سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
دین و دل
سخنرانی استاد عابدینی در جمع علماء و فضلاء و دانشگاهیان
بنده بحثهایی را میخواهم در بین شما که جمعی خوشفکر هستید مطرح کنم که البته خودم به آن مطمئن نیستم و دوست دارم شما در این زمینه مرا یاری دهید تا بتوانم به جمعبندی مناسبی برسم.
مقدمتاً عرض کنم که در ابتدا دانشمندان، بحث فلسفه را از مباحث وجود شروع میکردند. سپس کانت آمد و چیزهای جدیدی مطرح کرد. در واقع غرب تنها در علوم تجربی رشد نکرده بلکه در فلسفه و علوم انسانی نیز رشد داشته است. او بجای محور بودن «وجود»، محور بودن «معرفت» را مطرح کرد.
حال همین اتفاق به گونۀ دیگری برای ما افتاد. در اوایل انقلاب میگفتیم میخواهیم هر آنچه دین گفته است را انجام دهیم و حتی در مستحبات نیز تأکید داشتیم و فکر میکردیم این بهترین کار است و جان خود و خانوادۀ خود را فدای دین میدانستیم. به هر چیزی با نگرش دین نگاه میکردیم و حتی هنرمندان را تخطئه میکردیم و خلاصه مذهبیهای خشکی بودیم و فکر میکردیم این بهترین چیز است. عاطفه و عقل را زیر پا میگذاشتیم و حتی اگر در جایی عروسی و تار و تنبکی بود آن را به هم میریختیم و خلاصه دین را محور قرار داده و میگفتیم هرچه با دین است خوب و هرچه با دین نیست بد است.
حتی آنقدر در فقه غوطهور شده بودیم که هر آب کثیفی را پاک دانسته ولی آب قلیلی که یک قطره خون به آن رسیده بود نجس و بد میدانستیم.
حال امروزه روش عوض شده است. غربیها و یا جوانها بجای اینکه دین را محور قرار دهند انسان را محور قرار میدهند و میگویند آنچه که دل انسان بخواهد معیار است. آنها میگویند انسان نیاز به تفریح دارد. پس مقداری از وقت را باید برای تفریح گذاشت. انسان نیاز به صنعت دارد، پس باید برای رسیدن به صنعت تلاش کرد و ….
طبق این دید، انسان معیار است.
پس همانطور که کانت مقولات فلسفی را به مقولات معرفتی تغییر داد الآن نیز محور بودن دین به محور بودن انسان تغییر یافته است.
حال باید ببینیم کدامیک از این دو صحیح است؟ آیا دین باید معیار باشد یا انسان؟
به نظر من هر دو با هم منطبق است چون دین را خدا فرستاده و انسان را هم خدا خلق کرده است. پس قرآن کتاب براي همین انسان است. پس اگر دیدیم دین به گونهاي مطرح شده که با عقل سازگار نیست، در آن مورد دین اشتباه فهمیده شده است. نمیشود دین چیزی بگوید که با عقل سازگار نباشد. همچنين نمیشود دین، احساسات را اشباع نکند. دین، هم عقل را باید اشباع کند و هم احساس را.
دین این گونه نیست که بر قسمتی از نيازهاي انسان خط بطلان بكشد. از آن طرف اینکه انساني بخواهد تجاوزگر باشد و همه چیز را برای خود بردارد این نیز صحیح نیست. دین و دل باید با هم مطابق باشند. در قسمتي كه مربوط به دين است بررسي صحت و سقمش به عهدۀ امثال بنده است ولي شناخت انسان و روحيات او و بيماريهاي زيادهطلبي او به عهدۀ علوم ديگر است.
اینکه میگویند عابدینی نوآور است به همین خاطر است. بنده سعی میکنم مطالبی را که به دین نسبت داده شده است، اگر با عقل يا ساير امور يك انسان متعارف سازگار نیست دوباره ادلهاش را بازنگری کنم.
پس دین و انسان متعارف و به عبارت دیگر کتاب تکوین و کتاب تدوین باید مطابق هم باشند. اگر دیدید این دو با هم نمیسازند یا تکوین را بد عمل میکنیم یا تدوین را بد فهمیدهایم.
ما الآن میفهمیم که اوایل انقلاب چقدر خشک بودهایم و به همین خاطر بچههایمان با ما حتی به مسجد نمیآیند. مساجد خانه سالمندان شده است در حالی که 40 سال پیش مساجد دست جوانان بود.
چرا اینطور شده است؟ معلوم است اشتباهاتی کردهایم. باید در این زمینه آسیبشناسی کرده و شروع به رفع کردن آن کنیم.
اگر اشتباه رفتهایم باید آن را رها کنیم. فقیه یا مسئول یا پدر یا هرکسی که باشیم باید برگرديم تا کار اصلاح شود.
به این نکته نیز اشاره کنم که فعلا در حوزه علما ظاهرگرا هستند و حتی اگر احاديثي خلاف عقل باشد آن را ملاک قرار میدهند. مثلا ظاهر لفظ روایات در مورد قتل مرتد را گرفته و طبق آن فتوا داده و اصلا عقلشان را بکار نبردهاند كه نميتوان به فردي گفت تحقيق بكن ولي نبايد خلاف دين بفهمي و گرنه مرتد ميشوي.
اجماع حوزه نیز در حوزه، اجماع عقلا نیست بلکه اجماعي منظور است که كاشف از نظر امام معصوم باشد.
خلاصۀ سخن من این است که انسان و دین با هم باید محور قرار گیرند و اگر تعارضی پیش آمد یا دین را بد فهمیدهایم یا انسان از حق خودش تجاوز کرده است و الا پیوسته باید این دو هماهنگ باشند.
به عبارت روشنتر دین اسلامی که تحریف نشده است هیچگاه با نيازها و عقل و احساسات و عواطف انسان متعارف تعارض ندارد.