تفسیر آیه 91 سوره انعام در تاریخ 29 خرداد 1401

تفسیر آیه 91 سوره انعام در تاریخ 29 خرداد 1401

فایل صوتی درس: کلیک

نکات درس تفسیر در تاریخ 29/3/1401

تفسیر آیه 91 سوره انعام

به مناسبت «تجعلونه قراطيس» در آيه 91 سوره انعام از آقاي دكتر آرمين مترجم مقالۀ نصر حامد ابوزيد دعوت شد تا در بارۀ تبديل قرآن گفتاري به نوشتاري و تأثير آن در حذف قراين و فضا و… توضيح دهد كه در ذيل مي‌آيد.

وَ مٰا قَدَرُوا اللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قٰالُوا مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ عَلىٰ بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتٰابَ الَّذِي جٰاءَ بِهِ مُوسىٰ نُوراً وَ هُدىً لِلنّٰاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرٰاطِيسَ تُبْدُونَهٰا وَ تُخْفُونَ كَثِيراً وَ عُلِّمْتُمْ مٰا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لاٰ آبٰاؤُكُمْ قُلِ اللّٰهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ  ﴿الأنعام‏، 91﴾

و خدا را آن گونه که سزاوار اوست نشناختند، آنگاه که گفتند: خدا بر هیچ بشری چیزی نازل نکرده است. بگو: کتابی را که موسی آورده -که نور و هدایت براي مردم است و شما بعضی از آن را در کاغذهایی ثبت می‌کنید و آشکارش می‌کنید و بسیاری از آن را پنهان می‌دارید و حال آنکه حقایقی که نه شما می‌دانستید و نه پدرانتان [به وسیلۀ آن] به شما آموخته شد- چه کسی نازل کرده است؟ بگو: خدا [نازل کرده است]، سپس آنان را واگذار در یاوه‌هایشان که [در آنها] به بازی مشغولند.

نکته 1: بحث در مورد تعبیر تَجْعَلُونَهُ قَرٰاطِيسَ بود که یکی از کارهای مذمت‌آمیز یهودیان بوده است. به همین مناسبت گفتیم قرآن نیز بر روی کاغذ نوشته شده است و در نتیجه قرائن لفظیه و مقامیه از بین رفته است. حال آیا این کار که در امت اسلام رخ داده است نیز مذمت‌آمیز است یا خیر؟

برای بررسی این موضوع از جناب آقای دکتر آرمین مترجم مقالۀ نصر حامد ابو زید دعوت كرديم تا در این زمینه صحبت کنند و توضیحات خودشان را نیز بیان کنند.

صحبت‌های دکتر آرمین:

مقدمتا عرض کنم که نصر حامد ابو زید از شاگردان با واسطۀ شیخ امین الخولی است و وابسته به مدرسۀ تفسیر ادبی یا مدرسة الاُمناء است. ایشان با واسطۀ شکری عیاض شاگرد امین الخولی محسوب شده و جزء این مدرسه بوده است و بخشی از عمر علمی ایشان در این مدرسه بوده است ولی وقتی در مصر تکفیر می‌شود و به اروپا می‌رود در آنجا در ادامۀ فعالیت‌های علمی، تحولی در اندیشه‌اش در مورد نگاهش به قرآن رخ می‌دهد و مقاله‌ای به نام «رویکردی نو به قرآن از متن به گفتار» می‌نویسد که تقریبا آخرین مقالۀ او محسوب می‌شود.

ایشان با این مقاله عبور و خروج خودش را از مدرسۀ ادبی شیخ امین الخولی اعلام می‌کند.

ولی عمر ایشان به پایان می‌رسد و دیگر فرصت بسط دادن نظریه‌اش را پیدا نکرد.

البته ایشان در این نظریه تنها نیست بلکه قبل از آن محمد ارگون نیز اشاره به خواندنی بودن قرآن داشته است و برخی از قرآن پژوهان مثل آیت الله معرفت نیز اشاراتی داشته‌اند ولی در مجموع به نام نصر حامد ابو زید تمام شده است.

حال من سعی می‌کنم دیدگاه ایشان را تا حدودی روشن کنم تا مشخص شود فرق قرآن به مثابۀ گفتار و قرآن به مثابۀ متن چیست؟

قرآن در طول 23 سال نازل شده و توسط کاتبان مکتوب شده است و زیر نظر خود پیامبر(ص) یا جانشینان ایشان در قالب کتابی تدوین شده است. ما این فرض را می‌پذیریم که قرآن با هدایت جبرئیل در قالب آیاتی ارائه شده و بعدا توسط خلفاء تنظيم شده است.

حال ابو زید می‌گوید تبدیل نوشتار به متن این تصور را در مسلمانان به وجود آورد که قرآن یک کتاب است و نام کتاب نیز این تصور را تقویت کرده است در حالی که مقصود از کتاب، کتابی نیست که ما امروز می‌شناسیم.

ابو زید از دانش زبان‌شناسی استفاده می‌کند تا به ما بگوید متن و گفتار با یکدیگر تفاوت دارند و قرآن یک گفتار است و با نوشتار متفاوت است.

در نوشتار، یک نویسنده سعی می‌کند منظور خود را با بیان مقدمات پی بگیرد و کتابش را در فصول و ابواب مختلف در آورد ولی در مورد گفتار چنین ترتیب و سیاقی وجود ندارد.

در گفتار، گوینده است و شنونده و پیام. در گفتار گوینده و مخاطب در یک موقعیت مشترک به سر می‌برند. گفتار مثل یک جلسۀ سخنرانی است که گوینده و شنونده در موقعیت مشترک قرار دارند و درک مشترکی بین آنها وجود دارد که موجب می‌شود گوینده بداند شواهد و قرائنی برای شنونده موجود است و نیازی به ذکر آنها نیست ولی در نوشتن این چنین نیست. وقتی نویسنده کتابی می‌نویسد که مخاطبان در هنگام نوشتن حاضر نیستند و شرائط گفتمانی را نمی‌دانند نویسنده اعتماد ندارد که خوانندگان از قرائن و شواهد آگاه هستند و به همین خاطر به گونه‌ای می‌نویسد که خواننده دچار ابهام نشود.

بد نیست چند مثال ساده بزنم.

تصور کنید در خانه نشسته‌ایم و زنگ به صدا در می‌آید و پدر به پسر می‌گوید «زنگ می‌زنند» و این جمله یعنی «در را باز کن» در اینجا اگر چه پدر نگفته «در را باز کن» ولی از شواهد و قرائن موجود، پسر مقصود پدر را می‌فهمد.

یا مادر در حال جارو زدن است و می‌گوید «غذا سوخت» و از این حرف، دیگران متوجه می‌شوند که باید گاز را خاموش کنند ولی چنین امری اصلا در صحبت گوینده نیست.

پس گوینده برای رساندن منظور خودش به شواهد و قرائنی که مخاطب از آن آگاه است اعتماد می‌کند و در نتیجه آنها را در کلام حذف می‌کند يا چيزي مي‌گويد و چيز ديگري فهميده مي‌شود، ولی در کتابت این‌گونه نیست.

حال تصور کنید که یک متن سخنرانی پیاده شده و به صورت نوشتار در آمد. در این کار شواهد و قرائن برون متنی که گوینده برای انتقال مقصود خودش به مخاطب به آنها اعتماد می‌کرد از بین می‌رود و در نتیجه ما با نوشتاری رو به رو هستیم که خواننده در موقعیت آن گفتمان و شواهد و قرائن آن نیست.

خوب است مثال دیگری بزنم:

کسانی که سِنّی از آنها گذشته است و شرائط انقلاب را درک کرده‌اند وقتی سخنی از امام خمینی نقل می‌شود مثل اینکه «بشکنید این قلم‌ها را» خوب آن را می‌فهمند ولی جوان امروزه در آن موقعیت قرار نداشته و در نتیجه با شنیدن این حرف برایش سؤال پیش می‌آید ولی آنها که در آن موقعیت بوده‌اند و شبکۀ شواهد و قرائن را می‌دیدند که چه شرائط بدی بود و ترورهای انجام می‌شد می‌توانند مفهوم این تعبیر را بهتر درک کنند.

البته بحث من سیاسی نیست که این جمله درست بوده یا نه بلکه منظورم این است که درک ما که در آن جوّ بودیم با درک یک جوان امروز کاملا متفاوت است.

علت این امر این است که مخاطب امروز نسبت به شبکۀ قرائن و شواهدی که در معنای سخن گوینده دخالت دارد بیگانه است.

امیدوارم توانسته باشم تفاوت بین متن و گفتار را رسانده باشم.

ابو زید به ما می‌گوید قرآن گفتار است و وقتی وحی نازل می‌شد مخاطبان و معاصران وحی در شرائطی قرار داشتند و خداوند به درک مخاطبان از آن شرائط و قرائن اعتماد کرده است و آن شرائط و قرائن را در متن نیاورده است.

اگر گوینده از جزئیاتی که ما از آن اطلاع داریم سخن بگوید ما به او ایراد می‌گیریم که چرا به شعور مخاطب اعتماد نداری و توضیح واضحات می‌دهی؟

پس شیوۀ فهم متن با شیوۀ فهم گفتار متفاوت است. در متن وقتی با ابهامی مواجه می‌شویم اگر اعتماد داشته باشیم که نویسنده عاقل و حکیم است مطمئن می‌شویم که نویسنده این ابهام را در فصل دیگری بر طرف کرده است.

اما تصور کنیم که ما با مجموعه‌ای از گفتارها و سخنرانی‌ها مواجه هستیم که گوینده، آنها را در موقعیت‌های متفاوت مطرح کرده است و این گفتارها نوشتار شده است در چنین صورتی اگر ابهامی پیدا کنیم نمی‌توانیم بگوییم گوینده در فصول بعدی و در سخنرانی دیگرش آن ابهام را بر طرف کرده است چون در چنین فرضی گوینده متعهد نیست که ابهامات خواننده را بر طرف کند.

اساساً در گفتار ابهام کمتری برای مخاطب به وجود می‌آید.

پس می‌خواهم نتیجه بگیرم که روش تفسیری متن به متن و روش تفسیر قرآن به قرآن که یادگار مرحوم علامۀ طباطبايي در المیزان است از نظر برخی از قرآن‌پژوهان روش کاملی نیست یعنی ما صرفا نمی‌توانیم به این روش اعتماد کنیم چون این قرآن گفتاری بوده که تبدیل به نوشتار شده است. تمام حرف ابو زید این است. او می‌خواهد بگوید مفسران ما قرآن را به عنوان یک کتاب دیده‌اند و به همین خاطر به جنبۀ گفتاری قرآن توجه نکرده یا کمتر توجه کرده‌اند. پس به شواهد درون متنی اکتفا می‌کنند و اگر در جایی ابهام داشتند سعی می‌کنند در جای دیگر متن دنبال قرائنی بگردند تا آن ابهام را بر طرف کنند در حالی که ما باید دنبال شواهد و قرائن تاریخی باشیم و ذهن خودمان را به 1400 سال پیش ببریم؛ مثل وقتی که تصادفی رخ داده و پلیس، صحنه را باز سازی می‌کند و کروکی می‌کشد.

ابو زید منکر این نیست که با تفسیر قرآن به قرآن می‌توان به حقایقی رسید بلکه منظورش این است که صرفا نباید به این روش پرداخت بلکه باید از روش‌های دیگر نیز بهره برد.

گفتار، خصوصیاتی دارد که گوینده می‌خواهد بر جان مخاطب اثر بگذارد و احساسات مخاطب را برانگیزاند. پس صرفا به جنبه‌های استدلالی و منطقی توجه ندارد بلکه به جنبه‌های احساسی نیز توجه دارد و می‌خواهد تحولی در جان مخاطب ایجاد کند به خصوص اگر هدف هدایتی داشته باشد و کتب آسمانی این‌گونه هستند. و چنين نیست که تنها بر جنبه‌های عقلی توجه داشته باشند بلکه به خصوص به احساسات توجه دارند مثلا در قرآن نظم و موسیقی کلام و آهنگین بودن آن به خصوص در سوره‌های مکی هدفش برانگیختن منکران است تا روی آنها اثر بگذارد و الا اگر تنها هدف بیان استدلال عقلی باشد نیاز نبوده که آهنگین باشد.

به تعبیر آیت الله معرفت گاه تأکید قرآن بر آهنگین بودن قرآن موجب شده که از واژه‌های خاصی استفاده شود که آن واژه شاید تنها نکته‌اش دلیل معنایی نباشد بلکه دلیلش نظم و آهنگین بودن کلام است تا قافیه و فاصله در کلام رعایت شود.

خوب است مثالی بزنم. به این آیات سوره قمر توجه کنید:

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنٰا وَ قٰالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ  ﴿القمر، 9﴾

پیش از آنان قوم نوح [پیامبران] را تکذیب کردند، پس بنده ما [نوح] را هم تکذیب کردند و گفتند: دیوانه است، و جن زده ای است [که آثاری از گزند جن در او می‌باشد.]

فَدَعٰا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ  ﴿القمر، 10﴾

پس پروردگارش را خواند که من مغلوب شده‌ام [و از ستم و زورگویی آنان دلتنگم] بنابراین انتقام [مرا از اینان] بگیر.

فَفَتَحْنٰا أَبْوٰابَ السَّمٰاءِ بِمٰاءٍ مُنْهَمِرٍ  ﴿القمر، 11﴾

پس [در پاسخ درخواستش] درهای آسمان را به آبی بسیار فراوان و ریزان گشودیم،

وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً فَالْتَقَى الْمٰاءُ عَلىٰ أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ  ﴿القمر، 12﴾

و زمین را به [جوشیدن] چشمه هایی [پر آب] شکافتیم؛ پس آبِ آسمان و زمین برای کاری که مقدّر شده بود به هم پیوستند،

وَ حَمَلْنٰاهُ عَلىٰ ذٰاتِ أَلْوٰاحٍ وَ دُسُرٍ  ﴿القمر، 13﴾

و او را بر آن چيزي که دارای تخته‌ها و میخ‌ها بود سوار کردیم،

تَجْرِي بِأَعْيُنِنٰا جَزٰاءً لِمَنْ كٰانَ كُفِرَ  ﴿القمر، 14﴾

که زیر نظر ما روان بود. [و این] پاداشی بود برای کسی که مورد تکذیب قرار گرفته بود.

وَ لَقَدْ تَرَكْنٰاهٰا آيَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ  ﴿القمر، 15﴾

و بی‌تردید آن سرگذشت را [برای آیندگان] مایه پند و عبرت باقی گذاشتیم، پس آیا پند گیرنده‌ای هست؟

با اینکه قرآن معمولا برای کشتی از واژۀ سفیه یا فُلک يا جاريه استفاده می‌کند ولی در این آیات از تعبیر ذٰاتِ أَلْوٰاحٍ وَ دُسُرٍ  برای کشتی نوح استفاده شده تا وزن و قافیۀ آیات هماهنگ شود نه اینکه ضرورتا نکتۀ معنايی خاصي داشته باشد.

باز در سوره مدثر آمده است:

إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ قَوْلُ الْبَشَرِ  ﴿المدثر، 25﴾

این جز سخن بشر نمی‌باشد.

سَأُصْلِيهِ سَقَرَ  ﴿المدثر، 26﴾

به زودی او را در سقر درآورم

وَ مٰا أَدْرٰاكَ مٰا سَقَرُ  ﴿المدثر، 27﴾

و تو چه می‌دانی سقر چیست؟

لاٰ تُبْقِي وَ لاٰ تَذَرُ  ﴿المدثر، 28﴾

[آتشی است که] نه چیزی را باقی می‌گذارد و نه رها می‌کند؛

لَوّٰاحَةٌ لِلْبَشَرِ  ﴿المدثر، 29﴾

پوست بدن را [همه جانبه] دگرگون می‌کند؛

عَلَيْهٰا تِسْعَةَ عَشَرَ  ﴿المدثر، 30﴾

بر آن نوزده نفر [موکّل] گمارده‌اند.

در آیه 29 واژۀ «بشر» به معنای پوست است و می‌توانست بجای بشر از جلود استفاده کند ولی واژۀ بشر با کلمات آیات قبل و بعد هم وزن است و چون می‌خواهد جملات آهنگین باشد چنین آورده است.

خلاصه اینکه گفتار با نوشتار متفاوت است و هم تفاوت شِکلی دارند و هم در فهم متفاوت هستند و در فهم گفتار از روشی استفاده می‌شود و در فهم نوشتار از روش دیگر.

ما باید صحنۀ گفتگو را در ذهن بازسازی کنیم تا بتوانیم مقصود گفتار را بفهمیم. باید شبکۀ معنایی و شبکۀ شواهد و قرائن را بازسازی کنیم تا به خوبی مقصود گوینده را بفهمیم.

حال ممکن است کسی بگوید ما این کار را با روایات اسباب نزول انجام می‌دهیم.

جواب این است که مفسران نیز به این امر توجه می‌کردند ولی این امر نیز به تنهایی نمی‌تواند قرائن و شواهد را برای ما بازسازی کند.

ما باید دقیقا در فضای نزول قرار بگیریم. باید بدانیم مخاطب این آیات چه کسی است و در چه مقطعی صورت گرفته است؟ حتی باید بررسی کرد که در اوایل دعوت بوده یا اواسط یا اواخر؟ حتی باید دید شرائط اقتصادی آن زمان چگونه بوده است.

البته اگر چنین نکنیم نمی‌گوییم قرآن فهمیده نمی‌شود ولی بسیاری از مطالب را نمی‌توان فهمید.

بسیاری از بزرگان به خاطر عدم توجه به این نکته دچار خطا شده‌اند.

خوب است مثال بزنیم. در سوره تغابن آمده است:

يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوٰاجِكُمْ وَ أَوْلاٰدِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ  ﴿التغابن‏، 14﴾

ای مسلمانان! به راستی برخی از همسران و فرزندانتان دشمن شمایند؛ بنابراین از آنان بپرهیزید، و اگر [از آزار و رنجی که به شما می‌دهند] چشم‌پوشی کنید و سرزنش کردن آنان را ترک نمایید و از آنان بگذرید [خدا هم شما را مورد الطاف بی کرانش قرار می‌دهد]؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

إِنَّمٰا أَمْوٰالُكُمْ وَ أَوْلاٰدُكُمْ فِتْنَةٌ وَ اللّٰهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ  ﴿التغابن‏، 15﴾

اموال و فرزندانتان فقط وسیله آزمایش‌اند، و خداست که پاداشی بزرگ نزد اوست.

این دو آیه سه مطلب می‌گوید: اول از دشمن بودن برخی ازواج و اولاد صحبت کرده و دوم از بخشش آنها و سوم از فتنه بودن مال و اولاد و این سه بخش با یکدیگر تعارض دارند. اگر اموال و ازواج دشمن هستند عفو و صفح چیست؟ اگر عفو و صفح است، فتنه چیست؟

مرحوم بازرگان وقتی به این آیه رسیده‌اند با توجه به اینکه قرآن را بر اساس ترتیب تفسیر می‌کنند با این مشکل مواجه شدند که وقتی کانون گرم خانواده را می‌بینیم که باید بر گرم بودن آن اصرار کرد ولی قرآن با این حرف تازه سردی ایجاد می‌کند و مرحوم بازرگان نمی‌تواند جواب این شبهه را بدهد در حالی که اگر شرائط نزول را دقت کنیم می‌بینیم این آیات مربوط به جوّی است که بین افراد خانواده در بحث شرک و ایمان اختلاف بوده است.

آیه در عین اینکه می‌خواهد به دشمنی آنها اشاره کند می‌گوید مواظب باشید با آنها رفتار بد نداشته باشید و به اموال و اولاد به دید فتنه نگاه کنید.

پس اگر قرائن را در نظر بگیریم آیه کاملا اخلاقی و پسندیده است و اگر شرائط را در نظر نگیریم آیه یک امر غیر اخلاقی را می‌رساند.

این خلاصۀ صحبت من پیرامون گفتاری بودن قرآن بود.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.