تفسیر آیه 90 سوره انعام در تاریخ 31 اردیبهشت 1401

تفسیر آیه 90 سوره انعام در تاریخ 31 اردیبهشت 1401

فایل صوتی درس: کلیک

نکات درس تفسیر در تاریخ 31/2/1401

تفسیر آیۀ 90 سوره انعام

مطرح کردن سؤالاتی در مورد تعبیر قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً

اُولٰئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللّٰهُ فَبِهُدٰاهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِكْرىٰ لِلْعٰالَمِينَ  ﴿الأنعام‏، 90﴾

آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده است، پس به هدایتشان اقتدا کن. بگو: پاداشی بر [آوردن قرآن] از شما نمی‌خواهم. آن [=قرآن] جز تذکّر و پندی برای جهانیان نیست.

نکته 1: تعبیر قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً ممکن است با عبارت قبلی آیه ارتباط داشته باشد و در نتیجه یکی از مصادیق هدایت‌های پیامبران قبلی باشد که پیامبر(ص) باید در این زمینه به آنها اقتدا کند و مثل آنها اجری طلب نکند. البته احتمال نیز دارد که این جمله یک جملۀ مستقل باشد و ربطی به بحث اقتدای به پیامبران سابق نداشته باشد.

نکته 2: با توجه به مجموع آیات قرآن این یک امر ثابت بوده است که پیامبران الهی از مردم مزد نمی‌خواستند. این در حالی است که پیامبر(ص) از مسلمانان خمس غنايم را گرفته است و طبق نظر شیعه، ائمۀ اطهار حتی از درآمد کسب نیز خمس گرفته‌اند. حال این سؤال مطرح است که آیا این دو دسته از آیات با یکدیگر تناقض ندارند؟

سؤال دیگر این است که گرفتن یک پنجم اموال پول هنگفتی است و اصلا عدالت نیست. هر کاری مزدی دارد ولی یک پنجم رقم بزرگی است.

کسانی که این شبهات را مطرح می‌کنند تازه اطلاعات قرآنی کمی دارد و الّا اگر خوب راجع به قرآن مطالعه می‌کردند ممکن بود اشکالات دیگری به ذهنشان بیاید مثل اینکه در ابتدای سوره انفال آمده است که انفال (هر چیز اضافه‌ای که خارج از زندگی متعارف مردم است مثل بیابان‌ها، کوه‌ها، جنگل‌ها، باتلاق‌ها، فضا، زیر زمین و…) اختصاص به خدا و رسول دارد. همچنین طبق آیه 7 سوره حشر فیء (درآمد بی‌زحمت) مال خدا و رسول و خويشاوندان اوست. مصداق فیء غنیمت‌هایی است که بدون جنگ بدست مسلمانان رسیده است.

پس خمس و فیء و انفال مال رسول الله است. تازه این موارد صریح و روشن است و الا موارد مجمل نیز داریم مثل زکات که طبق آیه 60 سوره توبه قسمتی از زکات برای مأموران جمع‌آوری زکات یا برای تألیف قلوب است که این مالها نیز عملا در دست پیامبر(ص) بوده است.

حال این همه اموال در ملک پیامبر(ص) یا در اختیار پیامبر(ص) است و با این حال می‌گوید من اجری نمی‌خواهم. آیا این دو مطلب با هم چگونه سازگار مي‌شود؟

و اما جواب‌های گوناگونی به این شبهه داده شده يا ممكن است داده شود.

یکی از جواب‌ها این است که تعبیر قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً دستور خدا به پیامبر(ص) است كه از مزدم مزد نگيرد؛ ولی خود خدا برای پیامبر(ص) با فيئ و انفال و خمس و… جبران کرده است. پس پیامبر(ص) چیزی نمی‌خواسته ولی خدا برای او درآمدهایی قرار داده است. بنابراین پیامبر(ص) اجر نمی‌خواهد ولی خداوند بر مردم واجب کرده است که برخی از اموال را به ایشان بدهند. پس تناقضی در کار نیست.

البته با این جواب شاید بتوان تناقض را حل کرد ولی یک جوان می‌گوید خدا و رسول یک طرف هستند و فرقی ندارد که بگوییم پیامبر(ص) گفته است که سود درآمد را به من بدهید یا اینکه خدا بگوید به پیامبر(ص) بدهید. مهم این است که یک پنجم مال ما از دست ما خارج مي‌شود و به دست پیامبر(ص) می‌رسد. چه بگويد مزد مي‌خواهم و چه نگويد مهم واقعيت است و به عبارت ديگر اشكال از پيامبر (ص) دفع شد و به خدا وارد شد.

برخی دیگر ممکن است به گونۀ دیگری جواب دهند. می‌گویند طلبه‌ای اخلاصش گُل کرده بود و نذر کرده بود برای خدا به تبلیغ رود نه برای پول ولی بعد از تبلیغ که کسی چیزی به او نداد به مردم گفت: من نذر کردم چیزی نگیریم ولی آیا شما هم نذر کرده‌اید که چیزی ندهید؟

حال ممکن است گفته شود که پیامبر(ص) مزد نمی‌خواهد ولی خدا به مردم می‌گوید چیزی نه به عنوان مزد بلکه به عنوان کادو و هدیه بدهید. مثل اینکه روحانیون امروز می‌گویند ما برای نماز مزد نمی‌گیریم ولی حق القدم می‌گیریم.

به عبارت دیگر پیامبران گفته‌اند که اجری درخواست نمی‌کنیم ولی این بدان معنا نیست که کارمان بی‌ارزش استيا نبايد مزد بدهيد. پس خودتان باید به ارزش کار ما توجه داشته باشید و كادو يا هديه يا چیزی با عنواني بدهید.

این جواب نیز تناقض ميان آيات را حل می‌کند؛ ولی باز سؤالی باقی مانده است و آن اینکه بر فرض هدیه و حق القدم درست باشد ولي بايد مقدارش عاقلانه باشد، در حالي كه یک پنجم در آمد همۀ مردم واقعا رقم بزرگي است، عنوانش هر چه باشد.

جواب دیگری که ممکن است داده شود این است که تعبیر قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً از مزد نگرفتن بر رسالت يا تبليغ قرآن خبر مي‌دهد. یعنی پیامبر(ص) طبق حیثیت رسالتي خودش اجرت و مزد نمی‌گیرد ولی ایشان حیثیت‌های دیگری نیز دارد مثل اینکه حاکم مدینه بوده و با عقل خودش مردم را متحد کرده است. این کارها اجرت می‌خواهد. پس پیامبر(ص) حیثیت‌های مختلفی دارد. از جهت شخصیت رسالی اجر نمی‌گیرد ولی از جهت شخصیت‌های حقوقی مثل فرماندۀجنگ بودن، فرمانروا بودن و حاکم و مصلح بودن مزد می‌گرفته است.

به نظر من این جواب خوبی است ولی اشکالاتی ممکن است به آن وارد باشد که باید خوب بررسی شود. بحث‌های خوبی می‌توان در این زمینه مطرح کرد که برای بحث الهی يا مردمي بودنِ حكومت، خیلی می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد.

پس شخصیت فرماندهي و فرمانروايي پیامبر(ص) مزد می‌خواهد و مزد دريافت كرده است ولی شخصیت رسالی ایشان مزد نمی‌خواهد و نگرفته است. به هر حال جدا کردن شخصیت‌های پیامبر(ص) راه‌گشا و کاربردی است و ابهامات را از بین مي‌برد.

با یک مثال بحث را پیش می‌برم. از قول آیت الله صانعی نقل می‌کنند که طلبۀ فقیری از مغازه‌ای ماست را به صورت نسیه گرفته بود ولی اتفاقا آن ماست خیلی ترش بود و همین موجب دعوای آن طلبه با ماست فروش شده بود. ماست فروش گفته بود که آیا من کار بدی کرده‌ام که ماست نسیه‌ای به تو داده‌ام و طلبه گفته بود من از حیث نسیه دادن با تو دعوا نمی‌کنم بلكه تشكر مي‌كنم ولی از این حیث که ماستت ترش است با تو دعوا می‌کنم.

حال پیامبر(ص) از حیث رسول بودن اجری طلب نمی‌کند ولی از حیث حاکم بودن مزد طلب می‌کند. اینکه در دعای ابوحمزه صفات متعددی از پیامبر(ص) ذکر شده بی ‌نکته نیست. اینکه می‌گوید رسول هاشمی عربی تَهامی … اینها می‌تواند به حیثیت‌های مختلف پیامبر(ص) اشاره داشته باشد.

به هر حال شایسته است که در این زمینه بیشتر تأمل شود.

نکته 3: اگر بحث عدم درخواست اجر تنها در همین آیه مطرح شده بود می‌توانستیم شبهات مطرح شده را به گونۀ دیگری نیز حل کنیم و آن اینکه بگوییم ضمیر در قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً به اقتدا می‌خورد یعنی پیامبر(ص) می‌گوید من بر اقتدای به پیامبران اجری نمی‌خواهم. ممکن هم است به هدایت بخورد یعنی من برای این هدایت شدن خودم مزدی نمی‌خواهم. بله اگر ضمیر در این جمله به رسالت برگردد آن سؤالات پیش خواهد آمد.

نکته 4: در مورد تعبیر قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً سؤال دیگری نیز مطرح است که آیا اصلا در چه مواردی می‌توان اجرت طلب کرد؟ اگر ما کاری کنیم که ثمره‌اش به دیگری برسد و او نيز اين ثمره را بخواهد، بحث مزد مطرح است ولی اگر کاری کنیم که نفعی به دیگری نرسد یا اگر نفع داشته باشد طرف مقابل این نفع را نخواهد در چنین مواردی طلب کردن اجرت معنا ندارد و ظاهرا تبليغ دين نيز به همين بلا گرفتار است كه بحثش بايد آورده شود.

مثلا کسانی که اصلا اسلام را نمی‌خواهند در چنین مواردی حرف زدن از مزد جایگاهی ندارد. مزد در جایی مطرح می‌شود که طرف مقابل از ما درخواستی کند و نفعی ببرد ولی در جایی که اصلا اسلام را نمی‌خواهند طلب مزد معنا ندارد چرا که طرف مقابل اصلا چیزی نخواسته است.

انبیاء الهی مورد غضب مردم بودند و حتی به خاطر تبلیغ دین مورد آزار قرار می‌گرفتند. آنان پيوسته مي‌گفتند ما را اذيت نكنيد، سنگسار نكنيد، از شهر بيرون نكنيد و..در چنين جوّي مطرح کردن اینکه من بر رسالت مزد نمی‌خواهم معنا ندارد. مگر کسی می‌خواسته است مزد دهد که پیامبران می‌گفتند مزد نمی‌خواهیم؟

ان شاء الله جواب این سؤال را در جلسات آینده خواهیم گفت.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.