هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
نکات درس تفسیر در تاریخ 2/12/1400
تفسیر آیات 68 و 69 سوره انعام
منظور از نسيان رسول خدا. منظور از ذكرا. احتمالات در متعلق تقوا. لزوم كشیدن منحني معنايي در تفسير آيه 69 سوره انعام.
وَ إِذٰا رَأَيْتَ اَلَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيٰاتِنٰا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّٰى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَ إِمّٰا يُنْسِيَنَّكَ اَلشَّيْطٰانُ فَلاٰ تَقْعُدْ بَعْدَ اَلذِّكْرىٰ مَعَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِينَ ﴿الأنعام، 68﴾
و هرگاه کسانی را دیدی که در آیات ما به یاوه گویی میپردازند از آنان روی گردان تا در سخنی دیگر در آیند. و اگر شیطان تو را به فراموشی اندازد، پس از توجّه با گروه ستمکاران منشین.
وَ مٰا عَلَى اَلَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسٰابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَ لٰكِنْ ذِكْرىٰ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ﴿الأنعام، 69﴾
و چیزی از حساب ستمکاران بر عهده کسانی که میپرهیزند نیست؛ ولي يادآوري [بر عهده آنان] است، شايد [از استهزا] بپرهیزند.
نکته 1: در آيه 68 به فراموشی انداختن به شیطان نسبت داده شده است و به همین خاطر بسیاری از مفسران شیعه این آیه را مربوط به پیامبر(ص) نمیدانند و در نتیجه اصلا این بحث را مطرح نکردهاند که آیا شیطان ممکن است پیامبر(ص) را به فراموشی بیندازد یا نه؟
ولی طبق آنچه در جلسه قبل مطرح شد، این آیه مربوط به پیامبر(ص) است، بنابراين باید این بحث را مطرح کنیم که نسبت دادن فراموشی پیامبر(ص) به شیطان چگونه قابل توجیه است؟
آیا شیطان در درون پیامبر(ص) تصرف دارد؟
استناد فراموشي به پيامبر (ص) سخت است ولي قابل توجیه است؛ اما اینکه بگوییم شیطان پيامبر (ص) را به فراموشي انداخته قبولش و حتي گفتنش بسيار سخت است؛ زيرا از آن استشمام ميشود كه شيطان در نفس پیامبر(ص) تصرف کرده است، آنگاه این شبهه به وجود میآيد که شاید شیطان در وحی نیز تصرف کند.
به همین خاطر است که عدهای مثل صاحب الميزان و صاحب تسنيم خیلی محکم میگویند اصلا منظور آیه، پیامبر(ص) نیست.
به نظر ميرسد با توجه به ظاهر آیه كه خطاب مفرد است و در آيات قبل و بعد خطابهاي مفرد متوجه به پيامبر (ص) است، نسیان مربوط به پیامبر(ص) است و انساء نیز کار شیطان است ولی بحث اصلی در مورد متعلق نسيان است تا معلوم شود که شیطان در کجا تصرف میکند؟
شیطان در عالم عقل نمیتواند تصرف کند ولی در مرحلۀ وهم و خیال میتواند تصرف کند.
حال در این مجموعه از آیات خداوند با وصف افراد به طور كلي و بدون بيان مصداق به پیامبر(ص) گفت که چه کسانی به حرف تو گوش میدهند و چه کسانی گوش نمیدهند. ولی این افراد در بین مردم مخفی هستند و پیامبر(ص) واقعا نمیداند که فلان فرد جزو کدام گروه است.
حال اگر آیه 68 میگوید شیطان تو را به فراموشی انداخت به این معنا نیست که پیامبر(ص) گناه کند یا وحی را فراموش کند بلکه منظور این است که شیطان پیامبر(ص) را به این سمت میکشاند که بخواهد کافرانی که حرف گوش نمیدهند را نیز هدایت کند و برای آنها وقت بگذارد.
وقتی پیامبر(ص) برای هدایت بزرگان کافر وقت بگذارد طبیعتا وقت کمتری برای رشد مؤمنان پیدا میکند و این کار شیطان است.
با توجه به آیات دیگر بهتر میتوان این معنا را درک کرد. به این آیه توجه کنید:
وَ أَنْذِرْ بِهِ اَلَّذِينَ يَخٰافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلىٰ رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَ لاٰ شَفِيعٌ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ
و به وسیله این قرآن کسانی را که از محشور شدن به سوی پروردگارشان میترسند، هشدار ده که آنان را [در آن روز هول انگیز] جز خدا سرپرست و شفیعی نخواهد بود؛ باشد که بپرهیزند.
طبق این آیه پیامبر(ص) مأمور است کسانی را انذار کند که اهل خوف هستند نه کسانی که اصلا امید هدایت آنها نیست.
حال شیطان پیامبر(ص) را در هنگام هدايت آنان به فراموشی می اندازد که هر ه آنان اشكالات معاندانه ميكنند باز به هدايت آنان اميد دارد با اينكه اصلا امیدی به هدایت آنها نیست. به همین خاطر خداوند میگوید با این افراد نشست و برخواست نکن.
به هر حال گروهی دنبال علامت هدایت هستند و یک نشانه که دیدند هدایت میشوند. و برخي به هر علامتي اشكالي ميگيرند و در گمراهي ميمانند خدا ميخواهد كه پيامبر وقتش را با اينان هدر ندهد. نقل شده است که در حکومت عباسی، امام هادی(ع) در سامرّا مجبور بود كه به قصر خليفه برود. زمان حركت را مردم ميدانستند و در اطراف راه براي تماشاي او ميايستادند. امام هادی(ع) سیاه چهره بود و عمامۀ سیاه بر سر داشت و بر روی یک قاطر سیاه سوار بود، شخصی که سنی و طرفدار حکومت بود وقتی او را با اين وضع دید با خود گفت: «سوادٌ فی سوادٍ فی سوادِ» یعنی سیاهی در سیاهی در سیاهی. وقتی امام مقابل او رسيد نگاهي به او كرد و گفت: «و قلبک اسود» يعني قلب تو سياه تر است.
بر فرض صحت سند این فرد با همین یک جمله بیدار شد و با خود گفت او چگونه درون قلب مرا خواند؟ و با همین یک جملۀ امام هدایت شد.
اما از آن طرف افراد دیگری هستند که نزد پیامبر(ص) و ائمه میآیند و سؤالات مختلف میکنند و جواب میشنوند ولی باز هدایت نمیشوند.
پس مراد از اینکه شیطان، پیامبر(ص) را به فراموشی انداخت این است که در مسیر پیامبر(ص) که هدایت مردم است ایشان را به این سمت ببرد که وقتش را صرف ابوجهلها کند. پیامبر(ص) نیز یادش میرود که این وقت تلف شدن کار شیطان است و شیطان میخواهد پیامبر(ص) کمتر به کار مسلمانان برسد. حال خدا به پیامبر(ص) میگوید: وقتی یادت آمد كه اينها در صدد از بين بردن وقت تو هستند دیگر با اين ظالمین نشست و برخواست نکن. نه اينكه حضرت، وحي را فراموش كند يا گناهي مرتكب شود.
پس اینکه پیامبر(ص) بیش از مقدار لازم با کفار بنشیند مورد نظر آیه است.
نکته 2: مراد از ظلم در تعبیر اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِينَ یعنی ظلم به خود و ظلم به مؤمنین و ظلم به پیامبر(ص) چرا که آنها با این کارشان هم به خودشان ظلم میکنند و هم به مؤمنان و هم به پیامبر(ص).
نکته 3: با توجه به صدر آیه میتوانست به جای اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِينَ بگوید اَلْقَوْمِ اَلخائضین ولی با آوردن تعبیر اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِينَ این نکته را فهماند که «الخائضون هم الظالمون» یعنی کسانی که در آیات الهی خوض میکنند جزو ظالمان هستند. پس خائضین کسانی هستند که به دنبال اشکالتراشی هستند. همیشه افرادی وجود دارند که تنها به دنبال اشکال گرفتن به آیات قرآنی هستند.
نکته 4: مراد از تعبیر فَلاٰ تَقْعُدْ بَعْدَ اَلذِّكْرىٰ چند چیز میتواند باشد:
الف) بعد از اینکه یادت آمد که نباید با آنها بنشینی از آن جلسه بلند شو و جلسه را ترک کن.
ب) بعد از اینکه به آنها حق را یاد آوری کردی از جلسه بیرون برو. طبق این معنا پیامبر(ص) باید قبل از ترک جلسه تذکری به آنها بدهد و بعدا جلسه را ترک کند.
نکته 5: آیه 69 جزو آیات مشکل است چرا که ضمایر متعددی در آن بکار رفته است که میتواند مرجعهای متعددی داشته باشد و به همین خاطر آیه دارای احتمالات مختلف است و میتوان جدولی درست کرد و احتمالات مختلف را در آن ذکر کرد.
مراد از يَتَّقُونَ تقوای واقعی یا تقوای اجمالی یا خودداری از نشستن با خائضان میتواند باشد. مراد از حساب نیز چند چیز میتواند باشد مثل حساب و کتاب اخروی یا حساب اعمال دنیوی.
مراد از ذِكْرىٰ نیز ممکن است یاد آوری متقیان یا یاد آوری خائضان باشد.
ضمیر در لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ نیز میتواند تقوای متقیان یا تقوای خائضان باشد.
پس باید وجوه مختلف را در آیه بدست آورد تا ببینیم چند معنا از آن بدست میآید. ممکن است دهها احتمال در آیه قابل قبول باشد.
مشاهده میکنیم که یک آیه کوچک خودش یک معجزه است که این قدر زیبا است و از آن معانی متعدد بدست میآید. عبارتی کوچک با معانی متعدد. باید منحنی آیه رسم شود تا معانی مختلف آیه روشنتر گردد. ان شاء الله در جلسۀ آینده در این زمینه بیشتر توضیح خواهیم داد.