جلسه هشتم شرح نامه 47 نهج البلاغه

جلسه هشتم شرح نامه 47 نهج البلاغه

فایل صوتی درس: کلیک

نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 28/3/1401

شرح نامه 47 نهج البلاغه

ادامه وصيتنامه حضرت علي(ع) درباره حج و اينكه بايد مسلمانان زير سايه حج متحد باشند. به نظر من تقيه يعني بین اهل سنت مثل اهل سنت عمل كردن، براي حفظ اتحاد. تقيه براي ترس از اهل سنت نيست و به معناي جواز دروغگويي نيست؛ بلكه به اين معناست كه براي حفظ وحدت در ميان اهل سنت مثل آنان عمل شود تا اتحاد حفظ شود. جهاد تبليغي با حكمت موعظه و جدال احسن بايد انجام شود و نپذيرندگان دعوت بايد رها باشند مگر اينكه جنگ شروع كنند و چاره‌اي جز جنگ نباشد. جهاد ابتدایی نه عاقلانه است و نه جایز. دفاعي بودن جنگ بدر.

وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لَا تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا

«خدا را خدا را درباره خانه خدا، تا هستيد آن را خالى مگذاريد، زيرا اگر كعبه خلوت شود، مهلت داده نمى‌شوید.»

گفتیم سخنان حضرت علی(ع) همه مهم است و این وصایا با توجه به اینکه آخرین لحظات عمر ایشان است مهم‌ترین وصایا است.

در مورد تعبیر فوق در جلسات قبلی بحث چند حج در یک سال را مطرح کردم و در درس خارج فقه نیز در این زمینه سخن گفته‌ام و بحص مفصلی را شروع کردم. امیدوارم افراد اگر نقدی دارند برایم ارسال کنند.

آیت الله منتظری حدیثی را در ذیل این تعبیر آورده است. حدیث این چنین است:

عن الصادق عليه السلام ـ و قد سألَهُ هِشامُ بنُ الحَكَمِ عن علّةِ الحَجِّ و الطَّوافِ بالبيتِ ـ : إنَّ اللّه َ تعالى خَلقَ الخَلْقَ··· و أمَرهُم وَ نَهاهُم ما يكونُ مِن أمرِ الطّاعَةِ في الدِّينِ ، و مَصْلَحتِهِم مِن أمرِ دُنياهُم ، فجَعلَ فيهِ الاجْتِماعَ مِن المَشرِقِ و المَغرِبِ لِيَتعارَفوا ، و لِيَتَربَّحَ كلُّ قَومٍ مِن التِّجاراتِ مِن بَلدٍ إلى بَلدٍ ، و لِيَنْتفِعَ بذلكَ المُكاري و الجَمالُ ، و لتُعْرَفَ آثارُ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أخْبارُهُ و يُذْكَرَ و لا يُنْسى .

و لَو كانَ كُلُّ قومٍ إنَّما يَتَّكِلونَ على بِلادِهِم و ما فيها هَلَكوا ، و خَرِبَتِ البِلادُ ، و سَقَط الجَلَبُ و الأرْباحُ ، و عُمِّيتِ الأخْبارُ ، و لَم يَقِفوا على ذلكَ ، فذلكَ عِلّةُ الحَجِّ .

ترجمه: امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ به سؤال هشام بن حَكَمْ از حكمت حجّ و طواف كعبه ـ فرمود : خداوند متعال مردمان را بيافريد ··· و آنها را به پيروى از دين و آنچه مصلحت دنياشان در آن است، فرمان داد و نهى نمود، و حجّ را مايه فراهم آمدن مردم از شرق و غرب عالم و آشنا شدن آنها با هم (آگاه شدنشان از حال و روز يكديگر) قرار داد و تا بازرگانانى كه از شهرى به شهرى كالا مى برند، سود برند و كرايه دهندگان و شتر داران به فايده‌اى رسند و تا آثار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شناخته شود و خبرهاى آن حضرت نقل و بازگو شود و از يادها نرود.

اگر هر قومى و مردمى، فقط به شهر و سرزمين خود بسنده مى‌كردند، نابود مى‌شدند و شهرها ويران مى‌گشت و درآمدها و سودها كاهش مى‌يافت و خبرها پوشيده مى‌ماند و كسى از آنها آگاه نمى‌شد. اين است حكمت حجّ.

در تعبیر «و لَو كانَ كُلُّ قومٍ إنَّما يَتَّكِلونَ على بِلادِهِم» برخی بجای «يَتَّكِلونَ»، «یتکلمون» نوشته‌اند ولی همان اولی درست‌تر است و دلالت دارد که جهان مثل یک دهکده است و نباید شهرها از یکدیگر جدا شوند و حج عامل اتحاد است.

یادآوری: به طور کلی در مذهب شیعه مفهومی داریم به نام تقیه که بد فهمیده شده است به گونه‌ای که تقیه را دروغ گویی معرفی می‌کنند و شیعه را دروغگو. این در حالی است که تقیه به این معنا است که وقتی در بین اهل سنت هستی اعمالت را مثل اهل سنت انجام بده تا دشمنان نفهمند شما دو تا هستید. در واقع تقیه به این معنا است که اجتهاد اهل سنت نیز صحیح است ولی اجتهاد شیعه صحیح‌تر است و برای اتحاد وقتی شیعیان در بین اهل سنت هستند باید به اجتهاد اهل سنت عمل کنند.

اینکه امامان فرموده‌اند تقیه دین من و پدرانمان است به این معنا نیست که ما و پدرانمان دروغ‌گو هستیم بلکه به معنای این است که همۀ ما ائمه در مواردی مثل اهل سنت عمل می‌کنیم.

دقت کنید که تقیه از باب اضطرار نیست و الا اگر این‌گونه بود وقتی اضطرار از بین می‌رفت باید عمل قبلی باطل می‌شد. مثلا اگر کسی در مکه طبق فقه اهل سنت وضوء گرفت و شرایطی بود که باید بر روی کفش مسح می‌کشید وضویش صحیح است و اگر سوار هواپیما شد و به ایران آمد اگر حدثی از او سر نزده، وضویش باطل نشده است و با همان وضوء می‌تواند نماز بخواند؛ اما اگر به خاطر ترس از درنده‌ای مضطر شد که بر کفش مسح بکشد پس از رهایی از شرایط اضطرار باید وضوی خود را اعاده کند.

پس بین تقیه و اضطرار فرق است. در حالت اضطرار تنها در حالتی که جان ما در خطر است دروغ جایز است ولی در غیر اضطرار خیر. ولی تقیه حتی در غیر حالت اضطرار نیز عمل به فقه اهل سنت جایز است.

پس اینکه در حج می‌گویند اعمالتان مثل هم باشد برای اتحاد است.

سؤال: وقتی حضرت علی(ع) و ابوبکر و عمر پشت سر پیامبر(ص) نماز می‌خواندند آیا به چند صورت وضوء می‌گرفتند؟

جواب: این چیزها در آن زمان چندان اهمیت نداشته است و الآن است که خیلی روی این چیزها حساسیت ایجاد شده است و به نظر بنده اشکالی ندارد که در وضوء، دستها از بالا به پایین یا از پایین به بالا شسته شود.

واللَّه اللَّه فی الجهاد باموالکم و انفسکم و السنتکم فی سبیل‌اللَّه

«اللَّه اللَّه در جهاد. مبادا جهاد در راه خدا با مال و جان و زبانْ را ترک کنید.»

جهاد به معنای کوشش و تلاش است و با قتال که به معنای جنگ است، فرق دارد. تلاش و کوشش گاهی با مال است و گاهی با زبان و گاهی با وقت گذاشتن.

ما معتقدیم که دین ما بهترین دین است و قرآن مِثلی ندارد چرا که هیچ کتابی در جایگاه قرآن قرار نمی‌گیرد. حال ما وظیفه داریم که این دین را تبلیغ کنیم.

قرآن می‌فرماید:

اُدْعُ إِلىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جٰادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ  ﴿النحل‏، 125﴾

[مردم را] با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن، و با آنان به نیکوترین شیوه به بحث بپرداز، یقیناً پروردگارت به کسانی که از راه او گمراه شده‌اند و نیز به راه یافتگان داناتر است.

بر طبق این آیه باید افراد را با کار فرهنگی به این سه روش به سمت اسلام دعوت کرد. از دظر بنده در اسلام جهاد ابتدایی نداریم که تصور شود، می‌توان عده‌ای را به اجبار و با زور شمشیر مسلمان کرد. بله اگر طرف مقابل شمشیر کشید ما دفاع می‌کنیم ولی ابتدائا نمی‌توان جنگ شروع کرد.

اهل سنت جهاد ابتدایی را قبول دارند. شیعه نیز جهاد ابتدایی را با اذن امام معصوم جایز می‌داند و امروزه با توجه به اینکه در زمان غیبت هستیم جهاد ابتدایی وجود نخواهد داشت. و اما در زمان امامان نیز هیچ‌یک اذن جهاد ابتدایی نداده‌اند.

به نظر می‌رسد درست این است که گفته شود فقهای شیعه هیچکدام جهاد ابتدایی را قبول نداشتند اما چون در حکومت‌های اهل سنت زندگی می‌کردند نمی‌توانستند این را صراحتا بگویند ولی قیدی به آن زدند که هیچ وقت تحقق نیابد؛ زیرا اکنون که نیست تا اذن دهد و وقتی که آمد فتوا و کارها دست اوست.

از آن طرف اهل سنت از جهاد ابتدایی دفاع می‌کنند و این موجب بدبینی شده است.

بنده مقاله‌ای در این زمینه نوشته‌ام و بر روی سایتم نیز موجود است و در آن گفته‌ام که از دید من اصلا در اسلام جهاد ابتدایی وجود ندارد. اگر جهاد ابتدایی وجود داشت خود پیامبر(ص) آن را انجام داده بود. حال وقتی ایشان که مؤسس دین است و مستقیم با مشرکان و غیره مواجه بود و جهاد ابتدایی نکرده ما که در زمان غیبت هستیم و با ابهاماتی رو به رو هستیم اصلا نمی‌توانیم جهاد ابتدایی انجام دهیم. باید توجه داشت جنگ‌هایی که پیامبر اکرم(ص) انجام داده همه‌اش دفاعی بوده است.

اهل سنت که جهاد ابتدایی را گفته‌اند تحت تأثیر خلفایی بوده‌اند که می‌خواستند کشور گشایی کنند و الا اگر در سنت پیامبر(ص) دقت می‌کردند چنین امری را جایز نمی‌دانستند.

دقت کنید که با جنگ می‌شود طرف مقابل را تسلیم کرد ولی نمی‌توان او را معتقد کرد.

سؤال: آیا طبق آیات سوره نمل حضرت سلیمان جنگ ابتدایی نداشته است؟

جواب: اولا ما مسلمان هستیم و اسلام نسخ کنندۀ احکام ادیان قبلی است. ثانیا آن چه که در آیات سوره نمل آمده تهدید است نه جنگ و حضرت سلیمان از یک تاکتیک استفاده کرده است تا بتواند طرف مقابل را به سمت خود بکشاند.

جالب است که در سوره فرقان آمده است:

فَلاٰ تُطِعِ الْكٰافِرِينَ وَ جٰاهِدْهُمْ بِهِ جِهٰاداً كَبِيراً  ﴿الفرقان‏، 52﴾

پس کافران را [که انتظار دارند از ابلاغ وحی باز ایستی،] فرمان مبر و به وسیله این [قرآن] با آنان جهاد [ی فرهنگی و تبلیغی] کن.

پس ما باید با قرآن جهاد کنیم.

جالب است که در مکه حتی پیامبر(ص) دستور ترور نداد که بگوید ابوجهل را بکشید. پس مسلمانان در مکه با اینکه زیر شکنجه بودند باز دست به خشونت نزدند.

وقتی پیامبر(ص) به مدینه هجرت کرد باز این مشرکان بودند که به سمت مدینه لشگرکشی کردند و قصد از بین بردن مسلمانان را داشتند و در اینجا بود که مسلمانان دست به دفاع زدند.

جالب است که برخی تاریخ‌نویسان جنگ بدر را تحریف کرده‌اند. آنها گفته‌اند مسلمانان می‌خواستند کاروان ابوسفیان را غارت بکنند و ابوسفیان کاروان را فراری داد و مشرکان مکه را خبر دار کرد و آنها برای دفاع از کاروان به جنگ با مسلمانان آمدند. با این حرف عملا مسلمانان مقصر جلوه داده شده‌اند که آنها قصد حمله به کاروان را داشتند. ولی به نظر من این مسأله اشتباه است.

در تاریخ این چنین آمده است که کاروان تجارتی ابوسفیان در بازگشت از یمن به منطقۀ بدر رسید و ابوسفیان احتمال می‌داد که شاید مسلمانان به کاروان او حمله کنند و بخواهند اموال کاروان را دستبرد بزنند. مسلمانان نیز به خیال اینکه بتوانند کاروان ابوسفیان را دستبرد بزنند به سمت بدر آمده بودند. ابوسفیان وقتی فهمید کاروان در خطر است کاروان را از راه دیگری به سوی مکه حرکت داد. حتی در تاریخ آمده است که ابوسفیان شخصی را به مکه فرستاد تا به آنها اطلاع دهد که کاروان در خطر است و شما برای دفاع از کاروان حرکت کنید.

حال واقعا تا این شخص بخواهد خبر برساند و آنها آماده شوند و به سمت بدر بیایند حدود بیست روز طول می‌کشد ولی عجیب است که خود تاریخ‌ها می‌گویند کاروان قریش که گذشت فردایش کاروان مکه رسید.

از اینجا می‌فهمیم راه افتادن لشگر قریش ربطی به کاروان ابوسفیان نداشته است بلکه مشرکان مکه خودشان برای جنگ با مسلمانان خارج شده بودند.

خدا و پیامبر(ص) می‌خواستند مسلمانان مدینه به بیرون شهر بیایند تا جنگ در بیرون مدینه رخ دهد تا لشگر قریش به شهر وارد نشوند.

خلاصه اینکه می‌خواهم بگویم جنگ‌ها در زمان پیامبر(ص) دفاعی بوده است و در اینجا یک مثال زدم تا متوجه دفاعی بودن اولین جنگ رخ داده بشویم.

و اما در آخر اشعاری از مولوی که مؤید این حرف‌های ماست بیان می‌شود:

جهد پیغامبر بفتح مکه هم

کی بود در حب دنیا متهم

آنک او از مخزن هفت آسمان

چشم و دل بر بست روز امتحان

از پی نظارهٔ او حور و جان

پر شده آفاق هر هفت آسمان

خویشتن آراسته از بهر او

خود ورا پروای غیر دوست کو

آنچنان پر گشته از اجلال حق

که درو هم ره نیابد آل حق

لا یسع فینا نبی مرسل

والملک و الروح ایضا فاعقلوا

گفت ما زاغیم همچون زاغ نه

مست صباغیم مست باغ نه

چونک مخزنهای افلاک و عقول

چون خسی آمد بر چشم رسول

پس چه باشد مکه و شام و عراق

که نماید او نبرد و اشتیاق

آن گمان بر وی ضمیر بد کند

کو قیاس از جهل و حرص خود کند

آبگینهٔ زرد چون سازی نقاب

زرد بینی جمله نور آفتاب

بشکن آن شیشهٔ کبود و زرد را

تا شناسی گرد را و مرد را

گرد فارس گرد سر افراشته

گرد را تو مرد حق پنداشته

گرد دید ابلیس و گفت این فرع طین

چون فزاید بر من آتش‌جبین

مثنوی معنوی، دفتر اول

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.