فایل صوتی درس: کلیک
نکات درس تفسیر در تاریخ 21/3/1401
تفسیر آیه 91 سوره انعام
چند نكته ابتدايي در مورد نقد و چند نقد و سپس صحبتهاي خانم دكتر وسمقي جلسه دوم
وَ مٰا قَدَرُوا اللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قٰالُوا مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ عَلىٰ بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتٰابَ الَّذِي جٰاءَ بِهِ مُوسىٰ نُوراً وَ هُدىً لِلنّٰاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرٰاطِيسَ تُبْدُونَهٰا وَ تُخْفُونَ كَثِيراً وَ عُلِّمْتُمْ مٰا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لاٰ آبٰاؤُكُمْ قُلِ اللّٰهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ ﴿الأنعام، 91﴾
و خدا را آن گونه که سزاوار اوست نشناختند، آنگاه که گفتند: خدا بر هیچ بشری چیزی نازل نکرده است. بگو: کتابی را که موسی آورده -که نور و هدایت براي مردم است و شما بعضی از آن را در کاغذهایی ثبت میکنید و آشکارش میکنید و بسیاری از آن را پنهان میدارید و حال آنکه حقایقی که نه شما میدانستید و نه پدرانتان [به وسیلۀ آن] به شما آموخته شد- چه کسی نازل کرده است؟ بگو: خدا [نازل کرده است]، سپس آنان را واگذار در یاوههایشان که [در آنها] به بازی مشغولند.
صحبتهای ابتدایی اين جانب عابدینی:
در ابتدای جلسه به این نکته اشاره کنم که خانم وسمقی خیلی از من تشکر کرد ولی من فکر کردم این ما هستیم که باید از ایشان تشکر کنیم چرا که ما قرار است از ایشان مطالبی بیاموزیم. در کشور ما چون قدر علم را ندارند و نمیگذارند طرف مقابل حرف خودش را بزند ، ايشان به نظرشان رسيده كه از بنده تشكر كند. ما باید این روش را باب کنیم که یک شخصی که اهل نظر است فرصت داشته باشد نظرش را کامل بیان کند.
نکتۀ دیگر اینکه اگر خواستیم نقد کنیم نباید عجله کنیم بلکه باید خوب مطالعه و بررسی کرد و سپس نقد کرد.
مطلب دیگر اینکه من ادب نقد بلد نیستم چون در کشوری بزرگ شدهام که روش گفتگو و نقد صحیح را یاد ندادهاند و به همین خاطر اگر بد نقد کردم پیشاپیش عذرخواهی میکنم.
قبل از بیان نقدم یک خاطره بگویم. من دو سفری که به کانادا رفتم با خود گفتم اهل کانادا باید مُبلّغی از کشور خودشان داشته باشند تا لازم نباشد ما از این فاصلۀ دور برای کسانی تبلیغ کنیم که فرهنگشان با ما متفاوت است. به همین خاطر من این ایده را با یک روحانی که در آنجا مسئولیتی داشت مطرح کردم. او گفت من ابتدا مجوز مهدکودک گرفتم و سپس مجوز بالاتر و الآن مجوز دبیرستان گرفتم. او در ضمن صحبتهایش میخواست به من بگوید شما ايرانيها آداب گفتگو را نمیدانید و باید از مهدکودک شروع کنید.
من ابتدا از این حرف ناراحت شدم ولی کمکم متوجه شدم که او درست میگوید و باید از مهد کودک فرهنگ سازی کرد.
ما در دوران مهد کودک هستیم و بنابراین اگر در نقد کردن و گفتگو خطایی میکنیم پیشاپیش عذرخواهی میکنم.
به نظر من کتاب قرآن و آورندۀ آن با هم جمعاً هدایتگر هستند نه کتاب تنها. سنت یا عترت پیامبر(ص) جلد دوم قرآن نیست بلکه روش مشخصی است که قرآن را تفسیر و تبيين میکند تا قرآن تفاسیر بینهایت متفاوت نداشته باشد که نگوییم یک سر هدایت داعش است و یک سر هدایت اسلام رحماني.
سنت پیامبر(ص) همهجا مهربانی بوده است و خود ایشان از آیات خشن قرآن خشونت نفهمیده است و به همین خاطر با منافقان نجنگیده است و کارش فقط دفاع بوده است و هرجا مشرکان کوتاه آمدهاند پیامبر(ص) نیز کوتاه آمده است.
پس این قرآن و عمل پیامبر(ص) است که هدایتگر و قابل پیروی است و دو سر طیفش بینهایت نیست و همهاش جنبۀ مثبت دارد.
نکتۀ دیگر اینکه عدهای از آیه 213 سوره بقره فهمیدهاند که انبیاء با آمدنشان اختلاف انداختند ولی امثال علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی گفتهاند این آیه اشاره به دو اختلاف دارد. یکی اختلاف ابتدایی مردم که انبیاء آن را حل کردند و دیگر اختلافی که پس از آمدن پیامبران توسط ظالمان رخ داد. من نیز اختلاف سومی را از این آیه برداشت میکنم و آن اختلاف به خاطر فهمهای مختلف است که خودش جزو هدایت است نه بیرون از هدایت.
برداشتهای مختلف در صورتی که با ضروری عقل و نقل مخالف نباشد حجت است و همانطور که انسانها مختلفند فهمهای آنها نیز مختلف است و اشکالی ندارد. پس هر اختلافی مذموم نیست.
نکتۀ دیگر اینکه اگر اختلاف فهم وجود دارد ملاک تشخیصِ نظر صحیح چیست؟ به نظر من باید ملاک جداسازی ثابتات از متغیرات و همچنین ملاک جداسازی عرف از شرع مشخص شود تا بهتر بتوانیم مباحث را درک کنیم.
به نظرم مشکلی که خانم دکتر وسمقی به پيام و پيامبري داشتند را از این طریق میتوان حل کرد و اگر خودمان بتوانیم دور هم جمع شویم چه بسا به مطالب خوبی برسیم.
و اما طبق صحبت خانم وسمقی اثبات اینکه پیامبر(ص) از طرف خداست کار مشکلی است ولی من فکر میکنم اثبات این مطلب مشکل نیست چون پیامبر(ص) کتابی آورده است که با آن تحدی کرده است و گفته است مثل آن را بیاورید و کسی نتوانسته است مثل آن را بیاورد. به این نکته نیز توجه شود که قرآن مثل كتابهاي حافظ و سعدی نیست چرا که آنها تحدّي ندارند و 14 قرن سابقه کسی مبارز طلبي و عجز ار پاسخگويي را ندارد و تا كنون كسي نتوانسته بهتر از آن را بیاورد.
قرآن حتی بین کلمات نهج البلاغه مشخص است که قرآن است. به ذهن من میآید که با این معیار میتوان پیامبری پیامبر اکرم(ص) را ثابت کنیم.
با این مطالب کوتاه به استقبال صحبتهای خانم دكتر وسمقی میرویم.
صحبتهای خانم دکتر وسمقی:
ابتدا به این مطلب اشاره کنم که در ایران آزادی بیان به شکل شایسته و گفتگو به صورت آزاد و منصفانه وجود ندارد و وقتی افرادی پیشقدم میشوند که روش گفتگو را پیاده کنند واقعا جای تقدیر و تشکر دارد.
و اما اگر اجازه بدهید من بحث قبلی را تکمیل کنم و در خلالش نکاتی را در مورد فرمایشات شما عرض خواهم کرد.
بحث من این بود که فهم معمول از پیامبری این است که خداوند انسانهایی را برگزیده تا پیامهای او را برای بشریت بیاورند تا این پیامها انسانها را هدایت کند. این فهم معمول از پیامبری است و من به دلایلی این فهم را مردود میدانم.
اگر این حرف را بپذیریم باید به پیامها ملتزم باشیم. وقتی کسی ادعا میکند از جانب خدا پیام آورده است آیا باید بدون دلیل بپذیریم در حالی که این پدیده یک پدیدۀ معمول نیست. دقت کنید که بحث ارتباط انسان با خدا را نمیگویم بلکه بحث من مربوط به رابطهای است که در آن رابطه، خدا با انسان حرف بزند و پیامی را بفرستد. میلیاردها میلیارد انسان وجود دارد و اصلا چنین امری معمول نیست. اگر انسانی بگوید یک درخت با من حرف زد آیا این را میپذیریم یا نه؟
حال اگر انسانی بگوید خدا با من حرف زده و برای هدایت بشریت به من پیام داده است باید تأمل کرد که این حرف زدن چگونه بوده است و نمیتوان بدون دلیل آن را پذیرفت. در این زمینه باید دلیل قطعی داشته باشیم و در مورد پیامبران باید بگویم چنین دلیلی وجود ندارد و هیچ پیامبری نیز برای این ادعا دلیل قطعی نیاورده است.
به این نکته نیز توجه شود که دلیل، چیزی است که بتوانیم به همه عرضه کنیم و در مورد آن نتوان مناقشه کرد مثل اینکه وقتی گفته میشود آفتاب درخشان است همه قبول میکنند ولی در مورد ادعای پیامبران اینگونه نیست.
و اما اینکه یک کلام قابل تفسیرهای گوناگون است میتواند دال بر این باشد که هدایتگر نیست. شما میفرمایید قرآن را باید با عقل و سنت سنجید در حالی که دربارۀ سنت نیز اختلاف بسیار است. عقل نیز همینگونه است.
افراطگرایی اسلامی که دنیا را به وحشت انداخت از نظر خود آن گروه موافق قرآن و سنت است. متن، قابلیت تفاسیر مختلف دارد از تفسیر غیر اخلاقی گرفته تا تفسیر انسانی و این قابلیت با هدایتگری منافات دارد.
متن دین یک معنا را به ما نمیرساند که بتوان با اطمینان گفت این ارادۀ خداست. هریک از ما فهم خودمان را بهترین فهم از قرآن و سنت میدانیم و این با هدایت منافات دارد.
به علاوه اجزاء درونی یک نظام دینی و اعتقادی باید با یکدیگر سازگاری داشته باشد ولی چنین چیزی را مشاهده نمیکنیم.
همچنین پیامبران محدود به منطقۀ بین النهرین بودهاند و برای همۀ زمانها و مکانها نبودهاند و اصلا تاریخ نشان نمیدهد که در همۀ مکانها پیامبر وجود داشته است. الا اینکه کسی بگوید من کاری به علم تاریخ ندارم و چون قرآن گفته همه جا پیامبر هست پس هست ولی من گفتم ما با استناد به قرآن نمیتوانیم به این بحث بپردازیم چون ابتدا باید این تناقضات را بر طرف کرد تا قانع شویم که این پیام از جانب خدا آمده است.
نکتۀ دیگر اینکه مطالبی در کتب آسمانی آمده است که اصلا با زمانۀ ما سازگاری ندارد مثل بحث بردهگيری در قرآن و بحث جزیه گرفتن از اهل کتاب به همراه تحقیر آنها.
امروزه این آیات برای ما قابل قبول نیست. بله ممکن است افرادی جواب دهند که خدا اینگونه گفته است و ما باید بپذیریم ولی به نظر من پیام اگر پیام خداست باید با عدالت در همۀ زمانها سازگار باشد.
دقت کنید که پیام چون با زبان خاصی میآید ترجمهپذیر است و از همینجا اختلاف فهم و تفسیر آغاز میشود. به همین خاطر به نظر من اصلا ارسال پیام از طرف خدا ممتنع است. حتی در بین عربها نیز تفسیر آیات قرآن متفاوت است.
حال پس از همۀ این بحثها سؤالی که از من میشود این است که اگر تعبیر سنتی از پیامبری را مردود میدانید پس این پیامبران در طول تاریخ چه کسانی بودهاند؟
من گفتم که این پیامها را بشری میدانم و پیامبری یک نهاد بشری است و بر طبق همین فهم نیز پیامها را توضیح میدهم.
من نمیگویم پیامبران ادعای دروغی را مطرح کردهاند ولی متأسفانه کسانی که میخواهند نظری را سرکوب کنند زود این پاسخ را میدهند که تو پیامبران را به دروغگویی متهم میکنی.
اینکه من نهاد پیامبری را بشری میدانم مستلزم این نیست که بگوییم آنها دروغگو هستند. به نظر من نگاه به زندگی پیامبران به ما میفهماند که آنها تغییرات بزرگی را در جامعۀ خود ایجاد کردهاند. پیامبر اسلام جامعۀ خود را از بتپرستی به توحید رساند و این کار بزرگی است و با دروغ سازگار نیست.
بحث من بحث باور انسانی نسبت به هستی است. به نظر من حتی بتپرستان نیز دروغ نمیگفتند بلکه باور آنها این بود که خدایان متعددی در جهان دخالت دارند. پس انسان در طول تاریخ رفته رفته و به تدریج تصورش از هستی و انسان و خدا تغییر و تحول پیدا کرده است و این تغییرات نقطۀ پایان ندارد و پیامبران توحیدی نیز نقطۀ پایان این تحولات نیستند بلکه تحولات در امر خداشناسی بعد از آنها نیز ادامه خواهد داشت.
گذشتگان اینگونه فکر میکردند که خدا با پیامبران حرف زده و این تفکر به خاطر تصور ابتدایی آنها از خدا بوده است. حتی در تورات، تصورات ابتدایی از خدا بیان شده است. امروز که تصور انسان از خدا ارتقاء پیدا کرده مفسران این آیات را تأویل میکنند ولی به نظر من انسانهای قبل واقعا اینگونه فکر میکردند و لزومی به تفسیر و تأویل ندارد.
همچنین مردم به ظاهر کلام پیامبران تمسک میکردند و میگفتند اگر پیامبر گفته است که «خدا گفت» این گفتن خدا مثل گفتگوی ما انسانها با یکدیگر است.
ما امروزه برداشتی که از خدا داریم برداشت انسان 3000 سال پیش یا 1400 سال پیش نیست. به نظر من میتوان برداشتهای دیگری را مطرح کرد و گفت «قال الله» یعنی هر چه هست از خداست و پیامبر اسلام وقتی دخالت بتها را رد کرد میخواست به مردم بگوید همه چیز را از الله ببینید و خود او چون چنین باوری داشت هر چه میگفت و هر چه میکرد را از الله میدید و چون اعتماد به الله داشت این گونه با پیروانش سخن میگفت.
پس پیامبر اسلام این فرهنگ را به مردم آموزش داد که باید همه چیز را از خدا بدانید.
پس من اینگونه میفهمم نه اینکه بگویم خدا با محمد حرف زده است.
من نمیتوانم بگویم خدایی که ادیان ابراهیمی معرفی کردهاند خدای حقیقی است. من نمیدانم. شناخت انسان از خدا دائما در حال تحول است و حتی درون ادیان ابراهیمی نیز تصورات مختلفی از خدا وجود دارد. متکلمان و فلاسفه و عرفای اسلامی همگی خدا را مثل هم نمیشناسند. حتی در بین مسلمانان مجسمه و مشبهه هم بودهاند. وحدت وجود نیز در بین عرفای اسلامی وجود داشته است. پس پیروان ادیان ابراهیمی مثل خود پیامبران، خدا را نمیشناختند.
بله این تفاوتها اشکال ندارد و فکر و ذهن انسان بر روی هستی گشوده است و انسان دائما در حال تغییر و تحول بوده است. به همان میزانی که انسان خودش و هستی را بیشتر شناخته کوشیده که آفریدگار جهان را نیز بیشتر بشناسد و البته نمیتوان گفت این شناخت پایان یافته است.
پس پیامبران توحیدی نیز حرف آخر را نزدهاند و ممکن است شناخت انسان از خدا در آینده بسیار متفاوت از آن چیزی باشد که ادیان ابراهیمی گفتهاند.
جمع بندی حرف من این است که اگر نهاد پیامبری را بشری بدانیم خیلی راحت جواب سؤالات را پیدا خواهیم کرد مثلا اینکه چرا متن دین تفاسیر مختلف دارد دلیلش این است که این پیامها زاییدۀ یک دورۀ خاص است و حوادث خاصی در ایجاد آن دخالت داشته است و به همین خاطر ما نمیتوانیم آنها را درست بفهمیم چرا که اصلا ما مخاطب آن نیستیم و به همین خاطر تفاسیر ما از آن متفاوت است.
همین آیه 91 سوره انعام را هر کسی به گونهای میفهمد و دلیلش این است که جزئیات آن برای ما معلوم نیست. اگر قرآن کتاب هدایت برای همه باشد نمیتواند فهمهای مختلف از آن قابل تصور باشد.
همچنین این سؤال که چرا هدایت شامل حال همه نشده است جوابش این است که اصلا خدا پیامی نفرستاده است.
به هر حال قرآن تحت تأثیر حوادث و رویدادهای خاصی بوده و به همین خاطر نمیتوانسته برای همۀ زمانها و مکانها مفهوم مشترک داشته باشد.
علاوه بر این برخی از آیات قرآنی از لحاظ علمی، اخلاقی و حتی در بحث عدالت مورد اشکال قرار گرفته است.
خلاصه اینکه اگر دین را بشری بدانیم دچار پیچ و تابها نخواهیم شد و از آن طرف از ارزش پیامبران نه تنها کاسته نمیشود بلکه بر ارزش آنها افزوده میشود و نشان میدهد که برخی از انسانها برای رسیدن به خدا قدمهای بلندی برداشتهاند.
به نظر من پیامهای متون دینی بازتاب تفکرات انسانهای بزرگی در تاریخ بشری بوده که تأملات خودشان از هستی را در اختیار انسانهای دیگر قرار دادند و تاریخساز شدند.
به نظر من بشری دانستن نهاد پیامبری چالشهای بزرگی را پاسخ خواهد داد. تعارض برخی آیات با زندگی بشر امروز با بشری دانستن پیامها کاملا حل میشود.
آیا جوامعی که خداپرست نیستند برای دزدی مجازات ندارند که خدا بخواهد مجازات دزد را بیان کند؟ آن جوامع نیز مجازاتهایی دارند و بهتر از قطع دست بوده است و خیلی خوب از دزدی جلوگیری کرده است. در جوامع اسلامی که دست دزد قطع میشود دزدی خیلی بیشتر است.
جرائم در جوامع غیر توحیدی آنقدر زیاد نیست که در جوامع اسلامی هست. در بسیاری از کشورها مجازات اعدام نیست ولی وضع آنها بهتر از ماست.
اگر ما دستورات خدا را اجرا میکنیم چرا سلامت جامعۀ ما بهتر از جوامع غیر دینی نیست؟
پس ما باید از رؤیاهای خود بیرون بیاییم. ما خیلی انتزاعی فکر میکنیم و به همین خاطر از زندگی عقب ماندهایم. ما پیامهایی را الهی میدانیم و دائما در حال تفسیر آنها هستیم و به همین خاطر عقلمان را بکار نمیاندازیم تا زندگی خود را با علم و آموختن از دیگران بهتر کنیم.
ما باید پرسشگری خود را بیشتر کنیم. عقل خود را تقویت کنیم. به عقل بیشتر اعتماد کنیم و مسائل را متفاوت نیز نگاه کنیم. سعی کنیم بشنویم و احتمالات گوناگون را بسنجیم.
من بسیاری از مشکلات جوامع اسلامی را ناشی از باورهای غلط دینی میدانم. ما دور خود میچرخیم و دچار خرافههای فراوان هستیم و عقلمان متروک شده است.
عقل ما در ارتباطات اجتماعی و انسانی متروک شده است. دین را باید به صورت عقلانی مورد بررسی قرار دهیم و آن مواردی که عقلانی نیست کنار بگذاریم.
اگر نهاد پیامبری را بشری بدانیم به راحتی میتوانیم دین را با عقل تطبیق دهیم.
جالب است که بسیاری از قوانین که گفته شده الهی است عملا در جوامع اسلامی کنار گذاشته شده است چون نمیتوان آن را عمل کرد و من میخواهم بگویم اگر کنار گذاشتهایم دلیل بر این است که الهی نیست.
فقه دائما با مصلحت و استحسان قوانین دین را کنار میگذارد و من میگویم این دلیل بر آن است که اینها الهی نیستند و الا اگر الهی بود نباید کنار گذاشته میشد. مگر میشود احکام خدا با زندگی انسان ناسازگار باشد؟
ما فکر کردهایم اینها احکام الهی است و وقتی تحولات زندگی را میبینیم میخواهیم از طرفی با تحولات پیش برویم و از طرف دیگر الهی بودن احکام را نیز پذیرا باشیم در حالی که چنین امری یک تعارض است.
جوامع غیر دینی با عقل خود پیش رفتهاند و با عقل و عرف دائما خود را به روز میکنند و اوضاعشان خیلی بهتر از ماست.
ما اشتباه میکنیم. ما خدا و معنویت را تقلیل دادهایم و به همین خاطر به دلیل باورهای نادرست، زندگی خود را خراب کردهایم.
به هر حال از دعوت شما تشکر میکنم و باز اگر سؤال و ابهامی باقی مانده در خدمت شما هستم.
صحبتهای انتهایی استاد عابدینی:
به نظر من برخی صحبتهای شما درست است و برخی قابل بحث و بررسی است. مثلا شما فرمودید روش و سنت پیامبر(ص) متفاوت است ولی من میگویم روش پیامبر(ص) واحد است.
یادم هست زمانی یک دانشجو از من سؤال کرد که شما در زمان جنگ از دین استفاده میکردید که باید جنگید. زمان دیگر که بحث صلح پیش آمد از رحمت خدا گفتید. واقعا کدام درست است و حقیقت دین کدام است؟
جواب این است که یک چیزی در دین وجود دارد که هر مسلمانی در هر زمانی انجام میدهد و آن این است که همه نماز را قبول دارند و همه قبول دارند که در نماز سوره حمد خوانده میشود و در این سوره چهار بار از مهربانی خدا سخن گفته شده است و این دلالت دارد که دین واقعا دین مهربانی است.
پس به نظرم میتوان از این طریق به اتحاد رسید. و از طريق تحدي كتاب الهي بودن قرآن را ثابت كرد و با كمك قرآن امور ديگر را ثابت كرد و با جداسازي عرف از دين بر مشكلات فايق آمد.