فایل صوتی درس: کلیک
نکات درس تفسیر در تاریخ 31/3/1401
تفسیر آیه 91 سوره انعام
تبديل قرآن گفتاري به نوشتاري لازم بود تا اصل وحي باقي بماند و در كنار آن حفاظ و قرّاء و سايرين قرار داده شدند تا ويژگي ها و فضاي نزول قرآن گفتاري را به نسلهاي بعدي انتقال دهند تا قرائن فهم باقي بماند و متأسفانه در همۀ اينها تحريفات و انحرافاتي رخ داد و دروغهايي جعل شد بنابراين براي فهم لُبّ دين نياز به متخصصان ديني پيدا شد.
تفاوت متخصص دين با ساير متخصصان اين است كه آنان براي رسيدن به دنيا یقینا كار تخصصي خود را خوب انجام ميدهند و متخصص دين شايد براي رسيدن به دنيا كار تخصصي خود را بد انجام دهد و این مشکل با افزودن صفات عدالت، بی میلی به دنیا، دور بودن از هوای نفس برای متخصص دین قابل حل است و از سوی دیگر شیعه مخطئه است و همین ثمرات فراوانی دارد.
وَ مٰا قَدَرُوا اللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قٰالُوا مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ عَلىٰ بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتٰابَ الَّذِي جٰاءَ بِهِ مُوسىٰ نُوراً وَ هُدىً لِلنّٰاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرٰاطِيسَ تُبْدُونَهٰا وَ تُخْفُونَ كَثِيراً وَ عُلِّمْتُمْ مٰا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لاٰ آبٰاؤُكُمْ قُلِ اللّٰهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ ﴿الأنعام، 91﴾
و خدا را آن گونه که سزاوار اوست نشناختند، آنگاه که گفتند: خدا بر هیچ بشری چیزی نازل نکرده است. بگو: کتابی را که موسی آورده -که نور و هدایت براي مردم است و شما بعضی از آن را در کاغذهایی ثبت میکنید و آشکارش میکنید و بسیاری از آن را پنهان میدارید و حال آنکه حقایقی که نه شما میدانستید و نه پدرانتان [به وسیلۀ آن] به شما آموخته شد- چه کسی نازل کرده است؟ بگو: خدا [نازل کرده است]، سپس آنان را واگذار در یاوههایشان که [در آنها] به بازی مشغولند.
نکته 1: برخی میگویند با توجه به مذمت شدن یهود بر نوشتن که از لحن «تجعلونه قراطیس) در این آیه به دست میآمد، نباید قرآن نوشته میشد. جواب این است که اگر نوشته نمیشد کل قرآن ضایع میشد و حفظ نمیشد. بنابراین قرآن باید نوشته میشد ولی باید کاری میشد که قرائن گفتاری حذف نشود. البته خود پیامبر(ص) توجه داشت که این قرائن حذف نشود ولی مسلمانان توجه و عمل نکردند.
حفاظ میدانستند که چگونه قرآن را بخوانند تا معانی، آن طور که شایسته است القاء شود. قرائن نزولی آیات توسط این حفاظ بیان میشد و با این روش مشکلات حل میگشت.
پیامبر(ص) حواسش بود و به گونهای قرآن را در بین مردم القاء کرد که همۀ این مشکلات از بین برود.
بعد از پیامبر(ص) الفاظ قرآن ثابت ماند ولی حفاظ و قراء مُردند و نتوانستند همه چیز را منتقل کنند و خلیفۀ دوم نیز نوشتن حدیث را منع کرد و در نتیجه بسیاری از قرائن از بین رفت.
پس اگر نقدی هست به کسانی است که نگذاشتند ویژگیهای گفتاری قرآن به نسلهای بعدی منتقل شود.
و اما از زمان عمر بن عبد العزیز نوشتن آزاد شد ولی بالاخره دشمنان و جاهلانه کار خود را کردند. دشمنان اسلام در مقابل هر حدیثی، حدیثی جعل کردند. اگر گفته شد آیهای در مکه نازل شده عدهای نیز گفتند در مدینه نازل شده است. هر چیزی که گفته شد مخالفان و جاهلان و متملقان حکومتها چیز دیگری ساختند و کاری کردند که الفاظ قرآن که باقی مانده بود، معنای اصلیاش را از دست بدهد.
از آن طرف منافقان نیز بیکار ننشستند. آنها به گونههای مختلف سعی در از بین بردن اسلام داشتند.
در خطبه 210 نهج البلاغه مطالب جالبی آمده است که اشاره به آن مطالب در اینجا لازم است. به این خطبه توجه کنید:
شخصی از احادیث بدعت آور، و گوناگونی که در میان مردم رواج داشت پرسید امام فرمود:
اقسام احادیث رواج یافته:
احادیثی که در دسترس مردم قرار دارد، هم حق است هم باطل، هم راست هم دروغ، هم ناسخ هم منسوخ، هم عام هم خاص، هم محکم هم متشابه، هم احادیثی که بدرستی ضبط گردیده و هم احادیثی که با ظن و گمان روایت شده. در روزگار پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آنقدر دروغ به آن حضرت نسبت داده شد که ایستاد و خطابه ایراد کرد و فرمود: «هر کس از روی عمد به من دروغ نسبت دهد جایگاه او آتش است».
اقسام راویان حدیث:
افرادی که حدیث نقل می کنند چهار دسته اند، که پنجمی ندارد:
اول- منافقان نفوذی:
نخست منافقی که تظاهر به ایمان می کند، و نقاب اسلام بر چهره دارد، نه از گناه می ترسد و نه از آن دوری می جوید و از روی عمد دروغ به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نسبت می دهد. اگر مردم می دانستند که او منافق دروغگو است، از او نمی پذیرفتند و گفتار دروغین او را تصدیق نمی کردند، اما با ناآگاهی می گویند او از اصحاب پیامبر است، رسول خدا را دیده و از او حدیث شنیده، و از او گرفته است، پس حدیث دروغین او را قبول می کنند.
در صورتی که خدا تو را از منافقین آنگونه که لازم بود آگاهاند، و وصف آنان را برای تو بیان داشت. آنان پس از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم باقی ماندند و به پیشوایان گمراهی و دعوت کنندگان به آتش با دروغ و تهمت نزدیک شده. پس به آنان ولایت و حکومت بخشیدند، و بر گردن مردم سوار گردیدند، و به وسیلۀ آنان به دنیا رسیدند، همانا مردم هم با سلاطین و دنیا هستند، مگر آن کس که خدا او را حفظ کند، این یکی از آنچه ار گروه است.
دوم- اشتباه کار:
دوم کسی که از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چیزی را به اشتباه شنیده، امّا سخن آن حضرت را درست حفظ نکرده است، و با توهّم چیزی را گرفته، امّا از روی عمد دروغ نمی گوید، آنچه در اختیار دارد روایت کرده و به آن عمل می کند و می گوید من از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آن را شنیده ام. اگر مسلمانان بدانند که او اشتباه کرده، و غیر واقعی پنداشته، از او نمی پذیرفتند، خودش هم اگر آگاهی می یافت که اشتباه کرده آن را رها می کرد.
سوّم- ناآگاهانی که حدیث شناس نیستند:
و سومی شخصی که شنیده پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به چیزی امر فرمود. (امّا) سپس از آن نهی کرد و او نمی داند، یا شنید که چیزی را نهی کرد، سپس به آن امر فرمود و او آگاهی ندارد، پس نسخ شده را حفظ کرد ولی ناسخ را نمی داند. اگر بداند که حدیث او منسوخ است ترکش می کند، و اگر مسلمانان نیز می دانستند روایت او نسخ شده، آن را ترک می کردند.
چهارم- حافظان راست گفتار:
دسته چهارم، آن که نه به خدا دروغ می بندد و نه به پیامبرش دروغ نسبت می دهد. دروغ را از ترس خدا، و حرمت نگهداشتن از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دشمن دارد. در آنچه از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شنیده اشتباه نکرده، بلکه آن را با تمام جوانبش حفظ کرده است، و آن چنان که شنیده بدون کم و کاست نقل می کند. پس او ناسخ را دانسته و به آن عمل کرده، و منسوخ را فهمیده و از آن دوری جسته، خاص و عام، محکم و متشابه، را شناخته، هر کدام را در جای خویش قرار داده است.
اقسام اصحاب رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم:
گاهی سخنی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دارای دو معنا بود، سخنی عام، و سخنی خاص، کسی آن را می شنید که مقصود خدا و پیامبرش را از آن کلام نمی فهمید، پس به معنای دلخواه خود تفسیر می کرد، و بدون آن که معنای واقعی آن را بداند، که برای چه هدفی صادر شد، و چرا چنین گفته شد، حفظ و نقل می کرد.
همه یاران پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم چنان نبودند که از او چیزی بپرسند و معنای واقعی آن را درخواست کنند تا آنجا که عدّه ای دوست داشتند عربی بیابانی یا سؤال کننده ای از آن حضرت چیزی بپرسد و آنها پاسخ آن را بشنوند، امّا من هر چه از خاطرم می گذشت می پرسیدم، و حفظ می کردم. پس این است علل اختلاف روایاتی که در میان مردم وجود دارد، و علل اختلاف روایات در نقل حدیث.(پایان خطبه)
از این خطبه میفهمیم که هم دروغگو پیدا شد و هم برخی افراد، احادیث را اشتباه نقل میکردند و همین امر موجب شد که برای زمانهای بعدی امور مشتبه گردد. اصحاب و انسانهای با تقوا نیز معمولا در مقابل این چیزها یا میترسیدند و یا خودشان نیز واقعا مطلب صحیح را فراموش کرده بودند.
بد نیست مثالهایی از زمان خودمان بزنیم تا این بحث واضحتر شود:
همین چند روز پیش در برخی رسانهها در مورد رهبر فعلی گفتهاند که ایشان تا چند سال بعد از رهبری در کانتینر زندگی میکرده است. حال کسانی که اطلاع دارند باید بگویند اینگونه نبوده است ولی این گفته نمیشود و در زمانهای بعد همین امر به عنوان یک مطلب صحیح تلقی میشود.
من یادم هست زمانی که قم بودم در مجلهای نوشته بود که وقتی حسینیه امام خمینی را کنار بیت رهبری میساختیم برای کارگرها هندوانه گرفتیم و بچههای آقای خامنهای با حسرت به هندوانه نگاه میکردند و میگفتند پدر ما فقط جنسهای کوپنی میخرد.
همان روزها برای مباحثه به خانۀ آیت الله موسوی اردبیلی میرفتم و راجع به این مسأله از ایشان پرسیدم و او گفت اصلا این گونه نیست.
اینها مربوط به زمان خودمان است و کسانی که امروزه چنین حرفهایی میزنند فکرش را نمیکنند که چه بسا این حرفها در دورانهای بعدی به عنوان مسلمات فرض شود.
شخصی به نام ایمان سلیمانی پیدا شده است که در کتب تاریخی جستجو کرده و اشکالاتی مربوط به پیامبر(ص) را جمعآوری کرده است ولی آیا فکر نمیکند که این کتابها ممکن است اشتباه نوشته باشند؟
پیامبر(ص) فردی تأثیرگذار بوده و چنین شخصیتی دشمنان و دوستانی دارد که دوستان نادان از روی علاقه چیزهای غلط راجع به او میگویند و دشمنان نیز که معلوم است بر علیه او دروغ میسازند.
پس نمیتوان به این نقلها اعتماد کرد.
باید در امور اجتهاد کرد تا راه را اشتباه نرویم. باید مجتهدینی باشند تا علوم مختلف را بدانند و دقت کنند تا معلوم شود پیامبر(ص) چه چیزی را فرموده و چه چیزی را نفرموده است.
بنابراین باید سراغ متخصص فن رفت یعنی کسی که همۀ بررسیها را انجام داده است. ناسخ و منسوخ را دیده است. جوّ آن زمان را بدست آورده است. نظرات مختلف را خوانده و به جمعبندی رسیده است.
همین امروزه در فضای مجازی انواع مطالب نوشته میشود ولی برای صحت و سقم آن باید سراغ متخصص رفت و البته برای هر چیزی باید چنین کرد.
برای حل مشکل تبدیل قرآنِ گفتاری به قرآن نوشتاری راهکارهایی اندیشیده شد و دشمنان و جاهلان نیز در مقابل آن راهکارها، روشهایی را اتخاذ کردند و به این خاطر سکههای ناب بین سکههای تقلبی گم شد و نیاز به انسانهایی پیدا شد که در بازارِ سکهها بگردند تا سکۀ ناب را پیدا کنند.
پس اینکه حرف صحیح زده شود کاری مشکل شد و حرفهای باطل همهجا مثل قارچ رشد کرد.
پس کسی نگوید با شرائطی که به وجود آمد باید همه چیز را رها کرد. خیر باید سراغ متخصص رفت. باید طلاهای نابی که مقصود خدا و مقصود دین است را بیابیم.
وجود حوزههای علمیه برای این کاری که گفتیم ضروری است تا بگردند و لبّ دین را بیابند.
حال آیا مجتهدان میتوانند حق مطلب را بیابند؟
شیعه میگوید نه، اینگونه نیست چون آنقدر شبهات زیاد است و حق و باطل مخلوط شده است که باید مجتهد را مخطئه دانست.
مجتهدان شیعه میگویند ما مخطئه هستیم و فلان حرف، نظر ما است و ان شاء الله مجزی است ولی شاید اشتباه باشد.
حال آیا مردم را باید به گونهای تربیت کرد که از مجتهد، حرف یقینی توقع داشته باشد؟
خیر. باید به مردم یاد داد که قرائن از بین رفته و این مجتهد زحمت کشیده و نظرش چنین است ولی ضرورتا نظر خدا نیست مثل متخصص طب که میگوید طبق مطالعات من نظر من این است ولی یقین صد درصد ندارم.
حال در همینجا جوابی نیز به استاد مصطفی ملکیان بدهیم. ایشان میگوید اینکه گفته شده تقلید از مجتهد، رجوع به متخصص است حرف درستی نیست چرا که مثلا با رجوع به دکتری که 90 درصد مریضهایش خوب میشوند انسان به او اطمینان پیدا میکند ولی اگر دکتری 90 درصد مریضهایش خوب نشوند به او اطمینان نمیشود. پس در این موارد ملاک روشن است.
ولی مشکل دین این است که ما در دنیا نمیفهمیم کدام مجتهد درست میگوید چون قابل تجربه نیست و این مطلب در قیامت فهمیده میشود.
پس رجوع به مجتهد مثل رجوع به متخصص نیست چرا که اثر رجوع به متخصص را در دنیا میبینیم ولی در رجوع به مجتهد اثر معلوم نیست.
جواب ایشان این است که قیاس مجتهد به متخصص ایراد دارد ولی راهش این نیست که رجوع به مجتهد نکنیم. بلکه باید مشکل را حل کرد.
دین و عقل برای حل این مشکل راه حل گذاشته است. دقت کنید که در امور دنیا کاری به دین متخصصان و تقوای آنها نداریم ولی در امر دین گفته شده سراغ افرادی بروید که اهل تقوا و ورع و عدالت هستند و همچنین حکومتی نباشد.
با این کار اطمینان پیدا میکنیم که متخصص دین واقعا آن چیزی که میفهمد را میگوید و به خاطر خوشایند این و آن فتوایش را عوض نمیکند.
پس مجتهد با متخصص فرق دارد ولی راه جبران این است که افرادِ با تقوای آنها را انتخاب کنیم و اگر همه با تقوا هستند اتقی انتخاب شود.
و اما اگر دو مجتهدِ متخصص و با تقوا دو گونه فهمیدند هیچیک نمیتوانند دیگری را باطل معرفی کنند. با این وصف جنگ هفتاد و دو ملت تمام میشود. اگر همه بگویند من به این نتیجه رسیدم ولی یقین ندارم و چه بسا دیگری درست بگوید با این وصف هیچکس دیگری را تکفیر یا واجب القتل و باطل محض نمیداند.
این گونه جامعۀ خوبی پیدا میشود.
ولی اگر کسی بگوید همین است که من میگویم و من حقم و نقطۀ مقابل من باطل است. در این صورت جنگ و درگیری درست میشود و کار به دست عوام میافتد و کشتن و آبرو بردن ایجاد میشود همین چیزی که در کشورهای اسلامی میبینیم.
به نظر میرسد هوای نفس و سیاست، ما را به جان هم انداخته است.
هر چه که باشد باید راه کار اندیشید و به نظر من راه کار آن است که در اینجا گفته شد.
به بحث برگردیم:
تبدیل قرآن گفتاری به نوشتاری حتما باید اتفاق میافتاد که افتاد ولی باید آسیبهایش بر طرف میشد که پیامبر(ص) در این زمینه دستوراتی داد ولی دشمنان یا جاهلان یا فراموشکاران دستورات پیامبر(ص) را انجام ندادند و امور مشتبه شد. حال باید افرادی متخصص و با تقوا وجود داشته باشند تا کلام عالم از جاهل و مغرض از غیر مغرض را تشخیص دهند تا بتوان از آنها پیروی کرد.
پس تعبیر تَجْعَلُونَهُ قَرٰاطِيسَ را باید مذمتهایش را گرفت و آن را درست انجام داد.
یهودیان نیز چون راهکار نداشتند تَجْعَلُونَهُ قَرٰاطِيسَ، آنها را به انحراف کشاند و به تُبْدُونَهٰا وَ تُخْفُونَ كَثِيراً رسیدند. البته مخفیکاری یهودیان به این معنا نبوده که برخی از کتاب را ننوشتند بلکه چه بسا به این معنا بوده که با از بین قرائن، کثیری از آن را مخفی کردند.
نکته 2: در تعبیر تُبْدُونَهٰا ضمیر (ها) به قراطیس برمیگردد. اگر بجای این ضمیر، از ضمیر مذکر استفاده شده بود به کتابی که بر موسی نازل شده بود برمیگشت ولی بحث بر سر آشکار کردن و مخفی کردن قرطاس است. جالب است که از تعبیر تُبْدُونَهٰا بدست میآید که آنها همۀ قراطیس را آشکار میکردند ولی همین که گفتار تبدیل به نوشتار شد تُخْفُونَ كَثِيراً اتفاق افتاد.
پس وقتی گفتار به نوشتار تبدیل شد بسیاری از آن مخفی شد و اینکه میگوید شما مخفی کردید به دلیل این بود که آنها با کم کاری موجب شدند قرائن از بین برود.
در رابطۀ با قرآن نیز مفسر و مجتهد و کسانی که قرائن و شواهد گفتاری را میدانند باید آن را مطرح کنند که مصداق تُبْدُونَهٰا وَ تُخْفُونَ كَثِيراً در امت اسلام رخ ندهد.
سؤال: وقتی همۀ ادیان را نگاه کنیم متوجه میشویم که همینگونه بودهاند و وقتی کتاب مکتوب شده قرائن مخفی شد.
جواب: بله همینگونه است چرا که طبع بحث همین است و گفتار با نوشتار واقعا با یکدیگر فرق دارند و در صحبتهای دکتر آرمین به همین نکات اشاره شد.
ولی باید دنبال راهکار گشت و نکاتی که گفتیم همگی راهکاری بود تا موجب شود با وجود اینکه متنی به نوشتار تبدیل شده ولی قرائن گفتاریه از بین نرود.
سؤال: اینکه در ادیان قبلی یا در دین ما از نقل حدیث منع کردهاند آیا عمدی و از روی غرضورزی بوده است؟
جواب: شیعیان میگویند غرض بوده ولی شاید هم غرضی نبوده است و خلیفۀ دوم از روی جهالت فکر میکرده است که همین قرآن کافی است. ما غرض افراد را نمیتوانیم بسنجیم ولی این را میفهمیم که اگر خلیفۀ دوم منع حدیث نمیکرد احادیث به دست ما میرسید. خلیفۀ دوم میترسید که احادیث با قرآن مخلوط شود ولی این ترس، توهم بوده چرا که هیچگاه قرآن و حدیث با یکدیگر مخلوط نخواهد شد.
سؤال: چرا به سنیها اهل سنت گفته میشود در حالی که سنت را قبول ندارند؟
جواب: شما از کجا میدانید آنها سنت را قبول ندارند؟ آنها نیز سنت را قبول دارند. بله در مواردی سنت را خلاف آنچه که شیعه میفهمد، میفهمند.
سؤال: آیا بحث مخطئه را خود علماء در آوردهاند یا اینکه از دین و ائمه گرفتهاند؟
جواب: هر کدام که باشد وقتی بعد از 1400 سال بررسی میکنیم میبینیم حرف صحیحی است. ما از 40 سال قبل اطلاع دقیقی نداریم. حال چطور نسبت به 14 قرن پیش نظر دهیم و بگوییم حتما همین است که ما میفهمیم؟