بتپرستیهای نوین
احمد عابدینی
مقدمه
با تدبّر و دقت در آیهی 25 سورهی عنكبوت و نگاهی به آیات قبل و بعد از آن و مراجعه به تفاسیر متعددی از جمله: «المیزان»،«مجمع البیان»، «روح المعانی» و «تفسیر الكبیر»، معلوم شد، كه در آیه، دقتهایی بیش از آنچه این مفسّران بزرگ انجام دادهاند، وجود دارد و مطالب نو و جالب دیگری نیز میتوان از آن استخراج كرد.
گرچه تكیه و تأكید اصلی روی آیهی 25 است و لكن در ابتدا خلاصهای از آیههای مرتبط به آن بیان میشود و سپس احتمالهای تفسیری كه مفسّران در این آیه بیان كردهاند، به اختصار نقل میگردد و پس ازآن به توضیح احتمال مورد نظر میپردازیم.
ترجمهی آیهی 16 و17 چنین است: «و ابراهیم را به یادآور چون به قوم خویش گفت: خدا را بپرستید و از او پروا بدارید، اگر بدانید این برای شما بهتر است. واقعاً آنچه را كه شما سوای خدا میپرستید جز بتهایی بیش نیستند و دروغی از پیش خود میسازید. در حقیقت ، كسانی را كه جز خدا میپرستید اختیار روزی شما را در دست ندارند پس رزق وروزی را پیش خدا بجویید و او را بپرستید و وی را سپاس گویید كه به سوی او باز گردانیده میشوید.»
سخن را با دو سؤال آغاز میكنیم:
اگر جواب هر دو سؤال مثبت باشد جملهی «انّما تعبدون من دون اللّه اوثاناً» با علامت حصر «انّما»، خبری است كه حضرت ابراهیم به آنان داده است و آنان باید خوشحال نیز بشوند و برآن افتخار كنند، كه بژا تهدیدها و مجازاتهایی كه علیه ابراهیم(ع) روا داشته اند، سازگار نیست. و اگر خود را بتپرست میدانستند و از آن متنفّر بودند، باید از این كلام حضرت ناراحت میشدند و به فكر موضعگیری علیه او میافتادند و سرانجام تصمیم به سوزاندن او میگیرند. بنابراین، این احتمال با تهدیدها و مجازاتها سازگار است.
از سیاق آیه و عطف «تخلقون افكاً»، «دروغی میسازید»، نیز به نظر می رسد كه احتمال دوم پسندیدهتر است. و در واقع، حضرت به آنان میفرماید: اگرچه شما از بتپرستی متنفرید و خود را خدا پرست میدانید ولی آنچه كه انجام میدهید جز پرستش بت چیز دیگری نیست واگرچه از دروغ سازی و خلاف واقع گفتن بیزار هستید ولی آنچه را كه میگویید: دروغی بیش نیست.
اما چرا چنین میكنند؟ در سومین فراز آیه یعنی «انّ الذین تعبدون من دون اللّه…»، توضیح میدهد چه اتفاقی افتاده كه غیر خدا را به جای خدا گرفتهاند و با این كه از بتپرستی بیزارند، به بتپرستی رویآوردهاند و كارشان كاملاً بتپرستی شده و هیچ رنگ و بوی خداپرستی ندارد. و چرا دروغ میسازند با این كه از دروغ تنفر دارند؟
مسألهای كه آنان را به سوی این رذایل سوق داده است، مسأله رزق، روزی و امرار معاش است. احتمالاً چون دیدهاند كه رزقشان از ناحیهی كسانی، همانند سلاطین و فرمانروایان تأمین میشود و آنان هستند كه با حقوق مستمر، هدیهها، پاداشها و… به آنان روزی میدهند. لذا فكر می كردند، كه اگر نظری مخالف رأی حاكم و فرمانروا برزبان جاری سازند یا از او تملّق نگویند و چاپلوسی نكنند، این رزق و روزی بسته میشود، بنابراین كاملاً مطیع و فرمانبردار آنان شدهاند، وعملاً عقل، اراده شعور، اختیار و وجدان خود را كنار گذاشتهاند. حضرت ابراهیم(ع) به ضعف این دیدگاه اشاره میكند و میفرماید: «اختیار روزی شما به دست این كسان نیست». آوردن لفظ «الذین» كه معمولاً برای ذویالعقول به كار میرود نیز این احتمال را تقویت می كند. به هرحال حضرت از آنان میخواهد كه برای بهرهمندی از دنیا، به چاپلوسی فرمانروایان نپردازید و تملق آنان را نگویند و خود را مطیع محض آنان قرار ندهند و… و در یك كلمه آنان را عبادت نكنند؛ و روزی را از خداوند طلب كنند و او را عبادت نمایند.
امّا مردم چون چشمی ظاهر بین دارند و رزق و روزی خود را متكی به حقوق مستمری، هدایا، بخششها، حمایتها و… میدانند، علیه این سخن حضرت ابراهیم موضع صریح میگیرند و چون جواب بیانی و گفتاری برای سخنان او نمییابند و سكوت یا تأیید سخنان او را مضرّ به روزی خود میدانند، دورهم مینشینند و علیه شخص او ـ نه سخنان او ـ به موضعگیری میپردازند. گروهی طرح كشتن او را مطرح میكنند، جمعی دیگری برای چاپلوسی و تملق بیشتر طرح زنده زنده سوزاندن او را مطرح می سازند و سرانجام همگی به طرح دوم رأی مثبت میدهند. و حضرت ابراهیم(ع) را به آتش میافكنند،كه خداوند او را از آتش نجات میدهد «فانجاه اللّه من النار» (عنكبوت، 29/24) احتمال این كه تمامی مبارزهی حضرت ابراهیم(ع) با بتهای سنگی و چوبهای تراشیده شده باشد و تنها به دلیل مبارزه با بتهای بیجان، به مرگ محكوم شده باشد، ضعیف است.از آیاتی از سورهی انبیا روشن میشود كه در مقابل شكستن بتها، آنان به پرسش و بحث پرداختند و به تفكّر فرو رفتند لكن وقتی سخن از عبادت غیر خدا شد و بحث به ربوبیت خداوند ونفی ربوبیت از غیر او كشیده شد، مسألهی محكومیّت به قتل مطرح شد.
به هرحال سنگ و چوب وسیلهای برای فریب مردم بوده، كه حاكمان و خواص جامعه از آن بهترین بهرهبرداری را به نفع خود میكردهاند.
بررسی آیهی 25 سورهی عنكبوت
«وقال انّما اتخذتم من دون اللّه أوثاناً مودة بینكم فی الحیاة الدنیا ثم یوم القیامة یكفر بعضكم ببعض ویلعن بعضكم بعضاً ومأواكم النار ومالكم من ناصرین.»
و [ابراهیم] گفت: جز خدا، فقط بتهایی را اختیار كردهاید كه آن هم برای دوستی میان شما در زندگی دنیاست، آنگاه روز قیامت بعضی از شما بعضی دیگر را انكار وبرخی از شما برخی دیگر را لعنت میكنند و جایتان در آتش است و برای شما یاورانی نخواهد بود.»1
آیا مراد از «انّما اتخذتم من دون اللّه اوثاناً»، همان «انّما تعبدون من دون اللّه اوثاناً» است؟ كه در این صورت تكرار لازم میآید وتكرار بیجهت در كلام خداوند حكیم قبیح است خصوصاً در اینجا كه سعی در اختصار داستانها دارد. و اگر تكرار نیست باید روشن شود كه تفاوت این دو جمله در چیست؟
به نظر میرسد كه تكرار نباشد و دو جمله دو پیام جداگانه دارند «انّما تعبدون» به بُعد عملی، تسلیم و انقیاد و كرنش عملی اشاره دارد و همان طور كه اشاره شد، آنان كرنشهای ظاهری را برای رسیدن به متاع دنیایی انجام میدادند. امّا جملهی «انّما اتّخذتم»، به جنبهی اعتقادی اشاره دارد و«اتّخاذ» تا حدودی معنای اعتقاد را القا میكند.
چیزی را به خود باوراندن و به آن تدیّن پیدا كردن مانند: «ثمّ اتّخذتم العجل من بعده» (بقره، 2/51)
و برفرض كه تكرار باشد، این تكرار لازم مینماید تا فرازهای بعدی برآنها مترتب شود.
امّا چرا «اوثان» را به عنوان آلهه پذیرفتند و آنها را اِله خود قرار دادند؟ دنبالهی آیه، علت آن را توضیح میدهد«مودة بینكم فی الحیاة الدنیا»، «برای این كه در حیات دنیا بین شما مودّت باشد.»
چگونگی مرتبط ساختن این علت و معلول، مفسّران را متحیّر كرده و هركدام به سویی رفتهاند.
صاحب مجمع البیان تنها به مفعوللاجله بودن «مودّة» اشاره كرده است و فرموده: «ای لتتوادّوا بها»2 ولی هیچ اشارهای نكرده است كه چه ربطی بین بتپرستی و یكدیگر را دوست داشتن وجود دارد وچه سنخیّتی بین علت و معلول است. و علّت و معلول كدام است، لكن صاحب روح المعانی توضیح بیشتری داده و تا حدودی ربط بین علت و معلول را مشخص كرده است:
ای لتتوادّوا بینكم وتتواصلوا لاجتماعكم علی عبادتها واتفاقكم علیها وائتلافكم كما یتفق الناس علی مذهب فیكون ذلك سبب تحابّهم وتصادقهم، فالمفعول له غایة مترتبة علی الفعل ومعلول له فی الخارج او المعنی ان مودّة بعضكم بعضاً هی التی دعتكم الی اتخاذها بأن رأیتم بعض من تودّونه اتخذها، فاتخذتموها موافقة له لمودّتكم ایّاه وهذا كما یری الانسان من یودّه یفعل شیئاً فیفعله مودةً له، فالمفعول له علی هذا علّة باعثة علی الفعل ولیس معلولاً له فی الخارج.3
«یعنی تا به خاطر اجتماع كردن شما برعبادت آنها و اتفاق داشتن شما برآنها و ائتلاف شما، بینتان دوستی و اتصال برقرار شود. همان طور كه مردم بریك مكتب توافق میكنند و همان سبب دوستی و تأیید یكدیگر میشود. بنابراین مفعول له ، هدف و نتیجهای است كه برفعل مترتب میشود و درخارج معلول آن است.
یا این كه مودّت داشتن برخی از شما نسبت به برخی دیگر، موجب شده كه شما را به سوی بتپرستی بكشاند.
به این گونه: چون دیدهاید برخی از كسانی كه آنان را دوست میدارید بتپرستند شما نیز به خاطر موافقت با آنان بتپرستی میشوید، همانطور كه انسان میبیند محبوبش كاری انجام میدهد و این نیز به خاطر دوست داشتن او، همان كار را میكند. در این صورت مفعول له، علت برانگیزانندهی به سوی فعل است و در خارج، معلول آن نیست.»
نزدیك به همین سخن، در تفسیر كشّاف نیز آمده است4 و صاحب روح المعانی قسمت اوّل عبارت خود را عیناً از كشّاف گرفته است.
در تفسیر كبیر نیز دو وجه ذكر شده است:
صاحب المیزان بتپرستان را به دو گروه عوام و خواص تقسیم كرده و فرموده است:
علاقههای قومی و نژادی، انگیزهی عوام برای تقلید از گذشتگان و عمل به سیرهی آنان شده است، سپس همین سیره و تقلید موجب بقای قومیّت شده است.
ولی خواص برای بتپرستی خود به حجتهایی تمسك میكردند ـ اگرچه حجّتهایشان باطل است ـ و میگفتند: خداوند سبحان بالاتر از آن است كه به حسّ یا به وهم و یا به عقل درآید، پس عبادت نمیتواند متعلق به او واقع شود، بنابراین ما موجوداتی نظیر ملائكه و جن را میپرستیم تا ما را به خدا نزدیك كنند و شفیع ما شوند: «ما نعبدهم إلا لیقرّبونا الی اللّه زلفی» (زمر، 39/3)
بنابراین، سخن حضرت ابراهیم «انّما اتخذتم…» خطاب به تودهی مردم قومش میباشد.
از اینجا ظاهر میشود كه «مودّة بینكم» میتواند سببی باشد كه به بتپرستی منجر شود و میتواند غایت بتپرستی باشد ولی ذیل آیه با وجه دوم سازگارتر است.6
خلاصهی سخن این مفسران به سه وجه ذیل برمیگردد:
طرفداران وجه دوم بیشتر نظرشان به سایر آیات است كه مشركان معمولا افكار و عقاید خود را برگرفته از پدران خود میدانستند: «قالوا وجدنا آباءنا لها عابدین» (انبیاء، 21/53) یا «وجدنا آباءنا كذلك یفعلون» (شعراء، 26/74)
امّا به نظر میرسد كه آیات سورهی عنكبوت به وجه دوم نظر ندارد چون از تقلید و آبا، سخنی به میان نیاورده است بلكه از جملات بعدی یعنی «یكفر بعضكم ببعض» حدس زده میشود كه در دنیا، ایمان بعضی به بعض دیگر مطرح بوده و در آخرت میفهمند كه بدون جهت به آنان ایمان آوردهاند. در صورتی كه مذمومیّت تقلید را در همین دنیا همگان میدانند، خصوصاً تقلید مساوی از مساوی و جاهل از جاهل.
وجه سوم نیز وقتی درست است كه بتها را سنگ و چوب ندانیم و آنها را موجودات عاقلی چون انسانها به حساب آوریم، كه ضمیر «كم» در «مودة بینكم» آنها را نیز شامل شود یا چیزی را در تقدیر بگیریم مثلاً «مودة بینكم وبینها»، كه تقدیر گرفتن خلاف اصل است.
بنابراین وجه اول شاید بهتر و بیاشكالتر از دو وجه دیگر باشد ولی باز جای این سؤال باقی است كه چگونه بتپرستی موجب مودّت میشود؟ و آنچه از تفسیر كشّاف و روح المعانی نقل شد كه: «اجتماع شما برعبادت و… موجب مودّت میشود همانند پیروان یك مذهب و…» نمیتواند كلام بینقصی باشد زیرا «موجب مودّت» معمولا امور روحانی و معنوی است.
قرآن خداوند را ایجادگر مودّت انسانها و الفت بین قلبها میداند و تمامی آنچه در زمین است را نسبت به تألیف قلوب ناكافی میداند و میفرماید: «وألّف بین قلوبهم ولو انفقت ما فی الأرض جمیعاً ما ألّفت بین قلوبهم ولكن اللّه ألّف بینهم» (انفال، 8/63)
با توجه به آنچه بیان شد، وجه اوّل نیز نمیتواند بیاشكال باشد. اگرچه در جای خود بیان شده و بنده نیز به شدت به آن معتقدم كه قرآن با یك عبارت میتواند با سطوح مختلف مردم سخن بگوید و هركس با توجه به داشتههای درونی وجوّ و شرایط و محیط میتواند از قرآن مطالب جدید فراگیرد و گذشت ایّام، قرآن را كهنه نمیسازد. بنابراین معنای تام نبودن برخی از وجههای تفسیری گذشته، به معنای محدود كردن قرآن در وجهی كه بعداً مطرح میشود نیست، بلكه داشتههای موجود و شرایط زمانی و مكانی جدید، معنای جدیدی را به ذهن نزدیك كند، و چه بسا در آینده معنای دیگری نیز از آیه بتوان ارائه داد.
با مثالی به سوی نقطه نظر جدید گام برمیداریم: در جهان امروز برای متحد كردن مردم یا ایجاد محبّت بین آنان از اهرمهای گوناگون استفاده میكنند. گاهی زبان را مطرح میكنند و گاهی مرزهای جغرافیایی را و زمانی شهر و محل سكونت و بالاخره مهمترین اهرم، ویژگیهای نَسَبی و قبیلهای است. گهگاهی، رنگ پرچم و نوع رژیم خاص حكومتی و یا اشخاص و سلاطین را محور اتحاد و همبستگی قرار میدهند تا حول محور آنها با یكدیگر متحد شوند و مسیر زندگی، و اهداف خاص خود را پیش ببرند، و با تبلیغات گوناگون میخواهند نسبت به این امور، محبوبیّت ایجاد كنند و قلب افراد را به سوی این امور جذب نمایند.
به احتمال قوی در آن زمانها نیز چنین بوده است و حاكمان و سلاطین كه میخواستهاند از نیروهای مردمی بیبهره نباشند و بتوانند هرگونه استفاده از تودههای مردمی را به جهت منافع خویش، به راحتی در اختیار داشته باشند چوبها و سنگهای تراشیده شده را زمانی به عنوان مجسمه و تصویر ملایك و گاه به عنوان تصویر بزرگان مورد علاقهی مردم میساختند و با تبلیغ و تقدّس بخشی به آنها، مردم را در گرد آن محورها متّحد؛ و مودّت و محبّت مردم را به سوی آنها جلب میكردند.
شاهد این مدّعا روایتهای متعددی است كه در ذیل آیهی 31 سورهی توبه از پیامبر اكرم(ص) و ائمهی معصومین علیهمالسلام به ما رسیده است. مثلاً در مجمع البیان از قول عدی پسر حاتم طایی نقل شده كه نزد رسول اكرم(ص) رفتم در حالی كه صلیب به گردنم بود. پیامبر فرمود: «ای عدیّ؛ این بت را از گردنت دور ساز.»
عدی گفت: آن را از خود دور ساختم و دوباره نزد حضرت رفتم، حضرت مشغول خواندن آیهی: «اتخذوا احبارهم ورهبانهم ارباباً من دون اللّه»، (توبه، 9/31) بود، صبر كردم تا از آن فارغ شد7 گفتم: ما آنان را عبادت نمیكنیم. فرمود: آیا حلالهای خداوند را حرام نمیكنند و شما نیز به پیروی از آنان آنها را حرام میدانید و حرامهای خداوند را حلال میدانند و شما نیز به پیروی از آنان حلال میدانید؟ گفتم: بله، همین طور است. فرمود: همین عبادت كردن آنان است.8
در اصول كافی نیز از ابیبصیر نقل شده كه از حضرت صادق(ع) دربارهی آیهی: «اتخذوا احبارهم و رهبانهم…» پرسیدم حضرت فرمود: سوگند به خداوند، آنان مردم را به عبادت خویش فرا نخواندند و اگر هم مردم را به عبادت خودشان فرا میخواندند مردم اجابت نمیكردند. و لكن حرام را برای آنان حلال كردند و حلال را برای آنان حرام، و مردم [پیروی كردند]. بنابراین، ناخودآگاه آنان را عبادت كردهاند.9
باز در همان كتاب از حضرت صادق(ع) روایت شده است كه:
هركس شخصی را در معصیت خدا، پیروی كند، مسلّماً او را عبادت كرده است.10
بنابراین، همانگونه كه در ابتدای مقاله اشاره شد، مردم ذاتا از پرستیدن سنگ و چوب تنفر داشتند و از دروغ متنفر بودند، ولی انحراف، اندك اندك شروع شد و شیطان یا سوء استفاده كنندگان از مردم نیز مستقیماً مردم را به سوی بتپرستی فرا نخواندند، بلكه اموری را به عنوان محور اتّحاد مطرح كردند و محبوبیّت انسانها را به آن سو جذب كردند و این امر كم كم به پرستش منجر شد.
به تدریج سلاطین و حكومتها به عنوان متولّیان امر بتها یا برگزیدگان از طرف آنها و مرتبطان با آنها مطرح شدند و مورد توجه مردم قرار گرفتند و خود را همه كارهی مردم معرفی كردند و مردم نیز كم كم قبول كردند و هدایا، جوایز، حقوقها، وحتی باد و باران را، به آنان نسبت دادند و طریق رزق خود را به آنان منحصر كردند، كه ناگهان حضرت ابراهیم با «لا یملكون لكم رزقاً فابتغوا عند اللّه الرزق» (عنكبوت، 29/17)، برتمام بافتههای آنها خط بطلان كشید ولی آنان به خاطر ترس از بسته شدن رزق و خشم خدایان جماد و غیر جماد، و دلبستگی به آنان در اثر تبلیغات فراوان، شدیدترین مجازات را برای آن حضرت تدارك دیدند. اما خداوند پیامبرش را از آتش نجات داد. پس از نجات او و ظهور آن كرامت یا معجزهی بزرگ، با توجه به مناسبتر شدن جوّ، حضرت به ریشه یابی بیشتر مسأله پرداخت و در واقع چنین فرمود: «اگر اكنون بتها را عبادت میكنید و اگر مخالفان عبادت بتها را به آتش میافكنید و برخی از شما واقعاً به بتها ایمان دارید و مخالفت كنندهی با آنها را مستحق عقوبت میدانید این امر ناشی از استدراجی است كه به آن مبتلا شدهاید. اوّل برمحور غیر خدا متحد شدید و بعد مودّت آن را در دلهایتان جایگزین كردید، كم كم آن محور اتّحاد، مورد محبت واقع شد و بت شما شد و اكنون بتپرستید و خود خبر ندارید و به تدریج خداوند از محوریّت عبادت و محبّت خارج شد. ولی روز قیامت روشن میشود كه تنها میبایست خداوند محور عبادت و محبت قرار میگرفت و غیر او چنین قابلیتی را نداشت، لذا در آن روز شما تودهی ناآگاه كه آلت دست سلاطین و رهبران بودهاید پس از یافتن حقیقت به آنان كافر میشوید و آنان را مورد لعنت قرار می دهید.
نتیجه
براساس این آیهی شریفه باید توجه داشته باشیم كه طبق فرمودهی رسول اكرم(ص)، حركت شرك به سوی قلبهای ما «اخفی من دبیب النمل علی صفاة سواء»11، «از حركت مور برسنگ در شب تاریك مخفیتر است» و خدای ناكرده ناگهان در شركی عظیم واقع میشویم كه بتشكن و هشدار دهندهی به توحید را، به راحتی به مسلخ میبریم و سرمیبریم یا با آتشی عظیم میسوزانیم، و خدای ناكرده در كارهایمان همه چیز جز خدا را در نظر می گیریم و اگر «بسم اللّه الرحمن الرحیم » هم میگوییم بیش از «باسمك اللهم» كه مشركان میگفتند در زندگیمان تأثیر نمیگذارد و خدای ناكرده مشركی، زیر نام اسلام خواهیم بود.
به هرحال، دعوت به اتّحاد برمحور غیر خدا و دعوت به مودّت غیر خدا مشكلساز است. قرآن محور اتّحاد را «حبل الهی» میداند و میفرماید: «واعتصموا بحبل اللّه جمیعاً ولاتفرقوا» (آلعمران، 3/103) وحتی از اهل كتاب نیز دعوت میكند كه «تعالوا الی كلمة سواء بیننا وبینكم الاّ نعبد إلاّ اللّه ولا نشرك به شیئاً» (آلعمران/64) بنابراین پیش كشیدن محورهای اتحاد غیر خدا، تحت هرنامی نگران كننده است.
باید مواظب باشیم كه ترفندهای شیطانهای انسی و جنّی فریبمان ندهد و اینگونه القا نكند كه خداوند و اعتقاد به یگانگیاش مسلّم است و اتّحاد ما برحول محور او نیز چنین است. بنابراین باید به سوی سایر نقاط اشتراكی برویم. زیرا اوّلاً سورهی آلعمران مدنی است و در زمانی نازل شده كه مسألهی «اللّه» و رسالت پیامبر(ص)، هر دو ثابت شده بود، با این حال محور اتحاد را «اللّه» میداند؛ و در فتح مكه كه بتها شكسته شد، باز محور اتحاد «اللّه» بود و سرود «لا إله إلاّ اللّه وحده وحده وحده» سر داده شد و هیچ وقت از سوی پیامبر اكرم(ص) و ائمهی اطهارعلیهم السلام محور دیگری برای اتّحاد قرار داده نشد، بلكه همان «اللّه» بود كه در هرزمان با فراهم شدن آمادگی مردم، شناخت دقیقتری از او ارائه میشد وحتی حضرت رضا(ع) در نیشابور در میان جمع مشتاقان شنیدن حدیث، نیز براین محور اصلی تكیه كرد و با سلسله سندی متصل، از خداوند نقل كرد: «كلمة لا إله إلاّ اللّه حصنی ومن دخل حصنی أمن من عذابی.» سپس شرط امامت خویش را پس از گذشت مدتی و حركت كاروان اعلام كردم تا هیچگاه امور دیگر محور اصلی را تحت الشعاع قرار ندهد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ