تفسیر آیه 93 سوره انعام در تاریخ 7 شهریور 1401

تفسیر آیه 93 سوره انعام در تاریخ 7 شهریور 1401

نکات درس تفسیر در تاریخ 7/6/1401

تفسیر آیه 93 سوره انعام

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرىٰ عَلَى اللّٰهِ كَذِباً أَوْ قٰالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَ مَنْ قٰالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ وَ لَوْ تَرىٰ إِذِ الظّٰالِمُونَ فِي غَمَرٰاتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلاٰئِكَةُ بٰاسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذٰابَ الْهُونِ بِمٰا كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّٰهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آيٰاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ  ﴿الأنعام‏، 93﴾

چه کسی ستمکارتر از کسی است که به خدا دروغ بسته يا گفته: به من وحی شده؛ در حالی که چیزی به او وحی نشده است، و [نیز چه كسي ستمكارتر از] کسی است که گفته: به زودی مانند آنچه خدا نازل کرده نازل می‌کنم؟! ای کاش ستمکاران را هنگامی که در سختی‌ها و شداید مرگ‌اند مي‌ديدي در حالی که فرشتگان دست‌های خود را [به سوی آنان] گشوده [و بر آنان فریاد می‌زنند] جانتان را بیرون کنید، امروز [که روز وارد شدن به جهان دیگر است] به سبب سخنانی که به ناحق درباره خدا می‌گفتید و از پذیرفتن آیات او تکبّر می‌کردید، به عذاب خوارکننده‌ای دچار می‌شوید.

نکته 1: در تفسیر المیزان آمده است که این آیه با سؤالی که مطرح کرده است می‌خواهد ما عقل خود را بکار بگیریم. در واقع عقل همۀ افراد این را تأیید می‌کند که اگر کسی چیزی را بدون دلیل به خدا نسبت دهد خیلی ظالم است. همچنین کسی که بخواهد برای خدا شفیعی قرار دهد که خدا تأیید نکرده است این نیز ظلم است و عقل کاملاً بدیِ چنین امری را درک می‌کند. در جلد هفتم تفسیر المیزان، صفحه 391 و 392 آمده است:

خداى تعالى در این آیه سه مورد از موارد ظلم را که شدیدترین مراتب ظلم را دارا است و عقل در شناعت و رسوایى آن هیچ تردیدى ندارد برشمرده ، و به همین جهت آنرا به صورت سؤ ال ذکر کرده است .غرض از ایراد آن به صورت سؤ ال این است که مطلب را به عقل خود مرتکبین آن واگذار نموده و از عقل سلیم ، انصاف بخواهد. گویا خواسته است بفرماید: اى رسول گرامى من ! تو به این مردم بگو که مساءله خضوع در برابر حق اختصاص به کسى ندارد، من و شما ناگزیریم از اینکه در برابر آن خاضع شده و از قبول آن استکبار نکنیم ، و با ارتکاب عملى که شدیدترین و زشتترین مراتب ظلم را دارا است نسبت به حق تعالى استکبار نورزیم ، و آن عمل همانا ظلم بر خود خداى تعالى است ، خود انصاف دهید آیا جایز است که شما به دروغ بر خداى تعالى افترا بسته براى او شرکایى اتخاذ کنید و همانها را شفیع قرار دهید؟ آیا اگر من از پیش پروردگار عالم رسالت نداشته باشم جایز است که ادعاى نبوت کرده و بگویم (( به من وحى مى رسد )) ؟ آیا کسى مى تواند بگوید: (( بزودى من نیز مانند آنچه خدا نازل کرده نازل مى کنم )) و با گفتن چنین سخنى حکم خدا را به مسخره گرفته و آیات او را استهزا کند؟ ناگزیر هر شنونده اى که داراى عقل سلیم باشد در این سه سؤ ال به حق اعتراف مى کند.

پس معلوم شد که سؤ الى کردن مطلب بهتر طرف را به انقیاد درمى آورد، و زودتر نبوت مورد ادعا را مى پذیرد، چون وقتى بنا را بر این گذاشتند که دیگر بى جهت به خدا افترا نبندند و به وى شرک نورزند، و دیگر آنهایى که مى گفتند: (( سانزل مثل ما انزل الله )) از اینگونه سخنان مسخره آمیز اجتناب ورزید، و پیغمبر اکرم هم سرگرم انجام وظیفه نبوت خود باشد قطعا نبوتش بدون معارض خواهد شد.(تفسیر المیزان)

البته متأسفانه باید گفته شود که افراد معمولاً فکر نمی‌کنند و راهی را بدون تفکر طی می‌کنند. اگر افراد دنبال دلیل و برهان باشند هیچ‌گاه چنین کارهای خلاف عقلی نمی‌کنند.

نکته 2: امروزه اگرچه کسی نمی‌گوید به من وحی می‌شود ولی برخی افراد چیزهایی می‌گویند که می‌خواهند ادعا کنند ما رابطه‌ای با خدا و غیب داریم. حال، این کار یا از روی جهل است و ممکن هم هست برای نفع مادی باشد و حتی ممکن است قصد هدایت مردم را داشته باشند. یادم هست زمانی نزد آیت الله مددی این بحث مطرح شد که آیا می‌شود برای هدایت مردم به دروغ متوسل شد؟ مثلا کسی به دروغ بگوید من خواب امام زمان را دیده‌ام تا به این وسیله اعتقادات مردم نسبت به ائمه بیشتر شود.

در جواب این سؤال نظرات مختلف بیان شده بود. برخی گفته بودند دروغ در هیچ صورتی جایز نیست. برخی گفته بودند دروغ جایز است و قائلان به این نظریه کسانی بودند که معمولا قصه‌های امام زمان را می‌گفتند. آیت الله مددی می‌گفت با دروغ نمی‌شود هدایت کرد چرا که وقتی دروغ گفتیم پس از مدتی دروغمان معلوم می‌شود و مفتضح می‌شویم.

پس قرآن می‌خواهد جلوی این کارها را بگیرد. به همین خاطر گفته است که اگر کسی ادعای وحی کرد باید معجزه بیاورد. اگر حضرت موسی به مردم بگوید بیایید تا از مصر خارج شویم كه كاري خلاف متعارف است، معجزه نشان می‌دهد. بنابراين ما نمی‌توانیم به مردم بگوییم بر خلاف متعارف دنبال ما بیایید تا فلان کار را بکنیم؛ زيرا ما پيامبر نيستيم و مأموريت و معجزه نداريم.

نکته 3: در سه مورد ذکر شده در آیه دو مورد اول و سوم با «مَن» شروع شده است که دلالت بر اهمیت این دو مورد دارد و این نکته را نیز می‌رساند که مورد وسطي زیر مجموعۀ مورد اول است ولی مورد سوم به یک گروه جدا اشاره دارد.

نکته 4: مورد سومِ ذکر شده در آیه خطرناک‌تر از دو مورد اول است چرا که به گروهی اشاره دارد که خود را در مقامی هم سطح خدا برده است. ظاهر لفظ آیه همین است که گروه سوم واقعا خطرناک هستند؛ زيرا ادعاي ربوبيت و انزال وحي دارند و آیت الله جوادی آملی همین‌گونه معنا کرده‌اند.

 مرحوم علامه طباطبایی با توجه به اینکه مورد سوم ادعای بسيار بزرگی است گفته است این مورد به کسانی اشاره دارد که به خاطر استکبار ورزیدن، پیامبر(ص) را مسخره می‌کردند نه اینکه واقعا خود را هم سطح خدا می‌دانستند.

ممکن هم هست هر دو معنا درست باشد یعنی انسان‌هایی بوده‌اند که واقعا مستکبر بوده و خود را هم‌عرض خدا می‌دانستند. از آن طرف گروه‌هایی نیز بوده‌اند که پیامبر(ص) را مسخره می‌کردند و مي‌گفتند مثل آنچه خداي او نازل كرده است ما نيز نازل مي‌كنيم.

و اما نظر سومی نیز به ذهن من می‌رسد و آن اینکه این مورد سوم از باب مشاکله باشد. مشاکله یعنی کلاممان را مثل کلام طرف مقابل بکار ببریم ولی مقصودمان چیز دیگری باشد. یادم هست این مثال را می‌زدند که شخصی سردش بود و به جایی رفت و به او گفتند چه چیزی برایت بپزیم؟ او گفت برایم قبا بپزید.

در اینجا بجای دوختن از پختن استفاده شده است که همان مشاکله است. مثال دیگر مشاکله این آیه است:

تَعْلَمُ مٰا فِي نَفْسِي وَ لاٰ أَعْلَمُ مٰا فِي نَفْسِكَ ﴿المائدة، 116﴾

این آیه نیز از باب مشاکله است چرا که خدا نفس ندارد.

حال در اینجا ممکن است از باب مشاکله باشد یعنی شخص منکر منظورش اين بوده است: «ساقول مثل ما قال محمد».

پس تعبیر مورد بحث یا استکبار است یا مسخره کردن و اگر هم گویندۀ این جمله شخص ادیب و فصیح و عاقلی بوده است از باب استکبار و تمسخر نبوده بلکه می‌خواسته بگوید که من می‌توانم مثل قرآن را بیاورم.

نکته 5: مهم نیست مصداق سَأُنْزِلُ مِثْلَ مٰا أَنْزَلَ اللّٰهُ چه کسی است بلکه مهم این است که ما چنین نشویم.

البته باید به این نکته توجه داشت که ما نمی‌توانیم هرکسی را مصداق این قسمت بدانیم. ممکن است کسی قصد داشته باشد راجع به اسلام تحقیق کند. چنین کسی می‌گوید از کجا معلوم محمد، پیامبر خداست؟ وقتی به او گفته شود قرآن معجزه است شخص محقق شروع می‌کند که مثل قرآن را بیاورد تا بفهمد آیا قرآن معجزه است یا نه؟ این استکبار نیست بلکه برای رسیدن به حق است. پس تعبیر مورد بحث مربوط به وقتی است که شخص بخواهد دشمنی کند و استكبار ورزد نه كسي كه شاك است و مي‌خواهد تحقيق كند.

نکته 6: در قسمت دوم آیه چگونگي مرگ سه گروهی که در قسمت اول آیه به آنها اشاره شد بیان شده است. این سه گروه به خاطر اینکه وابستگی شدیدی به دنیا دارند در حین مرگ اذیت می‌شوند چون دل کندن از دنیا برای آنها سخت است. کسی که به خدا دروغ می‌بندد معلوم است که خیلی به دنیا وابسته است و در نتیجه جان کندن آنها سخت است.

نکته 7: در قرآن تعابیر مختلفی برای زمان مرگ بدکاران آمده است از جمله آنچه که در آیۀ مورد بحث آمده است. مورد دیگرش این آیه است:

وَ لَوْ تَرىٰ إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلاٰئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبٰارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذٰابَ الْحَرِيقِ  ﴿الأنفال‏، 50﴾

و اگر آن زمانی را که فرشتگان جان کافران را می‌ستانند، مشاهده کنی [می‌بینی] که بر چهره و پشتشان ضربات سنگینی می‌کوبند و [به آنان نهیب می‌زنند که] عذاب سوزان را بچشید!!

نکته 8: تعبیر بٰاسِطُوا أَيْدِيهِمْ به این معناست که ملائکه بسط ید و چنان قدرتی دارند که به راحتی جان را از بدن می‌کَنند و جدا می‌کُنند.

نکته 9: اینکه گفته شده است «موتوا قبل ان تموتوا» حرف جالبی است یعنی علاقه‌هایتان به دنیا را کم کنید تا موقع جان کندن بر شما سخت نگذرد. انسان اگر علاقه‌اش به دنیا کم شد حاضر می‌شود برای خدا جان خود و حتی فرزندان خود را فدا کند ولی اگر وابستۀ به دنیا شد به این راحتی حاضر نیست از دنیایش بگذرد.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.