جلسه اول شرح نامه 23 نهج البلاغه

جلسه اول شرح نامه 23 نهج البلاغه

نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 19/6/1401

شرح نامه 23 نهج البلاغه

با توجه به اینکه در جلسات قبلی به نامه 47 نهج البلاغه اشاره شد و وصایای حضرت بعد از ضربت خوردن خوانده شد در این جلسه قصد دارم به نامه‌ها خطبه‌ها و احادیث مرتبط با این وصایا اشاره کنم. یکی از آنها در خود نهج البلاغه، نامه 23 آمده است که به این صورت است:

و من كلام له (علیه السلام) قاله قبل مَوته على سبيل الوصية لما ضربه ابن ملجم لعنه الله:

وَصِيَّتِي لَكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِاللَّهِ شَيْئاً، وَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه وآله) فَلَا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ، أَقِيمُوا هَذَيْنِ الْعَمُودَيْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ، وَ خَلَاكُمْ ذَمٌّ. أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُكُمْ وَ الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ وَ غَداً مُفَارِقُكُمْ؛ إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِيُّ دَمِي وَ إِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِيعَادِي، وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِي قُرْبَةٌ وَ هُوَ لَكُمْ حَسَنَةٌ؛ فَاعْفُوا، أَلا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ. وَ اللَّهِ مَا فَجَأَنِي مِنَ الْمَوْتِ وَارِدٌ كَرِهْتُهُ وَ لَا طَالِعٌ أَنْكَرْتُهُ، وَ مَا كُنْتُ إِلَّا كَقَارِبٍ وَرَدَ وَ طَالِبٍ وَجَدَ، وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ.

[قال السيد الشريف رضي الله عنه: أقول و قد مَضى بعض هذا الكلام فيما تقدم من الخطب إلا أن فيه هاهنا زيادة أوجبَت تكريرُه]

ترجمه: «هنگامى كه ابن ملجم، لعنة الله عليه، او را ضربت زد، كمى پيش از وفاتش اين وصيت را بيان فرمود:

شما را وصيت مى كنم كه به خدا هيچ شرك مياوريد و سنت محمد (صلى الله عليه و آله) را ضايع مگذاريد و اين دو ستون را همواره برپاى داريد، تا كسى را ياراى نكوهش شما نباشد.

من ديروز يار و مصاحب شما بودم و امروز مايه عبرت شما هستم و فردا از ميان شما مى روم. اگر زنده بمانم، خود اختيار خون خود را دارم و اگر بميرم، مرگ ميعادگاه من است. اگر عفو كنم، موجب تقرب من به خداست و براى شما حسنه است. پس عفو كنيد: «آيا دوست نداريد كه خدا بيامرزدتان»

به خدا سوگند، چون بميرم، چيزى كه آن را ناخوش دارم، به سراغم نخواهد آمد يا كسى كه ديدارش را نخواسته باشم بر من آشكار نخواهد شد. من همانند تشنه اى هستم كه به طلب آب مى رود و آب مى يابد. «آنچه نزد خداوند است براى نيكان بهتر است.»

سید رضی مى گويد: بعضى از اين سخنان پيش از اين در خطبه ها گذشت ولى در اينجا چيزهايى افزون شده كه تكرار آن را سبب مى شد.(ترجمۀ آیتی)

نامۀ 47 نوشتۀ امام است ولی در نامۀ 23 آمده است «امام گفت» که معلوم می‌شود نامه نیست. حال معلوم نیست چرا سید رضی این مورد را در نامه‌ها آورده است. همچنین طبق آنچه که در انتهای این نامه گفته شده این اشکال هست که چرا این جملات در همان‌جا نیامده است و سید رضی در نامۀ جداگانه‌ای آن را آورده است؟

البته این احتمال هست که سید رضی این جملات را جمع کرده بوده و می‌خواسته بعدا آنها را منظم کند ولی عمرش کفاف نداده است.

و اما خطبه 149 نهج البلاغه نیز مربوط به جملات حضرت قبل از شهادت است ولی همه‌اش نقل نشده است چرا که در ابتدای آن تعبیر «یا ایها الناس» آمده است در حالي كه اول بايد حمد و ثناي خدا بيايد. بنابراين مي‌توان به حديثي از اصول کافی اشاره کرد که متنش کامل‌تر است و سندي هم برايش ذکر شده است. بر خلاف سید رضی كه سند خود را به امام ذکر نکرده است و به همین خاطر در این مورد می‌توان از اصول کافی استفاده کرد.

حال حدیث مربوط به بحث ما این است:

الْحـُسـَيـْنُ بـْنُ الْحـَسـَنِ الْحـَسَنِيُّ رَفَعَهُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِيِّ رَفَعَهُ قَالَ لَمَّا ضُرِبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام حَفَّ بِهِ الْعُوَّادُ وَ قِيلَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَوْصِ فَقَالَ اثْنُوا لِی وِسَادَةً ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ حَقَّ قَدْرِهِ مُتَّبِعِينَ أَمْرَهُ وَ أَحْمَدُهُ كَمَا أَحَبَّ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْوَاحـِدُ الْأَحـَدُ الصَّمَدُ كَمَا انْتَسَبَ أَيُّهَا النَّاسُ كُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ فِی فِرَارِهِ مَا مِنْهُ يَفِرُّ وَ الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ إِلَيْهِ وَ الْهَرَبَ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ كَمْ أَطْرَدْتُ الْأَيَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مـَكْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ فَأَبَی اللَّهُ عَزَّ ذِكْرُهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ هَيْهَاتَ عِلْمٌ مَكْنُونٌ أَمَّا وَصِيَّتِی فَأَنْ لَا تـُشـْرِكـُوا بـِاللَّهِ جـَلَّ ثـَنـَاؤُهُ شـَيـْئاً وَ مـُحـَمَّداً صل الله علیه و آله و سلم فـَلَا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ أَقِيمُوا هَذَيْنِ الْعـَمـُودَيـْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ وَ خَلَاكُمْ ذَمٌّ مَا لَمْ تَشْرُدُوا حُمِّلَ كُلُّ امْرِئٍ مَجْهُودَهُ وَ خـُفِّفَ عـَنِ الْجـَهـَلَةِ رَبٌّ رَحِيمٌ وَ إِمَامٌ عَلِيمٌ وَ دِينٌ قَوِيمٌ أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُكُمْ وَ أَنَا الْيَوْمَ عـِبـْرَةٌ لَكـُمْ وَ غـَداً مـُفَارِقُكُمْ إِنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ فِی هَذِهِ الْمَزَلَّةِ فَذَاكَ الْمُرَادُ وَ إِنْ تَدْحَضِ الْقـَدَمُ فـَإِنَّا كـُنَّا فـِی أَفـْيـَاءِ أَغـْصـَانٍ وَ ذَرَی رِيَاحٍ وَ تَحْتَ ظِلِّ غَمَامَةٍ اضْمَحَلَّ فِی الْجَوِّ مـُتـَلَفِّقُهَا وَ عَفَا فِی الْأَرْضِ مَحَطُّهَا وَ إِنَّمَا كُنْتُ جَاراً جَاوَرَكُمْ بَدَنِی أَيَّاماً وَ سَتُعْقَبُونَ مـِنِّی جـُثَّةً خـَلَاءً سَاكِنَةً بَعْدَ حَرَكَةٍ وَ كَاظِمَةً بَعْدَ نُطْقٍ لِيَعِظَكُمْ هُدُوِّی وَ خُفُوتُ إِطْرَاقِی وَ سـُكـُونُ أَطْرَافِی فَإِنَّهُ أَوْعَظُ لَكُمْ مِنَ النَّاطِقِ الْبَلِيغِ وَدَّعْتُكُمْ وَدَاعَ مُرْصِدٍ لِلتَّلَاقِی غَداً تَرَوْنَ أَيَّامِی وَ يَكْشِفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ سَرَائِرِی وَ تَعْرِفُونِّی بَعْدَ خُلُوِّ مَكَانِی وَ قِيَامِ غـَيـْرِی مـَقَامِی إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِيُّ دَمِي وَ إِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِيعَادِي وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِی قُرْبَةٌ وَ لَكُمْ حَسَنَةٌ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا أَ لَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ فَيَا لَهَا حَسْرَةً عـَلَی كـُلِّ ذِی غـَفـْلَةٍ أَنْ يـَكـُونَ عـُمـُرُهُ عَلَيْهِ حُجَّةً أَوْ تُؤَدِّيَهُ أَيَّامُهُ إِلَی شِقْوَةٍ جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ مِمَّنْ لَا يَقْصُرُ بِهِ عَنْ طَاعَةِ اللَّهِ رَغْبَةٌ أَوْ تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَقِمَةٌ فَإِنَّمَا نَحْنُ لَهُ وَ بِهِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَی الْحَسَنِ علیه السلام فَقَالَ يَا بُنَيَّ ضَرْبَةً مَكَانَ ضَرْبَةٍ وَ لَا تَأْثَمْ

ترجمه: «يکی از اصحاب گويد: چون اميرالمؤمنين علیه السلام ضربت خورد، عيادت کنندگان گردش را گرفتند، به حضرت عرض شد: ای اميرالؤ منين! وصيت نما، فرمود: برای من متکایی گذاريد (تا بتوانم بنشينم و با شما سخن گويم) سپس فرمود: سپاس خدا را به اندازه شايستگيش، همه از فرمانش پيروی کننده‌ايم، چنان که دوست دارد، او را می‌ستايم، و شايسته پرستشی جز خدای يگانه يکتای بی نياز نيست، چنان که خود را (در سوره توحيد) نسبت داده است. ای مردم هر شخصی از آن چه می‌گريزد، در حالت گريزش به آن می‌خورد، (انسان می‌خواهد از مرگ بگريزد و معالجات پزشکان حاذق بر عکس نتيجه می‌دهد. از قضا سر کنگبين صفر افزود روغن بادام خشکی مينمود) مدت زندگی ميدان راندن جان است به سوی أجل (مانند مرکبی که مسافت معينی را بدون توقف ميپيمايد، مرکب جان انسان هم در ميدان مدت عمرش بدون توقف حرکت مي‌کند و به مقصدی که مرگست می‌رسد) گريز از مرگ، در آمدن و رسيدن به مرگست، چقدر از روزها را گذراندم و از نهان اين امر کنجکاوی نمودم، و خدا جز پنهان داشتن آن را نخواست، هيهات؟ علمی است نهان و پوشيده. اما وصيت من این است که چيزی را برای خدای جل ثناؤ ه شريک نگيريد و سنت محمد صل علی علیه و آله و سلم را ضايع نکنيد (احکام و دستورهای پيغمبر را ترک نکنيد) اين دو ستون را (که يکتا دانستن خدا و عمل به دستورهای پيغمبر است) به پا داريد، و اين دو چراغ را روشن نگهداريد، تا زمانی که پراکنده نشويد از سرزنش بر کنار باشيد، خدا هر کس را به اندازه توانائيش تکليف کرده و بر نادانان سبک گرفته (زيرا توبه کسانی را که از روی نادانی مرتکب گناه شوند، قبول دانسته) شما پروردگاری مهربان، پيشوایی دانا و دينی محکم داريد، من ديروز همدم شما بودم و امروز برای شما درس پند و عبرتم (تا بدانيد اين بستر مرگ برای همه شما گسترده می‌شود) و فردا از شما جدا می‌شوم. اگر جای پا در اين لغزشگاه دنيا استوار ماند، همان است مراد و مطلوب، (اگر زنده بمانم مطابق مقصود شماست و من هم به قضاء و قدر خدا خرسندم) و اگر قدم بلغزد، بدانيد که ما در سايه شاخه‌های درختان و پراکنده‌های بادها و زير سايه ابری که، متراکمش در فضا از هم بپاشد و اثرش در زمين نابود گردد، زندگی مي‌کنيم (پس اگر من مردم تعجب نکنيد و بدانيد که من هم يکی از از اجزاء جهان بی ثبات و زود گذری بوده‌ام مکه سايه و باد و ابر آن را توضيح دادم، بدانيد که دنيا لغزشگاهست و آخرت پا برجا). همانا من برای شما همسايه‌ای بودم که تنها پيکرم چند روزی در کنار شما بود (اما روح من از روح شما اوج بسياری گرفته بود) و به زودی پيکر بی روح مرا تشييع مي‌کنيد، که بعد از حرکت آرامش يافته و پس از سخنگویی دم فرو بسته باشد، بايد همان آرامش پيکرم و ديده فرو بستنم و سکون اعضايم شما را موعظه مي‌کند، زيرا همان‌ها برای شما از سخنور شيوا پند دهنده‌تر است، به اميد ديدار (در روز قيامت) با شما خداحافظی مي‌کنم. (تا زنده بودم قدر مرا ندانستيد، ولی) فردا روزگار حکومت مرا مي‌فهميد و خدا از اسرار کار من برای شما پرده بر می‌دارد و پس از آن که مسند من خالی شد و ديگری به جايم نشست (و شما را به چنگال ستم خود گرفت) مرا می‌شناسيد (و قدرم را می‌دانيد و آرزوی يک ساعت ديدار و حکومت مرا می‌بريد ولی افسوس که جز آه و اندوه بهره‌ای نداريد. اگر زنده ماندم، خودم صاحب اختيار خون و جانم هستم (يا ابن ملجم را می‌بخشم و يا قصاصش مي‌کنم) و اگر مردم، مردن وعده گاه من است، (اگر گذشت کنم) آن گذشت برای من موجب قربت و برای شما حسنه و ثوابست، پس در گذريد و چشم پوشيد، مگر شما نمی‌خواهيد که خدا از شما در گذرد (مقصود حضرت اظهار در گذشت از اصحاب و حليت خواستن از آنهاست با آن که کوچک‌ترين تجاوزی نسبت به آنها ننموده، چنان که پيغمبر اکرم صل علی علیه و آله و سلم هم از امتش حليت طلبيد و يا مقصود در گذشتن نسبت بضربت خوردن خود او است، يعنی اگر من مردم، به جان مردم نيفتيد و به خاطر من عده‌ای را نکشيد و يا اگر کسی نسبت به شما چنين کرد تا ممکن است از او در گذريد) ای وای! دريغا بر آن غافلی که عمرش عليه خود او حجت شود، يا روزگار زندگيش او را ببدبختی کشاند، خدا ما و شما را از کسانی قرار دهد که هيچ خواهش و تمايلی او را از اطاعت خدا باز ندارد و پس از مرگ عقوبتی به او نرسد، همانا ما مملوک خدائيم و به او زنده‌ايم، سپس متوجه امام حسن علیه السلام شد و فرمود: پسر جانم، به جای يک ضربت، يک ضربت بزن و کار ناروا مکن.»(ترجمۀ روایت از سایت مؤسسه فرهنگی مبین موبایل گرفته شده است)

این روایت بسیار زیباست و جملات فصیحی در آن بکار رفته است. به نکات این روایت توجه کنید:

  1. مراد از «ما» در كُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ فِی فِرَارِهِ مَا مِنْهُ يَفِرُّ مرگ است. یعنی انسان همان‌طور که از مرگ فرار می‌کند به همان خواهد رسید.
  2. مساق در تعبیر الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ إِلَيْهِ هم می‌تواند اسم زمان و هم اسم مکان و هم مصدر باشد یعنی محل سوق دادن یا زمان سوق دادن یا خود سوق دادن و هر سه می‌تواند در این تعبیر مراد باشد. پس این تعبیر می‌تواند این معانی را داشته باشد.

الف) طول زندگی، زمان راندن نفس است به سوی مرگ.

ب) طول زندگی، محل راندن نفس است به سوی مرگ

ج) طول زندگی، راندن نفس است به سوی مرگ.

  1. مراد از مـَكْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ مجمل است. ممکن است مراد این باشد که من نفهمیدم واقعا مرگ چیست؟ ممکن است منظور این باشد که من نفهمیدم چه زمانی یا چگونه می‌میرم؟ همۀ این احتمالات وجود دارد.
  2. تعبیر فَأَنْ لَا تـُشـْرِكـُوا بـِاللَّهِ در برخی نسخه‌ها به این صورت آمده است: فاللهَ لَا تـُشـْرِكـُوا بـِاللَّهِ که در واقع دو بار تأکید بر روی عدم شرک به خداست. برخی نیز فاللهُ لَا تـُشـْرِكـُوا بـِاللَّهِ است که یک بار تأکید دارد.
  3. کسانی که حضرت علی(ع) را در لحظات آخر عمر ملاقات کردند مشرک نیستند بلکه افرادی مثل سلمان و ابوذر و مقداد و حسنین علیهما السلام هستند. پس اینکه حضرت به این افراد می‌گوید شرک نورزید مراد شرک خفی مثل ریا و امثال آن است.
  4. باید بحث کنیم سنت حضرت محمد(ص) که گفته شده مواظب باشید آن را ضایع نکنید چیست؟ آیا تنها فعل و قول و تقریر ایشان است؟ مثلا اگر پیامبر(ص) گفت فلان غذا را بخورید آیا این سنت پیامبر(ص) می‌شود که باید از آن تبعیت کرد؟

این بحث مهمی است که باید دقیقاً مورد توجه قرار گیرد. باید گفت که سنت پیامر(ص) در درجۀ اول عقلانیت و عدالت در زندگی است که متأسفانه مسئولان ما از این سنت پیروی نمی‌کنند. متأسفانه برخی آخوندها و مداحان، و به تبع آنها مسئولان، شیعه را بی‌عقل نشان می‌دهند.

آیا یک مسئول عاقل در گرمای تابستان 5 میلیون انسان را به کشور دیگر می‌برد؟ در حج، حکومت سعودی کولرهای بسیار زیادی را در هر جا قرار داده است ولی باز مسئولان در آنجا دائما می‌گویند مواظب باشید در ظهر بیرون نروید. حال، چطور برای اربعین در هوای داغ بدون امکانات لازم این همه انسان را به سمت کربلا سوق می‌دهند؟ برای حج، زائران را از لحاظ پزشکی بررسی می‌کنند و نوار قلب می‌گیرند ولی به کربلا که می‌رسند بدون چنین کارهایی مردم را روانۀ عراق می‌کنند.

این کارها خلاف سنت پیامبر(ص) است. پیامبر(ص) کارهای عاقلانه انجام می‌داد. حال چرا مسئولان جمهوری اسلامی کارهای غیر عاقلانه انجام می‌دهند؟ واقعا ارزش انسان در جمهوری اسلامی چقدر است؟

پیامبر(ص) اگر می‌خواهد به مکه برود عقلش را بکار می‌برد و همۀ تمهیدات لازم را رعایت می‌کند نه اینکه بگوید من به امید خدا می‌روم تا خدا معجزه‌آسا کمکم کند. حتی پیامبر(ص) در جنگ هوازن از مشرک کمک گرفت تا در جنگ شکست نخورد. همچنین وقتی به طائف رفته بود در پناه یک مشرک وارد مکه شد. در جنگ‌ها زره می‌پوشید و کلاه‌خود می‌گذاشت.

حال ما مردم بی‌پناه را به سمت کشوری دیگر می‌فرستیم و می‌گوییم معجزه می‌شود. چرا عقل تعطیل شده و کارها دست مداحان و آخوندهای بی‌سواد است و مسئولان نیز حرف اینها را گوش می‌دهند؟

تازه وقتی این زائران به ایران رسیدند نیز مشکلاتی فراهم می‌شود مثل رشد بیماری و ….

سنت پیامبر(ص) این بود که عاقل و عادل بود و همچنین امین بود. مهربان بود. این چیزها را باید رعایت کنیم.

من فکر می‌کنم توطئه‌ای در کار است چرا که شیعه به عنوان عدلیه و عقل‌گرا معرفی می‌شد ولی در طول زمان با قمه‌زنی و چنین اجتماعاتی شیعه بی‌عقل معرفی می‌شود.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.