نکات درس تفسیر در تاریخ 11/8/1401
تفسیر آیه 102 سوره انعام
ذٰلِكُمُ اللّٰهُ رَبُّكُمْ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ خٰالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ ﴿الأنعام، 102﴾
این است خدا پروردگار شما، جز او معبودی نیست، آفرینندۀ همه چیز است؛ پس تنها او را بپرستید، و او بر هر چیزي نگهبان است.
لاٰ تُدْرِكُهُ الْأَبْصٰارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصٰارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ ﴿الأنعام، 103﴾
چشم ها او را در نمییابند، ولی او چشمها را در مییابد، و او لطیف و آگاه است.
نکته 1: بحث در مورد معنای وکیل بود. بنده در این زمینه میخواهم چیزهایی بگویم که ممکن است کسی بگوید استحسان است ولی به هر حال این مطالب میتواند راهی برای فکر بیشتر در اين باره را باز کند.
ابتدا به این مطلب اشاره کنم که تعبیر وَ هُوَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ ممکن است خودش صفت یا خبر دیگری برای خدا باشد و در واقع در آیه 102 چندین صفت یا خبر برای خدا بیان شده است و جملۀ فَاعْبُدُوهُ نیز جملهای معترضه است. طبق این احتمال جملۀ وَ هُوَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ عطف بر جملۀ خٰالِقُ كُلِّ شَيْءٍ است.
بر طبق این ترکیب میخواهیم جملۀ وَ هُوَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ را معنا کنیم.
به این نکته نیز توجه شود که معنای خالقیت خدا در تعبیر خٰالِقُ كُلِّ شَيْءٍ به این معنا نیست که كُلِّ شَيْءٍ همیشه موجود است و نابود نمیشود؛ بلكه ممكن است مخلوقات مثل تصورات ذهنی ما باشد که در ذهن ما خلق میشود و با توجه نداشتن به آن فورا از بین میرود. پس خدا همه چیز را آفریده است دلالت نميكند كه آن اشیاء همیشه باقی هستند و از معنای خالقیت نمیتوان ابقاء مخلوقات را بدست آورد.
اگر یادتان باشد در معنای انشاء گفتیم که انشاء یعنی خلق و دوام مخلوق. حال بعید نیست که در آیه 102 بگوییم تعابیر خلق و وكالت با هم همان معنای انشاء را داشته باشد. یعنی خدا خالق اشیاء است و برای باقی ماندن آنها وکیل است.
پس تعبیر خٰالِقُ كُلِّ شَيْءٍ ايجاد گري اشياء و وَ هُوَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ بقاء اشياء را تضمين ميكند و روی هم معنای انشاء را دارند.
مثل اینکه کسی مسجدی را میسازد و علاوه بر ساخت برای ادارۀ مسجد وقفياتي اختصاص میدهد.
به بیان دیگر این جهان نسبت به خدا مثل پرتوی خورشید نسبت به خورشید است و شعاعهای خورشید پیوسته توسط خورشید حمایت میشود. حال خدا خالق کل شیء است و پیوسته اشیاء را برای بقاء مورد حمایت قرار میدهد و این میشود معنای وَ هُوَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ.
قصه: میگویند موسی به خدا گفت تو این همه بنده داری. به من هم بندهای بده تا من هم بنده داشته باشم. خدا هم گفت فلانی بنده تو. وقتی موسی به او نگاه میکرد او مشغول کار میشد و وقتی رو از او بر میگرداند او بر زمین میافتاد و میمرد و وقتی موسی به خدا گفت چرا این گونه است؟ خدا به موسی گفت: همۀ شما نسبت به من همینگونه هستید و اگر من لحظهای رو بر گردانم و عنايت نكنم شما همه نابود میشوید.
نكتۀ ديگر اينكه با تفسیری که از وَ هُوَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ بیان شد جواب معتزله نیز داده میشود که میگفتند خداوند جهان را خلق کرد و از عالم اعتزال کرد؛ زيرا وَ هُوَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ میگوید خدا پیوسته با جهان است و علاوه بر خلق، پشتیبان نیز هست و بقاء خلق متوقف بر وجود خداست. پس این تعبیر ابطال قول معتزله است.
و اما تعبیر وَ هُوَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ اگر به معنای نگهبان باشد به معنای حفیظ نیست بلکه به معنای نگهبان داخلی است و در نتیجه حرف اشاعره را باطل میکند. اشاعره گفتند خدا خالق همه چیز است و هیچ کس دیگری خالق نیست و کسی اختیاری ندارد. حال این تعبیر میگوید خدا خالق است ولی در عین حال نگهدارندۀ سلسلۀ علل و معلول نیز هست.
دقت کنید که حفیظ نگهبانی است که از بیرون نگهبانی میکند ولی طبق معنایی که ما کردیم مراد از وکیل نگهبانی درونی است.
نکته 2: دستور فَاعْبُدُوهُ قبل از تعبیر وَ هُوَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ آمده است چون شخص با شناخت خدا آنقدر مشتاق خدا میشود که قبل از بیان بقیۀ صفات، میفهمد که باید خدا را عبادت کند. پس این مطلب اوج اشتیاق بنده به خدا را میرساند.
نکته 3: آیت الله جوادی آملی در جلد 26 تفسیر تسنیم، ص442 علت اینکه وکیل به معنای ولیّ است را اینگونه بیان کردهاند:
متعدی شدن وکیل با حرف «علی» که به معنای اشراف و استعلاء است همسانی معنوی وکالت با ولایت را میرساند. بسیار روشن است که ولایت خدا بر انسان و دیگر موجودات به نمایندگی از طرف آنان نیست بلکه قرآن به صورت حصر تنها ولیّ حقیقی را که ولایت واقعی دارد خدا میداند و همه چیز در مرحلۀ پیدایی، بقاء و تدبیر در اختیار اوست. تعبیر به وکالت در مورد ولایت و ربوبیت برای افادۀ این نکته است که همۀ کارهای خدا نسبت به انسان وکیلانه است که تمام مصالح شیء رعایت میشود همانند وکیل آگاه عادل که تمام مصالح موکل خود را در نظر دارد و همۀ منافع به موکل برمیگردد و چیزی از آن عائد وکیل نخواهد شد. (تسنيم ج26 ص442، با اختصار)
نکته 4: آیه 102 با اینکه حدود دو هفته مورد بحث قرار گرفت ولی باز میفهمیم که مطالب دیگری دارد ولی ما از آن رد میشویم تا به آیات دیگر برسیم.
نکته 5: آیه 103 ممکن است چند خبر یا چند صفت دنبال آیۀ قبلی باشد. اگر کسی این چیزها را نمیداند اینها خبر میشوند و اگر میداند صفت میشوند.
نکته 6: یادمان نرود که سوره انعام یک سوره مکی است و سر و کار پیامبر(ص) با مشرکان 14 قرن پیش بوده است. مشرکان مکه بت پرست بودند و برای خدا تمثال قرار میدادند و خداهای آنها دارای جسم بود. حال قرآن خدای خودش را به این گونه معرفی میکند که خدا با چشم قابل ادراک نیست.
پس کسانی در دنیا خداهایی داشتند که با چشم ديده میشده است. حال خدایی که قرآن معرفی میکند خدایی است که چشمها او را ادراک نمیکنند.
نکته 7: وقتی چشم نتوانست خدا را ببینید به طریق اولی دست، نميتواند او را لمسکند. پس تعبیر لاٰ تُدْرِكُهُ الْأَبْصٰارُ به طریق اولی حواس دیگر را شامل میشود.
نکته 8: آیا در تعبیر لاٰ تُدْرِكُهُ الْأَبْصٰارُ «أبصار» عام است یا خاص؟ جواب این است که به نظر میرسد عام باشد و هر چشمی را شامل شود یعنی چه چشم قوی و چه ضعیف. چه چشم مسلح و چه غیر مسلح هیچ یک او را درک نمیکند.
نکته 9: جملۀ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصٰارَ قریب به مشاکله است مثل اینکه وقتی از کسی سؤال شده بود كه برايت چه چیزی بپزم؟ او گفته بود: قبا بپز. حال در اینجا شبیه به مشاکله است یعنی وقتی جملۀ لاٰ تُدْرِكُهُ الْأَبْصٰارُ گفته شد به مناسبت چیزی شبیه به آن که بر عکس آن است را اعلام میکند و میگوید: وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصٰارَ
پس در اینجا نوعی تناسب بین دو جمله دیده میشود که نوعی زیبایی را ایجاد میکند.
نکته 10: در آیه 103 دو بار واژۀ ادراک به کار رفته است. ادراک به معنای وصول و رسیدن است. در کتاب التحریر و التنویر،ج6،ص251 راجع به این لغت آمده است: حقیقت ادراک رسیدن به مطلوب است و مجازاً وقتی حواس به محسوس میرسد نیز میگویند ادراک صورت گرفت. همچنین به شعور عقل به معقول نیز مجازا ادراک گفته میشود که نوعی تشبیه معقول به محسوس است. همچنین ادراک یا بدون واسطه متعدی میشود و یا با حرف جر باء متعدی میشود. نکتۀ دیگر اینکه متأخران فهمیدن با عقل را ادراک میگویند و ادراک را برای تعریف تصور و تصدیق بکار میبرند و کسی را که خوب میفهمد درّاک میگویند.(تفسیر التحریر و التنویر)
نکته 11: إدراک بصر در آیه 103 دو بار بکار رفته است که هیچ کدام مادی نیستند.