ارتباط حكومتداري امام حسن مجتبی (ع) با امامت و ديانت او
خلاصهاي از صحبتهاي استاد احمد عابديني در شب ميلاد امام حسن مجتبی(ع)
به نام خداوند مهربان
زندگی همه ائمه اطهار علیهم السلام و از جمله امام حسن (ع) برای همه انسان ها درس زندگی و کرامت است.
مثلا امام حسن (ع) با بخشیدن چندين باره تمام يا نصف مال خود، به مستمندان به ما درس کرامت و بخشندگی داد وهمینطور برخورد خوب و مناسب ایشان با دشمنانش باعث شد که نه تنها از دشمنی با ایشان دست برداشتند بلکه وجدانشان بیدار شده و از کار خودشان پشیمان هم شدند.
حتما قضیه آن فردی را شنیدهاید که به امام توهین کرد و ایشان از لهجه آن فرد متوجه شد که غریب است و او را به خانهاش دعوت کرد و همین رفتار امام باعث شده آن فرد متوجه رفتار غلط خودش شده و وجدانش بیدار شود.
اینگونه برخوردها در رفتار ائمه علیهم السلام و از جمله در رفتار امام حسن (ع) زیاد نقل و شنیده شده است.
و امام (ع) با این رفتار خود که با کمند دوستی کردن، دشمنان را به سمت خود میکشاند به ما شیعیان این درس را میآموزد که چگونه با دشمنان خود رفتار کنیم.
ایشان مدت شش ماه حاکم بود ولی به خاطر اینکه مردم با ایشان همراهی نکردند حکومت را به معاویه تسیلم کرد و در واقع این کار ایشان صلح نبود بلکه تسلیم بود.
صلح یعنی اینکه امام (ع) چند شهر را به معاویه بدهد و خودش هم حکومت چند شهر دیگر از جمله مکه و مدینه را در دست بگیرد مثل عهدنامه ترکمنچای که قاجار با روسیه داشتند. اما امام (ع) چنین کاری را انجام نداد بلکه به طور کلی همه حکومت را تسلیم معاویه کرد.
در درست یا اشتباه امام (ع) دو دیدگاه وجود دارد:
۱ – دیدگاه دینی و مذهبی
طرفداران این دیدگاه معتقدند چون پیامبر (ص) در مورد امام حسن و امام حسین علیها السلام فرموده است:
“الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا؛ حسن و حسين هر دو امامند قيام كنند يا قعود كنند” پس تعبدا قبول میکنند که هر کاری که این دو بزرگوار انجام دادهاند درست است و آن را چشم بسته قبول میکنند. و از طرف دیگر چون ائمه علیهم السلام را معصوم میدانند پس همه کارهای آنان را هم بدون خطا و اشتباه میدانند.
۲ – عده ای دیگر میخواهند از لحاظ عقلی بفهمند چرا امام چنین کاری را انجام داده است؟
الآن بعد از حدود ۱۴۰۰ سال که از این کار امام میگذرد با اندکی تعقل میتوانیم متوجه شویم که کار آن حضرت بسیار عالی بوده است چون اگر آن زمان امام (ع) حکومت تعدادی از شهرها را خودش به عهده میگرفت و تعدادی دیگر را به معاویه می بخشید، چون معاویه روحیه سرکشی داشت و به آن مقدار بسنده نمی کرد همواره به سرحدات تحت حکومت امام حسن (ع) حمله می کرد و در این بین تعداد زیادی از شیعیان و مردم دیگر کشته میشدند و این جنگ فرسایشی تا آخر عمر امام ادامه داشت و علاوه بر کشته شدن عده زیادی بیگناه، هیچگاه باطل بودن معاویه روشن نمیشد. اما با کاری که امام (ع) انجام داد و قرادادی كه با معاویه نوشت و وی به قرارداد عمل نکرد و این مسئله باعث شد که باطل بودن معاویه برای همه روشن شود.
پس امام (ع) با این کار خود نه تنها جلو کشته شدن عدهای زيادي از انسانهاي بیگناه را گرفت بلکه باعث شد تا باطل بودن معاویه هم برای همه روشن شود.
اما نکته ای که مهم است و باید بدانیم این است که، امام حسن (ع)، امام است و ديندار، چه حاکم باشد چه نباشد. همانگونه که پیامبر(ص) هم در دوران مكي هم پيامبر بود و هم ديندار. اگر در مدینه به خلافت نمیرسید باز پیامبر بود و دين دار. حضرت علی (ع) هم درمدتی که گوشه نشین بود و خلیفه نبود بازهم امام بود و ديندار. همانگونه که وقتی هم خلیفه شد امام بود و ديندار. همه امامان بعد از ایشان هم با اینکه خلیفه نبودند اما ديندار بودند و امام بودند و وظیفه هدایت مردم را به عهده داشتند و دينداري ربطی به حکومت ندارد.
پس نتیجه میگیریم که حکومت یک وسیله است مثل ماشین و هواپیما و… که وسیله هستند برای اینکه راحتتر به مقصد برسیم و همانگونه که نمیتوانیم بگوئیم امام کسی است که ماشین داشته باشد، نمی توانیم بگوئیم امام كسي است كه حاکم باشد.
پس حكومت يك وسيله است. این وسیله در زمان پیامبر (ص) در دوران مدني، در دست ایشان بود و توانست دین را بهتر تبلیغ کند اما پس از ايشان در زمان حضرت علی (ع) به مدت 25 سال این وسیله از ایشان گرفته شده و پس از آن به ایشان برگردانده شد اما با وجود جنگهای متعدد نگذاشتند که امام بتواند به خوبی از این وسیله استفاده کند. و امام حسن (ع) چون متوجه شدكه با وجود فردی چون معاویه همان جنگها ادامه دارد و امام نمیتواند از این وسیله به خوبی استفاده کند و فقط و بالی است به گردن ایشان، لذا آن را تسلیم معاویه کرد و آن را رها کرد.
با توجه به آنچه بيان شد اكنون با صراحت ميگويم، چون الان نزدیک انتخابات است کسی نیاید بگوید که اسلام میگوید رأی دهید یا اسلام میگوید رأی ندهید، خير رأي دادن و رأي ندادن ربطي به اسلام و دينداري ندارد. چون انتخابات و حکومت مسئله عقلی و عرفی و اجتماعی است و هیچ ربطی به اسلام ندارد. ما باید نگاه کنیم ببینیم شرکت در انتخابات نفعش بیشتر است یا ضررش.
حکومت برای زندگی دنیا است که وظیفهاش علاوه بر برقراری نظم در جامعه، باید به امورات زندگی مردم برسد و مایحتاج آنان را مهیا کند و ربطی به دین ندارد و همه این ها اموری عرفی است.
در این مدت بيش از۴۰ سال از اسلام و قرآن استفاده شد و رأي دادن امري شرعي قلمداد شد و چون بد عمل شد بسيلري از مردم با دین بد شدند، به همين دليل خود را مكلف ديدم كه با صراحت بگویم، انتخابات و ریاست جمهوری و رهبری و بالاتر و پائینتر و… از اموری است که در کنار دین است و ابزاری است که می توان به نفع دین از آن استفاده کرد البته همین امور میتوانند به ضرر دین هم باشند. اینها مثل مَرْکبی است که برای تردد سوارشان میشویم و مربوط به دنیا است ولی دین آمده است رابطه ما را با خدا و آخرت و وجدانمان درست کند دین آمده است وجدان انسانها را بیدار کند و آنها را آگاه کند.
دین همان چیزی است که خداوند در قرآن سوره آل عمران/ ۱۶۴ وسوره جمعه/۲ بیان کرده است و با آن وظیفه پیامبر را در این قبال مشخص کرده است.
لَقَدْ مَنَّ اَللّهُ عَلَى اَلْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ اَلْكِتابَ وَ اَلْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ
هوَ اَلَّذِي بَعَثَ فِي اَلْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ اَلْكِتابَ وَ اَلْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ
و در جاهاي دیگر پیامبر( ص) را بشیر و نذیر نامیده است
انّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ اَلْجَحِيمِ
و خداوند در این آیات وظایف پیامبرش را مشخص کرده است و از جمله آن وظايف تشكيل حکومت يا حفظ آن نيست بلكه اين امور عقلايي، عرفی و اجتماعی است.
مردم مدینه وقتی دیدند که پيامبر(ص) فرد خوبي است و میتواند حکومت را خوب اداره کند و با مردم به خوبی رفتار میکند حکومت را به او بخشیدند، اما باید توجه داشته باشیم که اگر حكومت را به پیامبر(ص) نميدادند و او حاکم نميشد باز هم پیامبر بود و آن وظایفی را که خداوند برایش مشخص کرده بود بر عهده داشت.
به طور كلي نمیتوان گفت که حکومت و دین عين هم هستند بلکه این دو، دو چیز مختلفان هستند كه بينشان عموم و خصوص من وجه است قابل اجتماع و قابل افتراقند. نظير شيريني و سفيدي. كه برخي شيرينها سفيدند مانند قند و شكر و برخي سفيدها شيرين نيستند نظير گچ و برف و برخي شيرينها سفيد نيستند نظير عسل و كاكائو. اكنون نيز برخي ديندارها حكومت داشتند مثل داود و سليمان و يوسف و محمد و علي عليهم السلام. و برخي دينداران حكومت نداشتند مانند ابراهيم و اسماعيل و نوح و…عليهم السلام و برخي حكومت داران دين نداشتند نظير فرعون و نمرود.
پس کسی نگوید دین میگوید رأی بده یا رأی نده، بلکه همانگونه که گفته شد حکومت امری عرفی و اجتماعی است و بايد با عقل و فهم آن را بررسي كرد نه با تعبد و فتوا.
لازم به ذکر است که در زمستان 1387 مقاله ای با عنوان” چرا تسلیم” در مجله قرآني بینات از من به چاپ رسیده است و سال گذشته آن را در کانال تلگرام خود بارگزاری کرده ام علاقمندان میتوانند به آن مراجعه کنند.