نکات درس تفسیر در تاریخ 21/6/1401
تفسیر آیه 95 سوره انعام
إِنَّ اللّٰهَ فٰالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوىٰ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذٰلِكُمُ اللّٰهُ فَأَنّٰى تُؤْفَكُونَ ﴿الأنعام، 95﴾
بیتردید خدا شکافنده دانه و هسته است؛ زنده را از مرده بیرون میآورد، و بیرون آورنده مرده از زنده است؛ این است خدا، پس چگونه [از حق] برگردانده ميشويد؟
نکته 1: گاهی اوقات نظراتی که گفته میشود جزو احتمالات است. پس شما میتوانید آنها را رد یا تقویت کنید. بنابراین بنده نظراتی که دارم و احتمالاتی که در ذهنم هست را مطرح میکنم و شما ان شاء الله نسبت به آن بررسیهای لازم را انجام دهید.
نکته 2: با توجه به اینکه در جلسۀ قبل گفتیم حَب و حُب هم ریشه هستند و همچنین گفتیم «نوی» به معنای هسته با «نوی» به معنای قصد مرتبط است میتوان تعبیر إِنَّ اللّٰهَ فٰالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوىٰ را اینگونه معنا کرد که خدا شکافتۀ دوستیها و مقصدها و نیتهاست.
مرحوم مصطفوی گفته است:
و إذا أريد من الكلمتين مطلق مفهومها اللغوىّ الحقيقىّ، و هو المحبوبيّة المنظورة و الوداد و الميل الشديد في مادّة الحبّ. و القصد الباطنىّ القلبىّ متقدّما على الفعل و إقدام عليه في مادّة النوى: فيتحقّق لهما مصاديق اخر غير ما ذكر و يعرف.
فيصحّ أن يقال: إنّ اللّه فالق القصد و النيّة بظهور الروحانيّة و نموّ النور و رشد التوجّه و المعرفة و تحوّله الى هذه الحالة.
و فالق الميل و الوداد و المحبّة القلبيّة و التمايلات الباطنيّة المنكدرة بظهور المحبّة الروحانيّة و العلائق و الجذبات المعنويّة و التمايل الروحانىّ.
فالنوى يتعلّق بالمخّ و الأعصاب. كما أنّ الحبّ متعلّق بالقلب.
و يؤيّد ما ذكرناه: أنّ الحىّ و الميّت أيضا في الجملة بعدها. يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ يعمّان المصاديق المادّيّة و الروحانيّة جميعا، فانّ الإنسان المؤمن العارف باللّه إنّما يتخرّج من العوالم و الموادّ الأرضيّة، أو من الآباء و الأجداد المتمايلة الى المادّيّات في أغلب الموارد، أو من المراتب و المراحل الابتدائيّة الأوّليّة الظلمانيّة.
فالحياة و الموت لا يختصّان بالجهات المادّيّة و الجسمانيّة، و العوالم كلّها مادّيّة أو روحانيّة، مرتبطة مراتبها و طبقاتها كلّ مع الأخرى، و جميع العوالم إنّما هي تحت نظام واحد و حكومة واحدة، و بينها ائتلاف و ارتباط تامّ في الباطن، و إن ظهر اختلاف فيما بينها في ظواهرها.(التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج12، ص306 و 307)
خلاصهای از ترجمه: وقتی از دو کلمۀ حب و نوی معنای لغوی آنها منظور باشد میتوان برای آیه مصادیق دیگری غیر از آنچه گفته شده منظور شود به این صورت که بگوییم خدا شکافندۀ قصد و نیت و همچنین شکافندۀ دوستیهاست. و مؤید این مطلب این است که حی و میت در همین آیه تنها به مرده و زندۀ ظاهری و جسمی معنا نمیشود بلکه زنده و مردۀ روحی را نیز شامل میشود.(پایان ترجمه)
ممکن است حب و نوی در آیۀ مورد بحث آنچه را که مرحوم مصطفوی گفته است، در بر بگیرد. به هر حال کلام خدا این احتمال را دارد که اینگونه نیز معنا شود.
بنده نیز توضیحات اضافهای دارم که در اینجا بیان میکنم و آن اینکه از لحاظ ژنی ممکن است چندین ژن خوب در افرادی مثل حضرت محمد(ص) و حضرت علی(ع) جمع شود. این یعنی هستۀ انسانیت در پیامبر(ص) و ائمۀ اطهار شکافته است. از آن طرف عدهای از همان خانواده مثل ابیلهب انسانهای بدی میشوند. پس ژن انسان میشکافد و از آن، هم خوب در میآید و هم بد.
از لحاظ علمی گفته شده است که هریک از سلولهای ما مثل کُدی است که تمام خصوصیات ما را در درون خود دارد. وقتی به عظمت آفرینش توجه کنیم درسهای خداشناسی میگیریم و از طریق آن میتوانیم چیزهایی نیز اختراع کنیم.
بد نیست در اینجا مقداری از تفسیر کاشف را بخوانم. ایشان ذیل آیۀ مورد بحث میگوید:
بعید نیست که از مردهای مرده بیرون بیاید یا از جمادی یک جماد بیرون بیاید ولی آنچه عجیب است این است که از جماد، موجود زنده به وجود آید یا بر عکس. و قائلی گفته است حیات از قوای طبیعی به وجود میآید. از این شخص میپرسیم این طبیعت را چه کسی ایجاد کرده است؟ اگر تنها کار طبیعت باشد چطور دانشمندان نتوانستهاند در آزمایشگاه، حیات را ایجاد کنند؟ آنها با اینکه زحمتهای فراوانی کشیدهاند تا بتوانند حیات خلق کنند ولی نتوانستهاند. دانشمندان اعلام کردهاند که ایجاد حیات بسیار سخت است.
اگر تسلیم شویم و بگوییم بشر میتواند یک سلول زنده ایجاد کند ولی آیا واقعا میتوانند یک حشره ایجاد کنند حتی حشرهای که بسیار کوچک باشد یا حشرهای که از آن نفرت داریم؟ عقل انسان عظیم است ولی در مقابل قدرتی که پشه خلق کند ضعیف است.
مصیبت این است که ما از این چیزها غافلیم و از کنار آن غافلانه عبور میکنیم. اگر به این چیزها نگاه کنیم هر روز باید ایمانمان زیادتر شود. وقتی در علوم دقت کنیم ایمانمان اضافه میشود و وقتی ایمانمان اضافه شد باید سراغ عقل بیاییم چون ایمان بدون عقل مثل صورت بدون دو چشم است. ما احتیاج به قدرت خدا داریم تا به واسطۀ چنین ایمانی آن چه را که عقلهای انسانهای بزرگ از تفسیرش عاجزند قبول کنیم. (تفسیر الکاشف)
متأسفانه بسیاری از ایمانهای امروزی با عقل همراه نیست مثل بسیاری از آخوندهایی که شاید ساختگی باشند که حرفهای غیر عاقلانه میزنند و موجب شدهاند شیعه گروهی ضد عقل معرفی شود.
چرا هر چیزی که در هر کتابی آمده است عدهای معمّم باور میکنند و به نام شیعه میگویند؟ مگر عقل اولین و مهمترین حجت نیست.
به این نکته نیز باید توجه داشت که برخی امور عقلپذیر است و عقل به راحتی آن را میپذیرد. برخی امور عقلستیز است که عقل با آن مخالف است و عدهای از کسانی که به ظاهر آخوند هستند سخنانی عقلستیز به عنوان معجزه و کرامت میزنند. برخی امور نیز عقلگریز است یعنی عقل نسبت به آنها نظری ندارد.
حال ما از طریق ایمان، مطالب عقلگریز را وقتی سند و مدرک قوی دارد قبول میکنیم نه مطالب عقلستیز را.