سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
نکات درس تفسیر در تاریخ 15/12/1400
تفسیر آیه 71 سوره انعام
امر در «امرنا لنسلم لرب العالمين» ارشاد به حكم عقل است و اثبات نماينده براي او و امر به اطاعت از نماينده او ارشادي است و با نصب از طريق خبر واحد چيزي اثبات نميشود.
قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مٰا لاٰ يَنْفَعُنٰا وَ لاٰ يَضُرُّنٰا وَ نُرَدُّ عَلىٰ أَعْقٰابِنٰا بَعْدَ إِذْ هَدٰانَا اَللّٰهُ كَالَّذِي اِسْتَهْوَتْهُ اَلشَّيٰاطِينُ فِي اَلْأَرْضِ حَيْرٰانَ لَهُ أَصْحٰابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى اَلْهُدَى اِئْتِنٰا قُلْ إِنَّ هُدَى اَللّٰهِ هُوَ اَلْهُدىٰ وَ أُمِرْنٰا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ اَلْعٰالَمِينَ ﴿الأنعام، 71﴾
بگو: آیا به جای خدا چيزي را بپرستیم که نه سودی به ما ميرساند و نه زیانی، و [آيا] پس از آنکه خدا ما را هدایت کرد، به عقب برگرديم؟ مانند کسی که شیاطین عقلش را ربوده اند و در زمین سرگردان است، در حالی که برای او یارانی است که وی را به سوی هدایت [ادعايي خودشان] دعوت می کنند که به جانب ما بیا. بگو: یقیناً هدایت خدا همان هدایت [واقعی] است، و ما مأموریم که تسلیم پروردگار جهانیان باشیم.
نکته 1: در آیه 71 مقدم شدن بحث نفع بر ضرر در تعبیر مٰا لاٰ يَنْفَعُنٰا وَ لاٰ يَضُرُّنٰا به این خاطر است که قرآن معمولا چیزهای خوب را ابتدا میآورد و اگر در جایی بر عکس آورد دلیل میخواهد.
نکته 2: استفاده از (ما) در تعبیر مٰا لاٰ يَنْفَعُنٰا وَ لاٰ يَضُرُّنٰا برای عمومیت است که جاندار و بیجان و عاقل و غیرعاقل را شامل شود.
نکته 3: مراد از نفع و ضرر در تعبیر مٰا لاٰ يَنْفَعُنٰا وَ لاٰ يَضُرُّنٰا نفع و ضرر استقلالی است و الا هر چیزی به هر حال ممکن است نفع و ضرری داشته باشد.
نکته 4: تعبیر وَ نُرَدُّ عَلىٰ أَعْقٰابِنٰا معمولا برای برگشت به عقب که در آن نقص باشد بکار میرود نه برگشت به عقب که خوب باشد.
نکته 5: تفاوتهایی بین آیه 71 با آیه 56 سوره انعام وجود دارد از جمله اینکه در آیه 56 بحث نهی بود ولی آیه 71 مربوط به امر است و همچنین آیه 56 نهی فردی بود و آیه 71 امر جمعی است.
نکته 6: آیه 56 صراحتا نگفته بود که نهی کننده کیست؟ آیا خدا است یا عقل است و ما گفتیم نهی، نهی عقلی است. حال در تعبیر وَ أُمِرْنٰا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ اَلْعٰالَمِينَ نیز همین سؤال مطرح است که امر کننده کیست و با توجه به صدر و وسط آیه که استدلال عقلی آورده است میتوان گفت که امر کننده، عقل است چرا که عقل میگوید نباید موجوداتی که نفع و ضرری ندارند پرستیده شوند.
باید در مقابل کسی کرنش کرد که نفع داشته باشد. اگر خدا ما را هدایت کرد به نفع ماست نه به نفع خدا ولی دیگران که ما را به سوی خود میکشانند به دنبال نفع خود هستند.
نکته 7: در تعبیر قُلْ إِنَّ هُدَى اَللّٰهِ هُوَ اَلْهُدىٰ مبتدا و خبر هر دو معرفه هستند و تازه ضمیر فصل نیز آمده است که همۀ اینها دلالت بر حصر دارند یعنی هدایت منحصر در هدایت خداست.
نکته 8: در قرآن بارها از اطاعت خدا و رسول صحبت شده است. حال آیا وجوب اطاعت از خدا به خاطر این است که قرآن گفته به اطاعت خدا امر كرده است یا اینکه عقل وجوب چنین اطاعتی را میفهمد؟
روشن است که لزوم اطاعت از خدا واجب عقلی است نه شرعی چرا که ابتدا با دلیل عقلی خدا را میشناسیم و سپس همان دلیل، وجوب اطاعت از خدا را نیز به ما میفهماند.
پس وجوب اطاعت از خدا وجوب عقلی است و اوامر قرآن در این زمینه ارشاد به حکم عقل است. حال میتوان گفت امر در تعبیر وَ أُمِرْنٰا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ اَلْعٰالَمِينَ نیز فعل «أُمِرنا» ارشاد به حکم عقل است چرا که عقل چنین چیزی را برای ما لازم میکند و آیات سوره انعام از ابتدا تا اینجا در صدد اثبات این مطلب بوده است که وقتی الله همان رب است عقل به ما میفهماند که باید در مقابل او تسلیم باشیم.
به هر حال وقتی، خالق بودن خدا روشن بود و عقل فهميد كه تنها خالق بايد رب باشد پس رب بودن او نیز ثابت شد، در اين صورت عقل خود به خود متوجه میشود که باید تسلیم او باشیم و اگر وحیی در این زمینه آمد و دستوری در این زمینه داده شد، ارشاد به حكم عقلی میشود.
ولايت نداشتن كسي بر ديگري
حال ممکن است کسی سؤال کند که اصرار بر عقلي نمودن این مطالب برای چیست؟
در این زمینه باید بگویم سؤالی امروزه مطرح است که میگویند رب العالمین از طریق پیامبر(ص) با ما صحبت میکند و وقتی پیامبر(ص) نیست نماینده میخواهد تا خدا از راه او با ما صحبت كند و نمایندۀ او امام است و بعد از امام نیز نماينده او ولی فقیه است و خدا از راه او با ما سخن ميگويد. با این استدلال حرف کسانی که امروزه مراجع تقليد را نمایندۀ خدا میدانند درست در میآيد.
بررسي
در این زمینه باید توجه شود كه اولا تمامی بحثها از اول سوره انعام تا اینجا از طریق عقل ثابت شد و بحث انتصاب مطرح نبود. ثانیا تمامی سوره انعام یکدفعه نازل شد و طبق روایاتی که وارد شده است ملائکه نیز آن را بدرقه کردهاند یعنی سورهای است که عقل بشر را بیدار میکند. حال آیا نمایندۀ رب العالمین با نصب و تعبد درست میشود یا با عقل؟
عدهای میخواهند امور را با نصب ثابت کنند تا در نتیجه انتصاب ولی فقیه را نیز از طریق نصب ثابت کنند ولی عابدینی میخواهد پای عقل را وسط بکشد و بگوید همانطور که اثبات خدا و ربوبیت او از طریق عقل است نمایندۀ او نیز باید از طریق عقل ثابت شود نه نقل و اگر نقلی هست ارشاد به حکم عقل است.
حضرت علی(ع) به خاطر ویژگیهای منحصر به فردی که دارد از جمله عقل سرشاري كه دارد، ولیّ و امام است نه به جهت اینکه نصب شده است و اگر نصب شده است به خاطر آن ویژگیهای منحصر به فرد اوست.
عقل تشخیص میدهد که حضرت علی(ع) نسبت به دیگران قابل مقایسه نیست.
حال وقتی به عصر غیبت میرسیم چرا بگوییم فلان شخص منصوب از طرف خداست؟
کسی حق ندارد بگوید من منصوب از طرف رب العالمین هستم مگر اينكه مثل پيامبران معجزه داشته باشد.
پس در زمان ما افراد باید ویژگیهای خود را ارائه دهند تا مردم آنها را انتخاب کنند. يعني حاکم را عقل مشخص میکند نه نقل.
بنابراین اینکه با یک مقبولۀ عمر بن حنظله و یک مرفوعه که اصلا سند ندارد بخواهند حاکم از جانب خدا تعیین کنند درست نیست.
پس اگر تعبیر وَ أُمِرْنٰا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ اَلْعٰالَمِينَ عقلی است دنبالهاش نیز عقلی است. بله امور عبادی دلیل عقلی نمیخواهد ولی امور اجتماعی مثل نماينده رب العالمين بودن يا اینکه چه کسی باید حاکم باشد دلیل عقلی میخواهد.
برای ادارۀ جامعه باید عقل را بکار انداخت نه اینکه تعبدا شخصی را از جانب خدا منصوب بدانیم.