تجلی كلام الهی در سخنان حسین بن علی –علیه السلام-

تجلی كلام الهی در سخنان حسین بن علی –علیه السلام-

تجلی كلام الهی در سخنان حسین بن علی –علیه السلام-

احمد عابدینی

مقدمه

نهضت امام حسین(ع) از دیدگاه‌های مختلف و با اهداف متفاوت می‌تواند مورد دقت و بررسی قرار گیرد و در هر نگاه و با در نظر داشتن هر هدف، مطالب نو و جالبی از آن نصیب انسان گردد. این سخن اگر چه در ابتدا ممكن است موجب شگفتی شود ولی مأنوس شدن با زندگی معصومان این ادعا را تا حدود زیادی محسوس و ملموس می‌سازد. مگر نه این است كه رسول گرامی اسلام(ص) فرمود:

انّی تارك فیكم الثقلین ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا كتاب اللّه و عترتی، 1 من دو چیز گرانسنگ در بین شما باقی می‌گذارم كه اگر به آن دو تمسك جویید هیچ‌گاه گمراه نمی‌شوید. آن دو عبارتند از: كتاب خدا و عترت من.

از این حدیث معلوم می‌شود كه قرآن و عترت تا ابد برای انسان‌ها سخن برای گفتن دارند و انسان‌ها تا ابد برای بیمه‌شدن در مقابل سخنان، راه‌ها و اعمال گمراه كننده باید به این دو مشعل راهنما تمسك جویند.

از صدر اسلام تاكنون اقبال به قرآن پیوسته بیشتر از اقبال به عترت بوده است. اگر چه قرآن هم آن گونه كه بایسته و شایسته است مورد توجه قرار نگرفته و هنوز زمینه برای شكایت پیامبر(ص) در قیامت باز است كه:یا ربّ اِنّ قومی اتّخذوا هذا القرآن مهجورا.(فرقان، 25 /30)

ولی عترت بسیار مظلوم‌تر از قرآن است، زیرا از صدر اسلام از حقوقشان منع شدند و هرگاه خواستند از حق خود دم بزنند مورد ضرب و  شتم و اتهام مال دوستی و مقام پرستی قرار گرفتند تا سرانجام با كشتن امام حسین(ع) و اصحابش با فجیع‌ترین وضع، نشان دادند كه به هیچ وجه حاضر نیستند هیچ یك از عترت طاهرین را بر مسند حاكمیت اسلام ببینند.

اما اسفناك تر  این كه شیعیان و دوستداران ائمه اطهار(ع) نخواستند و یا نتوانستند كه بنشینند و زندگی ائمه‌ی اطهار را با دقت مطالعه كنند و با كاری گروهی از همه‌ی نحله‌های جهادی، سیاسی، عرفانی، فقهی و… الگوی كاملی از ائمه‌ی اطهار(ع) ارائه دهند. مثلاً همه می‌گویند حضرت زهرا(س) الگوی زنان است، اما به جای این‌كه ابعاد فرهنگی /تربیتی/اخلاقی/اجتماعی ایشان را به درستی برای زنان بیان كنیم، به بحث‌های فرعی/عاطفی/ هیجانی می‌پردازیم به طوری كه زنان و دختران ما هیچ‌گونه قرابت و نزدیكی بین خود و ایشان احساس نمی‌كنند.

یا به جای این كه با كاری گروهی ابعاد مختلف و متنوع نهضت حسینی را بررسی كنیم و از آن الگوی زندگی و مبارزه بگیریم، چرا كه آن حضرت فرمود: «لكم فیّ اسوة ؛ در عمل من برای شما الگو و سرمشقی است»؛ آن را به دست خیالپردازان و كاسبان بی‌خبر از علم و دین رها كرده‌ایم تا هر رطب و یابسی را به نام حسین (ع) و عزاداری او بگویند و بنویسند و هیچ قدمی در راه الگو برداری از حضرت برنداریم.

از این رو اگر پیرامون قرآن یك شكایت وجود داشته باشد، پیرامون عترت دو شكایت وجود دارد:

  1. گروه زیادی از مسلمانان عترت را رها ساختند.
  2. گروه اندكی كه خواستند عترت را الگو بگیرند، راه خطا پیمودند.

درباره الگو گیری از زندگی امام حسین(ع) با نگاه به قرآن كریم دو كار می‌توان انجام داد:

  1. مطالعه‌ی كامل زندگی و نهضت امام حسین(ع) و تطبیق آن با آیات قرآن.
  2. مطالعه و بررسی آیاتی كه امام(ع) در طول مسیر مدینه تا كربلا، بیان و یا استناد كردند.

ما اكنون بخش اوّّل را به فرصتی دیگر واگذار می‌كنیم و تنها به بررسی بخش دوم می‌پردازیم:

٭٭٭

انّا للّه و اِنّا الیه راجعون. (بقره، 2/156)

معاویه بن ابی سفیان در نیمه‌ی رجب سال شصت هجری از دنیا رفت و پسرش یزید به جای او نشست و به پسر عمویش ولید بن ابی سفیان فرماندار مدینه نامه نوشت كه از اهل مدینه به ویژه از حسین و خاندانش و از پسر زبیر و پسر عمر برای او بیعت بگیرد. ولید با مروان مشورت كرد و او پیشنهاد كرد كه قبل از انتشار خبر مرگ معاویه، آن سه نفر را بخواهد و از آنان بیعت بگیرد. ولید همان كه پاسی از شب گذشته بود پیك خود را به در خانه‌ی آن سه نفر فرستاد، آنان را در  مسجد النبی(ص) كنار قبر پیامبر اكرم(ص) یافت و پیام فرماندار  را رساند. امام (ع) فرمود: پس از پایان جلسه‌ام، ان شاء الله خواهم آمد….2

پس از آن، امام(ع) با جمعی سی نفره از فرزندان، خادمان و یاران به فرمانداری رفت. آنان را بیرون نگه داشت و فرمود:«هر گاه شما را خواستم یا فریادم بلند شد وارد شوید و گرنه بمانید تا برگردم».3  امام(ع) با این تمهیدات خواست تا  از ترور خود یا بیعت اجباری جلوگیری كند.

حضرت پس از ورود به جلسه و با خبرشدن از مرگ معاویه كلمه‌ی استرجاع یعنی «انّا للّه و انّا الیه راجعون»، را بر زبان جاری ساخت.این جمله قسمتی از آ‌یه‌ی 156 سوره‌ی بقره است كه آیه قبل و بعد آن چنین است:

 و لنبلونّكم بشی من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثمرات و بشّر الصّابرین. الذّین اذا أصابتهم مصیبة قالوا اِنّا للّه  و اِنّا الیه راجعون. اولئك علیهم صلوات من ربّهم و اولئك هم المهتدون. (بقره/155ـ157)

و قطعاً شما را به چیزی از[قبیل] ترس، گرسنگی و كاهش در اموال و جان‌ها و محصولات می‌آزماییم و مژده ده شكیبابان را؛ [همان] كسانی كه چون مصیبتی به آنان برسد می‌گویند:ما از آن خدا هستیم و به سوی او بازمی‌گردیم. آنان برخوردار از درود و رحمتی از پروردگارشان هستند و راه یافتگان هم آنان هستند.

حال سؤال این است كه چرا امام(ع) كلمه‌ی استرجاع را بر زبان جاری ساخت.

آیا مرگ معاویه مصیبتی بود كه به حضرت وارد شده بود یا مصیبتی بود كه بر ولید و مروان وارد شده بود؟ و حضرت طبق عادت عرف  مردم برای همدردی ظاهری این كلمه را بر زبان جاری ساخت؟!

آیا مرگ معاویه برای حضرت امتحان بود و یا نقصی در جان، اموال و محصولاتش پیش می‌آمد؟

و بالاخره آیا مرگ معاویه نیازمند صبر بود؟

ممكن است در ابتدا تصور شود،  امام(ع) نظیر برخی از ما عمل می‌كند كه در مرگ هر كس، در حضور صاحبان عزا، قیافه‌ی عزادار به خود می‌گیریم و با آنان همه دردی می‌كنیم. ولی توجه به مقام عصمت ائمه‌ی اطهار و دور بودن آنان از هر گونه نفاق و دورویی، این تصوّر را به شدّت نفی می كند. از سوی دیگر روشن است كه مرگ معاویه به عنوان یك طاغوت، با دنیایی از جنگ و نیرنگ و خیانت باعث اندوه و غم نیست و جایی برای كلمه‌ی استرجاع وجود ندارد.

اما اگر تصور حوادث بعدی بشود كه با نبودن معاویه، یزید، خواهد آمد كه اسلام را علناً منكر می‌شود ومحرمات الهی را آشكارا  انجام می‌دهد و در صدد بر چیدن اساس اسلام برمی‌آید، معلوم می‌شود كه جای كلمه‌ی استرجاع می‌باشد. بنابراین كلمه‌ی استرجاع نه برای ناراحتی از مرگ معاویه، بلكه برای مصیبت‌هایی كه با نبود او از حاكمان ظالم‌تر و جائرتر از او به اسلام و مسلمانان می‌رسد، بوده است.

شاهدش كلام امام(ع) در روز بعد، در كوچه‌های مدینه به هنگام برخورد با مروان می‌باشد، او به حضرت گفت: تو را به بیعت با یزید سفارش می‌كنم[یا  فرمان می‌دهم] كه خیر دنیا و آخرتت در آن است و امام(ع) در جواب فرمود:

انّا للّه و انّا الیه راجعون و علی الاسلام  السلام إذ قد بلیت الاسلام  براع مثل یزید، 4 ما از آن خداییم و به سوی خدا باز می‌گردیم، و بر اسلام مهر خداحافظی می‌خورد وقتی كه به نگهبانی چون یزید مبتلا گردد.

امام(ع) به مرگ معاویه به عنوان مرگ یك شخص نمی‌نگرد بلكه پیامدهای نبود وی را بررسی می‌كند و می‌بیند كه این پیامدها از پیامدهای وجودش، نگران كننده‌تر است. همان گونه كه پدر بزرگوارش تضعیف و از بین رفتن خلافت خلفای سه گانه را، زیانبارتر از وجودشان می‌دانست، و به همین جهت در عین بیان حقایق، تلاش در تضعیف آنان نمی‌كرد؛ و حتی تا حد زیادی برای حفظ عثمان و جلوگیری از كشته شدنش كوشید.

از طرف دیگر احتمال دارد كه:«اِنّا للّه و انّا الیه راجعون» علاوه بر حیثیتی كه در ضمن آیات دارد، دارای حیثیتی منفكّ و جدا نیز باشد؛ همان گونه كه در مقاله‌ی «حجّیت فرازهایی از قرآن» توضیح داده شده 5 و معلوم شد كه یك فراز می‌تواند در ضمن یك مجموعه یا پاراگراف معنایی داشته باشد و خودش نیز به تنهایی معنایی داشته باشد. براساس این احتمال لازم نیست كه به كار بردن كلمه‌ی استرجاع جهت ناراحتی از كاهش در اموال و…باشد و لازم نیست كه امام(ع) از مرگ معاویه به خاطر تبعات آن ناراحت باشد بلكه این جمله بیانگر حال متكلّم است و متكلّم با این كلام از یك سوی اقرار به عبودیت خود و از سوی دیگر اقرار به  مرگ خود می‌كند.

همان گونه كه حضرت علی(ع) وقتی شنید شخصی كلمه‌ی استرجاع می گوید فرمود:

انّ قولنا «انّا للّه» اقرار علی انفسنا بالملك و قولنا«انّا الیه راجعون» اقرار علی انفسنا بالهلك. 6 گفته‌ی ما«ما برای خداییم» اقرار علیه خودمان است كه ما مملوك و برده‌ایم و گفته‌ی ما«ما به سوی او برمی‌گردیم» اقرار علیه خودمان است به هلاكت.

بنابراین امام حسین(ع) در آن مجلس در صدد خوشحالی یا ناراحتی یا تسلیت…نبود بلكه با این جمله عبودیت خود نسبت به خداوند و سرانجام خودش كه سرانجام هر انسان دیگر بلكه هر موجود ممكن الوجودی است را بیان كرده است كه: كل شیء هالك الا وجهه. (قصص، 28/88)

٭٭٭

فخرج منها خائفاً یترقّب (قصص،28/21)

 به هر حال امام(ع) آن شب در  مجلس ولید بیعت نكرد و آن را به بعد و حضور مردم و فكر پیرامون آن موكول كرد و فردای آن روز با صراحت به مروان فرمود كه خلیفه شدن یزید، خداحافظی با اسلام است. امام(ع) چون می‌دانست كه آنان دست از سر او برنمی‌دارند یا با اجبار واكراه از او بیعت می‌گیرند و یا به هر وسیله‌ی ممكن او را به قتل می‌رسانند، به همین جهت تصمیم گرفت كه از شهر مدینه خارج شود. خروجی كه اگرچه با عجله همراه نبود و حدود ده روز طول كشید و احتمالاً اسم عمره‌ی رجبیّه را نیز به همراه داشت، ولی امام (ع) هنگام خروج آیه‌ای را تلاوت كرد كه نشان دهد اگرچه در ظاهر، امور به طور طبیعی پیش می‌رود ولی با همه‌ی این‌ها خروجش با اختیار و انبساط روحی نیز همراه نیست و مضطر است كه چنین سفری را طی كند: فخرج منها خائفا یترقّب قال ربّ نجّنی من القوم الظالمین.(قصص/21) موسی(ع) ترسان و نگران از آنجا بیرون رفت [در حالی كه می]گفت: پروردگارا، مرا از گروه ستمگران نجات بخش.

تلاوت این آیه خط بطلانی است برد و اندیشه‌ی خام و به دور ازواقعیت: اوّل كسانی كه می‌گویند اگر امام حسین(ع) در مدینه می‌ماند، حتی اگر با یزید بیعت نمی‌كرد، كسی با او كاری نداشت.

و دوم كسانی كه می‌گویند: كسی با امام(ع) كاری نداشت و او به قصد عمره‌ی رجبیه و زیارت خانه‌ی خدا از مدینه خارج شد، نه به خاطر ترس از ترور، ولی بعد كه نامه‌های اهل كوفه را دید كم كم قیام، در ذهنش جای باز كرد.

خواندن این آیه پاسخ به هر دو گروه است. از یك سوی می‌فهماند: همان گونه كه حكومت فرعون، در صدد یافتن موسی بود تا او را دستگیر كند، حكومت یزید نیز در صدد دستگیری امام بود و همان گونه كه موسی(ع) قصد نداشت خانه و كاشانه‌ی خود را رها كند و تنها ترس و نگرانی از كشته شدن او را به سفر مجبور ساخت، امام نیز قصد عمره‌ی رجبیه یا زیارت خانه خدا نداشت و ترس و نگرانی بود كه امام را به سوی سفر به مكه كشاند. و خروج از مكه نیز علتش بعداً بیان می‌شود كه به خاطر ترس از ترور و نیز حفظ احترام حرم بود، كه در آن خونی ریخته نشود.

اما نكته‌ی جالب‌تری كه از تلاوت این آیه می توان برداشت كرد،این كه حضرت موسی(ع) با فراز:ربّ نجّنی من القوم الظالمین، به درگاه خدا دعا كرد و خداوند دعایش را مستجاب ساخت و‌او را نجات بخشید و سالم به مدین رساند و چون امام حسین(ع) می‌داند كه سنت الهی تغییر نمی‌پذیرد، می خواهد با تمسّك به همان جمله و خواندن آن،سلامتی و سالم رسیدن به مكه را از خداوند طلب كند و آن را تضمین شده تلقی كند و به اهل بیتش بگوید كه در این سفر خطری ما را تهدید‌نمی كند و با سلامت به مكه خواهیم رسید.

برای توضیح این مطلب ملاحظه‌ی حدیث صحیح السند ذیل مناسب است:

قال الصادق(ع): عجبت لمن فزع من اربع كیف لا یفزع الی اربع، عجبت لمن خاف كیف لا یفزع الی قوله عزّوجّل«حسبنا اللّه  و نعم الوكیل» (آل عمران، 3/173) فانّی سمعت اللّه ـ عزّوجّل ـ یقول بعقبها «فانقلبوا بنعمة من اللّه و فضل لم یمسسهم سوء» (آل عمران/175ـ176) عجبت لمن اغتمّ كیف لا یفزع الی قوله تعالی:«لا اله الا انت سبحانك انّی كنت من الظالمین» فانی سمعت اللّه ـ عزّوجّل ـ یقول بعقبها«فاستجبنا له و نجیناه من الغم و كذلك ننجی المؤمنین» (انبیاء، 21/87ـ88) و عجبت لمن مكر به فكیف لا یفزع الی قوله تعالی:«و افوض امری الی اللّه اِنّ اللّه بصیر بالعباد» فانی سمعت اللّه  ـ عزوجل ـ یقول بعقبها:«فوقاه اللّه سیئات مامكروا» (مؤمن، 40/44ـ45) و عجبت لمن اراد الدنیا و زینتها كیف لایفزع الی قوله تعالی:« ما شاءاللّه لا قوة الا باللّه» فانی سمعت اللّه عزوجل یقول بعقبها:«ان ترن انا اقل منك مالاً و ولداً فعسی ربی ان یؤتین خیراً من جنتك…»(كهف، 18/39ـ40) و «عسی» موجبة.7

حضرت صادق(ع) فرمود: در شگفتم برای كسی كه از چهار چیز نگران است چگونه به چهار چیز پناه نمی‌برد؟!

در شگفتم برای كسی كه می‌ترسد، چگونه پناه نمی‌برد به فرموده‌ی خداوند عزّوجّل«حسبنا اللّه و نعم الوكیل» زیرا شنیده‌ام كه خدای عزّوجل در دنباله آن می‌فرماید:«همراه با نعمت و فضلی از سوی خداوند برگشتند در حالی كه هیچ آسیبی به آنها نرسیده بود.» و در شگفتم از كسی كه اندوهگین است، چگونه پناه نمی‌برد به فرموده‌ی خداوند«لا اله الا انت سبحانك انّی كنت من الظالمین» زیرا شنیده‌ام كه خدای عزّوجّل به دنبالش می‌فرماید:«پس خواسته‌اش را برآورده كردیم و او را از اندوه رهانیدیم  و مؤمنان را این چنین نجات می‌دهیم.» و در شگفتم از كسی كه به او نیرنگ شد، چگونه پناه نمی‌برد به فرموده خداوند: «و افوض امری الی اللّه ان اللّه بصیر بالعباد» زیرا شیندم كه خدای عزّوجل به دنبالش می‌فرماید:«پس خداوند او را از عاقبت سوء آنچه نیرنگ می‌كردند حمایت فرمود.» و در شگفتم از كسی كه خواهان دنیا و زینت آن است، چگونه پناه نمی‌برد به فرموده خداوند:«ما شاءاللّه لا قوة الا باللّه» زیرا شنیدم خداوند عزّوجّل به دنبال آن می‌فرماید:«اگر مرا از جهت مال و فرزند كم‌تر از خود می‌بینی، امید است كه پروردگار بهتر از باغ تو به من عطا فرماید.»

این روایت از یك سو و برای یك عده امری تعبّدی و به مانند حرز و وقایه است و خاصیت هر دعا یا ذكر را مشخص می‌كند، و از سوی دیگر بیانگر سنّت الهی است كه در گذشته و حال یكسان است وهمان گونه كه گذشتگان هنگام پناه بردن به این اسم یا وصف الهی از آن گرفتاری نجات یافته‌اند، آیندگان نیز با توسل به همان ذكر به همان ویژگی دست خواهند یافت. باز این روایت نشان می‌دهد كه تنها جملاتی نظیر«سنة اللّه …و لن تجد لسنة اللّه تبدیلاً» (احزاب، 33/62) و یا بكاربردن«كان یفعل» و«كان یقول» نیست كه استمرار را می‌رساند، بلكه كارهای خداوند هر كدام اگر یك مرتبه حادث شود امكان تكرار آن نیز وجود دارد، مگر كارهایی كه به عنوان معجزه مطرح شده است. بنابراین بررسی تاریخ گذشته و تاریخ نقل شده در قرآن و برخورد خداوند با اقوام مؤمن و كافر و بیان هر فراز از نصرت یا نقمت، می‌تواند بیانگر تكرار آن در وضع مشابه و با رویكرد مشابه باشد. بنابراین وقتی در آیه قرآن معلوم شد كه حضرت موسی(ع) هنگام  خروج از شهر‌آیه‌ی فخرخ منها خائفاً یترقّب، قال ربّ نجّنی من القوم الظالمین، را تلاوت كرد و خداوند او را در سفرش از شرّ فرعونیان حفظ كرد و  او را سالم به مدین رساند، دیگری هم كه همان شرایط را دارد. اگر همان آیه را بخواند و همان گونه به خدا پناه ببرد، خداوند نیز همان گونه او را حفظ خواهد كرد، زیرا كه: فلن تجد لسنة اللّه تبدیلا.(فاطر، 35/43) «هرگز در سنت خدا تبدیلی نمی‌یابی» و سنت او نجات گرفتارانی است كه این دعا را بخوانند. به هر حال تعجب امام صادق(ع) از ماست كه نا آگاهیم و هنگام گرفتاری به قول خداوند كه مناسب با رفع گرفتاریمان باشد پناه نمی‌بریم.

ممكن است كسی بگوید شاید امام(ع)  هیچ یك از این امور را در ذهن نداشته و تنها می‌خواسته ترس و اضطراب درونی خو د را بیان كند.

اوّلاً در این صورت یا باید حدیث امام صادق(ع)، كه یكی از راه های كسب معارف قرآنی است را منكر شویم و یا آن را تنها منحصر به همان چهار مورد بدانیم و یا باید امام حسین(ع) را به  گونه‌ای مانند سایر مردم بدانیم كه حضرت صادق(ع) از بی‌توجهی او به قرآن تعجب می‌كند؟!

ثانیاً، خود امام حسین(ع) در جاهای دیگر چنین استفاده‌هایی از كلمات الهی كرده است. آنجا كه به ابن عباس می‌فرماید:

تا وقتی كه بدانم اهل این حرم(مكه) مرا دوست می‌دارند و یاریم می كنند اینجا می مانم و هنگامی كه آنان مرا خوار سازند  دیگران را برمی‌گزینم و به كلمه‌ای كه ابراهیم(ع)،خلیل خدا، روزی كه در آتش انداخته شد، آن را گفت و در نتیجه آتش برایش سرد و بی‌آسیب شد، پناه می‌برم و از آن مدد می‌جویم.8

از این عبارت روشن می‌شود كه امام حسین(ع) به سنّت‌های الهی توجه كامل داشته و به ابن عباس نیز توجه می‌دهد كه می توان به آن كلمات متوسل شد و خود را در پناه آنها قرار داد.

ثالثاً،علاوه بر اینها، مؤیدات دیگری نیز برای این مطلب یافت می‌شود، از جمله این كه حضرت، پس از رسیدن به مكه، آیه‌ای را تلاوت كرد كه حضرت موسی(ع) پس از رسیدن به مدین تلاوت كرده بود: و لمّا توجّه تلقاء مدین قال عسی ربّی أن یهدینی سواء السبیل.(قصص/22)، «چون به سوی[شهر] مدین رونهاد، گفت امید است پروردگار مرا به راه راست هدایت كند.»9

اگر آیه‌ی اوّل را تنها برای اعلام ترس و نگرانی خود تلاوت كرده بود نیازی به تلاوت آیه‌ی دوم در هنگام ورودش به مكه نبود، از سوی دیگر امام می‌توانست از هر دو آیه اقتباس یا كلماتی را اصطیاد كند؛ یعنی كلمات خود آیه‌ها را بكار نبرد، در حالی كه چنین نكرد. بنابراین معلوم می‌شود كه به كار بردن خود آيات، برای حضرت، موضوعیت داشته و كارساز بوده است.

هم‌چنین محتمل است كه حضرت اباعبداللّه(ع) با تلاوت هر دو‌آیه‌ای كه موسی(ع) در اوّلین مراحل حركتش از مصر و ورودش به مدین خواند، در صدد اعلام این نكته باشد كه شروع حركت از مدینه، آغاز یك مبارزه‌ی جدی و طولانی با فرعونیان است و در عین حال بخواهد نتیجه‌ی این حركت، كه پیروزی اسلام است را نیز بیان كند، یا با خواندن این آیات تفأل به خیر و خوبی بزند.و محتمل است كه همه‌ی این امور كنار هم مورد نظر حضرت بوده باشد. زیرا همان گونه كه حضرت علی(ع) فرموده: قرآن،«بحر لا تنقضی عجائبه»10 قرآن دریایی است كه شگفتی‌هایش پایان ناپذیر است.

٭٭٭

و اِن كذّبوك فقل لی عملی و لكم عملكم أنتم بریئون ممّا أعمل و أنا  بریء مما تعملون.(یونس، 10/41)

امام حسین(ع) حدود چهار ماه در مكه ماند و خبر بیعت نكردن او با یزید و حركت وی به مكه به گوش مسلمانان رسید، ولی هیچ صدای یاری جدّی از جایی ـ مگر از كوفه ـ برنخواست و دعوتی از وی صورت نگرفت، اما همه نیز با رفتنش به كوفه مخالف بودند. گروهی از روی اطلاعاتی كه از مردم كوفه داشتند و می‌دانستند كه: اوّلاً كوفه تمامش با حضرت نیست. ثانیاً بر فرض این كه همه‌ی كوفه موافق حضرت باشند، قبل از رسیدن حضرت، مأموران حكومت شام، از پیوستن مردم به امام حسین(ع) جلوگیری می‌كنند. ثالثاً بر فرضی كه امام به كوفه برسد و همه مردم هم در ركاب او باشند، حتی برخی از  یاران هم از بصره یا غیر آن به او بپیوندند، باز با این همه امام در مقابل حكومت قوی‌تر مركزی نمی تواند كاری از پیش ببرد و كشته خواهد شد. بنابراین رفتن امام(ع) به كوفه مصلحت نیست.

گروه دیگری از روی تعبّد،به خاطر اخباری كه از پیامبراكرم(ص) و حضرت علی(ع) در دست آنان بود كه خبر از شهادت امام(ع) و یارانش می‌داد، از این سفر منع می كردند تا شاید از اتفاق افتادن آن حادثه جلوگیری كنند.

گروه سومی كه با رفتن امام(ع) مخالفت می‌كردند، طرفداران حكومت اموی، از كارگزاران و مأموران بودند كه می‌دانستند خارج شدن امام(ع) از مكه، و رفتنش به سوی كوفه برایشان، مشكل آفرین است و جنگیدن با او هزینه‌های زیاد مادّی و معنوی همراه دارد ولی اگر در مكه بماند و در شلوغی ایّام حج به دست افراد به ظاهر ناشناس ترور شود كم‌ترین هزینه را برای آنان دارد، و اگر كشته  هم نشود مكّه پایگاه مهمی چون كوفه نمی‌باشد و امام(ع) در مكّه كم‌تر از كوفه می تواند برای حكومت مشكل ایجاد كند. به هر حال این گروهها گاه به صورت فردی و گاه جمعی در جهت منع امام(ع) اقداماتی انجام دادند. از جمله فرماندار مكه عمرو بن سیعد بود كه برادرش یحیی را با گروهی از مأموران برای بازگرداندن امام به مكه اعزام كرد. وی خطاب به حضرت چنین گفت: «آیا از خدا تقوا پیشه نمی كنی كه از جماعت مسلمانان خارج می شوی و بین امت تفرقه می‌اندازی؟!11

دستاویز این گروه معمولاً لزوم حفظ وحدت و اتّحاد، ناپسند بودن تفرقه و امثال آن بود و سفارش‌هایشان به امام حسین(ع) این بود كه در روز ترویه چرا حركت كردی؟ این عمل در  چشم زائرانی كه به سوی مكه  می‌آیند وجهه‌ی خوبی ندارد. یا اینكه مكّه مكان امنی است، حرم امن خداوند است، در همین جا بمان و در كنار خانه‌ی خدا به عبادت مشغول شو.12

چرا كه در ماه‌های حرام و در منطقه  حرم نمی توان با كسی كه حج انجام نمی‌دهد و قصد خروج از مكه دارد برخورد كرد.

امام(ع) در مقابل این گروه آیه‌ی ذیل را تلاوت كرد:

لی عملی و لكم عملكم انتم بریئون ممّا اعمل و انّا برییء مما تعملون؛ عمل من به من اختصاص دارد و عمل شما به شما شما، از آنچه من انجام می‌دهم مبرّا هستید و من از آنچه شما انجام می‌دهید مبرّایم.

تمام آیه این چنین است:و اِن كذّبوك فقل لی عملی و لكم عملكم…؛[ای پیامبر] اگر تو را تكذیب كردند بگو:…

شأن  نزول آیه، مردم مكه و رؤسای آن زمان مكه است،كه كافر بودند و در مقابل اعمال پیامبر اكرم(ص) می‌ایستادند. زمانی كه پیامبر اكرم(ص) در شهر مكه ندای توحید، عدالت، رفع ظلم، منع زنده بگور كردن دختران و…را سرداد و اجداد این ناصحان به جای برخورد منطقی كار را به لجبازی كشاندند، تا آنجا كه خداوند به پیامبرش فرمود:«بگو: عمل من به من اختصاص دارد و عمل شما به شما. شما از آن چه من انجام می‌دهم بی‌زارید و من از آنچه شما انجام می‌دهید.» و اكنون كه پس از گذشت 60سال از آن واقعه باز ظلم و جور  و بی‌عدالتی جامعه را فراگرفته و به جای شرك و كفر جلّی جاهلیت، شرك و كفر خفی  مزیّن به اسلام ظهور كرده؛ امام حسین(ع) رسالت خود می‌بیند كه در مقابل این انحراف اسلام براندازفریاد برآورد كه«علی الاسلام  السلام، اذ قد بلیت الاسلام براع مثل یزید»13

باز نوه های همان طاغوت‌های زمان پیامبر(ص) مقابل امام(ع) صف می‌كشند، و با این فریادها می‌خواهند صدای «ارید ان آمر بالمعروف و أنهی عن المنكر و اسیر بسیرة جدی و ابی»14 امام حسین(ع) را تحت الشعاع قرار دهند. بنابراین بر سر این آیات دو بار جنگ شده؛ یك بار بر سر تنزیل آن و دیگر بار برسر تأویل آن.

اما اسفبار این است كه در این مرحله، دوستان امام حسین و خویشان نزدیكش نیز از توطئه بی‌خبرند.مثلاً  عبداللّه بن جعفر، پسر جعفر طیار، پسر عموی امام(ع) و شوهر حضرت زینت، با شنیدن خبر حركت امام (ع) از مكه نامه‌ای نوشت وحضرت را سوگند داد كه از حركت بازایستد و گفت: من از یزیدیان برایت امان نامه می‌گیرم، پس از فرستادن نامه، فوراً به سراغ عمرو بن سعید فرماندار مكه رفت و از او برای امام(ع) امان نامه خواست. فرماندار كه منتظر چنین فرصتی بود گفت: هر چه می‌خواهی بنویس تا امضاء كنم و چنین كرد و حتی برای اطمینان دادن به امام (ع) برادرش یحیی را نیز همراه عبداللّه بن جعفر به نزد امام (ع) فرستاد.15

این جاست كه مظلومیت امام(ع) آشكارتر می‌گردد و حضرت حتی نمی‌تواند توطئه‌های پشت پرده را برای پسر عمو و شوهر خواهرش فاش كند و او را از همكاری با عمرو بن سعید باز دارد، ولی چون می‌داند كه او شخصی خوب، پاك طینت، دوستدار امام(ع) و تصدیق كننده‌ی وی است، به رؤیای خود اشاره می‌كند و می‌فرماید:

 پیامبر اكرم(ص)  را خواب دیده‌ام و او به من فرمانی داده كه آن را اجرا خواهم كرد و آن رؤیا را نیز با كسی در میان نخواهم گذاشت.16

٭٭٭

 یوم ندعوا كل أناس بأمامهم. (اسرا، 17/71)

به هر حال امام(ع) از مكه خارج شد و منزل به منزل به سوی عراق در حركت بود. در منزل سوم، منزل ذات عرق با شخصی از طایفه‌ی بنی اسد برخورد كرد. حضرت پرسید: از كجا می‌آیی؟ گفت: از عراق، حضرت پرسید: آنان را چگونه یافتی؟ گفت: قلبشان با توست و شمشیرهایشان با بنی امیه.

امام(ع) فرمود: راست گفتی: خداوند متعال آنچه می‌خواهد انجام می‌دهی و آنچه اراده كند حكم می كند.

آن شخص پرسید: از فرموده خداوند:«یوم ندعوا كل أناس بأمامهم» به من خبرده.

حضرت فرمود:

بله ای برادر اسدی، امامان دو دسته‌اند، پیشوای هدایت كه به سوی هدایت فرامی‌خواند و پیشوای ضلالت كه به گمراهی فرامی‌خواند. هر كس كه[پیشوای هدایت] را اجابت كند، او را به سوی بهشت هدایت می‌كند و هر كس كه[پیشوای ضلالت] را اجابت كند به آتش داخل می‌شود و این قول خداوند است كه فرمود:«فریق فی الجنة و فریق فی السعیر (شوری،42/7)، گروهی در بهشتند و گروهی در آتش»17

سؤال و جواب، هر دو تأمل برانگیز است زیرا از سخنان قبلی كه بین امام و آن شخص رد وبدل شد معلوم است كه او شخصِ فهیم، تحلیل گر، ادیب و سخنور است كه با یك جمله اهل یك شهر را تحلیل می‌كند و گذشت زمان نیز صحت همین تحلیل را به اثبات رساند. او می‌داند پیروان هر امامی با همان امام و پیشوا محشور می‌شوند، آنگاه با توجه به صحبت‌های رد و بدل شده‌ی قبلی احتمالاً سؤالش این است كه  اگر قلب‌های انسانها با یك امام بود و ظاهر آنان با امام دیگر آنگاه این دسته از مردم در زیر بیرق كدام‌یك از دو امام محشور می‌شوند.

امام(ع) می‌فرماید: به ظاهر نگریسته نمی‌شود كه دیده شود شخصی در كدام حزب و دسته است بلكه به این نكته توجه می‌شود كه او واقعاً سخن چه كسی را اجابت كرده و كدام مسیر را در زندگی انتخاب كرده است. اگر راه هدایت را برگزیده او با امامان هدایت محشور می‌شود و لو این كه چون عمار یاسر و چون شیعیان راستین علی(ع) در زمان معاویه، مجبور باشند كه برای حفظ جان خویش، سخنی خلاف اعتقاد خویش بگویند و یا قدمی خلاف آن بردارند، همان گونه كه ادلّه‌ی تقیّه مثل: الا من اكره و قلبه مطمئن بالایمان،  (نحل، 16/106) دلالت می‌كند.

با این تفسیر از حدیث امام حسین(ع) می‌توان گفت: اگر كسی واقعاً به امام حسین(ع) معتقد بود و او را امام به حق می‌دانست و شمشیرش را نیز برای نصرت او آماده كرده بود ولی با استقرار نیروهای ابن زیاد در كوفه، نتوانست به یاری حسین(ع) بشتابد بلكه برعكس، او را در صف یزیدیان به جبهه بردند و پیوسته مراقب او بودند، به گونه‌ای كه به هیچ نحوی نتوانست فرار كند و در لشكر یزیدیان ماند، طبق این تفسیر، این شخص جزو هدایت یافتگانی است كه مكره بوده و در قیامت در سلك یاران امام هدایت محشور می‌شود.

امّا ممكن است كسی بگوید سؤال آن شخص اسدی با صحبت‌های قبلی وی در رابطه نیست و بلكه تنها سؤالش آن است كه در قیامت چند گونه امام وجود دارد؟ و امام(ع) جواب می‌فرماید كه: تنها دو گونه امام وجود دارد: پیشوای حق و پیشوای باطل. به هر حال نكته‌های دیگری نیز از این حادثه قابل تحلیل و بررسی است، نظیر این كه:

الف)  در چنین مسیر پرخطر، و در حالی كه همه نگران هستند و همه امام(ع) را از چنین سفری منع می كنند و خود پرسش‌گر نیز واقعیت حادثه‌ای كه در پیش است را گوشزد می‌كند باز در چنین حالی امام(ع) از پاسخ به سؤالات افراد خودداری نمی‌كند و نمی‌فرماید:  اكنون وقت این حرفها نیست. و به هر حال نهضت خود را ادامه می‌دهد.

ب) فرازهای كوچك قرآن حجت است و قابل استدلال زیرا، امام(ع) در پاسخ سؤالِ پرسش‌گر، به قسمت آخر یك آیه استدلال می كند كه اساساً صدر و ذیل آن مربوط به امام و مأموم نیست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  1. شیخ حرّ عاملی، وسایل الشیعه،27/34، حدیث 33144، قم: آل البیت، دوره‌ی سی جلدی.
  2. موسوعه‌ی كلمات امام حسین(ع) /277.
  3. همان/280.
  4. همان/284.
  5. ر.ك: مجله بینّات، شماره 14/48.
  6. نهج البلاغه، كلمات قصار/99.
  7. شیخ طوسی، من لا یحضرة الفقیه، 4/392، حدیث 5835.
  8. موسوعه‌ی كلمات امام حسین(ع)/308 و 309.
  9. همان/305.
  10. نهج البلاغه، خطبه‌ی 18.
  11. موسوعه‌ی كلمات امام حسین(ع)/330.
  12. همان/330 تا 333.
  13. همان/284.
  14. همان/291.
  15. همان/331 و 332.
  16. همان/332.
  17. همان/337 ـ 338.
0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.