نکات درس تفسیر در تاریخ 2/6/1401
تفسیر آیه 93 سوره انعام
ارتباط آیه 93 با آیات قبل. جواب به این سؤال که آیا ظالمترین فرد آدمکشها هستند یا آنها که آیه بیان کرده است.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرىٰ عَلَى اللّٰهِ كَذِباً أَوْ قٰالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَ مَنْ قٰالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ وَ لَوْ تَرىٰ إِذِ الظّٰالِمُونَ فِي غَمَرٰاتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلاٰئِكَةُ بٰاسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذٰابَ الْهُونِ بِمٰا كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّٰهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آيٰاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ ﴿الأنعام، 93﴾
چه کسی ستمکارتر از کسی است که به خدا دروغ بسته يا گفته: به من وحی شده؛ در حالی که چیزی به او وحی نشده است، و [نیز چه كسي ستمكارتر از] کسی است که گفته: به زودی مانند آنچه خدا نازل کرده نازل میکنم؟! ای کاش ستمکاران را هنگامی که در سختیها و شداید مرگاند ميديدي در حالی که فرشتگان دستهای خود را [به سوی آنان] گشوده [و بر آنان فریاد میزنند] جانتان را بیرون کنید، امروز [که روز وارد شدن به جهان دیگر است] به سبب سخنانی که به ناحق درباره خدا میگفتید و از پذیرفتن آیات او تکبّر میکردید، به عذاب خوارکنندهای دچار میشوید.
نکته 1: در جلسۀ گذشته یکی از ارتباطهایی که تفسیر التحریر و التنویر برای نحوۀ ارتباط آیه 93 با آیات قبلی گفته بود را بیان کردیم. ارتباط دیگری که در این تفسیر گفته شده این است که مشرکان، قرآن را تحقیر میکردند که ما نیز میتوانیم مثل قرآن بیاوریم و بر ما نیز وحی میشود. حال در این آیه افرادی که چنین میگویند به عنوان ظالمترین معرفی شدهاند.
ارتباط دیگری نیز در این تفسیر بیان شده و آن این است که حضرت محمد(ص) ادعا کرده است که به او وحی شده است و تا قبل از آن انسان راستگو و درستکاری بوده است. حال خودش نیز میگوید ظالمترین فرد کسی است که به خدا دروغ ببندد. حال کسی که این را میگوید و سابقۀ خوبی دارد هیچگاه به خدا دروغ نمیبندد.
جالب است که در یکی از سفرهای ابوسفیان وقتی نزد هرقل پادشاه آنجا رفت آن پادشاه به او گفت تو محمد را راستگو میدانی. حال چگونه ممکن است کسی که یک عمر راستگو بوده است به خدا دروغ ببندد؟
نکته 2: طبق آیات قرآن ظالمترین افراد کسانی هستند که در این آیه و آیات مشابه بیان شده است. پس ظالمترین افراد طبق این آیات کسانی هستند که به خدا افتراء میزنند یا ادعای وحی کنند. این در حالی است که عرف، ظالمترین افراد را چنین کسانی نمیداند بلکه اتفاقا فرعونهایی که انسانهای زیادی را کشتهاند ظالمترین افراد میداند. فرض کنید آخوندی در یک روستا افتراء بر خدا بزند و از این طریق چند مرید برای خود جمع کند. آیا این ظالمترین فرد است یا دیکتاتورهایی که انسانهای زیادی را کشتهاند؟ در عالَم، ظلمهای بسیار بالاتری هست. مثلا کسی که با چند تصمیم غلط از لحاظ اقتصادی مردم را به فلاکت میکشاند ظالمتر است یا کسی که یک دستگاه عرفانی كاذب، در گوشهای برای خود درست کرده است؟
در رابطۀ با این سؤال چند جواب میتوان داد. یک جواب این است که این آیات در حیطۀ دین صحبت میکند. پس در جایی که بحث دین مطرح است ظالمترین فرد کسی است که این آیات معرفی کرده است ولی در حیطۀ اجتماع کسی که آدم میکشد ظالمترین است. در حیطۀ اقتصاد شخص دیگری ظالمترین است. در حوزۀ سیاست کسی که جنگطلبی میکند ظالمترین است.
بنده بارها گفتهام که باید دین را از عرف جدا کرد. در اینجا ثمرۀ این بحث مشخص میشود. قبلاً توضیح دادهام که نحوۀ زبان و لباس و مَرکب و حتی حکومت، کاری به شرع و دین ندارد. حال در اینجا نیز اگر قرآن ظالمترین فرد را مشخص کرده است در حیطۀ دین و شرع است نه در حیطههای دیگر. حتی ممکن است کسی از لحاظ دینی ظالمترین باشد ولی در حوزۀ دیگر خوب باشد مثل فرعون که از لحاظ آباد نمودن مصر خوب بوده است ولی از این باب که خود را رب اعلی میدانست بدترین افراد بوده است.
پس دقت کنید که آیه، متعلق «اظلم» را مشخص نکرده است که اظلم به دین یا اجتماع یا عرف یا … و ما گفتیم که مراد از اظلم در اینجا اظلم نسبت به دین است. پس تنافی ندارد که عرف کسی را اظلم بداند و قرآن شخص دیگری را. پس اظلم بودن طبق آیات قرآن به تناسب حکم و موضوع که بحث در مورد دین است اظلم نسبت به امور دینی است و منافاتی ندارد که در امور اجتماعی شخص دیگری اظلم باشد.
جواب دیگری که میتوان به این سؤال داد این است که دین با فطرت هماهنگ است و همان خدایی که جهان و کتاب تکوین را آفرید همین خدا کتاب تدوین را فرستاده است و این دو با یکدیگر هماهنگ هستند. پس هم جهان، دقیق و خوب است و هم کتابش دقیق و خوب است. حال اگر کتاب تکوین خوب فهمیده شود میتوان از جهان خوب استفاده کرد ولی اگر بد شناخته شود یا نفعطلبی موجب شود که در موجودات، تصرف بد کنند در این صورت زمین فاسد میشود. در چنین صورتی دانشمندان و خود مردم دست به دست هم میدهند تا زمین را اصلاح کنند ولی در مقابل اگر کتاب تدوین بد فهمیده شد یا عدهای به خاطر نفعطلبی خود دین را تحریف کردند در این صورت کتاب تدوین تطابق خود را با کتاب تکوین از دست میدهد و در نتیجه به روح انسان ضربات غیر قابل جبرانی وارد میشود. وقتی دین بد معرفی شد چنین دینی روح انسان را رشد نمیدهد و آرامش خاطر نمیآورد و بلکه جنگ به پا میکند و افراد را آزرده خاطر ميكند. به قول برخي بزرگان بیشترین خونی که ریخته شده است منشأ دینی داشته است. پس اینکه قرآن میگوید ظالمترین افراد افتراء زنندگان به خدا هستند به این خاطر است که وقتی دین تحریف شد دینداران حتی از فرعون و صدام، انسانهای بیشتری را خواهند کشت. پس دین انحرافی جامعه را بیشتر به فساد میکشاند.
به عنوان مثال دینی که پیامبر اکرم(ص) آورد تا خودش بود اجازه نداد منحرف شود و در زمان حیات پیامبر(ص) اخلاق به بهترین وجه رعایت میشد و در نتیجه انسانهای کمی آن هم بدست دشمنان اسلام کشته شدند. پس پیامبر(ص) توانست با رفتارش كه ناشي از قرآن بود تمامي جزیرة العرب را تسلیم اخلاق فاضله کند. او اگر میماند و باز به دين صحيح عمل ميشد در جهان جنگ و فسادی نبود ولی دین بد معرفی شد و جاهلانه یا عامدانه دین اسلام دین کشت و کشتار شد. پس حتی میتوان گفت اظلمِ مطلق کسی است که بر خدا افتراء بزند تا دین خدا آنگونه که باید باشد معرفی نشود. متأسفانه دینهای مختلف منحرف شدند و حتی اسلام نیز منحرف شد و به همین خاطر جهاد ابتدایی در اسلام پیدا شد یا کشته شدن مرتد به عنوان یک حکم اسلامی معرفی شد. يا وجوب كشتن دشنام دهندۀ به پيامبر (ص) حكمي الهي دانسته شد.
پس بسیاری از قتلها و کشتارهایی که اتفاق میافتد به خاطر افتراء بر خدا است و اگر دین درست معرفی شود قتلها از بین میرود و فساد تمام میشود. دین صحیح برای انسان روان صحیح میسازد و دین منحرف، روان را پریشان میکند.
با این توضیحات متوجه شدیم که افتراء زنندگان به خدا که عوامل منحرف کردن دین هستند موجبات بدترین ظلمها را فراهم میکنند و به همین خاطر قرآن، چنین افرادی را مصداق اظلم معرفی کرده است.