده بین برده داری و برده گیری تفاوتی قائل نیست و بین کار پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) به عنوان دو معصوم که در رأس حکومت بوده اند با دیگرانی که به اسم خلفای راشدین یا بنی امیه یا بنی عباس یا …. تفاوت قائل نیست و اسلام و مسلمانان را یکی می داند.
در حالی که اسلام به هیچ نحوی برده گیری را اجازه نداده و امضاء نکرده است و با صراحت ، مسلمانان را در مورد اسیران جنگی تنها در آزاد کردن بدون فدیه و با فدیه مخیر ساخته است. در آیه ی چهارم سوره ی محمد در مورد اسیران جنگی آمده است :
فَإِمَّا مَنّاً بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً يعنى [پس از اسير گرفتن] يا بر آنان منت نهيد [و آزادشان كنيد]، يا از آنان [در برابر آزاد كردنشان] فديه و عوض بگيريد.
و اصلا سخنی از برده گرفتن آنان به میان نیاورده است و جالب تر اینکه هرگاه سخنی از خرید و فروش برده هاست فعل را ماضی آورده است «ملكت ايمانكم» یعنی اسیرانی که در زمان گذشته مالک شدید.
از سوی دیگر در تمامی جنگهائی که زمان پیامبر(ص) و زمان امام علی(ع) انجام شده هیچکس به عنوان برده در خانه ها نمانده است بلکه یا همان اول با فدیه آزاد شدند مانند قبیله ی هوازن که پیامبر و مومنان را نزد هم شفیع قرار دادند و آزاد شدند یا مانند قبیله ی بنی المصطلق که چون پیامبر(ص) با یکی از آنان ازدواج کرد آزاد شدند و یا ….
اما در مورد برده داری وضع متفاوت است چون خیلی اوقات خود افراد خواهان بردگی بودند چون افراد مهاجر معمولا وسایل معاش ، تامین امنیت ، زمین کشاورزی و … نداشتند ، پس ترجیح می دادند برده باشند تا تکه نانی بدست آورند.
برخی افراد نیز توسط قاچاقچیان انسان از نقاط دور به حجاز آورده می شدند و فروخته می شدند که اینان هیچ راهی به جائی نداشتند یا افرادی در جنگهای قبیله ای دستگیر شده و فروخته می شدند و …. که ربطی به اسلام نداشت ولی اسلام مقرر کرد که اگر این افراد ، خود خواستار آزادی هستند با مالک خود قراردادِ باز خرید بنویسند و مالک موظف بود اگر در برده ، نقطه ی قوتی می یافت قرارداد را امضاء کند(آیه ی 33 سوره ی نور) آنگاه برده با کار و تلاش ، گرفتن صدقه و … پول مالک را می داد و آزاد می شد تا هر دو به حق خود رسیده باشند.
تازه ، ارتکاب محرماتی نظیر انسان کشی ، روزه خواری ، ظهار ، سوگندی که به آن عمل نشود و … کفاره اش اجمالا آزاد سازی برده قرار داده شد. همچنین یکی از مصرفهای زکات ، خریدن و آزاد ساختن برده ها قرار داده شد و ….
بله ، اگر حکومت در دست معصومان می ماند دیری نمی پایید که برده ای نمی ماند اما افتادن حکومت به دست غیر معصوم و تغییر تدریجی محتوا و حفظ ظاهر آن باعث شد که برده گیری و برده داری برخلاف خواست دین انجام پذیرد به گونه ای که امروزه دیگران عمل غیر شرعی خلفاء و مسلمانان را می بینند و به اسلام اشکال می کنند اما دقت نمی کنند که اینها با هم تفاوت اساسی دارند به گونه ای که به گفته ی برخی در غرب اسلام هست و مسلمان نیست و در شرق مسلمان هست و اسلام نیست.
تفصیل بحث :
وجود برده در طول تاريخ اسلام، افراد زيادى را به اشتباه انداخته، گمان كردهاند كه اسلام، مجوّز برده گیری و بردهدارى را صادر نموده است.
درباره اين مسأله بايد گفت: اسلام با عمل انجامشدهاى مواجه شده و تلاش كرده است تا به صورت معقولى اين پديده را حذف كند. بنابراين با انواع راهها و با آسانگيرىهاى فراوان، ملاحظه حال بردگان را كرده است.
براى روشنتر شدن اين مساله، بحث را در دو قسمت پىمىگيريم؛ اوّل بررسى
نسبت برده گیری و بردهدارى با اسلام. دوم بررسى آسانگيرىهاى شريعت محمّدى درباره بردگان.
با رجوع به آيات قرآن، اين نكته آشكار مىشود كه درباره بردهها همه جا فعل
ماضى به كار رفته است و تعابيرى چون «ملكت ايمانكم»(1) يا «ملكت ايمانهم»(2) يا
«ملكت یمینک»(3) يا «ملكت ايمانهن»(4) استعمال شده است.
بر اين اساس مىتوان گفت: مالك شدن در زمان حال يا آينده، مورد نظر قرآن
نيست. بنابراين در قرآن نه تنها هيچ مؤيدى براى بردهگيرى يافت نمىشود، بلكه مخالفت با آن نيز به دست مىآيد؛ يعنى بر فرض بردهدارى از نظر اسلام پذيرفته شده باشد، ولى بردهگيرى مجوّز رسمى ندارد و البته به زودی روشن خواهد شد که برده داری نیز در حد ضرورت جایز بوده است و خواست خود برده و شرایط دیگر در آن دخیل بوده است و به مجرد آزادی خواهی او و اندک توانی در او ، باید با قرارداد ، آزاد می شده است.
شما آیه ی ذیل را بنگرید :
فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتىَّ إِذَا أَثخَْنتُمُوهُمْ فَشُدُّواْ الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً حَتىَ تَضَعَ الحَْرْبُ أَوْزَارَهَا (5)
پس هنگامى كه با سپاه كافران رو به رو شديد آنان را گردن بزنيد تا آنگاه كه زمين گيرشان كرديد و اسير شدند بندهايشان را محكم ببنديد تا بعدا يا با احسان و يا با فديه آزادشان كنيد.اين دستور براى آن است كه جنگ پايان يابد و بارهايش را بگذارد.
می بینید که این آیه تنها از دو گزینه ی آزاد سازی بدون فدیه و با فدیه سخن گفته است و از آنچه در آن زمان و در طول زمانها متداول بوده سخنی به میان نیاورده است.این عبارت تعریض روشنی به برده گیری در جنگها دارد و آن را با ظرافت تمام ، رد می کند.
از طرفى رجوع به سنت پيامبر صلىاللهعليهوآله نيز روشن مىسازد كه ايشان به هر بهانهاى، اسيران جنگى را آزاد مىنمودند؛ به عنوان مثال در جنگ بدر، اسيران زيادى گرفته شد. امّا در مقابل پرداخت مال، آزاد شدند؛ زيرا مسلمانان فقير بودند و مىخواستند بنيه مالى خود را تقويت نمايند. در جنگ احد، احزاب و فتح مكه، اسيرى گرفته نشد. امّا در جنگ هوازن، خيبر، بنى المصطلق و … اگرچه گروهى به اسارت درآمدند، ولى هريك با چارهانديشى پيامبر صلىاللهعليهوآله بدون ايجاد تنش، آزاد شدند؛ مثلاً در جنگ بنىالمصطلق، پيامبر صلىاللهعليهوآله با جويريه ـ دختر رييس قبيله ـ ازدواج كرد. وقتى مردم ديدند اسيرانى كه در خانه دارند، از خويشاوندان همسر رسولاللّه هستند، آنگاه همه را آزاد كردند.(6) توجه به اينگونه رويدادها زيركى خاص پيامبر صلىاللهعليهوآله را مىرساند كه بدون تنش، مسائل را حل مىكردند. در تاريخ آمده كه جويريه دختر حارث، رييس قبيله بنىالمصطلق، سهم مردى به نام ثابت بن قيس شد. او با ثابت، قراردادى نوشت كه مبلغ مشخصى پول بپردازد و خود را از ثابت بخرد. سپس براى تهيه پول نزد پيامبر صلىاللهعليهوآله آمد و پيامبر صلىاللهعليهوآله به او فرمود: «آيا بهتر از اين مىخواهى؟» پرسيد: «آن بهتر چيست؟» پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «آن پول را پرداخت مىكنم و با تو ازدواج مىكنم.» او قبول كرد.(7)
در يكى ديگر از جنگها (جنگ هوازن) اسيران زيادى نصيب مسلمانان شدند و با
چارهانديشى دقيق و حساب شده ی پيامبر صلىاللهعليهوآله همه آنان آزاد شدند. پيامبر صلىاللهعليهوآله به آنان ياد داد پس از اينكه نماز ظهر تمام شد، برخيزند و پيامبر صلىاللهعليهوآله را نزد مردم و مردم را نزد پيامبر صلىاللهعليهوآله شفيع قرار دهند. آنان نيز چنين كردند. آنگاه پيامبر صلىاللهعليهوآله برخاست و آنچه از اسيران كه سهم خود و فرزندان عبدالمطلب شده بود، بخشيد.
مهاجران و انصار نيز گروه گروه اسيران را آزاد كردند. تنها دو طايفه بنوتميم و
بنوفزاره نبخشيدند كه پيامبر صلىاللهعليهوآله تعهد نمود از غنيمتهاى جنگ بعدى به آنان بدهد و همه قبول كردند.
در اين ميان يك نفر كه مالكِ پيرزنى فرتوت شده بود، راضى نشد، امّا سرانجام او نيز رضايت داد.(8)
مهمترين قسمت واقعه، پيشنهاد پيامبر صلىاللهعليهوآله بود كه آنان برخيزند و پيامبر صلىاللهعليهوآله و مردم را شفيع نزد يكديگر قرار دهند و به آنان وعده داد كه در آن هنگام من سهم خودم و فرزندان مطلّب را مىبخشم و همين كار را نيز كرد تا مردم تحريك شوند و آنان نيز ببخشند و اسيران را آزاد كنند. سرانجام وقتى پيامبر صلىاللهعليهوآله ديد برخى از مسلمانان از اسيران خود نمىگذرند و آنان را آزاد نمىكنند، تعهد نمود كه در مقابل هر نفر، ستة فرائض (شش اسب يا شتر) بدهد.(9)
اينها همه حكايت از برنامهاى دقيق و زيركانه براى اسيرنگرفتن دارد تا هم قواعد جنگهاى آن زمان تغيير نكند هم دشمن دچار طمع نشود و هم دوست، سستى نورزد و اسيرى نيز در دست مسلمانان باقى نماند.
بنابراين در زمان پيامبر صلىاللهعليهوآله اسير چندانى گرفته نشد كه او را به عنوان نوكر در خانهها بفرستند. اگر هم موردى بوده، او را با تدبيرهاى حكيمانهاى آزاد مىساختهاند؛ مثلاً اگر حرفهاى داشته يا خواندن و نوشتن مىدانسته و آن را به كسى آموزش مىداده، آزاد مىشده است.
بررسی کشتن اسیران در غزوه ی بنی قریظه
اشكال: در ماجراى بنىقريظه تمام مردان آنان که حدود چند هزار نفر بودند كشته شدند و همه زنان و كودكانشان به اسارت مؤمنان درآمدند؟
الف)نظر تاریخی تحلیلی
جواب : تاریخ نگاران تعداد را بین ششصد تا نهصد نفر گرفته اند(10) نه چند هزار. تازه ، تحليلگران تاريخ نمىتوانند اين واقعه را قبول كنند كه پيامبر صلىاللهعليهوآله در يك روز بيش از صد یا هفتصد نفر را پس از تسليم شدن، كشته باشد!(11) احتمالاً اين از دروغهايىست كه يهوديان براى مظلومنمايى ساختهاند؛ زيرا آنان پيوسته در پاسخ به اين پرسش درمىمانند كه چهطور نسلى به آن عظمت كه در زمان يوسف عليهالسلام در مصر پايهگذارى شد و با موسى عليهالسلام از دريا گذشت، امروزه اينقدر كم باشند. در حالى كه ساير نژادها، جهان را پركردهاند؟
براى پردهپوشى روى اين ضعف ـ كه ناشى از جنگهاى داخلى خودشان بوده ـ
پيوسته مشكل را به بيرون حواله داده، و ديگران را عامل كشتار خويش معرّفى مىكنند. بعيد نيست كه آنان در درون قلعه، خودشان يكديگر را كشته بعدا اين كشتار را به ديگران نسبت داده باشند. در تاریخ آمده که یکی از پیشنهادهای کعب بن اسد یهودی به آنان این بود که بیایید زنان و فرزندانمان را بکشیم و سپس با شمشیر به جنگ مسلمانان برویم. اگر پیروز شدیم دوباره زن و فرزند پیدا می کنیم و اگر کشته شدیم بر زن و فرزند بیمناک نباشیم.(12)
ب)نظر قرآن پیرامون بنی قریظه
علاوه بر این که تحلیل کنندگان تاریخ ، کشته شدن اسیرانِ طائفه ی بنی قریظه را قبول ندارند قرآن نیز به طور کلی کشتن آنان را نفی می کند.
آیات ذیل که مربوط به بنی قریظه است را بنگرید. در سوره ی احزاب در آیات 26 و 27 آمده است :
وَ أَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَ قَذَفَ فىِ قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقًا(26) وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيَارَهُمْ وَ أَمْوَالهَُمْ وَ أَرْضًا لَّمْ تَطَُوهَا وَ كاَنَ اللَّهُ عَلىَ كُلِّ شىَْءٍ قَدِيرًا(27)
و خدا کسانی از اهل کتاب را که از احزاب پشتیبانی کردند از قلعه هایشان به زیر آورد و در دلهایشان وحشت انداخت. گروهی را می کشید . گروهی را اسیر می گیرید. – و سرزمین آنان و خانه ها و اموالشان و سرزمینی را که در آن قدم نگذاشته بودید میراث شما قرار داد و خدا بر هر چیزی تواناست.
می بینید که در این دو آیه تمامی فعل ها ماضی است.(به افعالی که زیر آنها خط کشیده شده است توجه کنید) پس پیداست که آیات ، پس از فتح قلعه های آنان و اسیر کردن آنها و مسلط شدن بر خانه ها و باغ های آنان نازل شده است. با این حال چرا ( تقتلون و تأسرون ) مضارع است؟
به نظر می رسد همین مضارع بودن نشان می دهد که آنان با زن و بچه به خیبر یا جای دیگری رفته اند و خدا به مسلمانان خبر می دهد که در آینده برخی از آنان را می کشید و برخی را اسیر می گیرید.
علاوه بر این ، اگر در جنگ بنی قریظه مردان کشته شده بودند و زنان اسیر شده بودند باید گفته شود ( و اورثکم ارضهم و دیارهم و اهلهم ) اما در آیه سخن از اهل آنان یعنی زن و فرزند آنان نیست.بنابراین به نظر ی رسد همین دو آیه دلیل محکمی باشد علیه کسانی که گمان می کنند مردان بنی قریظه کشته شده اند و زنانشان برده گرفته شده اند.
به هر حال وقتى كه اصل كشتار بنىقريظه مورد اشكال، بلكه مورد انكار تحليلگران تاريخ است، حكم اسيران آنان نيز همينطور خواهد بود.راستى چهطور كسى كه پدرش، برادرش و شوهرش به دست مسلمانان كشته شده است، در خانه مسلمانان زندگى مىكند و كنيز و نوكر آنان است، امّا هيچگاه به فكر نمىافتد با سمدادن يا با كارد آشپزخانه يا … مالك خود را بكشد؟ چهطور حسّ انتقام از آنان گرفته شده به طورى كه حتى يك مورد ترور گزارش نشده است؟ و حتى يك مورد درباره حكم كنيز يهودى كه مىخواهد در منزل به سبك خودشان عبادت كند، گوشت ذبح كند يا … سؤال نشده است تا ثابت شود چنین کنیزانی وجود داشته اند.
به هر حال اثبات بردهگرفتن در جنگهاى زمان پيامبر صلىاللهعليهوآله با چنين داستانى با ترديدهاى زيادى روبهروست و بعيد است كه مورد قبول كسى واقع شود.
بردگان صدر اسلام
تاكنون معلوم شد كسانى كه در جنگهاى پيامبر صلىاللهعليهوآله دستگير مىشدند معمولاً برده نمانده، به انواع نقشهها و طرحها آزاد مىشدند. امّا بردگان و كنيزان زيادى در حجاز بودند كه يا در جنگهاى قبل از اسلام، اسير شده و بعد به عنوان برده فروخته شده بودند و يا آدمربايان، آنان را از آفريقا و ساير مناطق ربوده، در بازارهاى مكه، مدينه و … مىفروختند.
اينها هيچكدام ربطى به اسلام ندارد و علاوه بر اين، آزاد كردن ناگهانى و گروهى آنان به صلاح خود بردهها نبوده؛ زيرا در آن زمانها تمام كارهاى خدماتى، توليدى،امنيتى و … را خود افراد و قبايل به عهده داشتند و حكومت مقتدر و يكپارچهاى نيز بر حجاز حاكم نبوده تا اين خدمات را به شهروندان برساند.امروزه مسأله امنيت شهرها و شهروندان به عهده دولت است. خدمات آب، برق، بيمه و … را شركتهاى مختلف انجام مىدهند. حمل آذوقه، نگهدارى آن از شرّ دزدان، تأمين نيازهاى عمومى همه و همه متصدى دارد. بنابراين آدمى مىتواند با پرداخت پول از تمام مواهب بهرهمند شود. امّا در آن زمان تمام اين كارها به عهده قبيله بود و هيچ فردى نمىتوانست تنها زندگى كند. در آن زمان اگر بردهاى آزاد مىشد، آغاز درگيرى او با مشكلات اجتماعى بود لذا خیلی از برده ها نمی خواستند آزاد شوند و بر فرض که از روی احساسات ، خود را آزاد می کردند با مشکلات فراوانی مواجه بودند. در چنين حالتى يا مجبور مىشد با قبيلهاى قرارداد ببندد تا در مقابل كارها و خدمات خاصى كه انجام مىدهد، از امكانات قبيله استفاده كند که اگر قبیله ای او را قبول می کرد این فرد مولای آن قبیله بود و قبیله نیز مولای او. يا مجبور مىشد با يك يا چند نفر برده ی آزاد شده ی ديگر نظير خود پيمان ببندد كه در مواقع ضرورى ياور هم باشند (ضمان جريره) يا به ناچار از مالك قبلى خود مىخواست تا مسؤوليت او را قبول كرده، او را تنها رها نكند (ضمان عتاق). بنابراين آزادسازى گروهى و به يكباره ی بردگان، آنان را با مشكل مواجه مىكرد.از طرفى چون اين كار بايد با اجبار حكومت انجام شود، قبيلهها و مالكان، مسؤوليت يارىرسانى به بردههاى آزادشده را نمىپذيرفتند و خوف تلف شدن اكثر بردهها وجود داشت؛ زيرا نه شغل چندانى وجود داشت و نه امكاناتى داشتند. بنابراين آزادسازى بردگان بايد به گونهاى تحقق مىيافت كه رابطه دوستى مالك و برده، قطع نشود؛ به همين دليل هر وقت مالك، گناهى انجام مىداد، بايد بردهاى آزاد مىكرد تا اين كار، راهى براى آمرزش گناه تلقى شود. در واقع مالك، خود را مقصر بداند، نه برده و حكومت را.
دستورهاى دينى كه منجر به آزاد كردن برده مىشود معمولاً از اين قبيل است:
1) کفاره روزه خوردن به صورت عمدى.(13)
2) کفاره سوگند شكنى.(14)
3) کفاره قتل از روى خطا و جهالت.(15)
4) کفاره ی ظهار(16)
5)کفاره حد زدن به برده ، بدون اینکه گناهی مرتکب شده باشد.(17)
5) آزادسازى به مناسبت اعياد و به دست آوردن اجر و ثواب الهى.(18)
6)یکی از مصرفهای زکات نیز آزادسازی بردگان است.(19)
به اين ترتيب آزادكردن بردگان در دستور كار قرار مىگرفت و بردگان به تدريج آزاد مىشدند به گونهاى كه ياور و حامى خود را نيز از دست نمىدادند. و روح دوستى بين برده آزادشده و قبيله آزادكننده، حاكم بود. او خود را از آنان مىدانست و آنان نيز حمايتش مىكردند. از طرفى شغل آدمفروشى و آدمربايى به شدت تقبيح شد. حديث «شرالناس من باعالناس» (20) و احاديث ديگر درباره نخاسان (بردهفروشان) روايت شد تا افراد از اين شغل دست برداشته، بردهاى وارد جامعه مسلمانان نشود. از سوى ديگر روند فكرى و فرهنگ اجتماعى مردم به نحوى شكل مىگرفت كه اميد آن بود تا ظرف كمتر از چند سال بردهدارى كاملاً از جامعه مسلمانان ريشهكن شود. امّا رسول خدا صلىاللهعليهوآله رحلت كرد و جانشينان او آنچنانكه شايسته بود، راه او را
نشناختند یا نخواستند بشناسند. اسيران جنگى را برده پنداشتند. نخاسان نيز به كار خود ادامه دادند. پس از مدتى بنىاميه و بنىعباس حاكم شدند كه رفتارهايشان نه تنها به اسلام اصيل هيچ ربطى نداشت، بلكه كاملاً از آن بيگانه بود. حداقل اينكه كارهاى آنان مورد تأييد شيعه عدليه، پيروان حضرت على عليهالسلام نبوده و نيست، و لكّههاى ننگ آنان بر دامن اسلام نمىنشيند.
بررسی نظر مشورتی حضرت علی(ع) به خلیفه ی دوم
اشكال: حمله به ايران و اسير كردن آنان و … در زمان عمر با مشورت حضرت
على عليهالسلام بوده است.(21) به هر حال سكوت حضرت على عليهالسلام در مقابل بردهگيرى عمر به مثابه تأييد كارهاى اوست و موجب مىشود كه جواز بردهگيرى به شيعه نيز مستند شود.
جواب: به حكومت رسيدن عمر و حمله او به ايران هيچكدام مورد تأييد حضرت
على عليهالسلام نبود. پس از حمله و بروز مشكلات، عمر تصميم داشت، خود به خط مقدم برود كه حضرت او را منع كرد؛ زيرا اگر وى به اين كار اقدام مىكرد و ايرانيان مىفهميدند كه او خليفه است، امكان داشت به يكباره حمله كرده، او را بكشند و تمام مملكت اسلامى را اشغال كنند و از اسلام نامى و نشانى نماند. بنابراين به او پيشنهاد داد در مدينه بماند تا شكست احتمالى لشكريان، اساس اسلام را از بين نبرد و مضمون خطبه 146 همین است که بیان شد.
بررسی شرکت امام حسن و امام حسین علیهما السلام در جنگ ایران
اشکال : ایشان فرزندانش را به جبهه ی نبرد فرستادند. آیا این به مثابه ی تایید جنگ نیست؟
جواب : بزرگترین فرزندان حضرت علی ، امام حسن و امام حسین بودند که در سال سوم و چهارم هجری به دنیا آمدند(22) و حمله ی اعراب به ایران و فتح آن در سال چهاردهم هجری بوده است(23) و بعید به نظر می رسد که کودکان 10 و 11 ساله در جنگ شرکت کرده باشند. تازه از خطبه 207 روشن می شود که حتی در جنگ صفین نیز حضرت علی(ع) حاضر نبود که حسن یا حسین علیهما السلام در جنگ شرکت کنند و فرمود : امْلِكُوا عَنِّي هَذَا الْغُلَامَ …. این پسر را نگه دارید تا جلو نرود چون می ترسم کشته شود و نسل رسول الله (ص) منقطع شود.(24) آنگاه بعید است که حضرت علی(ع) گذاشته باشد این دو ، در جنگ ایران شرکت کرده باشند.
بردهدارى در عصر خلفاى اسلامى
در عصر نبوى تلاش شد تا اسيران جنگى، برده نشوند و بردگان پيشين به تدريج آزاد شوند. از طرفى كار نخاسان (بردهفروشى) بدترين شغل دانسته شد. در زمان خلفاى پس از پيامبر صلىاللهعليهوآله از مشركان و كافران، اسيرانى گرفته شد و به عنوان برده فروخته شدند. قاچاقچيان انسان نيز افرادى را از قاره آفريقا يا ساير مناطق، دزديده، در حجاز و جاهاى ديگر مىفروختند؛ به همين دليل بردهفروشى ريشهكن نشد، نه اينكه اسلام با بردهدارى و اينگونه كارها موافق باشد، بلكه چون دين به دست نااهلان ناآگاه افتاد، كارهايى كردند كه ـ شايد با ظاهر اسلام سازگار بود، ولى ـ با روح اسلام يقينا سازگارى نداشت.
بررسی ازدواج برخی از امامان با کنیزان
اشكال: همينكه شيعيان پذيرفتهاند مادر برخى از امامان كنيز بودهاند، نشان مىدهد پدر آن امام، كنيزى خريده، از او بچهدار شده است. بنابراين اسلام، خريدن برده، جواز فروش برده، اسيرگرفتن و بقيه احكام آن را تأييد مىكند.
جواب: اوّلاً نه كارهاى حكومتى به دست امامان شيعه بود و نه كارهاى واليان را
تأييد مىكردند. حتى حضرت رضا عليهالسلام كه ولايتعهدى مأمون را قبول كرد، مبتنى بر اين شرط بود كه در هيچ كارى دخالت نكند. بنابراين بردهگيرى خلفا در جنگ و قاچاقچيان در غير جنگ، ربطى به اسلاممداران راستين ندارد.
ثانيا اگر در چنين شرايطى، امام عليهالسلام با پول شخصى خود برده يا بردگانى را خريده تا به تدريج زمينه آزادى آنان را فراهم كند، بهترين كارىست كه مىتوانست در حق بندگان خدا ـ كه اسير حاكمان يا نخاسان شدهاند ـ انجام دهد. مثلا اگر افراد ظالمی فردی را دزدیدند و خویشاوندان او با دزدان معامله کردند و او را به وسیله ی پول نجات دادند ، این به معنای جواز دزدیدن افراد نیست بلکه بهترین راهی است که می توان در زمان بی قانونی یا وضع قانون های ظالمانه به کار برد و اسیر را نجات داد. ائمه ی ما در زمان حاکمیت طاغوت همین کار را می کرده اند.
ثالثا در برخى زمانها به ويژه در زمان امام هادى و عسكرى، حكومت بنىعباس بر ايشان بسيار سخت مىگرفت و درصدد بود، دوستان ائمه اطهار را شناسايى، قلع و قمع نمايد و از به وجود آمدن مهدى موعود (عج) جلوگيرى كند. در چنين شرايطى اگر امام عليهالسلام از خانوادهاى سرشناس دختر مىگرفت، حكومتيان به آن خانواده حساس مىشدند و آنان را مورد تفتيش و آزار و اذيت قرار مىدادند. امام عليهالسلام براى جلوگيرى از وقوع اين حساسيتها از كنيزان به عنوان همسر استفاده مىكرد تا مورد آزار قرار نگيرند. بنابراين خريدن، آزادسازى برده، ازدواج با كنيز و … در زمان حكومت بنىعباس و بنىاميه و به طور كلى در تمام دوران خلفاى اسلامى، مشروعيت بردهگيرى را اثبات نمىنمايد.(25)
اشکال : قرآن با صراحت می گوید : عَبْدًا مَّمْلُوكاً لَّا يَقْدِرُ عَلىَ شىَْءٍ (نحل،75) و با این عبارت برده داری را امضاء کرده است.
جواب : ولی نفرموده (العبد المملوک لا یقدر علی شىَْءٍ) و بین این دو تفاوت بسیار است. آنچه قرآن گفته صفت است و حکایت از چیزی می کند که در جامعه مرسوم بوده است و لذا خداوند فرمود : ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْدًا مَّمْلُوكاً لَّا يَقْدِرُ عَلىَ شىَْءٍ(26) خداوند مثل زده است برده ای را که بر هیچ کاری قدرت ندارد و این نشان می دهد که در جامعه ی آن روز این گونه برده هایی موجود بوده است ولی دلالتی بر تأیید این کار ندارد مثلا شما که می گویید ( آیا یک معتاد که توان نظیف کردن بینی خود را ندارد با یک وزنه بردار متساوی است؟) این مثال شما نشان می دهد که این هر دو در جامعه موجودند نه اینکه امضای معتاد و اعتیاد باشد.دقت کنید تا ریزه کاریهای آیات را بفهمید.
اشكال: همه اين مباحث توجيه است. حق اين است كه اسلام با بردهدارى موافق
بوده، ولى امروز چون اقتضاى عقل بشر مذمّت بردهدارىست، ما نيز عقل را بر نقل مقدّم داشته، بردهدارى را محكوم مىكنيم.
جواب: اوّلاً در درون هر دين و مكتب، همه چيز قابل توجيه نيست. برخى امور
آنقدر صريح و بىپرده است كه بايد همان را گفت؛ نظير نماز، روزه، زكات، نفى ظلم، تازيانه بر زناكار و …. امّا برخى امور، مجمل و سربسته و توجيهپذير است. برده و بردهدارى با توجه به ماضى بودن “ملكتْ” در “ملكت ايمانكم” يا نظاير آن مىتواند آنگونه كه بيان شد، توجيه شود. ثانيا نگارنده بعيد مىداند كسى بپذيرد كه آنچه در جهان امروز روى داد و بردهدارى ملغا شد، هزار سال پيش كه عصر جهالت، توحش، بىفرهنگى و … ناميده مىشود، قابل اجرا بوده باشد.آن روز اگر برده ها یکباره آزاد می شدند ، همه از فقر و بی امکاناتی می مردند حتی تأمین امنیت آنها مشکل بود.
پیش گامی اسلام در الغای برده داری
در آیه ی 33 سوره نور آمده است :
«وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً وَآتُوهُمْ مِنْ مالِ اللّهِ الَّذِي آتاكُمْ»
و كسانى از بردگانتان كه درخواست مكاتبه بازخريد خود را مىكنند، اگر خيرى در آنان سراغ داريد با آنان مكاتبه كنيد و از آن مالى كه خدا به شما داده است به آنان بدهيد.
با دقت در این آیه ، شبهات مربوط به برده داری بهتر حل شود.
شرایط وجوب و چگونگى آزادسازى بندگان به گونهاى كه نه آنان با مشكل مواجه شوند، نه مالكان آنان خسارت ببينند، نه دستورى از دستورهاى شرعى ناديده گرفته شود، در این آیه به طور روشن بيان شده است:
الف) مالك موظف است با بردگانى كه اندک توانمندی برای اداره ی خود دارند و خواستار قرارداد خريد خود هستند، قرارداد ببندد و آنان خود را بخرند و آزاد كنند.
ب) مالك و ساير مسلمانان بايد به چنين بردهاى كمك مالى كنند تا مبلغ قرارداد را پرداخته، آزاد شود.
همين دو مساله، كافىست تا نظر اسلام در مورد شخصيت برده، راه آزادسازى وى و احترام به شخصيت او مشخص شود و در عين حال معلوم گردد كه اموال مردم محترم است و نبايد مورد تعرض قرار گيرد و نبايد به مالك، ظلم و اجحافى شود.
دريافتها :
1) خود برده بايد خواستار آزادى خويش باشد؛ زيرا چه بسا افرادى در خود توان اداره خود را نمى دیدند. در زمانهاى گذشته، اين ناتوانى بسيار مشهود بود؛ زيرا از يك سو نيروى نظامى و انتظامى براى ايجاد امنيت وجود نداشت و از سوى ديگر كارها و راههاى درآمد، محدود به كشاورزى، دامدارى و نظاير آن بود كه امكانات خاصى را مىطلبيد و همه افراد، آن امكانات (نظير زمين، آب، دام و …) را در اختيار نداشتند؛ به همين دليل حتى بردگان آزادشده، خود را به قبيلهاى مرتبط مىساختند تا در مقابل وظايفى كه به انجام آن متعهد مىشدند، از اعتبارات و امتيازات آن قبيله برخوردار شوند. اين افراد را “موالى” مىگفتند. در چنين شرايطى گاهى برده مىدانست كه با آزادشدن، تازه گرفتارىهايش شروع مىشود. بنابراين تقاضاى آزادشدن نداشت. يا گاهی مالك او آنقدر خوب بود كه از دست دادن چنين مالكى، براى او زيانبار بود. گاهى فقر و نادارى موجب مىشد افرادى حاضر شوند، نوكرى فردى را بپذيرند و صبح تا شب براى او كار كنند. در عوض او خوراك متعارف آنان را تأمين كند.
به هر حال طبق آيه، اوّلين قدم براى آزادى هر فردى، خواست خود اوست كه اين خود نوعى احترام به افرادست تا خواست آنان، مقدّمهاى براى اقدامهاى بعدى باشد.
2) پس از آنكه برده، خواستار آزادى خود شد، بايد بين او و مالكش، قراردادى نوشته شود تا مبلغ، زمان و ساير شرايط در آن مشخص گردد. نوشتن اين قرارداد و تسليم مالك در مقابل خواست برده، واجب است و امرِ «كاتبوهم»(27) بر آن دلالت دارد زیرا در جای خود گفته شده است که امر ، ظهور در وجوب دارد مگر اینکه قرینه ای بر خلاف آن اقامه شود و در اینجا قرینه ای وجود ندارد که امر را استحبابی یا ارشادی کند.
اين مسأله از يك سو وجوب آزاد كردن برده پس از درخواست او را مىرساند و از سوى ديگر احترام و اهميت مال مالك را مىرساند كه نبايد مورد تعرض قرار گيرد. در اين ميان نبايد مالك يا برده ضررى كنند؛ پس راهحل بينابينى ارائه شد تا برده، پولى به دست آورد و به مالك بدهد.
سؤال: آيا بهتر نبود جامعه يا پولداران جامعه موظف مىشدند، بردهها را بخرند و آزاد كنند؟ يا پيامبر صلىاللهعليهوآله يكباره بردهدارى را الغا مىكرد؟
جواب : اوّلاً شايد بردگانى نمىخواستند آزاد شوند. ثانيا در اين صورت، برده
هميشه خود را مديون ثروتمندان مىدانست. امّا وقتى به دلخواه و با سرمايه ی خود آزاد شود، هيچكس بر او منّتى ندارد. ثالثا چنین کاری در اسلام انجام شده است زیرا اسلام يكى از مصارف زكات را آزادسازى بردهها قرار داده، به مسلمانان
سفارش كرده به چنين بردگانى كمك كنند. همچنين از مالكان خواسته كه آنان نيز كمك كنند تا بردگانی که خواستار آزادی هستند آزاد شوند.
سوال : آیا واقعا افرادی هستند که بخواهند برده باشند؟
جواب : من خودم از فردی پرسیدم جوانی چه می کردی؟گفت : نوکر بودم.گفتم یعنی چه؟گفت : برای مردم کار می کردم به شرطی که به من نان دهند تا گرسنه نمیرم.شما امروز که همه ی امکانات وجود دارد را در نظر می گیرید ولی صد سال پیش چنین نبود.شما از پیرمردان بپرسید تا وضع گذشته را که نه نان بود و نه امنیت ، برایتان تشریح کنند تا معلوم شود واقعا افرادی نمی خواستند آزاد باشند چون نمی توانستند خود را تأمین کنند.
در آیه ی مورد بحث آمده است : «إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً»(28)
اگر در آنان (بردگان) خيرى يافتيد با آنها قرار داد مکاتبه ببندید.
شايد مراد اين است كه معلوم شود بردگان، حرفهاى مىدانند تا در سايه آن پولى پيدا كنند؛ زيرا در بسيارى از جاها “خير” به معناى مال است و شايد مراد، مسلمان شدن برده باشد و شايد هر دو.
بنابراين قدر متيقن از وجوب، اين است كه برده ، مسلمان و داراى حرفه باشد و در نتيجه هيچ مولايى حق ندارد، درخواست قرارداد آزادىِ برده مسلمان خود را ـ كه حرفهاىمىداند و توان كسب پول دارد ـ ردّ نمايد. امّا با توجه به نكره بودن «خيرا» مىتوان گفت: اگر كوچكترين خوبى یا توانی را داشت و خودش نيز تقاضاى آزادشدن را داشت، بايد با او قرارداد نوشت.
اشكال : قيد «إِن علمتم فيهم خيرا» به هر حال مشكلساز است و الغاى بردهدارى را با مشكل مواجه مىكند؛ زيرا مالك مىتواند بگويد: «من در او خيرى نيافتم؛ پس با او قرارداد نمىبندم.»
جواب: اوّلاً چرا بايد هميشه به همه امور و همه مسلمانان بدبينانه نگاه كنيم؟ ثانيا «ان علمتم» ممكن است متوجه جميع مسلمانان باشد. در اين صورت تمام مسلمانان منحرف نيستند، و وقتى در بردهاى صلاحيت ديدند، به مالكش مىگويند و در صورت خواست برده ، حتى مالک را تحت فشار قرار مىدهند تا با بردهاش قرارداد آزاد شدن ببندد. مؤيدِ اينكه خطاب «ان علمتم» همه مسلمانان را فرامىگيرد، عبارت «وآتوهم من مال اللّه» است كه تنها خطاب به مالكان بردگان نيست، بلكه تمام مسلمانان مىتوانند و حتى مستحب است كه به چنين بردهاى كمك كنند.
ثالثا در روايات، مصداقهايى مشخص شده است كه بر اساس آن مىتوان مالك را ملزم كرد. برخى روايات، ايمان را به عنوان مصداق “خير” مشخص كردهاند و برخى توان كسب مال را. بنابراين هنگامى كه كسى هر دو ويژگى ايمان و توان كسب مال را داشت، مالك حتما بايد پس از درخواست برده، با وى قرارداد امضا كند. البته هرگاه برده تنها يكى از اين دو ويژگى را داشت، شايد الزام مالك به نوشتن قرارداد، وجهى نداشته باشد، امّا در اين حال، برده مىتواند ويژگى ديگر را در خود ايجاد كند و اين خود به خود، ترغيب به ايمان و فراگيرى فنون كسب درآمد است. علاوه بر اين، حكومت يا مسلمان ديگرى مىتواند چنين بردهاى را از مالكش بخرد و با شرايط راحتترى آزاد كند. حتى آزاد كردن بردگان از سهم زكات كه در اختيار حكومت و از صدقههايى كه نزد مردم است، مستحب و پيوسته مورد ترغيب بوده است. بنابراين مىتوان گفت: «عبارت «والذين يبتغون … آتاكم» زيباترين و منصفانهترين شكل آزادكردن بردگان را مطرح كرده است.»
سؤال: فاعل «آتوهم» كيست و زمان آن چه وقت است؟
جواب: دادن مال به بردگان در مرتبه اوّل، متوجّه مالكان آنهاست تا مقدارى از
مالالكتابه را نگيرند يا پس از نوشتن قرارداد، پولى به برده بدهند تا او با انگيزه تمام، در راه آزادى خويش اقدام كند. در مرتبه دوم، امر «آتوهم» خطاب به صاحبان زكات است تا از سهم زكات كه بر آنان واجب است، در اين راه بدهند «و فى الرقاب»
در مرحله سوم از تمام افراد جامعه انتظار مىرود براى آزادى چنين بردهاى، اقدام كنند:
«وَآتُوهُمْ مِنْ مالِ اللّهِ الَّذِي آتاكُمْ»
و از آن مالى كه خدا به شما داده است به آنان بدهيد.
خداوند در بحث انفاق معمولاً مال را به خود نسبت مىدهد تا افراد توجه داشته
باشند كه دهنده مال، خداوند است و شكرگزارى از او اقتضا مىكند كه مال را در راهى كه او خواسته است، هزينه كنند و بخل نورزند؛ مثلاً در اوایل سوره بقره آمده است: «وممّا رزقناهم ينفقون» و [اهل تقوا] از آنچه به آنان عطا كردهايم، انفاق مىكنند.(29)
انسان بايد اموال خود را از آنِ خدا بداند؛ زيرا با اعضا و جوارح خدادادى در
طبيعتى كه آن نيز متعلق به خداست، كار كرده و مالى به دست آورده؛ پس آن مال حقيقتا از آنِ خداست اگرچه اعتبارا مال آن شخص است و مالکیت فردی در اسلام معتبر است.
سؤال: پرداخت چه اندازه مال به چنين بردهاى لازم است؟
جواب: در آيه مقدارى تعيين نشده است. حال با توجه به اينكه او نيازمند مال براى آزادى خويش است، ممكن است وجوب اعطا به مقدارى باشد كه او بتواند خود را آزاد كند. آنگاه پس از آزادى اگر بر او عنوان فقير صدق كند، بايد از سهم فقرا به او كمك كرد. از طرفى ممكن است از همان اوّل، وجوب اعطا به مقدارى باشد كه او بتواند علاوه بر پرداخت حق مالك، زندگى مستقلى را براى خود شروع كند.
اشكال: در روايتى آمده است كه سلمان فارسى آزاد كردن برده بدون حرفه و مال را نپذيرفت و گفت: «او (برده) با اين قرارداد نزد مردم رفته، گدايى مىكند و صدقههايى كه به او مىدهند به من مىدهد، در حالى كه صدقهها، چركهاى دستان مردم است.»(30)
جواب: پيامبر صلىاللهعليهوآله براى اينكه مردم به ويژه بنىهاشم را از گرفتن صدقه منع كند، صدقه را «اوساخ ايدى الناس؛ چركهاى دست مردم» (31) ناميد، وگرنه مال، مال است و تفاوتى ندارد. به عبارت ديگر خود پيامبر صلىاللهعليهوآله صدقه قبول نمىكرد، امّا وقتى يكى از فقيران صدقهاى قبول مىكرد و با آن غذايى درست و پيامبر صلىاللهعليهوآله را ميهمان مىكرد، حضرت از آن مىخورد و مىفرمود: «براى او صدقه است و براى من هديه»(32)
داستان بريره در اين رابطه معروف است كه براى او صدقهاى آوردند و او با آن، پيامبر صلىاللهعليهوآله را ميهمان كرد.(33) بنابراين پولهايى كه برده از مردم مىگيرد، براى او، صدقه و اوساخ الناس است. امّا وقتى به مالك مىدهد، از صدقه بودن خارج شده، قيمت برده به حساب مىآيد. به هر حال يا استناد اين سخن به سلمان، داراى اشكال است يا سلمان آن زمان اين مسأله را نمىدانسته است.
اشکال : فقیهان شیعه و سنی از این آیه و نظائر آن ، وجوب آزاد سازی برده را نفهمیده اند.
جواب : این که فقیهان چه فهمیده اند ، ضربه ای به آنچه بیان شد نمی زند زیرا منابع سخن ما قرآن و سنت بود که دلالتش روشن شد. عقل نیز تسلط انسان بر انسان را نمی پذیرد.اجماع فقیهان نیز چون خالی از وجود معصوم است حجت نمی باشد و چون معلوم است که فقیهان بر طبق فهم خود از قرآن و سنت فتوا داده اند پس اجماعشان مدرکی است و فاقد اعتبار می باشد.
به طور کلی فراموش نکنیم که منابع اصلی دین ، قرآن و سنت است نه فهم فقیهان.بله ، در مواردی فهم آنان ما را در فهم قرآن و سنت یاری می دهد و در مواردی یاری نمی دهد.
نتیجه گیری :
دقت در آیات قرآن و سیره ی پیامبر(ص) نشان می دهد که دین اسلام به هیچ نحوی برده گیری را مجاز نشمرده است و خواستار آزادی برده ها نیز بوده است اما چون شرائط مادی ، امنیتی و …. برای آزاد شدن برده ها نبوده یک مرتبه آنان را آزاد نساخته است ولی به اربابان دستور داده که هرگاه برده ای خواست آزاد شود و در او توان این کار را دیدید با آنان عقد مکاتبه (قرار بازخرید) ببندید تا شما به پول خود برسید و او به آزادی و از مال الزکات ، صدقات و …. به او بدهید تا خود را آزاد کند.
باز برای اینکه برده ای نماند کفاره ی بسیاری از گناهان را آزاد سازی برده قرار داده است.
آنان که به اسلام اشکال می کنند ، اسلام را از طریق قرآن و سنت نشناخته اند بلکه از طریق عمل حکومتها و فتوای فقیهان شناخته اند که گاهی اوقات تحت تاثیر جو حکومت و مردم بوده اند و اگر مستقیم به سراغ قرآن رفته بودند آنرا به نحو دیگری می شناختند و آنگاه چنین اشکالاتی نمی کردند.
پی نوشتها :
(1)سوره نساء ، آیات 3 و 24 و 25 و 36 و سوره نور ، آیات 33 و 58 و سوره روم ، آیه 28
(2) سوره نحل ، آیه 71 و سوره مومنون ، آیه 6 و سوره احزاب ، آیه 50 و سوره معارج ، آیه 20
(3)سوره احزاب ، آیه 52
(4) سوره نور ، آیه 31 و سوره احزاب ، آیه 55
(5) سوره محمد ، آیه 4
(6)اسد الغابه ، جلد 7 ، صفحه 126 و الکامل فی التاریخ ، جلد 1 ، صفحه 578
(7)شیوه همسرداری پیامبر(ص) به گزارش قرآن و سنت ، صفحات 98 و 99 از نگارنده
(8)السیره النبویه ، مجلد 2 ، جلد 3،4 ، صفحات 488 و 489
(9)همان ، صفحه 490
(10)در کتاب السیره النبویه ، مجلد 2 ، جلد 3،4 ، صفحه 241 آمده است که آنان 600 تا 700 نفر بوده اند و آنان که زیاد گفته اند هشتصد یا نهصد نفر گفته اند.
(11)رجوع شود به کتاب تحلیلی اسلام از دکتر شهیدی
(12)السیره النبویه ، همان ، صفحات 235 و 236
(13)العروه الوثقی ، کتاب الصوم ، فصل فیما یوجب الکفاره. نیز رجوع شود به کتاب وسائل الشیعه ، جلد 7 ، ابواب ما یمسک عنه الصائم ، باب 8
(14)سوره مائده ، آیه 89
(15)سوره نساء ، آیه 92
(16)سوره مجادله ، آیه 3
(17) روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، جلد 6، صفحه 276
(18) وسائل الشيعه ، كتاب العتق ، باب استحباب العتق
(19)سوره بقره ، آیه 177
(20)کافی ، جلد 5 ، صفحه 114
(21)نهج البلاغه ، خطبه 146
(22)الارشاد ، جلد 2 ، صفحات 5 و 27
(23)الکامل فی التاریخ ، جلد 2 ، صفحه 96 و همچنین شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ، جلد 9 ، صفحه 97
(24)نهج البلاغه ، خطبه 207
(25)شاید ذکر خاطره ای برای تقریب مطلب به ذهن مناسب باشد.آیت الله موسوی اردبیلی حفظه الله و مرحوم آیت الله منتظری هر دو نزد یک دکتر ، چشم خود را عمل کردند. اولی پس از انجام آزمایشها به قم آمد و فردا برای عمل رفت و دومی شب را در همان بیمارستان خوابید تا صبح عمل شود.وقتی علت را از خود دکتر جویا شده بودند گفته بود به آیت الله منتظری نیز گفتم برو و صبح بیا. جواب داد : کجا بروم؟ اگر قم بروم چون در حصر هستم نمی توانم صبح بیایم و اگر به تهران بروم منزل هرکسی که بروم برای او مشکلاتی ایجاد می شود و روی او و خانواده اش حساس می شوند. به همین دلیل بود که به او اتاقی داده شد تا شب در بیمارستان بخوابد و صبح عمل شود.
(26)سوره نحل ، آیه 75
(27)سوره نور ، آیه 33
(28)همان
(29)سوره بقره ، آیه 3
(30)مجمع البیان ، مجلد 4 ، جلد 7،8 ، صفحه 140 ، ذیل آیه 33 سوره نور
(31)وسائل الشیعه ، جلد 6 ، صفحه 186 ، دوره 20 جلدی
(32)کنزالعرفان ، جلد 6 ، صفحه 117 ، حدیث 15096
(33)همان ، جلد 6 ، صفحه 605 ، حدیث 17078