تغيير تدريجي در اهداف امام حسين (ع)

تغيير تدريجي در اهداف امام حسين (ع)

تغيير تدريجي در اهداف امام حسين (ع)

سلام علیکم

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین ثم الصلاه و السلام علی خیر خلقه محمد و آله الطاهرین

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي*وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي* يَفْقَهُوا قَوْلِي

 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ؛وَ عَلَى الارْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً؛ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ؛وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ .

 قبلاً که اینجا خدمت دوستان می‌رسیدم، معمولاً بحث در قالب مناظره بود و دو طرف صحبت می‌کردند و همین صحبت دو طرفی، بحث را کامل می کرد چرا که ممکن بود مطلبی عرض کنم که نیمه کاره و ناپخته باشد  و دیگران، تکمیلش کنند ولی امشب قرار شده که تنها من صحبت می‌کنم بنابراين پیشاپیش اگر نتوانستم حق مطلب را ادا کنم، از دوستان عذرخواهی می‌کنم.

تغيير تدريجي اهداف  امام حسین (ع)

اینکه هدف از قیام امام حسین (ع) چیست؟ اصلاً خودش متشابه است برای اینکه این تشابه را یک توضیحی بدهم مثالی می‌زنم در مورد قرآن و هدف از بعثت انبیاء. قرآن که یک متن ثابتی است و بدون تحریف و بدون تغییر به دست ما رسیده است اگر به ما بگویند که هدف از بعثت انبیاء چیست؟ نظرهای مختلفی داده می‌شود و همه این نظریه ها تقریبا درست است یعنی نمی‌شود گفت این يا آن غلط است ممکن است یک کسی درجه بندی کند بعضی‌ها را بگوید صحیح‌تر از بعضی دیگر یا بعضی‌ کامل‌تر از بعضی دیگر؛ امّا اینکه این فقط صحیح‌ و یا فقط غلط است نه، وقتی آیه قرآن می‌آورد: لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ [1] می‌گوید هدف از بعثت انبیاء این است که مردم به قسط به پا خیزند یا دیگر اینکه وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ[2] هدف عبادت خداست و اجتناب از طاغوت. دیگری مثلاً: فاتقوا الله و اطيعون را كه هشت بار در سوره‌ شعرا و امثال اینها آمده در نظر مي‌گيرد و تقوا را هدف مي‌داند ديگراني مي‌گويند عبادت خدا و تقوا. دیگرانی وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ [3] را می‌بینند که می‌گویند به طریق عبادت کشاندن بندگان یا روايات ذيل همين آيه را مي‌بينند و مي‌گويد معرفت. برخي با ديدن آياتي نظير هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ[4] می‌گویند هدف این چهارتاست خصوصاً که این مضمون چهار بار در قرآن تکرار شده است می‌گویند هدف تعلیم و تزكيه است . و هیچ کدام را نمی‌شود رد کنیم با اینکه مختلف صحبت می‌کنند و قرآن هم متن مورد قبول ثابتی است. یکی به این آیه تمسک می‌کند و ديگري به آن آیه تمسک می‌کند. باز  ممکن است اهل عرفان یک جور اين آيات را جمع‌بندی کنند؛ فلاسفه یک جور دیگر فقها جور سومی. خوب این حال کتاب قرآن كه متن ثابت دارد و گوهر گرانبهايي است كه پيامبر(ص) براي ما قرار داده است. (ثقل اكبر).

عترت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که ثقل اصغر  يا  گوهر گرانبهاي دیگری است که  پیامبر برای ما گذاشته است كار و كلام آن هم تفسیرهای مختلفی دارد یعنی دقیقاً  اگر بپرسند هدف امام حسين (ع) از حركتش چیست؟  هرکسی هدفی را مشخص می‌کند و به قسمتي از كار يا سخن امام تمسك مي‌كند و این که ما بخواهیم یک هدف را رد بکنیم و بگوییم این جزء اهداف او  نیست و هدف دیگری را تایید کنیم این کار بسیار مشکلی است همان طوری که گفتم در قرآن که متن ثابتی دارد هدف‌هایی را که افراد مطرح می‌کنند می ببنیم بيشتر‌ آن ها را مي‌توان به قرآن نسبت داد فقط می‌شود درجه‌بندی کرد  يا آن ها را مقول به تشکیک دانست.

هدف از حركت امام حسین (ع) را  يكي می‌گوید امر به معروف بوده  است. یکی می‌گوید تشکیل حکومت بوده است سومي می‌گوید حفظ زن و فرزند بوده است.  امّا اگر یک سری اهدافی گفتند که  عاقلانه نیست يا عادلانه نیست آنها را نمی‌توانیم قبول کنیم همین طور که اگر براي انبياء اهدافی گفتند که عاقلانه نباشد آنها را نمي‌توانيم قبول کنیم و هیچ آیه‌ای هم نمی‌توانند بیاورند که بگوید قرآن  فلان هدف غیرعاقلانه انبیاء را مشخص کرده است. اما در نهضت امام حسین (ع) متأسفانه این اشکال وجود دارد که می‌شود یک سری خبرهایی را آورد یک سری داستان‌هایی را آورد که نشان بدهد اهداف او غیرعاقلانه است. آن وقت ما با توجه به این که امام حسين را معصوم می‌دانیم امام را ثقل اصغر می‌دانیم که در کنار ثقل اکبر برای ما حجت است پس اهداف يا کارهایی غیرعاقلانه‌ای را که به امام نسبت می‌دهند، می‌توانیم رد کنیم اگر مثلاً گفتند امام رفته است شهید بشود تا  هر کسی یک قطره اشک برای امام ریخت تمام گناهانش آمرزيده بشود بدون اینکه توبه کند فقط با یک قطره اشک، بخشيده شود، می‌بینم این غیرعاقلانه است این، یعنی یک راه باز کردن برای سوراخ کردن دین، برای اینکه هر گناهی را هر کسی خواست مرتکب بشود و بعد هم بگوید یک راهی براي نجات داریم. بالاخره اگر خداوند راهمان نداد می‌رویم در خانه امام حسین (ع) ؛ این چون خلاف عقل و خلاف عدل است و عاقلانه و عادلانه نیست خلاف عصمت است این را رد می‌کنیم اما آنهایی که اینطوری نیستند مثلاً امام برای امر به معروف حركت کرده‌است یا برای تعليم سنت يا براي حکومت یا برای حفظ خاندان یا برای چیزهای اینطوری که عاقلانه و عادلانه باشد ما اینها را نمی‌توانیم به راحتی رد بکنیم.

 حركت امام حسين(ع) از هر جهت عاقلانه

   وقتی با حاج آقای قاضی زاده صحبت ‌کردم که یک بحثی در باره تغيير تدريجي اهداف حركت امام حسين(ع) بکنم ايشان در تلگرام خلاصه بحث هاي نظريه پردازان گذشته كه در اينجا صحبت كرده‌اند يا نظريات آنان در جامعه مطرح است و عقلايي نيز هست برايم فرستادند، هفت نظریه  راجع به اهداف حركت امام حسین (ع).

 من کاری را كه خودم کردم برايتان توضيح مي‌دهم. تا زمينه بحث امشب فراهم بشود قبلا یک سری مطالعه کرده‌ام از سال 1356 به بعد شهيد جاويد و شهيد آگاه و كتاب دكتر شريعتي را خوانده‌ام و با توجه به مطالعاتم يقين كرده‌ام كه حركت امام عاقلانه است با اين حال در اين سالهاي اخير هر سالی از یک بعد به نهضت امام حسین (ع) نگاه کرده‌ام تا ببينم امر غير عاقلانه‌اي در آن يافت مي‌شود.

  یک وقتی  جلساتی خدمت مرحوم آيت الله موسوي اردبيلي بودم ایشان می‌پرسیدند که آخر این زن و بچه بردن امام به همراه خودش چه معنايي دارد؟ کسی که احتمال خطر می‌دهد خوب است زن و بچه را نبرد!

من یک دور نهضت امام حسین (ع) را با این دید نگاه کردم و دلیل‌های عاقلانه را که برای این کار می‌شود آورد جمع‌آوري كردم که در سه شماره مجله پیام زن شماره‌هاي 132 و 133 در اسفند 1382 و فروردين 1383 چاپ شد. باز همان سالهای اولی که داشتم از قم می‌رفتم به  اصفهان، كه آنجا مستقر شوم یک دور مطالعه کردم چرا امام حسین ترور نشد؟  كه در مجله حوزه اصفهان شماره 10 و 11 چاپ شد در ان مقاله بحث اين بود كه حضرت علی (ع) ترور شد امام حسن (ع) ترور شد  مالک اشتر ترور شد و…  آیا یزید مردانگی داشت که نمی‌خواست ترور کند یا امام حسین (ع) چون آن ترورها را  دیده بود دقیقاً خودش جوری افراد را چیده جوری حرکت کرده جوری رفته و آمده است که ترور کردنش ممکن نشده است پس یک نهضت عاقلانه و خیلی محتاطانه انجام داده است باز علاوه بر اینکه عاقلانه بوده هیچ نقطه‌ي سیاه فقهی ندارد تاکید می‌کنم هیچ نقطه سیاه فقهی ندارد هیچ نقطه سیاه ضد عقل ندارد چون بعضی‌ها مرتب می‌خواهند بگویند حركت امام عاشقانه بوده و چون عاشقانه بوده قسمت فقهيش از دست او در رفته است يا خلاف عقلي در آن رخ داده است من می‌خواهم بگویم من مراجعه کردم چندین بار، نقطه خلاف فقه نیافتم نقطه خلاف عقل نیافتم و آن مطالب را ابتدا به صورت مقاله نوشتم و آن مقالات چاپ شد و بعدا در كتاب «زواياي ناپيداي نهضت امام حسين» جمع آوري شد.

 یک وقتی به ذهنم رسید یک دور هم از بعد رعایت امور اخلاقی به نهضت امام حسین (ع) بنگرم. امام چه امور اخلاقی را رعایت کرده است؟ خیلی جالب بود که مثلاً امام در مجلس ولید می‌رود از اجتماع وليد و مروان ابراز خوشحالي مي‌كند، اولین مرحله که خبر مرگ معاویه را می‌شنود انا لله و انا الیه راجعون می‌گوید در مرگ معاویه‌ای که  از اول عمرش یا با پیغمبر مبارزه کرده یا با حضرت علی (ع) مبارزه کرده است یا با امام حسن و يا با امام حسین (ع) مبارزه کرده است. دوستان خوبِ اینها نظير حُجر و مالك را شهید کرده است بالاخره این شخص از اول تا آخر عمر هشتاد ساله‌اش یک روز خط صاف نرفته است ولی با این حال امام انا الله و انا الیه راجعون گفت و بعد همین طور تمامي مراحل بعد تا  مرحله‌اي كه  به لشکر حر می‌رسد آبهایی را که با مشک  از راه دور آورده‌اند به لشكريان دشمن مي‌دهد به اسب‌ها می‌دهد ، به اسب‌ها آب می‌پاشد اينها همه لشكر و نيروي دشمن است، خوب یک کارهای اخلاقی بسیار جالبی از اول تا آخر اتفاق می افتد و جالب این که حتي روز عاشورا  در سختي جنگ تشنگي شهادت ياران و فرزندان باز هیچ وقت یک کلام که خلاف عقل يا خلاف اخلاق باشد از امام صادر نشده است تا احساسی شدن او را نشان بدهد اینهایی که در جبهه  جنگ ايران وعراق بودند همسال‌های ما  در جبهه جنگ بودند شب‌های حمله را به ياد مي‌آورند بالاخره فرمانده‌هان عصبانی می‌شدند داد بر سر نیروها می‌کشيدند و مثلاً مي‌آييم می‌کُشیم و فلان می‌کنیم و از این چیزها توهین‌های شدید. اما جایی نمی‌يابي كه امام حسین (ع) به اصحابش یا به دشمن توهین بکند یا اصحاب  خود امام یا اولاد امام به دیگری توهین کند یک اخلاق خاصی حاکم است وقتی آدم نهضت امام را مراجعه می‌کند مي‌يابد عا قلانه است، محتاطانه است و خیلی اخلاق مدار است برای من جالب بود به آدم‌های لشکر حر امام حسین (ع) آب می‌دهد به مقداری که سیر بشوند چون آنان سوار بر اسب بودند و خیلی تشنه نبودند زيرا صبح مثلاً ساعت 9-10 به قافله امام حسین (ع) رسيده‌اند، دو يا سه ساعت بيشتر طول نكشيده تا رسیده‌اید، برايشان خیلی سخت نبوده است پس خيلي آب نمي‌خواسته‌اند و برايشان آب ضرر نداشته است اما به اسب‌ها که دويده بودند و تشنه بودند و آب زياد برايشان ضرر داشت  دو دهن آب- سه دهن آب تا پنج دهن آب هم دادند بیشتر نمی‌دادند چون حيوان وقتی تشنه باشد زیاد آب می‌خورد. اين كار  به خاطر کمبود آب نبود  به نظر مي‌رسد براي مريض نشدن اسبها بود شاهدش اينكه به اسبها آب پاشيدند  ولی به اسب‌ها زیاد آب ندادند که اسب دشمن خوب بماند! برای چی مریض بشود؟ برای چی زیاد آب بدهیم تا نتواند کارایی داشته باشد؟ خیلی جالب است که امام دقیقاً همه‌ي کارهای اخلاقی را انجام می‌دهد. دو سال پیش ( سال 1394)که به کانادا رفته بودم تا در ايام محرم برای ایرانیان صحبت کنم یک دور ديگر حركت امام را نگاه کردم از باب صلح پذیری؛ چون بعضی وقت‌ها بعضی از افراد  احتمالاً به خاطر کم مطالعه‌ای حرفي را مطرح می‌کنند که ما  امام حسن (ع) نیستیم تا صلح بکنیم ما حسین وار وارد ميدان مي‌شويم و از آن خارج می‌شویم . مثل این که می‌خواهند تلقین کنند که امام حسن (ع) دنبال صلح بوده  و امام حسین (ع) دنبال جنگ بوده است در حالی که وقتی نهضت امام حسين(ع) را رجوع می‌کنیم از اول تا آخر چیزی که امام را جنگ طلب نشان بدهد یا امام را روی نقطه‌ای متعصب نشان بدهد نمي‌يابيد. هيچگاه نمي‌گويد من همین هستم که هستم هرچه می‌خواهد بشود من از این نقطه کوتاه نمی‌آیم این گونه امام را نمی‌یابید امام از اول تا آخر نهضت تا  شب عاشورا  و حتي روز عاشورا صحبت‌هایی می‌کند حرفهایی می زند که صلح طلبی واقعي امام را نشان مي‌دهد او می‌خواهد جنگی به پا نشود.   امسال از روی تاریخ طبری حركت امام را خواندم (هر وقت يكي از تاریخ‌ها را بيشتر و دقيق‌تر می‌خوانم) و دور کتاب نمايه‌ها را نوشتم [چون تاریخ طبری پشت سرهم مطالب را می‌آورد و همه مطالب خیلی زیبا است اما زود رد می‌شود خیلی کلمات مختصر است بعدی‌ها  می‌آیند توضیح می‌دهند وقتی یک محقق رجوع بکند به کلماتی که پیرامون نهضت امام حسین (ع) است از اول به سوی ما که می‌آید هر زمانی کلمات مرتب دو برابر چهار برابر هشت برابر و شانزده برابر مي‌شود همین طور تصاعدی بالا می‌رود هر چه در تاريخ امام حسين(ع) به عقب بر می‌گردیم کلمات کوچک است به این کلمات بعدی‌ها مرتب لفظ‌های مرادفی اضافه کرده‌اند يا حوادث و قصه‌هايي افزوده‌اند و پيوسته زیاد شده است این است که شما وقتي به تاریخ طبری نگاه کنید هر دو سه خطی یک نکته دارد این نکته‌ها را دیگران گرفته‌اند و پرورش داده‌اند  هر نکته شده یک صفحه يا دو صفحه. این است که من تاریخ طبری ‌خواندم و تصميم گرفتم دورش نمایه بزنم] مطالب و مواردی که از آن‌ها صلح طلبی امام حسین (ع) روشن مي‌شود و نشان مي‌دهد که امام نمی‌خواهد بجنگد نمايه زده‌ام اصلا از همان اول جايي بحث جنگ نیست تا آخر هم بحث جنگ نیست. جنگ واقعا به امام تحميل شده است. که من یک اشاره‌ای كردم و بعد دوستان خودشان مطالعه کنند. اگر سئوالي هم در ذهنشان مطرح شد در تلگرام بپرسند تا بحث كنيم.

اما اين بار  این جوری نهضت را مطالعه کنیم كه اهداف امام حسين(ع) ثابت بوده يا تدريجا تغيير كرده است؟.

پس از اين‌كه همان اول  خبر مرگ معاویه به مدينه رسید – معاویه 15 رجب از دنیا رفته تا خبر مرگش به مدينه رسیده احتمالا 25 يا 26 رجب بوده است – فرماندار، ولید نامه‌ی مرگ معاویه را دید و نامه دوم که از امام  و از عبدالله بن زبیر و دو سه نفر دیگر بيعت بگير را هم ديد و دانست كه کار مشکلی است مروان را خواست با او مشورت کرد مروان گفت که همین شبانه این کار را انجام بده. زيرا فردا دير است. مامور فرمانداری رفت در خانه امام حسین (ع) نبود درخانه عبدالله بن زبیر نبود. رفت مسجد دید کنار هم نشسته‌اند با هم صحبت می‌کنند خبر داد كه بیایيد فرمانداری. عبدالله بن زبیر گفت چی شده است؟ چه خبر است؟ امام فرمود « اری ان طاغیتهم قد هلک » به ذهنم می‌آید که معاویه مرده است. عبد الله گفت بله يقينا همین است. یعنی امام با « اری »  به نظرم می‌آید معاويه مرده است و او آن را یقیني مي‌داند. خوب مُرد كه مُرد.  برای چی ما را می‌خواهند؟ باز امام تحلیل می‌کند  شاید بخواهند بیعت بگیرند! او می‌گوید حتماً همین طور است. پس من به فرمانداری نمی‌روم. و شبانه همان شب یا شب بعد از آن فرار كرد و به مکه رفت. اما امام به فرمانداري می‌رود با خود می‌گوید من می‌روم فرمانداری. شايد خبر ديگري باشد شايد معاويه مرده باشد ولي فرماندار نخواهد دين و وجدانش را بفروشد و با ركن اصلي قرارداد برادرم با معاويه مخالفت كند شايد… البته چند نفر مسلح به دنبال خودش مي‌برد، احتیاط را رعایت می‌کند به فرمانداری می‌رود وقتی ولید و مروان را با هم می‌بیند تشویق می‌کند  الاجتماع خیر من الفرقة مي‌گويد[به اصطلاح امروزي‌ها، با هم رفیق باشید  چرا آبروی هم را ببرید؟ یک مالی است سفره‌ای پهن است بخوريد و دعوا نكنيد.] بعد مي‌پرسد چه خبر؟ و آنها خبر مرگ معاويه را مي‌دهند و امام  انا لله و انا الیه راجعون مي‌گويد..

خوب بعد چی ؟ می‌خواهیم بیعت بگیریم. این نامه از يزيد است. امام مي‌بيند كه وجدان اينان خواب است و كاري به صلحنامه ندارند و در صدد بيعت گرفتنند لذا مي‌پرسد:  برای چه می‌خواهید بيعت بگیرید؟ و خود جواب مي‌دهد: برای این می‌خواهید بيعت بگیرید که مردم بگویند حسین بن علی بیعت کرده و مردم هم بیعت کنند درست است؟ ولید می‌گوید: بله. امام می‌فرماید: خوب  فردا بشود مردم جمع بشوند ببینم چه کار می‌کنیم.

این تعبیر که من به هیچ نحوی بیعت نمی‌کنم نیست! این تعبير كه فردا مردم مرا خليفه يا فرماندار مي‌كنند و شما را اخراج مي‌كنند نيز نيست . سخن رسمی اين است كه فردا مردم جمع شوند همه مثل هم باشيم. حالا سخن غیر رسمی که در کوچه مروان چیزی گفته است امام چیزی گفته است آیا آن بوده است یا نبوده؟ فرض كنيم كه بوده است ولي موضع غیر رسمی است. موضع رسمی امام این است که مردم جمع بشوند ببینم چه کار می‌کنیم. بعد فردا و پس فردا مي‌شود و خبر مرگ معاويه در شهر پخش مي‌شود و مردم عكس العملي به نفع  امام حسين(ع) و عليه يزيد انجام نمي‌دهند، ايده حكومت به دست آمدن طبيعي و طبق قرارداد با مشكل مواجه مي‌شود. امام  برای اینکه بیعت نکند اما مستقیم هم نگوید بیعت نمی‌کنم تا ببيند مردم مدينه روزهاي آينده چه مي‌كنند؟ مردم ساير بلاد چه مي‌كنند؟ حرکت می‌کند به سوی مکه به عنوان عمره. شايد عمره رجبيه. تا زمان را بخرد و اوضاع را در گذر زمان بررسي كند.

 برخي به او می‌گویند از بیراهه برو، می‌گوید: چرا از بیراهه بروم؟ کار خلافی نکرده‌ام. می‌خواهم بروم عمره. اما با اين حال مواظب است که مشکلی پیش نیاید آیاتی را می‌خواند که به اصحاب و اهل بیتش نشان بدهد احتمال خطر وجود دارد. آيه «  فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین » را می‌خواند که افراد بفهمند بالاخره حالت عادی نیست. امام از راه اصلی می‌رود ولی احتمال ترور هست. قرآن در اين آيه حال حضرت موساي كليم را بيان مي‌كند كه از شهر مصر و از دست فرعونيان گريخت.  بعد که به مکه رسيد آيه « و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ان یهدینی ربی سواء السبیل » را خواند كه سالم رسيدن موساي كليم به مدين را بيان مي‌كند یعنی الحمدالله به سلامت به مكه رسیدیم. در مکه هیچ وقت در موضع‌گيريهاي رسمي نگفت كه من بیعت نمی‌کنم بلكه در  نامه‌ها نوشته‌است که من بيعت نكرده‌ام، به مكه آمده‌ام حاكم خوب چنين است قرار چنين و چنان بوده است ما اهل بيت چگونه‌ايم و… ابن نامه ها را به کسانی که می‌شناخته نوشته است . همان گونه كه يك آیت الله العظمی بزرگان از طرفدارانش را در شهرها مي‌شناسد امام نيز همين گونه است به خوبان و هم فكران نامه می‌نویسد بله  معاویه مرده قرار هم چنین بوده است كه حكومت به آل علي يا به انتخاب مردم واگذار شود بعد هم یزید برعکس آن را خواسته است من هم حرکت کردم آمدم مکه. امام چشم به راه حرکت مردم است  آیا مردم یادشان هست؟ آن قرار بیست سال پیش را؟ آیا بعد از آن قرار و بیست سال ظلم معاویه حاضرند این قدر در صحنه بیایند که به یزید بگویند تو تخلف كرده‌‌اي تو را قبول نداریم يا مثلاً نماز جمعه نروند يا با فرمانداری قهر کنند ؟ به اصطلاح امروزی‌ها آيا حاضرند یک رای منفی بدهند یا نه؟  پس از مدتي می‌بیند هیچ جا هیچ خبری نیست همه‌ی مردم به طور عادی زندگیشان را می‌‌کنند و هیچ کس به نامه امام حسين (ع) اعتنا نمی‌کند بلکه در بصره کسی که امام به او نامه نوشته و فرد خاصي آن نامه را به او رسانده است او به توهم توطئه نامه و نامه رسان را نزد ابن زياد برد و همه قضايا لَو رفت.[ ببينيد خفقان و ترس با مردم چه كرده بود! که يك فرد سرشناس بصره گمان مي‌كند که ابن زياد فردي از شهرهاي دور را پيدا کرده است یک نامه را به اسم امام حسین (ع) نوشته و مهر امام حسین را پاي آن زده است که ببیند این آقاي بصري چه کاره است؟  و او هم به خيال رهايي از توطئه و خنثی کردن آن و اعلام وفاداري به يزيد، نماینده امام را با نامه تحویل ابن زیاد مي‌دهد قصه لو می‌رود] یزید می‌فهمد که امام رفته مکه. به اين و به آن نامه نگاری می‌کند نقشه‌هایی در سر دارد مثل اينكه  آرام آرام دارد خودش را مطرح می‌کند و …

 حالا که چنین است پس باید امام را ترور کرد. چه وقتي بهتر از حال احرام، در روز عرفه، يا در روز دهم ذی الحجه در منا، يا روز یازدهم، یک روزی باید امام را ترور کرد. در زماني كه همه  مُحرِم هستند. و بعد گفته شود چی بود؟ چي شد؟ معلوم نشد چی شد؟  و با پرداخت يك ديه سر وصدا بخوابد. امام این امور را متوجه می‌شود حالا یا مأمورینش یا دوستانش در دستگاه اموي به او خبر می‌دهند یا از رفت و آمدهای عمرو بن سعید و مشکوک بودن اوضاع اینها را متوجه می‌شود. اكنون ديگر از ياري مردم خبري نيست تازه جان امام هم درخطر جدي است.  خوب حالا امام چه کار کند؟ بماند ترور بشود؟ یا از مکه بیرون برود؟ خوب بر فرض دوم وقتي از مکه بیرون می‌رود به کجا برود؟ عاقلانه، محتاطانه  یک چیزی که همه‌ی عقلا قبول دارند این است که برود به آن سویی که نامه نوشته‌اند به سوي كوفه برود ولي با سرعت يا با تأنّي؟  این نکته را من ندیدم کسی دقت کرده باشد امام اول که می‌خواهد از مکه خارج بشود به سرعت روز ترویه، روز هشتم که حرکت می‌کند به سرعت از منطقه مکه، تنعیم  و حرم دور مي‌شود و به سرعت جلو می‌رود يقينا براي اينکه ترور نشود.

بعضی‌ها هم که به او می‌گویند صبر می‌کردی حالا یک حج دیگر هم انجام می‌دادی یک روز دو روز، سه روز دیگر هشتم تا دوازدهم چهار روز است این دو  سه روز را صبر می‌کردی. امام (ع) می‌فرماید: اگر صبر کرده بودم دستگیر شده بودم [یعنی با این که آن روزها می‌دانید حرکت‌ها با اسب و شتر و استر بود چندین روز طول می‌کشد از مدینه تا مکه 10-15 روز طول می‌کشید از شهرهاي مركزي ایران مثلاً 5-6 ماه طول می‌کشید سه روز در مقابل چنين مدت طولاني هیچ  است ولی امام (ع) می‌فرمایند] لو لم أعجل لاخذت(طبري/4/290 ) اگر عجله نكرده بودم دستگير شده بودم. حتي سه يا چهار روز نسبت به مقداری که امام در مکه مانده، شعبان، رمضان، شوال، ذی القعده؛  چهار و ماه و چند روز مانده است كه این دو سه روز نسبت به آن خیلی کم است. ولی امام با سرعت می‌رود از حدود مکه  که خارج می‌شود یعنی از تحت تسلط عمرو بن سعید که بنا بوده است امام را ترور کند خارج می‌شود آنگاه امام از اين به بعد آهسته مي‌رود به سوی کوفه، خیلی کند حرکت می‌کند به گونه‌ای که همان‌هایی که امام را قبل از حج در تنعیم و غیره ديده بودند رفتند حجشان را انجام دادند برگشتند و رسیده‌اند به قافله امام. پس امام حرکتش سریع نبود چون آنها رفته‌اند شايد 5 روز يا 6 روز در مکه بودند اعمال حج را انجام دادند برگشتند رسیدند به قافله امام. یعنی امام در بیاباني که به سوی کوفه می‌رود با حدت و شدت حركت نمي‌كند، يعني امام توجه داشتند كه کوفه جای امنی نیست تنها چون که جاهای دیگر نامه ننوشته‌اند آنجاها نمی‌شود رفت کوفه هم که نامه نوشته‌اند گفته‌اند ما در نماز جمعه فرماندار شرکت نمی‌کنیم . تنها هنرشان در مخالفت با حکومت بنی امیه این است که در نماز جمعه‌ی نعمان بن بشير فرماندار كوفه شرکت نمی‌کنند. اما آیا لشکری درست کرده‌اند فرماندار را از شهر بیرون کرده‌اند  فرمانداری را تسخیر کرده‌اند؟ نه هیچ این چیزها نیست. پس هدف تشكيل حكومت يا امتياز گرفتن از آن يا … كم‌كم مورد ترديد قرار گرفت. با اين حال رفتن به كوفه و استقبال از امام مي‌توانست تضميني براي سلامتي امام و خانواده‌اش باشد و اين مي‌توانست هدفي دست‌يافتني باشد باز امام برای احتیاط کارش که کسی که امام را متهم نکند که زود تصمیم گرفتی، اول مسلم را فرستاده است و مسلم نامه‌اي به امام حسین (ع) نوشته‌ است که بیا کوفیان آماده‌اند و بیعت کردند با من خصوصی 10000-20000-30000 بیعت کردند بیا این نامه در 12 ذی القعده نوشته شده است (طبري4/297).  7-8 روز هم طول بکشد تا برسد به امام مثلاً 20 ذی القعده، 21 ذی القعده و یا 22 ذی القعده دیگر همین حدودها رسیده است اما امام 8 ذی الحجه راه افتاده است یعنی بیش از 2 هفته حدود 20 روز بعد از نامه امام حرکت کرده است. پس این نبوده است که امام خیلی عجولانه  می‌خواسته برود تشکیل حکومت بدهد و لشکرهايی آماده‌ای هستند اگر لشکرهای آماده‌ای بودند دو هفته معطلی معنا نداشت . بلكه چون امام جائی نداشت ودر مکه مانده است مرتب می‌خواهد خبرها را بگیرد از آن طرف خبر بیعت نکردنش به این طرف و آن طرف برسد ببیند مردم چه تصمیم می‌گیرند آيا حرکت می‌کنند؟  مردم هیچ حرکتی نکردند تصمیمی نگرفتند نامه‌های یاری نیامد. [این را هم وسط حرفها اضافه کنیم بعضی از ایرانیها خیلی خود متشکر هستند مرتب می‌گویند چرا امام حسین (ع) نیامد ایران؟ ما که الان خیلی برایش سینه می‌زنیم و قمه می‌زنیم و خودمان را می‌کشیم چرا آن روز نیامد تا جانمان را فدايش كنيم؟ خوب اول شما یک نامه از ایرانیان پیدا کنید بگویید مثلاً اصفهان یک نامه نوشت، قم یک نامه نوشت، مشهد یک نامه نوشت اول یک سری نامه پیدا کنید که از امام دعوت کردند و بعد بگویید چرا نیامده است؟ وقتی هیچ نامه‌ای نیست از كجا بداند اينجا ياران سينه چاك دارد؟  به نظرم یا  ارتباط قطع بوده است یعنی مردم ايران اصلاً متوجه نبودند که امام حسین حرکت و قیام کرده است و رفته مکه . انگار نه انگار چیز مهمی نبوده است یا اگر مهم بوده است باز ایران هم مثل یمن مثل مصر، این جور نبوده است که نامه بنویسند] در نتيجه امام دیده فقط کوفیان نامه نوشتند آن نامه هم چنگی به دل نمی‌زد چون فقط گفته‌اند. نماز جمعه نمی‌رویم. اما بالاخره وقتي که می‌بیند  مکه امن نیست براي حفظ جان خود و زن وفرزندانش به کجا برود؟ به طرف کوفه . نه براي ورود به کوفه. پس  آهسته می‌رود و مرتب از کسانی که از کوفه می‌آیند خبر می‌گیرد چه کار کردند؟ چه خبر؟ اصلاً فرمانداري دراختیار مردم قرار گرفته است؟ می‌بیند نه اتفاقاً برعکس است خبر می‌رسد مسلم را شهید کردند هانی را شهید کردند عبدالله بن یقطر را شهید کردند مرتب یکی یکی خبرها می‌رسد. امام (ع) اكنون چه کار کند؟ مردد است برود به سمت کوفه یا برگردد؟  اكنون ديگر معلوم نيست كه در كوفه بتوان جان خود و زن و فرزند را حفظ كرد.

بعضی‌ها این اشكال را مطرح مي‌كنند كه چرا امام پس از مطمئن شدن از شهادت مسلم و هاني باز راه به سوي كوفه را  ادامه داد تا به لشکر حر رسید؟ چرا بر نگشت؟ جوابش این است که امام اتفاقاً اين موضوع را با اصحاب مطرح کرد که برگردیم ادامه دادن راه خطر دارد و  اوضاع  را به مردم گفت. آنهایی که از مكه همراه امام آمده بودند  و از این طرف و آن طرف ملحق شده بودند و گمان می‌کردند که همراه امام نانشان در روغن است آنها رفتند امام ماند و همان اصحاب خودش و اهل بیت خاص خودش . با آنان مشورت كرد. ديگران ساكت بودند ولي فرزندان مسلم و برادران مسلم اصرار کردند که ادامه بدهیم. گفتند یا می‌رویم انتقام خون مسلم را می‌گیریم یا ما هم مثل او شهید می‌شویم پس الان در منزلی که خبر شهادت مسلم  قطعی شده است امام نه دیگر کوفه را دارد نه مدینه را، نه مکه را، نه بصره را ، نه مصر را دارد همه‌ی این شهرها برایش متساوی است هر طرفی برود از ياري مردم هیچ خبری نیست  همه جا  فرمانداری و سپاه و ارتش دست حکومت  است  و مردم با او نیستند . كوفه هم که مردم نامه نوشته‌اند اكنون معلوم شده كه با او نیستند حتی اگر قلوبشان با امام باشد شمشيرهايشان علیه امام است. حالا امام (ع) چه کار کند؟ در هر طرفی برود مساوی است بچه‌های مسلم و برادرهای مسلم می‌گویند برویم کوفه.  این خودش یک ترجیح می‌شود وقتی همه‌ي جهت‌ها متساوی است این یک ترجیح می‌شود برویم جلو لااقل دل اینها شاد بشود.  به لشکر حر که ‌رسیدند می‌بینند که دیگر انتقام گرفتن مسلم  منتفی است چون لشکر حر آمده است می‌خواهد امام را کت بسته تحت الحفظ ببرد اینجا دیگر امام با بچه‌های مسلم و ديگران مشورت نمی‌کند خودش می‌فرماید: برگردیم.  زيرا مسلما در بيابان ماندن و فرصت داشتن بر اسير شدن ترجيح دارد .  ولي لشكر دشمن اجازه ندادند. امام چند بار برگشتن را  گفتند و چند بار هم عمل کردند  ولی لشکر دشمن نمی‌گذارد و بالاخره توافق می‌کنند یک راهی بروند که نه به کوفه منتهی بشود نه به برگشت تا حر از ابن زياد كسب تكليف كند و همين راه منتهی می‌شود به کربلا. و نامه‌ی ابن زیاد می‌آید و حر امام حسین (ع) را همانجا فرو می‌آورد از این جا یک چیزهایی دیگر مطرح می‌شود که قبلاً مطرح نبوده است . در تاریخ طبری این جمله را دارد که حر می‌گوید یک راه سومی بروید نه به سوی برگشت نه به سوی کوفه تا من به ابن زیاد نامه بنویسم کسب تکلیف کنم. شما هم اگر می‌خواهید به یزید نامه بنویسید. (طبري 4/304 ) اما امام نامه‌اي نوشت یا نه؟ هیچ چیز معلوم نیست. از اكنون كم‌كم اين فكر مطرح مي‌شود كه براي سالم ماندن شايد بايد به يزيد نامه نوشت  با او مذاكره كرد و…

 روز دوم محرم وارد کربلا می‌شوند  روز سوم عمر بن سعد می‌آید و عمر سعد کسی را می‌فرستد پیش امام حسین (ع) که برای چه آمدید؟ امام هم خیلی عادی جواب می‌دهد من را دعوت کردند من هم آمدم الان اگر پشیمان هستند  برمی‌گردم یعنی امّا و اگر دیگر نمی‌گذارد. كه بيعت مي‌كنم يا نمي‌كنم بلكه اگر مردم كوفه ميهمان نمی‌خواهند یا نمی‌توانند پذیرایی کنند من بر می‌گردم. مشکلی ندارد عمر سعد به ابن زیاد همین را می‌نویسند ابن زیاد با برگشتن امام کنار نمی‌آید می‌گوید الان که چنگال ما به او معلق شده است الان می‌خواهد نجات يابد؟ باید با یزید بیعت کند. دوباره جلسه گرفته می‌شود  بین  عمر سعد و امام حسین .برخي با تقاضاي امام و شايد برخي با تقاضاي عمر سعد.  امام حسین (ع)  پیشنهاد جلسه کرده است اما عمر سعد هم پیشنهاد جلسه کرده است یا نه اكنون یادم نیست ولی حد اقل دو تای از آن جلسه‌ها را امام حسین (ع) پیشنهاد کرده است در آن جلسات  چه مطرح شده معلوم نيست ولي عمر سعد به ابن زياد نامه نوشت که امام (ع) راضی است که یا برود با یزید بیعت کند یا برود در سرحدّات زندگی کند یا برگردد به مدینه یا مکه و مانند یک شهروند عادی باشد هر حقوقی شهروند عادی دارد داشته باشد و  هر تکلیفی بر عهده‌ی يك شهروند عادي است به عهده او باشد که این جمله مجمل است. بر مردم بیعت بوده است پس آيا امام هم بیعت مي‌کند؟ یک چنین جمله‌ی مجملی هست این چنین جمله‌ی مجمل را عمر سعد به ابن زیاد می نویسد ابن زیاد هم قبول می‌کند. اما شمر نمی‌گذارد شمر می‌گوید الان که آمده  تا اینجا و در سرزمین تو، در محوطه‌ای که تو حکومت داری، تو فرماندار هستی باید تسلیم تو بشود. از اينجا ديگر مثل اينكه حفظ جان خود و فرزندان هم ممكن نيست زيرا تسليم ابن زياد شدن تسليم زنگي مست شدن است و شايد امام را نظير مسلم بكشد تسليم نشدن نيز جنگ را به همراه دارد كه باز كشته شدن در آن امر طبيعي است و اسارت زن و فرزند نيز به دنبالش خواهد بود از اينجا به بعد تصميم بر مردن شرافتمندانه است كه مرگ سرخ به از احتمال زندگي ننگين است.

 روی کلمه‌ها دقت کنید. بیعت با یزید و تسلیم ابن زیاد. خیلی فرق می کند در اولي بیعت با یزید مطرح است . خودش امیرالمومنین کل جهان آن روز اسلام است بیعت، بیعت است یعنی یک شرایطی طبيعي دارد كه طبق آن شرایط بیعت می‌کنند گاهي مواقع امتيازاتي هم مي‌گيرند و بيعت مي‌كنند اما تسلیم یعنی هیچ شرایطی نیست تنها حرف ابن زياد حاکم است خواست بکشد خواست آزاد بگذارد. و ابن زیاد یک فرماندار جزء است . این است که امام این را قبول نمی کند به هر حال  شمر تحریک می‌کند ابن زیاد را و مي‌گويد الان که حسین آمده است از او تسلیم محض شدن را بخواه. او هم می‌نویسد به عمر سعد. و امام حسین (ع) هم يقينا تسلیم ابن زياد نمی‌شود زيرا با خبر شده كه تسليم شدن مسلم بن عقيل برايش نفعي نداشت. لذا روز عاشورا  وقتي ابن اشعث  به امام حسین می‌گوید  تسلیم شو تسلیم ابن زیاد شو امام در جواب می‌فرماید: شما طایفه اشعث می‌خواهید چند تا خون از بنی هاشم به عهده‌ي شما باشد؟ خوب این اشاره دارد به لااقل یک حادثه و شاید هم دو حادثه. یک حادثه مسلم بن عقيل كه آن را هم  پسر اشعث یا همین یا برادرش گفت که تسلیم شو. و مسلم تسلیم شد و ابن زیاد کشتش حالا به امام (ع) می‌گوید تسلیم ابن زیاد شو .خوب او می‌کشد. یک مرتبه که آن کار را انجام داده است دفعه دوم برای چی تسلیم او شود؟ اگر مراد امام دو حادثه باشد که شما فرزندان اشعث چند تا خون می‌خواهید از بنی هاشم به عهده داشته باشيد یعنی حادثه امام حسن (ع) هم که به دست جعده  سم داده است را هم شامل مي‌شود که دو بار تا به حال ضربه زده‌اید چند تا خون می‌خواهید  به عهده شما باشد؟ پس این که امام تسلیم ابن زیاد نشدند  شايد به خاطر این بود كه تسلیم شدن و کشته شدن مسلم را خبر داشت  و تازه امام با آن سابقه بدي كه از  ابن زیاد داشت تسليم او بشود كه یک شخص و يك مسؤل جزء است اين را امام صريحا نفي كرده است  اما آیا بیعت با یزید را هم كاملا رد كرده است يا آن را امام گفته است؟ یا عمر سعد آن را از خودش نوشته است؟ يا برداشت او از جلسات چنين بوده است معلوم نيست. اما دو سه تا جمله از دیگران است که آن جمله‌های دیگران نشان می‌دهد که یک چیزی بوده است حالا چه قدر صراحت داشته است نمی‌دانم  در جملات حر است که روز عاشورا به عمر سعد می‌گوید: آیا از پیشنهادهای (جمع می‌اورد) این شخص هیچ کدام را نمی‌شد قبول کنید؟ خوب وقتی لفظ پیشنهاد را  جمع می‌آورد بايد تعدادش از دو تا بیشتر باشد و گرنه تثنيه مي‌آورد. برگشتن و رفتن به سرحدات ، دو تا می‌شود. سومی هم می‌خواهد! پس سومی  رفتن به شام است يا براي مذاكره و يا براي بيعت با یزید. یک چیز مجمل سومی باید باشد. و بعد عمر سعد می‌گوید که« امیرک لم یرض» امیرت راضی نشده است والا من راضی بودم یا در کلمات زهیر بن قین عصر تاسوعا که صحبت می‌کند با لشکر عمر بن سعد که آمدند جنگ را شروع کنند می‌گوید: آیا خصلت‌هایی که حسین مطرح کرده است هیچ کدام شما را راضی نمی‌کند روز عاشورا دوباره زهیر سخنرانی کرده است در سخنرانی زهیر روز عاشورا باز همین هست که از این خصلت‌هایی که امام پیشنهاد کرده است جمع به کار می‌برد وقتی جمع به کار می‌برد باید یک پیشنهاد سومی هم مطرح شده باشد که بشود مثلاً بگوییم سه پیشنهاد از این جملات باز به ذهن می‌آید همان بحثی که من  داشتی که امام تا آخر دنبال صلح بود حتی این گونه صلح طلبی که مثلاً برویم با یزید مذاکره کنیم حالا شاید همان طور که امام حسن (ع) مذاکره کردند که مثلاً لعن به حضرت علی (ع) نباشد گر چه  معاویه عمل نکرد اكنون شاید امام حسین (ع) هم حاضر به این باشد که یک قرار دادهایی بنویسند ولو اینکه يزيد عمل نکند. خوب عمل نکند همين نشان می‌دهد که امام چه مطالبی برایش مهم بوده است اما بالاخره ابن زياد و شمر نگذاشتند امام به شام برود و از امام تسلیم محض خواستند و امام هم تسلیم محض نشد و معلوم بود كه تسليم محض نمی‌شود و تسلیم محض هم می‌شد حتماً کشته شدن به دنبال آن بود. خوب چرا تسلیم محض بشوند که ذليلانه كشته شود  بگذار در میدان جنگ با عزت كشته شود.

باز در میدان جنگ  اين گونه نبود كه امام حمله کند برود در دل دشمن یا اصحاب امام حمله کنند بروند در دل دشمن خير، احتیاط می کنند . چون تا آنجایی که خوانده‌ایم خیمه‌ها را هلالی زدند که  قسمت وسط هلال میدان جنگ باشد. بنابراين امام و اصحابش خیلی جلو نمی‌رفتند که دشمنان افراد را بربایند و ببرند پیش ابن زیاد و  یا شکنجه کنند . امام و اصحابش  جلوی خیمه در همان قسمت هلالي ايستاده بودند و وقتي دشمن حمله می‌کرد  دفاع می‌کردند و دشمن را عقب مي‌راندند نه اينكه جلو بروند و به قلب دشمن بزنند  که بشود محاصره و دستگیرشان کرد خير چنین کار نمی‌کردند این بود که کشته‌ها  جلوی خیمه ها بود و امام می‌تواست به راحتی شهدا را به خیمه‌ای که برای اجساد شهدا زده بودند منتقل کند و نگذارد جسدشان دست آنها بیفتد.

بالاخره از اول تا آخر نهضت امام حسین (ع) صلح طلبی و گريز از خشونت و جنگ موج می‌زند عاقلانه بودن موج می‌زند کار غیر عاقلانه‌ای نیافتم. و آن چيززي كه مشب دنبال آن بوديم اينكه امام از اهداف اوليه به دست گرفتن حكومت تا آخرين مرحله كه يك شهروند عادي باشد تنزل كرد ولي  دشمن مرگ ذليلانه همه آنان را مي‌خواست.

می‌دانید که امام باقر(ع) در حادثه كربلا دو سالش بوده است. او 58 به دنیا آمده است حالا اگر اول ذی الحجه به دنیا آمده است دو سال و چهل روزش بوده است و اگر صفر به دنیا آمده است از دو سال حدود بيست روز کمتر است به هر حال او بوده كودكان دیگرانی هم بوده اند  امام اصرار دارد كه همه آنها زنده بمانند نه اينكه بخواهد یک جوری بچه‌هایش را به کشتن بدهد و مظلوم نمایی کند[ حالا ما بعضی از وقت ها برای مظلوم نمایی یک چیزهای دیگری جلوه می‌دهیم آن حرف‌های ماست.] من همین جا بحثم را جمع بکنم که وقت  برای سئوال دوستان بماند.

خلاصه: من نهضت امام حسین (ع) را یک نهضت عاقلانه و نهضت صلح طلبانه ، نهضت اخلاقی نهضتی که همه‌ي امورش حساب شده است یعنی هیچ جا کار بی حسابی انجام نشده است کاری از روی احساسات انجام نشده است. هدف دار بوده است . کاری از روی عصبانيت انجام نشده است  بارها من این مثال را برای دوستان می‌زنم که اگر ما در مسیری می‌رویم تایر ماشین پنچر ‌شود يا دچار بي بنزيني ‌شويم آنقدر عصباني مي‌شويم كه دیگر کنترل زبانمان را از دست می‌دهیم یک حرفهای نامربوط می‌زنیم  ولي این نهضت كه روز عاشورا سخت‌ترین وقتش است هیچ عصبانیت و هیچ کلام خارج از ادب در آن دیده نمی شود و اقتضای عصمت همین است. اما عجیب این است که دیگرانشان هم همین گونه‌اند. یعنی از آنها هم كار خلاف عقل سر نمی‌زد بلكه به امور ريز و دقيق نيز توجه دارند  ابوالفضل العباس مثلاً به برادرانش مي‌گويد « تقدموا »  قبل از من بروید جلو زيرا شما بچه ندارید من بچه دارم شما قبل از من بروید تا من « ارثکم » ارث شما را ببرم که این ارث  بی صاحب نماند زيرا مادر ثلث مي‌برد و بقيه بي صاحب مي‌ماند و یا همه به مادر مي‌رسد. آنگاه  چون مادر بی بچه شده است  ارث به قبیله بنی کلاب مي‌رود. اما من چون بچه دارم  آن وقت این مال شما -غیر ثلث مادر- به من مي‌رسد و بعد از من به بچه‌های من مي‌رسد و در طایفه بنی علی مي‌ماند نه اينكه به طایفه بنی کلاب برود[5] .دقیقاً این امور را هم اصحاب رعایت می‌کنند خیلی جالب است  حالا اگر مراد ارث مادی بوده که همین چیزی که گفتم و اگر مراد ارث معنوی است شما قبل از من شهید بشوید من داغ شما را هم ببینم و اجرم بيشتر شود هر كدام كه بوده  احساسي نبودن و توجه آن حضرت به تمامي امور را نشان مي‌دهد. پیداست که امور خیلی بر روی حساب و کتاب بوده است احساساتی شدن ،بزن و برو  نبوده است.

پرسش و پاسخ

  • بسم الله الرحمن الرحیم با تشکر از استاد مطالبی که ارائه فرمودند استفاده کردیم همه‌ی ما و همچنین تشکر می‌کنم از حضرت عالی، خالصانه که زمینه همچین مباحثی را چند سالی است که در این موسسه به وجود آورده ‌اند ما یک مدتی فاصله داشتیم این برایمان خیلی واقعاً حسرت می‌خوردیم که همچنین جلساتی نمی‌توانستیم شرکت کنیم نکته‌ای که وجود دارد استاد در رابطه با این که امام حسین (ع) به سپاه حر و اسب‌هایش آب داد به نظر می‌آید یک مقداری این امر غلوه در آن باشد آب داده ممکن است امام حسین (ع) چقدر آب همراه بوده است؟ یک کر آب مثلاً چند تا ده تا مشک مثلاً آب داشته است پس چه طور می‌توانسته به همه‌ی سپاه حر یا به اسب‌هایش آب داده است به نظر می‌آید همان از همان غلوه‌هایی که گاهی مطرح می‌شود در این قضیه هم مطرح است می‌خواستم ببینم چیز مستندی واقعاً وجود دارد؟ یا نه؟

□   من آنجا نبودم که ببینم ولی آنچه که هست تاريخ در اين قسمت دقیقاً همه‌ي امور را نقل كرده است که ياران امام به همه انسان‌ها آب دادند، به اسب‌ها آب دادند به اسب‌ها آب پاشیدند. فردی به نام علي بن طعان محاربي که ديرتر آمده است می‌گوید: من دیرتر از دیگران رسیدم امام نگاه می‌کرد غلامان داشتند به همه آب می‌دادند امام دید که من دیر رسیدم و کسی متوجه من نیست خودش آمد به من آب بدهد گفت: انخ الراویه! شترت را بخوان . برای ما کوفیها اين لفظ شناخته شده نبود  من نفهمیدم چه می‌گوید چون راویه شتر آب کش است بعد امام به من گفت :ياابن اخي انخ الجمل.  من آن را خواباندم و می خواستم آب بنوشم بلد نبودم دهنه مشک را طوری گرفته بودم که آب ها می‌ریخت امام فرمود تابش بده پیچش بده که نریزد که از یک قسمت آب بیاید. من نتوانستم باز امام یادم داد تا یک کمی آب بیاید که من بتوانم آب بخورم .یعنی خورده ریزهایش را نيز نقل ‌کرده‌اند وقتی خرده ریزها را نقل می‌کنند بعید است که غلو باشد. نكته ديگر اينكه  امام از آن وقتی که خبر شهادت مسلم به او رسید هر جا می‌رسیدند می‌فرمودند زیاد آب بردارید حالا چه طوری بوده است؟ این را دو سه جا، دو سه منزل حتی با آن منزلی که با زهیر برخورد کردند و زهیر را جذب کردند آنجا هم امر ‌کرد که زیاد آب بردارید. لااقل سه جا امام می‌گوید زیاد آب بردارید یک احتمال این که شايد به تشنگی بر بخورند یا به دشمن بربخوريد یا آن خبرهای غیبی که دیگران داشتند كه امام شهيد مي‌شود و می‌خواستند به خدا رودست بزنند آن را امام بلد بوده است يا … به هر حال من در اینجا  غلوی نمی‌بينم فکر می‌کنم غلوی نیست.

  • استاد این موضوع را نوشته قیام این قیام درست است بگویم؟ به این حرکت

□  حالا من معمولاً کلمه نهضت به کار می‌برم نمی‌دانم شايد حركت امام، کار امام ، فعل امام، کردار امام بهتر باشد ولی بالاخره بعضی‌ها می‌گویند قیام . در آن کتاب هم من نوشته‌ام« زوایای ناپیدای نهضت امام حسین (ع)» من کلمه نهضت را به کار برده‌ام حالا کلمه‌ی دیگری هم شاید بشود به کار برد که رفتار و کردار امام حسین در طول مسیر مدینه تا کربلا

  • نهضت همان قیام است دیگر

□   نهضت هم قیام است بله نمی‌شود گفت قیام نیست.

  • سلام علیکم حاج آقا می‌فرمایید امام حسین (ع) در مکه رفتند و آنجا  منتظر بودند که بازخورد مردم را ببینید آیا امام باید منتظر این باشد که بازخورد مردم را ببیند یا حکومت درست بوده کارش یا غلط اگر غلط بوده است خوب از همان حرکت از مدینه، چه اسمش را بگذارند قیام چه بگذارند نهضت از همان وقت شکل گرفته است شما می‌فرمایید نه امام آنجا اعلام نکرده است که من بیعت نمی‌کنم و در مکه هم حتی منتظر بازخورد مردم شد اگر امام منتظر بازخورد مردم شده پس وقتی هم خبر شهادت حضرت مسلم می‌آید که آن بازخورد را در مردم ببیند باید برگردد یعنی منافات دارد یا باید امام با بازخورد مردم عمل کند یا باید به علم و وظیفه خودش عمل کند.

□   بله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  در مکه  قیام و جنگ نمي‌کند چون که نیرو ندارد در مکه آدم سازی می‌کند و هرچه مشركان شکنجه می‌دهند  تحمل می‌کند خودش و اصحاب و یارانش و یک وقتی که شکنجه زیاد می‌شود و افراد نمي‌توانند تحمل كنند می‌گوید خوب هجرت کنید به حبشه ، هجرت می‌کنند به حبشه بعداً که یک راه امیدی در مدینه باز می‌شود می‌گوید هجرت کنید به مدینه وقتی خودش را می‌خواهند ترور کنند خودش هم هجرت می‌کند به مدینه در مدینه وقتی قدرتی پیدا شد آن وقت مکی ها که می‌آیند کنار مدینه با پیامبر بجنگند پیامبر هم می‌جنگند دفاع می‌کنند وقتی نیرو ندارد که دفاع کردن معنا ندارد باید همان کار فرهنگی خودش را مخفیانه آهسته آهسته انجام دهد « یعلمهم الکتاب و الحکمه » را انجام بدهد وقتی نیرو پیدا می‌کند دفاع می‌کند. امام حسین (ع) اول  بیعت نکرد و فرمود: فردا مردم جمع بشوند او این امید را داشت که وقتی خبر مرگ معاویه می‌رسد مردم شروع می‌کنند  تظاهرات کردن و دور خانه اهل بیت را می‌گیرند و به آنان مي‌گويند شما بیاید امام ما باشید. اما در مدینه این خبرها را نمی‌بینند امام در مدینه از مردهای مدینه‌ای که امام بیست سال در ميان آنان بوده است این خبرها را نمي‌يابد با خود می‌گوید خوب برویم مکه تا ببینم چی می‌شود شايد چند روز بعد بیایند در مکه یک ماه دو ماه سه ماه ماند ولي نه مردم مکه نه مردم مدینه نه مردم یمن، نه مردم مصر، نه مردم بصره اصلا حرکتی نمی‌کنند امام بخواهد قیام کند  تا کشته شود یا می‌خواهد به هدفي برسد؟یک هدفی را باید در نظر داشته باشد می‌بیند اگر هدفي داشته است آنگاه مي‌بيند الان كه کسی ياورش نیست بنابراين اگر قيام كند به هدفش نمي‌رسد پس منتظر مي‌ماند بعد که می‌خواهند ترورش کنند باید از ترور فرار کرد به چه راهی برویم؟ به راهی که نامه نوشته اند اما این راهی که نامه‌ نوشته‌اند به مقصد می‌رسد یا نه؟ معلوم نیست به همین جهت گفتم امام آهسته آهسته می‌رفت وقتی که خبر شهادت مسلم رسید برای امام همه‌جا متساوی است مدینه که شهرش بوده است کسی یاورش نبوده است مکه که چهار ماه بوده است کسی یاورش نبوده است، یمن که پدرش یک وقتی رفته است کسی یاورش نبوده است مصري‌ها که آمدند عثمان را خلع کردند و با پدرش بیعت کردند اكنون كاري نمي‌كنند و از آنان خبری نيست لذا امام برایش همه‌جا متساوی است آنوقت در اين حال بچه‌های مسلم می‌گویند به سوي كوفه برویم یا انتقام می‌گیریم یا شهادت. امام این را ترجیح حساب می‌کند در حالتی که همه جا متساوی است خوب این را ترجیح حساب کرده رفته.

چرا شما فکر می‌کنید چون امام حسین است باید خلاف روش پیامبر عمل کند؟! مگر خودش نفرمود« اسیر بسيرۀ جدی و ابی» به سيره جد و پدرم عمل مي‌كنم . خوب سیره جد اینطوری بوده است در مکه سکوت، در مدينه كه نیرو پیدا کرده و دشمن حمله کرد ، دفاع.  امام هم همین را عمل کرده است دیگر.

خلاصه: به نظر مي‌رسد هدف امام در طول زمان تغيير كرده است، هنگام شنيدن خبر مرگ معاويه از وليد، احتمال مي‌داده كه فردا مردم دور او را بگيرند و او را به عنوان رهبر سياسي برگزينند حتي شايد اميد داشته كه طبق صلحنامه برادرش با معاويه، وليد و مروان نيز از او پشتيباني كنند. پس از يكي دو روز برايش روشن مي‌شود كه براي كسي آن قول و قرار قبلي مطرح نيست و كسي از مدينه سراغ او نمي‌آيد پس از اين فكر، بيرون مي‌رود و به فكر خريدن زمان است تا شايد مردم از حالت شوك بيرون بيايند دوران طلايي پيامبر(ص) يا حضرت علي (ع) را بياد بياورند شايد مردم شهرهاي ديگر عليه ظلم قيام كنند، چهار ماه ماندن در مكه اين اميد را نيز به يأس مبدل كرد. تازه با احتمال ترورشدنش در ايام حج نيز مواجه شد از ترس ترور از مكه بيرون رفت و آرام به سوي كوفه مي‌رفت تا باز زمان را بخرد و يك بار ديگر منتظر عكس العمل مسلماناني باشد كه در قرآنشان بر قسط و عدل و وفاي به عهد و پيمان تأكيد شده است . اما  باز خبري نشد و مردم از دين فقط پوسته آن را گرفته بودند. نماز و روزه و حج و…انجام مي‌شد اما عدل و وفاي به پيمان و فضايل انساني فراموش شده بود. وقتي با لشكر ابن زياد به فرماندهي حر مواجه شد هدف به حفظ جان خود و خانواده همان گونه‌اي كه در زمان معاويه بود تنزل كرد ولي آنان اين حد اقل حق حيات به عنوان يك شهروند معمولي را نيز از فرزند پيامبر، امام معصوم، نخبه دوران، بي‌گناه به تمام معني  دريغ داشتند و تسليم محض شدن وي را خواستار شدند و او احتمال قوي مي‌داد كه او را به ذلت بكشانند و نظير مسلم بكشند لذا تسليم نشد. و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

[1] – حدید 25

[2] – نحل 36.

[3] -ذاریات 56.

[4] -جمعه 2.

[5][5] البته مسأله اختلافي است شيعه مي‌گويد دو ثلث مال به مادر رد مي‌شود و اهل سنت آن را به عصبه – خويشاوندان مرد ميت مي‌دهند و من آن را جزء متغيرات مي‌دانم كه در زمانهاي مختلف متفاوت است. اگر عصبه امنيت را حفظ مي‌كند به او مي‌رسد وگرنه خير.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.