سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
همین كه تیر خوردم خوب شدم
احمد عابدینی
پس از شهادت طلبهی فاضل شهید غلامرضا ملكی هم مباحثه او -سید محمدباقر كاظمی- او را در خواب دید و از او پرسید: چگونه شهید شدی و سپس چه شد؟ و او در جواب گفته بود: همین كه تیر خوردم خوب شدم.
با شنیدن این خواب از ایشان ناگهان به یاد داستان حبیب نجار افتادم كه وقتی به خاطر توحید و خداپرستی و گمراه دانستن بتپرستی، كشته شد، آن چنان سریع از گرفتاری نجات پیدا كرده و وارد بهشت شد كه خدواند نیز در بیان آیات، واسطهها را حذف كرده و فرمود:
«إِنّی آمَنتُ بِرَبِّكُم فَاسمَعون . قیلَ ادخُلِ الجَنَّةَ قالَ یا لَیتَ قَومی یَعلَمُونَ . بِما غَفَرَ لی رَبّی وَ جَعَلنی مِنَ المُكرَمین؛ [حبیب] گفت: من به پروردگارتان ایمان آوردم [اقرار] مرا بشنوید. [او كشته شد و به وی] گفته شد: به بهشت در آی. گفت: ای كاش قوم من میدانستند. كه پروردگارم چگونه مرا آمرزید و در زمرهی عزیزان قرارم داده است.» (سورهی یس، آیات 27- 25)
بله، جالب است كه حتی در آیه، حرف عطف «فا» نیز به كار نرفته است. نه در مورد فاصلهی بین شهادت به یگانگی خدا و ورود به بهشت و نه بین ورود به بهشت و بشارت دادن به اهل خویش.
و این گونه بیان، نشان از عالمی دارد كه در آن هیچ فاصلهای بین شهادت در راه خدا و وصول به نعمتهای الهی نیست.
همچنین نشان میدهد كه برخی افراد آنقدر در فكر هدایت دیگرانند كه حتی پس از كشته شدن در راه خدا و رسیدن به نعمتهای بیپایان، به جای غرق شدن در آن نعمتها، آرزو میكنند كه ای كاش قوم من میدانست كه من به چه درجهای رسیدهام! تا نه تنها از كشته شدنم غمگین و ناراحت نشوند، بلكه خودشان نیز به فكر گام نهادن در این مسیر و رسیدن به این نعمتها باشند.