هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
هیچ محصولی در سبد خرید نیست.
در پناه خدا
احمد عابدینی
شنیده بودم كه هر گاه بخواهم از دید كسی مخفی شوم این آیه را بخوانم: «و جعلنا من بین ایدیهم سداً و من خلفهم سداً فأغشیناهم فهم لایبصرون ».(سورهٔ یس، آیهٔ 9) و پیوسته هنگام مواجه شدن با مشكلات، آیه كار ساز واقع میشد.
ارتفاعات «بازی دراز» و سایر ارتفاعات مشرف به دشت وسیع «سر پل ذهاب» در اختیار عراقیها بود و نیروهای ما در پایین این كوهها كنار رودخانه مستقر بودند.حركت نیروها، تدارك رسانی، تعویض نیروها، همه در شب صورت میگرفت و در روز هیچ ماشینی تردد نمیكرد و اگر كار ضروری پیش میآمد یك نفر فاصلهٔ حدود بیست كیلومتر تا پادگان ابوذر را با انواع درد سر، طی میكرد. رفت و آمد به روستاهایی مثل: دار بلوط، شیرین آب و… كار بسیار سختی بود و آوردن چند عدد لیمو شیرین ـ هنگام گشت شناسایی ـ نشانهٔ اوج شجاعت، چابكی و رفتن تا نزدیكیهای دشمن بود.
در مسیر رفت و برگشت،قلهٔ 1150 بر ما مسلّط بود و همین كه ما چشممان به قلّه میافتاد،صدای غرّش توپخانه شروع میشد، مثل این كه تمامی قلّه نیز، چشمی بود كه ما را زیر نگاه تیز بینانهٔ خود داشت.به همین جهت هر جا كه در دید بازی دراز بودیم با كمر خمیده به شدت میدویدیم و در زیر لب آیهٔ «وجعلنا…» را زمزمه میكردیم تا از دوربین دیدبانان آن قله رهایی یابیم.گاهی اوقات در ساعتهای داغ هوا، برای صرفه جویی در راه، مسیر مستقیمی را در دشت طی میكردیم.حركت و گریز در چنین وقتهایی به صورت تك نفری انجام میشد تا كمتر در دید باشد.
یكی از دفعات خود را در دید مستقیم بازی دراز دیدم، خستگی و داغی هوا توان راه رفتن را از من گرفته بود تا چه رسد كه بخواهم خمیده راه بروم و یا بدوم.آیهٔ «وجعلنا…» را خواندم و گفتم:«خدایا!به امید تو» و آرام آرام گام برداشتم.
ناگهان به منطقهای رسیدم كه در هر چند متری میخی كوبیده بودند كه حدود بیست سانتیمتر آن از زمین بیرون بود و آنها را با سیم به هم وصل كرده بودند، كمی با خود فكر كردم اینها را برای چه گذاشتهاند؟ آیا كشاورزان در این محوطه محصول خاصی كاشتهاند؟!الان كه دیگر اینجا كشاورزی نیست! وآیا… با این حال گفتم: خوب است من رعایت حال و احتیاط را بكنم و حصار محصول مردم را از بین نبرم.
با احتیاط از بین سیمها و میخها رد شدم، بعد از ساعتی كه خود را به دوستان رساندم و واقعه را توضیح دادم، گفتند:تو از وسط میدان مین آمدهای،كافی بود كه پایت به یكی از سیمها گیر میكرد،تا تمامی مینها منفجر شود .
آیه نه تنها مرا از دید قلهٔ بازی دراز حفظ نمود؛ بلكه از شرّ میدان مین نیز خلاص كرد. الحمدللّه رب العالمین.