تفسیر آیات 76 تا 79 سوره انعام در تاریخ 22 فروردین 1401

تفسیر آیات 76 تا 79 سوره انعام در تاریخ 22 فروردین 1401

فایل صوتی درس: کلیک

متن درس:

نکات درس تفسیر در تاریخ 22/1/1401

تفسیر آیات 76 تا 79 سوره انعام

بیان نکات ظریفی از آیات 76 تا 79

فَلَمّٰا جَنَّ عَلَيْهِ اَللَّيْلُ رَأىٰ كَوْكَباً قٰالَ هٰذٰا رَبِّي فَلَمّٰا أَفَلَ قٰالَ لاٰ أُحِبُّ اَلْآفِلِينَ  ﴿الأنعام‏، 76﴾

پس چون [تاریکی] شب او را پوشانید، ستاره ای دید گفت: این پروردگار من است؛ پس هنگامی که غروب کرد، گفت: من غروب کنندگان را دوست ندارم.

فَلَمّٰا رَأَى اَلْقَمَرَ بٰازِغاً قٰالَ هٰذٰا رَبِّي فَلَمّٰا أَفَلَ قٰالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ اَلْقَوْمِ اَلضّٰالِّينَ  ﴿الأنعام‏، 77﴾

پس هنگامی که ماه را در حال طلوع دید، گفت: این پروردگار من است؛ پس هنگامي كه غروب کرد، گفت: یقیناً اگر پروردگارم مرا هدایت نکند [كه مي‌كند] بدون شک از گروه گمراهان خواهم بود.

فَلَمّٰا رَأَى اَلشَّمْسَ بٰازِغَةً قٰالَ هٰذٰا رَبِّي هٰذٰا أَكْبَرُ فَلَمّٰا أَفَلَتْ قٰالَ يٰا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمّٰا تُشْرِكُونَ  ﴿الأنعام‏، 78﴾

وقتی خورشید را در حال طلوع دید، گفت: این پروردگار من است، این بزرگ‌تر است؛ و هنگامی که غروب کرد، گفت: ای قوم من! بی تردید من از آنچه [به وسيلۀ آن] شرک مي‌ورزيد، بیزارم.

إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ حَنِيفاً وَ مٰا أَنَا مِنَ اَلْمُشْرِكِينَ  ﴿الأنعام‏، 79 ﴾

من حق گرايانه روي خودم را به سوی کسی كردم که آسمان ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم.

نکته 1: شايد توهم شود با توجه به اینکه ستاره در نظر کوچک و ماه بزرگتر و خورشید بزرگ‌تر از آن دو است بحث ستاره‌پرستی شرک خفی است در حالی که این‌گونه نیست و ستاره‌پرستی نیز شرک جلی است. شرک خفی ریا کردن است که مثلا فردی در عین اینکه برای خدا نماز می‌خواند ولی دوست داشته باشد دیگران نیز او را ببینند و از او تعریف کنند. پس ترتیب بین ستاره و ماه و خورشید کاری به شرک خفی و جلی ندارد.

نكته2. می‌توان ترتيب اين سه آيه را این گونه توضیح داد که ابراهیم مرحله به مرحله صحبتش با مشرکان محکم‌تر می‌شود. ابتدا از دوست نداشتن غروب كنندگان سخن گفته و سپس از این سخن گفته که اگر پروردگارم مرا هدایت نکند جزو گمراهان خواهم بود و با این سخن به طور ضمنی اشاره می‌کند که شما گمراه هستید و در مرحلۀ بعدی صراحتا می‌گوید من از آنچه شریک خدا قرار می‌دهید كاملا بریء هستم.

پس مرحله به مرحله کلام ابراهیم تندتر شده است چرا که ربوبيت غير خدا ضعيف‌تر شده است.

پس اگر قرار باشد در این آیات تریبی قائل شویم این گونه است.

البته در اینکه چرا ابراهيم(ع) در بيان ترتیب ميان ستاره و ماه و خورشید را برگزيد برای چیست فعلا چیزی نمی‌دانم كه آيا واقعا شب از غار بيرون آمده يا دقتي كرده كه چه وقتي سخن گفتن با قومش را شروع كند يا نكته ديگري بوده است؟

نکته 3: برخی ستاره‌ها ثابت هستند و از اول تا آخر شب حرکت نمی‌کنند و در طول شب افولی ندارند ولی برخی ستاره‌ها غروب می‌کنند و منظور از کوکب در آیه 76 چنین ستاره‌ای است که افول دارد.

نکته 4: در تعبیر لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي از عنوان ربّ بجای الله استفاده شد. با آوردن ربّ اولا این نکته را رسانده است که باید ربی وجود داشته باشد و ثانیا اعلام کند که کار ربّ هدایت‌گری است و من به خودی خود نمی‌توانم راه را پیدا کنم.

حال فخر رازی از این تعبیر جبر را استفاده کرده است و در جواب او گفته شده كه اگر چنين باشد عبارت لَأَكُونَنَّ مِنَ اَلْقَوْمِ اَلضّٰالِّينَ  نيز دلالت بر اختیار دارد چرا که طبق این تعبیر، ابراهيم گمراهی را به خودش نسبت داده است نه به خدا.

بیان من این است که آيه در صدد بيان جبر يا اختيار نيست بلكه در صدد بيان اين است كه بی‌راهه‌ها فراوان است و عقل و فطرت به تنهایی کفایت نمی‌کند. آیت الله جوادی تعبیری دارد که می‌گوید: ما هم چراغ می‌خواهیم و هم راه. و با وجود عقل نياز به دين هم هست

پس تنها عقل کافی نیست. بنابراین خدا باید رخ بنماید تا مرا عاشق خودش کند. از سوی او کششی باشد تا ما نیز به سوی او برویم. این بیان جمع بین جبر و اختیار را می‌رساند.

نکته 5: در آیه 76 برای ستاره از تعبیر «بازغ» استفاده نشد چرا که بازغ به معنای شکافنده است و از ديد ما ستاره شکافندگی چنداني ندارد. ولي نور ماه و خورشيد تاريكي را كاملا مي‌شكافند

نکته 6: وقتی ستاره و ماه و خورشید نمی‌توانند رب باشند به طریق اولی چوب و سنگ نمی‌توانند رب باشند. به نظر مي‌رسد ابراهیم در مرحلۀ اول با آزر بحث کرده که سنگ و چوب نمی‌تواند ربّ باشد و این مسلم است چرا که ساختۀ دست خود ماست. مرحلۀ بعدی چیزهایی که در آسمان است مثل خورشید و ماه و ستاره مورد بررسی قرار می‌گیرد چرا که در نظر موجوداتی بالاتر و والاتر هستند ولی آنها نیز افول می‌کنند و در نتیجه نمی‌توانند ربّ باشند. پس ابراهیم همۀ مراحلی که باید پشت سر گذاشته شود تا به کمال رسيده شود را طی کرده است.

نکته 7: ابراهیم در آیه 79 اعلام می‌کند که همان خالق، ربّ من است و چرا ربّ را در غیر خالق جستجو کنم؟

نکته 8: در آیه 79 از تعبیر «فطر» بجای «خلق» استفاده شده است. ابن عباس گفته معنای فطر را نمی‌دانستم تا اینکه در بیابان دیدم دو دخترک سر آب چاه دعوا دارند و یکی از آنها گفت: انا فطرتُها یعنی من با شکافتن زمين چاه را ايجاد كردم. پس فطر یعنی چیزی را با شکافتن ایجاد کردن. خلق تنها ایجاد را می‌رساند ولی فطر شکافتن را نیز می‌رساند.

نکته 9: بین «بزوغ» و «فطر» در آیات مورد بحث ارتباط ظریفی وجود دارد. بزوغ نوری است که سیاهی افق را از بین می‌برد و در معنای آن شکافتن تاریکی نهفته است که ظلمت را از بین می‌برد. حال در آیه 79 نیز فطر بکار رفته است که آن نیز به معنای شکافتن است. پس بکار رفتن «فطر» بجای «خلق» با بکار رفتن «بزوغ» در آیات قبلی مرتبط است و در هر دو معنا شکافتن نهفته است.

پس ماه و خورشید هریک شکافتن محدود دارند ولی ابراهیم می‌گوید من کسی را ربّ می‌گیرم که – در تصور ذهني- عدم را شکافته و از درون آن وجود را ايجاد كرده است. بله خورشید و ماه نوری حسي و ظاهری دارند  ولی خدا خودش ایجاد کنندۀ نور وجود است و ابراهیم اعلام می‌کند که من خدایی که خودش بنفسه وجود دارد و به وجود آورندۀ دیگر موجودات است را انتخاب می‌کنم.

نکته 10: حنیفا یعنی کسی که راه صحیح را می‌رود. «حنف» در مقابل «جنف» است. در هر دو معنای تمایل وجود دارد با این تفاوت که «جنف» تمایل به باطل است و «حنف» تمایل به حق است. پس «حنیف» انحراف از کجی به سوی صافی و «جنیف» انحراف از صافی به کجی است.

حال ابراهیم که حنیف است یعنی خودش را از هر چیز کجی به سوی چیز صاف می‌برد.

نکته 11: در مورد اینکه در تعبیر إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ در آیه 79 چرا از «لام» بجای «الی» استفاده شده است بحث‌هایی صورت گرفته است. در تفسیر تسنیم ج 26 ص 151 لام را براي هدف دانسته است و در این زمین مطالبي فرموده است ولی من چیزی که در این‌باره قانع شوم بدست نیاوردم.

نکته 12: در مورد این مجموعه از آیات دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد که نمی‌توان یکی را قطعا درست و دیگری را قطعا باطل دانست چرا که براي هریک قرائنی وجود دارد. مثلا کسانی که می‌گویند ابراهیم از باب مماشاةً للخصم این حرف‌ها را زده است به تعبیر لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي استناد می‌کنند که این تعبیر می‌گوید: ابراهیم ربّ داشته و او را هدايت كرده است. از آن طرف بنده نیز قرائنم را برای حرفم بیان کردم.

حال آیت الله جوادی آملی وقتی بحث روایات ذیل آیه را آورده است برخی از آن روایات نظر بنده را تأیید می‌کند. در تفسیر تسنیم، ج26، ص126 روایات مربوط به ذیل آیه را آورده است و مثلا از یکی از امامان نقل کرده است که ابراهیم به دنبال ربّ می‌گشت و هرکس از مردم که همین‌گونه مثل ابراهیم فکر کند او نیز در این مرحله مثل ابراهیم است.

روایت دیگری نیز می‌آورد که شخصی از امام صادق(ع) پرسید که اگر امروز کسی «هٰذٰا رَبِّي» گفت او را مشرک می‌دانیم. امام جواب داد که ابراهیم به دنبال ربّ بود و مشرک نبود.

حال آیت الله جوادی ذیل این دو روایت گفته است که ظاهر این دو روایت این است که آن حضرت شخصا طالب ربّ بود و خودش برای پیدا کردن ربّ واقعي تحقیق می‌کرد؛ ليكن می‌توان بین دو دیدگاه جمع کرد به این صورت که ابراهیم در فطرت خدا را می‌شناخت ولی برای ارتقاء به مراتب عالی ایمان تلاش می‌کرد تا از طریق تفکر نیز به خداشناسی برسد مثل اینکه در باب زنده شدن مردگان نیز ایمان داشت ولی به دنبال ياد گرفتن چگونگي زنده كردن مردگان بود.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.