نکات درس تفسیر در تاریخ 9/8/1401
تفسیر آیه 102 سوره انعام
ذٰلِكُمُ اللّٰهُ رَبُّكُمْ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ خٰالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ ﴿الأنعام، 102﴾
این است خدا پروردگار شما، جز او معبودی نیست، آفرینندۀ همه چیز است؛ پس تنها او را بپرستید، و او بر هر چیزي نگهبان است.
نکته 1: سؤال این است که وقتی کارها را ما انجام میدهیم و خدا نیز در جهان کارهای هست حال کارها را چگونه هم به خودمان و هم به خدا نسبت دهیم؟
به اشاعره نسبت داده بودند که «عادة الله جرت» و به معتزله نیز نسبت میدهند که انسان همه کاره است ولی بنده گفتم به نظرم این گونه میرسد که اصلا چنین گروههایی وجود نداشته باشند که چنین فکر کنند یا این گونه نیست که قرآن اينقدر مبهم باشد بلکه این چیزها از اختلافات سیاسی نشأت میگیرد که گروهی امام حسین(ع) را کشتند و آن را گردن خدا انداختند و از آن طرف گروهی که خانه نشین بودند به خاطر شرائطی که داشتند گفتند هر چه هست اختیار انسان است. این چیزها لج و لجبازی است و الا از آیات قرآن بدست میآید که کارهای انسان را خود انسان انجام میهد ولی اینها زیر نظر خداست و جهان تحت سلطۀ خداست.
علت و معلولها در جهان در طول هم هستند و اگر کلید، قفلِ در را باز میکند محظوري ندارد که بگویم: من در را باز کردم يا بگويم: من با دستم در را باز كردم يا بگويم: من با دستم كليد را حركت دادم و در را باز كردم يا بگويم: كليد در را باز كرد يا بگويم: دستم در را باز كرد. در واقع ما با کمک خدا که همه چیز را داده است و ما را خلق کرده است و قدرت و اراده داده است كارهاي خود را انجام ميدهيم و از جمله در را باز میکنیم. پس کارها اگر منسوب به ماست مانع از نسبت دادن به خدا نیست.
در تفسیر تسنیم، ج26، ص 452 تا ص 465 در این زمینه چند تیتر زده شده است. در ص 452 «راه سازگار کردن آیات قانون علیت» و ذیل این تیتر توضیح دادهاند که چگونه آیات مختلف در مورد علیت امور را با یکدیگر جمع کنند. ایشان سپس چهار تیتر فرعي در این زمینه مطرح کردهاند:
الف) تحدید قملرو فاعلیت خدا
ب) توارد طولی علتها
ج) خالقیت و علیت علة العلل و علت فاعلی برای علل طولی و اِعدادی
د) وابستگي، مظهريت و تشأن علل إعدادي
سپس چند تقریر در این زمینه بیان کردهاند که خلاصهاش چنین است:
تقریر اول: ما علت فاعلی هستیم و خدا علت ما است. در واقع ما در طول فاعلیت خدا هستیم.
تقریر دوم: فاعل و علت دو نوع است: علتی که «ما منه الوجود» است که همان خداست و علت «ما به الوجود» که همان موجودات ممکن هستند که علل و اسباب میباشند. به عبارت دیگر جهان همهاش معدّ است و اشیاء تنها ابزار هستند و خدا علت فاعلی جهان است. در واقع ما همگی معدّ و ابزار هستیم و تنها زمینه را آماده میکنیم تا فاعلیت خدا محقق شود. مؤید این بیان آیاتی از سوره واقعه است که میفرماید:
أَ فَرَأَيْتُمْ مٰا تُمْنُونَ ﴿الواقعة، 58﴾
آیا از [حالات و دگرگونیهای] نطفهای که در رحم میریزید آگاه هستید؟
أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ اَلْخٰالِقُونَ ﴿الواقعة، 59﴾
آیا شما آن را [تا انسانی معتدل و آراسته شود] میآفرینید یا ما آفرینندهایم؟
أَ فَرَأَيْتُمْ مٰا تَحْرُثُونَ ﴿الواقعة، 63﴾
مرا خبر دهید آنچه را میکارید،
أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ اَلزّٰارِعُونَ ﴿الواقعة، 64﴾
آیا شما آن را میرویانید، یا ما میرویانیم؟
این آیات با همین بیان دوم سازگار است و دلالت دارد که اگر چه ما ابزار ایجاد نطفه یا گیاه هستیم و زمينه ساز هستيم، ولی فاعل واقعی خداوند است.
تقریر سوم: علتها تنها پرتو و رقیقه و مظهر هستند و خدا علت واقعی است. در واقع علتها از ديد خدايي هیچ هستند و کارها را خدا انجام میدهد. مؤید این بیان این آیه از سوره انفال است که میفرماید:
فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لٰكِنَّ اللّٰهَ قَتَلَهُمْ وَ مٰا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لٰكِنَّ اللّٰهَ رَمىٰ ﴿الأنفال، 17﴾
شما آنان را نکشتید، بلکه خدا آنان را کشت. [ای پیامبر!] هنگامی که به سوی دشمنان تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد.
پس علتهاي امكاني تنها در حدّ پرتو میباشند كه از خود هيچ ندارند و هر چه هست امداد خداست.
ما همه شيريم شيران عَلَم حملهمان با باد باشد دم به دم حملهما پيدا و ناپيداست باد جان فداي آنچه ناپيداست باد.
بله ما مانند شير بر روي پرچم پارچهاي هستيم كه چون باد ميوزد و پرچم را حركت ميدهد شير حركت ميكند و مثل اينكه حمله ميكند، ولي در واقع شيرِ رويِ پرچمِ پارچهاي از خود تواني ندارد و هر چه توان است از باد است كه پيدا نيست. بله اگر خدا به مثابۀ خورشید که منبع نور است تصور شود پرتوهای آن به مثابۀ عللی هستند که عامل روشنی هستند. پس کل جهانِ ممکنات رقیقه است و خدا حقيقت است.
این بیان دقیقتر از بیان دوم است و البته جبر اشعری نیست چرا که از دید الهی حتميت و جبر است ولی از دید ما كه اين جهاني هستيم و خبر از جايي نداريم اختیار است. ما در عین اینکه اختیار داریم شعاعی از پرتوهای الهی هستیم.
دو بیان گذشته شائبۀ جدایی موجودات از خدا را دارند و با تعبیر خٰالِقُ كُلِّ شَيْءٍ چندان سازگار نیست ولی طبق این بیان کل جهانِ ممکن پرتوی از پرتوهای خداست و هر آنچه علت و ابزار است خودشان مخلوق خدا هستند. همه چیز مخلوق خداست و هیچ موجودی استقلالی از خود ندارد و همۀ پدیدهها بسان قلم در دست نویسنده است.
به نظر ميسد كه این بیان سوم چون فهمش مشکل است برخی اشتباه میفهمند و این بیان را با جبر اشعری يكي ميگيرند، در حالي كه با هم متفاوتند.
بله اگر اشاعره عالمان دقیقی بوده و بدون وابستگی به حکومتها خواسته باشند روابط جهان را تقرير كنند و حرف از جبر زده باشند در واقع این تقریر سوم را اشتباه فهمیدهاند و این روی سکه كه نگاه بشري به جهان است را با روی دیگر سكه كه نگاه خدايي به جهان است، خلط کردهاند.