سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 4/8/1401
شرح خطبه 149 نهج البلاغه
خطبه 149 این بود:
الْحـُسـَيـْنُ بـْنُ الْحـَسـَنِ الْحـَسَنِيُّ رَفَعَهُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِيِّ رَفَعَهُ قَالَ لَمَّا ضُرِبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام حَفَّ بِهِ الْعُوَّادُ وَ قِيلَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَوْصِ فَقَالَ اثْنُوا لِی وِسَادَةً ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ حَقَّ قَدْرِهِ مُتَّبِعِينَ أَمْرَهُ وَ أَحْمَدُهُ كَمَا أَحَبَّ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْوَاحـِدُ الْأَحـَدُ الصَّمَدُ كَمَا انْتَسَبَ أَيُّهَا النَّاسُ كُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ فِی فِرَارِهِ مَا مِنْهُ يَفِرُّ وَ الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ إِلَيْهِ وَ الْهَرَبَ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ كَمْ أَطْرَدْتُ الْأَيَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مـَكْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ فَأَبَی اللَّهُ عَزَّ ذِكْرُهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ هَيْهَاتَ عِلْمٌ مَكْنُونٌ أَمَّا وَصِيَّتِی فَأَنْ لَا تـُشـْرِكـُوا بـِاللَّهِ جـَلَّ ثـَنـَاؤُهُ شـَيـْئاً وَ مـُحـَمَّداً صل الله علیه و آله و سلم فـَلَا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ أَقِيمُوا هَذَيْنِ الْعـَمـُودَيـْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ وَ خَلَاكُمْ ذَمٌّ مَا لَمْ تَشْرُدُوا حُمِّلَ كُلُّ امْرِئٍ مَجْهُودَهُ وَ خـُفِّفَ عـَنِ الْجـَهـَلَةِ رَبٌّ رَحِيمٌ وَ إِمَامٌ عَلِيمٌ وَ دِينٌ قَوِيمٌ أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُكُمْ وَ أَنَا الْيَوْمَ عـِبـْرَةٌ لَكـُمْ وَ غـَداً مـُفَارِقُكُمْ إِنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ فِی هَذِهِ الْمَزَلَّةِ فَذَاكَ الْمُرَادُ وَ إِنْ تَدْحَضِ الْقـَدَمُ فـَإِنَّا كـُنَّا فـِی أَفـْيـَاءِ أَغـْصـَانٍ وَ ذَرَی رِيَاحٍ وَ تَحْتَ ظِلِّ غَمَامَةٍ اضْمَحَلَّ فِی الْجَوِّ مـُتـَلَفِّقُهَا وَ عَفَا فِی الْأَرْضِ مَحَطُّهَا وَ إِنَّمَا كُنْتُ جَاراً جَاوَرَكُمْ بَدَنِی أَيَّاماً وَ سَتُعْقَبُونَ مـِنِّی جـُثَّةً خـَلَاءً سَاكِنَةً بَعْدَ حَرَكَةٍ وَ كَاظِمَةً بَعْدَ نُطْقٍ لِيَعِظَكُمْ هُدُوِّی وَ خُفُوتُ إِطْرَاقِی وَ سـُكـُونُ أَطْرَافِی فَإِنَّهُ أَوْعَظُ لَكُمْ مِنَ النَّاطِقِ الْبَلِيغِ وَدَّعْتُكُمْ وَدَاعَ مُرْصِدٍ لِلتَّلَاقِی غَداً تَرَوْنَ أَيَّامِی وَ يَكْشِفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ سَرَائِرِی وَ تَعْرِفُونِّی بَعْدَ خُلُوِّ مَكَانِی وَ قِيَامِ غـَيـْرِی مـَقَامِی إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِيُّ دَمِي وَ إِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِيعَادِي وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِی قُرْبَةٌ وَ لَكُمْ حَسَنَةٌ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا أَ لَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ فَيَا لَهَا حَسْرَةً عـَلَی كـُلِّ ذِی غـَفـْلَةٍ أَنْ يـَكـُونَ عـُمـُرُهُ عَلَيْهِ حُجَّةً أَوْ تُؤَدِّيَهُ أَيَّامُهُ إِلَی شِقْوَةٍ جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ مِمَّنْ لَا يَقْصُرُ بِهِ عَنْ طَاعَةِ اللَّهِ رَغْبَةٌ أَوْ تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَقِمَةٌ فَإِنَّمَا نَحْنُ لَهُ وَ بِهِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَی الْحَسَنِ علیه السلام فَقَالَ يَا بُنَيَّ ضَرْبَةً مَكَانَ ضَرْبَةٍ وَ لَا تَأْثَمْ
ترجمه: «يکی از اصحاب گويد: چون اميرالمؤمنين علیه السلام ضربت خورد، عيادت کنندگان گردش را گرفتند، به حضرت عرض شد: ای اميرالؤ منين! وصيت نما، فرمود: برای من متکایی گذاريد (تا بتوانم بنشينم و با شما سخن گويم) سپس فرمود: سپاس خدا را به اندازه شايستگيش، همه از فرمانش پيروی کنندهايم، چنان که دوست دارد، او را میستايم، و شايستۀ پرستشی جز خدای يگانه يکتای بی نياز نيست، چنان که خود را (در سوره توحيد) نسبت داده است. ای مردم هر شخصی از آن چه میگريزد، در حالت گريزش به آن میخورد، مدت زندگی ميدان راندن جان است به سوی أجل. گريز از مرگ، رسيدن به مرگست، چقدر از روزها را گذراندم و از نهان اين امر کنجکاوی نمودم، و خدا جز پنهان داشتن آن را نخواست، هيهات؟ علمی است نهان و پوشيده. اما وصيت من این است که چيزی را برای خدای جل ثناؤ ه شريک نگيريد و سنت محمد صل علی علیه و آله و سلم را ضايع نکنيد. اين دو ستون را به پا داريد، و اين دو چراغ را روشن نگهداريد، تا زمانی که پراکنده نشويد از سرزنش برکناريد، خدا هر کس را به اندازه توانائيش تکليف کرده و بر نادانان سبک گرفته است. شما پروردگاری مهربان، پيشوایی دانا و دينی محکم داريد، من ديروز همدم شما بودم و امروز برای شما درس عبرتم و فردا از شما جدا میشوم. اگر جای پا در اين لغزشگاه دنيا استوار ماند، همان است مراد و مطلوب، و اگر قدم بلغزد، بدانيد که ما در سايه شاخههای درختان و پراکندههای بادها و زير سايه ابری که، متراکمش در فضا از هم بپاشد و اثرش در زمين نابود گردد، زندگی ميکنيم. همانا من برای شما همسايهای بودم که تنها پيکرم چند روزی در کنار شما بود. و به زودی پيکر بی روح مرا تشييع ميکنيد، که بعد از حرکت آرامش يافته و پس از سخنگویی دم فرو بسته باشد، همان آرامش پيکرم و ديده فرو بستنم و سکون اعضايم شما را موعظه ميکند، زيرا همانها برای شما از سخنور شيوا پند دهندهتر است، به اميد ديدار (در روز قيامت) با شما خداحافظی ميکنم. در آينده مرا میشناسيد. اگر زنده ماندم، خودم صاحب اختيار خون و جانم هستم و اگر مردم، مردن وعده گاه من است، (اگر گذشت کنم) آن گذشت برای من موجب قربت و برای شما حسنه و ثوابست، پس در گذريد و چشم پوشيد، مگر شما نمیخواهيد که خدا از شما در گذرد. ای وای! دريغا بر آن غافلی که عمرش عليه خود او حجت شود، يا روزگار زندگيش او را ببدبختی کشاند، خدا ما و شما را از کسانی قرار دهد که هيچ خواهش و تمايلی او را از اطاعت خدا باز ندارد و پس از مرگ عقوبتی به او نرسد، همانا ما مملوک خدائيم و به او زندهايم، سپس متوجه امام حسن علیه السلام شد و فرمود: پسر جانم، به جای يک ضربت، يک ضربت بزن و کار ناروا مکن.»
توضيح: سیر بحث ما از ابتدای شرح نهج البلاغه این بود که ابتدا خطبۀ همام را گفتیم و سپس به مناسبت ماه رمضان نامه حضرت علی(ع) پس از ضربت خوردن را گفتیم که نامه 47 نهج البلاغة بود و سپس نامه 23 و خطبه 149 که مرتبط با نامه 47 بود را شرح دادیم. به قسمتهای انتهایی خطبه 149 رسیده بودیم. ثواب سخنرانی این شب را به روح آقای اشرفی هدیه میکنیم که یکی از شرکت کنندگان جلسات نهج البلاغه بود که اخیرا از دنیا رفتهاند.
بحث به این تعبیر رسید:
وَ إِنْ تَدْحَضِ الْقـَدَمُ فـَإِنَّا كـُنَّا فـِی أَفـْيـَاءِ أَغـْصـَانٍ وَ ذَرَی رِيَاحٍ وَ تَحْتَ ظِلِّ غَمَامَةٍ اضْمَحَلَّ فِی الْجَوِّ مـُتـَلَفِّقُهَا وَ عَفَا فِی الْأَرْضِ مَحَطُّهَا
«و اگر قدم بلغزد، بدانيد که ما در سايه شاخههای درختان و پراکندههای بادها و زير سايه ابری که، متراکمش در فضا از هم بپاشد و اثرش در زمين نابود گردد، زندگی ميکنيم»
در این عبارت حضرت، عُمر خودش را به سايۀ شاخهای یا به سايۀ ابری تشبیه کرده که روی زمین افتاده و خیلی زود از بین میرود. گاهی اوقات ما فکر میکنیم اگر مردیم به اصطلاح دنیا آخر میشود چرا که ما خیلی مفید هستیم. حال حضرت علی(ع) که مفیدترین فرد بوده است اثر خودش را مثل چنین چیزی معرفی میکند.
پس این عبارت دلالت بر زود گذری دنیا دارد. نباید غرور ما را فرا بگیرد. همه از دنیا میرویم ولی دنیا پا برجاست. باید از گذر دنیا درس عبرت گرفت.
همچنین از این جملات بدست میآید که حضرت مغرور نیست و برای خود شخصیت بالایی قائل نمیشود. حال چه شده که برخی از ما حالت تکبر داریم؟
همچنین در جملاتی از این خطبه حضرت از مرگ سخن گفته است. متأسفانه بسیاری از گرفتاریهای ما به خاطر این است که مرگ را فراموش کردهایم. شخصی در كشور سی سال پُست داشته و میخواهد سی سال دیگر نيز پُست داشته باشد. جملات خطبه 149 انسان را موعظه میکند. یادمان نرود که هرکسی از دنیا میرود، پس باید سراغ اعمالمان برویم.
و اما تعبیر فَإِنَّهُ أَوْعَظُ لَكُمْ مِنَ النَّاطِقِ الْبَلِيغِ بسیار زیبا است چرا که دلالت دارد خود جسد میت از سخنرانی تأثیر گذارتر است. پس شایسته است که در جلسات تشییع جنازه شرکت کنیم.
آقای اشرفی دو هفته پیش نزد ما بود و اتفاقا قصد داشت یک دور شرح نهج البلاغة آیت الله منتظری را برای کتابخانهای بخرد و ببرد ولی بعدا متوجه شدیم ایشان از دنیا رفته است. حال از کجا معلوم فردا ما زنده باشیم. واقعا ما در سایۀ شاخساری هستیم که باد آن را جا به جا میکند.
متأسفانه برخی نمیخواهند عبرت بگیرند. به این شعر توجه کنید:
هان! ای دل ِ عبرتبین! از دیده عبر کن! هان ایوان ِ مدائن را آیینهٔ عبرت دان!
(دیوان اشعار خاقانی)
و اما تعبیر مُرْصِدٍ لِلتَّلَاقِی دلالت دارد که حضرت منتظر مرگ بوده است برخلاف عدهای که به خاطر اعمال بدشان از مرگ فراری هستند.
البته در نامه 23 تعبیر دیگری با این عبارت آمده بود: «کقارب ورد او طالب وجد» یعنی مرگ برای من مثل کسی است که در بیابان در دل شب به دنبال آب ميگردد و ناگهان به آب میرسد یا کسی که آنچه را دنبالش بوده ناگهان مییابد. در این جا نیز از تعبیر مُرْصِدٍ لِلتَّلَاقِی استفاده شده است که هر دو از نهایت بلاغت برخوردارند و به قول آیت الله ایزدی اگر کسی بخواهد چنین تعابیر زیبایی بگوید «پوزش میچاد»
از همینجا میفهمیم که این جملات از حضرت علی(ع) است چرا که دیگران قدرت گفتن چنین جملاتی را ندارند.
و اما حال که بحث مرگ مطرح شد خوب است به این نکته اشاره کنم که در اینکه حقیقت مرگ چیست بین محققان اختلاف نظر وجود دارد. برخی میگویند روح مثل یک قفس در بدن گیر کرده و هر وقت روح بخواهد آزاد شود از جسم جدا میشود. مؤید این دیدگاه شعر زیر است:
مرغ بال ملکوتم ِنیَم از عالم خاک چند روزی قفسي ساختهاند از بدنم
برخی دیگر میگویند مرگ یعنی از کار افتادن جسد و وقتی جسد از کار افتاد روح نیز از آن خارج میشود. شعر زیر مؤید این دیدگاه است:
جان عزم رحیل کرد گفتم که مرو گفتا چه کنم خانه فرو میریزد
فلاسفه نیز میگویند نفس، جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء است. پس ما به صورت جسمانی به وجود میآییم ولی کم کم به سمت روحانیت میرویم و وقتي روح شكل گرفت و كامل شد از بدن جدا میشود و لذا ميميريم.
حال میتوان گفت این صحبتهای حضرت علی(ع) بیشتر با همین نظر سوم یا دوم سازگار است.
و اما تعبیر غَداً تَرَوْنَ أَيَّامِی به این معناست که فردا که معاویه و یزید و بنی عباس سر کار آمدند میفهمید که من چه کسی بودم و چگونه بر شما حکومت میکردم. در طول حکومت امام علی(ع) همه بر او نقد میکردند و حتی عدهای نماز حضرت را به هم میزدند. حضرت با مخالفان خودش مدارا میکرد و میگفت: اخواننا بغوا علینا یعنی اینها برادران ما هستند که بر ما ستم کردهاند. حتی حضرت نسبت به قاتل خودش دستور به عدالت میدهد.
این در حالی است که حکومت بنی امیه میگفتند «با تهمت آنها را بگیرید و با گمان، افراد را بکشید»
مگر مخالف حکومت را باید کشت؟ حضرت حتی وقتی شنید در جنگ جمل زنی از ترس لشگر دشمن، بچه انداخته است دیۀ او و ديۀبچۀ او را از بيت المال بصره داد.
حال امروزه ما شنیدهایم که در حکومت ما عدهای را میکشند و حتی جنازه را به راحتی تحویل خانواده نمیدهند. واقعا ارتباط دادن وضع ما با وضع حضرت علی(ع) بسیار مشکل است. ای کاش این خبرها دروغ باشد.