نکات درس تفسیر در تاریخ 16/8/1401
تفسیر آیه 103 سوره انعام
لاٰ تُدْرِكُهُ الْأَبْصٰارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصٰارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ ﴿الأنعام، 103﴾
چشم ها او را در نمییابند، ولی او چشمها را در مییابد، و او لطیف و آگاه است.
نکته 1: بحث در مورد روایات مربوط به شناخت خدا و رؤیت خدا بود. در ادامه به دیگر روایات اشاره میکنیم:
روایت اول: أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى قَالَ: سَأَلَنِي أَبُو قُرَّةَ الْمُحَدِّثُ أَنْ أُدْخِلَهُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع فَاسْتَأْذَنْتُهُ فِي ذَلِكَ فَأَذِنَ لِي فَدَخَلَ عَلَيْهِ فَسَأَلَهُ عَنِ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامِ وَ الْأَحْكَامِ حَتَّى بَلَغَ سُؤَالُهُ إِلَى التَّوْحِيدِ فَقَالَ أَبُو قُرَّةَ إِنَّا رُوِّينَا أَنَّ اللَّهَ قَسَمَ الرُّؤْيَةَ وَ الْكَلَامَ بَيْنَ نَبِيَّيْنِ فَقَسَمَ الْكَلَامَ لِمُوسَى وَ لِمُحَمَّدٍ الرُّؤْيَةَ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع فَمَنِ الْمُبَلِّغُ عَنِ اللَّهِ إِلَى الثَّقَلَيْنِ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً وَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ أَ لَيْسَ مُحَمَّدٌ قَالَ بَلَى قَالَ كَيْفَ يَجِيءُ رَجُلٌ إِلَى الْخَلْقِ جَمِيعاً فَيُخْبِرُهُمْ أَنَّهُ جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ أَنَّهُ يَدْعُوهُمْ إِلَى اللَّهِ بِأَمْرِ اللَّهِ فَيَقُولُ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً وَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ ثُمَّ يَقُولُ أَنَا رَأَيْتُهُ بِعَيْنِي وَ أَحَطْتُ بِهِ عِلْماً وَ هُوَ عَلَى صُورَةِ الْبَشَرِ أَ مَا تَسْتَحُونَ مَا قَدَرَتِ الزَّنَادِقَةُ أَنْ تَرْمِيَهُ بِهَذَا أَنْ يَكُونَ يَأْتِي مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِشَيْءٍ ثُمَّ يَأْتِي بِخِلَافِهِ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ قَالَ أَبُو قُرَّةَ فَإِنَّهُ يَقُولُ- وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ بَعْدَ هَذِهِ الْآيَةِ مَا يَدُلُّ عَلَى مَا رَأَى حَيْثُ قَالَ ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى يَقُولُ مَا كَذَبَ فُؤَادُ مُحَمَّدٍ مَا رَأَتْ عَيْنَاهُ ثُمَّ أَخْبَرَ بِمَا رَأَى فَقَالَ لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى فَآيَاتُ اللَّهِ غَيْرُ اللَّهِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً فَإِذَا رَأَتْهُ الْأَبْصَارُ فَقَدْ أَحَاطَتْ بِهِ الْعِلْمَ وَ وَقَعَتِ الْمَعْرِفَةُ فَقَالَ أَبُو قُرَّةَ فَتُكَذِّبُ بِالرِّوَايَاتِ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِذَا كَانَتِ الرِّوَايَاتُ مُخَالِفَةً لِلْقُرْآنِ كَذَّبْتُهَا وَ مَا أَجْمَعَ الْمُسْلِمُونَ عَلَيْهِ أَنَّهُ لَا يُحَاطُ بِهِ عِلْماً وَ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ.
ترجمه: صفوان بن یحیی گفت: ابو قرة از من خواست که او را [نیز] بر امام رضا(ع) وارد کنم. از امام اجازه گرفتم و امام اجازه داد و ابو قره بر امام وارد شد و از حلال و حرام پرسید تا اینکه سؤالش به بحث توحید رسید. ابوقره گفت برای ما این گونه روایت شده است که خداوند رؤیت وکلام را بین دو پیامبر تقسیم کرد. رؤیت را به پیامبر اکرم (ص) داده و کلام را به موسی. امام رضا(ص) فرمود: چه کسی این آیات را به ما رسانده است که خدا را ديدگان درک نمیکنند و کسی به او از نظر علمي احاطه ندارد و کسی مثل او نیست؟ ابوقره گفت: پیامبر(ص) این آیات را آورده است. سپس امام فرمود: مگر ممکن است کسی که این حرفها را زده بگوید من خدا را با دو چشمم دیدهام و بر او احاطۀ علمی دارم و خدا را بر طبق صورت بشر دیدهام؟ آیا حیاء نمیکنید زنادقه قدرت ندارند که چنین تهمتهایی به پیامبر(ص) بزنند که [شما ميزنيد كه] از جانب خدا چیزی بیاورد و بعدا به وجه دیگری چیز دیگری بگوید. ابوقره گفت: در سوره نجم آمده است که وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى[ و این آیه دلالت دارد که پیامبر(ص) خدا را دید] امام فرمود از [قبل و] ادامۀ این آیات بدست میآید که قلب پیامبر(ص) آنچه را که چشمان پیامبر(ص) دید دروغ ندانست و سپس در آیه 18 بیان شده است که پیامبر(ص)برخي از بزرگترين آیات پروردگارش را دید. پس آیات خدا غیر از خداست. و خدا فرموده است که کسی به خدا احاطه پیدا نمیکند. اگر چشمها او را ببینند به او احاطه پیدا کردهاند. ابوقره گفت: آیا روایات را دروغ میدانی؟ امام فرمود: وقتی روایات مخالف قرآن باشند آن را تکذیب میکنم. آنچه که اجماع مسلمانان بر آن است این [آيات قرآن] است که کسی از لحاظ علمی بر خدا احاطه پیدا نمیکند و چشمها او را درک نمیکنند و چیزی مثل خدا نیست.
توضیح: از این روایت میفهمیم بسیاری از روایتهایی که برای ابو قره روایت شده دروغ بوده چون خلاف قرآن بوده است. امروزه نیز باید به این نکته دقت داشت. گاهی اوقات برخی افراد روایتی را نقل میکنند و میگویند در بحار آمده است در حالی که روایت هرچند در بحار آمده است وقتی مخالف قرآن باشد قبول نمیشود.
نکتۀ دیگر اینکه از این روایت بدست میآید که متأسفانه خود ما نیز خدا را درست وصف نمیکنیم و گاهی خدا را مثل یک آدم معمولی فرض میکنیم. بد نیست به مناسبت یک خاطره بگویم:
زمانی اطلاعات سپاه مرا خواست. نرفتم تا اینکه از دادسراي ويژه حکمی گرفتند تا مرا ارشاد کنند. ابتدا که رفتم به من گفتند ما همۀ مسیرهای مالی تو را بستهایم. پس تو چگونه زندگی میکنی؟ بعد از این حرفها طلبهای که میخواست مرا ارشاد کند میگفت: به خدا میگوییم آقا خدا یا بنده خدا!!…
یعنی این فرد خدا را در پایینتر حد يك كلاغ تصور ميكند كه تو قصهها ميگويند آقا كلاغه!!.
نباید خدا را مثل یک شاه تصور کرد که فکر کنیم کسی کنار او میرود تا با او فاصلۀ دو قوس داشته باشد. خدا جسم نیست که بتوان کنار او رفت. او به ما نزدیک است نه اینکه ما به صورت جسمانی بتوانیم نزد او برویم.
و اما شایسته است به مناسبت اینکه در روایت مورد بحث از آیات ابتدایی سوره نجم صحبت شد قدری راجع به این آیات صحبت کنیم. به این آیات توجه کنید:
وَ النَّجْمِ إِذٰا هَوىٰ ﴿النجم، 1﴾
سوگند به ستاره هنگامی که فرو افتد؛
مٰا ضَلَّ صٰاحِبُكُمْ وَ مٰا غَوىٰ ﴿النجم، 2﴾
که همنشين شما نه گمراه شده و نه بيراهه رفته است.
وَ مٰا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوىٰ ﴿النجم، 3﴾
و از روی هوس سخن نمیگوید.
إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْيٌ يُوحىٰ ﴿النجم، 4﴾
آن [قرآن] جز وحیي که به او نازل میشود، نیست.
عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوىٰ ﴿النجم، 5﴾
[فرشته] بسیار نیرومند به او تعلیم داده است.
ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوىٰ ﴿النجم، 6﴾
[همان که] دارای درایت و توانمندی شگفتی است، پس راست ايستاد.
وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلىٰ ﴿النجم، 7﴾
در حالی که در افق اعلا بود.
ثُمَّ دَنٰا فَتَدَلّٰى ﴿النجم، 8﴾
سپس نزدیک رفت و نزدیکتر شد
فَكٰانَ قٰابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنىٰ ﴿النجم، 9﴾
پس [فاصله اش با پیامبر] به اندازه فاصله دو کمان گشت یا نزدیکتر شد.
فَأَوْحىٰ إِلىٰ عَبْدِهِ مٰا أَوْحىٰ ﴿النجم، 10﴾
آن گاه [آن فرشته] وحي كرد به بنده خدا آنچه را كه، وحی کرد.
مٰا كَذَبَ الْفُؤٰادُ مٰا رَأىٰ ﴿النجم، 11﴾
آن دل دروغ نينگاشت، آنچه را كه دید.
أَ فَتُمٰارُونَهُ عَلىٰ مٰا يَرىٰ ﴿النجم، 12﴾
آیا در آنچه میبیند با او ستیزه میکنید؟
وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرىٰ ﴿النجم، 13﴾
و بی تردید در یک نزول دیگر هم او را دیده است
عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهىٰ ﴿النجم، 14﴾
نزد سدرة المنتهی،
عِنْدَهٰا جَنَّةُ الْمَأْوىٰ ﴿النجم، 15﴾
در آنجا که جنت الماوی است.
إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مٰا يَغْشىٰ ﴿النجم، 16﴾
آن گاه که سدره را احاطه ميکرد آنچه احاطه ميکرد.
مٰا زٰاغَ الْبَصَرُ وَ مٰا طَغىٰ ﴿النجم، 17﴾
دیدهاش خطا ندید و از حقیقت درنگذشت.
لَقَدْ رَأىٰ مِنْ آيٰاتِ رَبِّهِ الْكُبْرىٰ ﴿النجم، 18﴾
به راستی که بخشی از نشانههای بسیار بزرگ پروردگارش را دید.
در آیه 18 مراد از دیدن، دیدن با چشم است و مراد از دیدن در آیه 11 ميتواند دیدن با قلب باشد. ابو قره اشتباه کرده که آیه 11 را تنها رؤیت با چشم تصور کرده است. علاوه بر این مراد از دیدن در آیه 18 دیدن خدا نیست. بلكه ديدن آيات خداست.
و اما برخی افراد این آیات 18 گانه را اشتباه معنا میکنند به این صورت که برخی شدید القوی را خدا معنا میکنند و سپس میگویند خدا در افق اعلی است. این گونه معنا کردن یعنی خدا جسم دارد. سپس تعبیر ثُمَّ دَنٰا فَتَدَلّٰى – فَكٰانَ قٰابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنىٰ را نیز به این معنا میگیرند که خدا به پیامبر(ص) نزدیک شد تا اینکه به اندازۀ دو کمان با پیامبر(ص) فاصله داشت.
و اما راجع به تعبیر فَأَوْحىٰ إِلىٰ عَبْدِهِ مٰا أَوْحىٰ باید گفته شود که مراد از عَبْدِهِ عبد خداست نه عبد آن فرشته.
همچنین در مورد تعبیر مٰا كَذَبَ الْفُؤٰادُ مٰا رَأىٰ مراد از رؤیت ممکن است رؤیت با چشم باشد و ممکن است رؤیت با قلب باشد. اگر مراد رؤیت با چشم باشد اینکه چه چیزی دیده شده است در آیۀ 18 بیان شده است.
و اما مراد از وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرىٰ این است که پیامبر(ص) آن فرشته را يك بار ديگر دیده است نه اینکه خدا را دیده است.
به هر حال عقل به عنوان یک قرینۀ متصله در کنار آیات است و وقتی عقل را در نظر بگیریم متوجه میشویم که نباید خدا را جسم فرض کنیم تا ديده شود.
گاهی اوقات روضهخوانها و مداحان میگویند دستانتان را به سمت آسمان بلند کنید یا صدایتان را به آسمان برسانید. این حرفها به نوعی جسمانی تصور کردن خداست كه روايت و بحثش خواهد آمد.
روایت دوم: ابی بصیر از امام صادق سؤال کرده است که آیا مؤمنان در روز قیامت خدا را میبینند؟ امام فرمود: بله و حتی قبل از روز قیامت نیز خدا را دیدهاند. ابوبصیر گفت: چه زمانی؟ امام فرمود: زمانی که خدا به آنها گفت: «الست بربکم» و آنها گفتند «بلی» در آن روز خدا را دیدند. سپس امام مقداری ساکت شد. سپس گفت: همانا مؤمنان در دنیا قبل از روز قیامت خدا را میبینند. سپس به ابوبصیر گفت: تو همین الآن خدا را نمیبینی؟ ابوبصیر گفت:[بله میبینم. سپس سؤال کرد] اين حدیث را برای مردم بگویم؟ امام فرمود: نگو چرا که اگر تو این را برای مردم گفتی و جاهلی آن را به معنايي كه تو ميگويي منکر شد و تصور کرد که تشبیه است [و مثلا تو كه نابينايي خدا را لمس كردهاي] کافر میشود و رؤیت با قلب مثل رؤیت با چشم نیست. خدا از آنچه که اهل تشبیه و ملحدان او را وصف میکنند منزه است.(توحید صدوق، ص117)
آیت الله جوادی آملی در توضیح این روایت در تفسیر تسنیم گفته است وقتی امام ساکت شد در ذهن ابوبصیر تصرف تکوینی کرد تا ابوبصیر خدا را ببیند. ولی به نظر بنده نیازی به این حرف نیست و چنين تصرفي اتفاق نيفتاده است؛ بلكه همین که ابوبصیر به فطرتش رجوع كرد دید و فهمید كه خدا را مییابد. پس نیازی به تصرف تکوینی نیست.
و اما وقتی این حدیث را بخوانیم عدهای ممکن است اشکال کنند که مگر امام به ابوبصیر نگفت این حدیث را نقل نکن؟ پس چرا او نقل کرد؟ ابوبصیر با این کار فاسق شده است.
این سؤال توجیه دارد چون امام گفت علت اینکه میگویم این حدیث را نگو برای این است که تبعات دارد و ممکن است عدهای کافر شوند. پس اگر افرادی باشند که فهیم باشند گفتن حدیث برای آنها اشکالی ندارد.
به نظر من آیۀ مورد بحث محل مبارزه با خرافیونی است که تصورات اشتباهی از خدا دارند. پس باید در اینجا خوب بمانیم و بحث کنیم.