سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
نکات درس تفسیر در تاریخ 25/8/1401
تفسیر آیه 104 سوره انعام
قَدْ جٰاءَكُمْ بَصٰائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهٰا وَ مٰا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ ﴿الأنعام، 104﴾
بی تردید برای شما از سوی پروردگارتان دلایلی روشن آمده، پس هر که [به وسیله آنها بینا شود و حقایق را با چشم دل] ببیند به سود خود اوست و هر که [با پشت کردن به دلایل] کوردل شود [و خود را از دیدن حقایق محروم گرداند] به زیان خود اوست، [وظیفه من ابلاغ پیام خداست] و بر شما نگهبان نیستم.
نکته 1: در مورد جملۀ وَ مٰا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ به نظر میرسد این سخن پیامبر(ص) است و در نتیجه جملات ابتدایی آیه را نیز پیامبر(ص) گفته است.
نکته 2: بصائر به معنای «دیدنیها» و «بینشها» است. یادمان نرود که بصائر اشاره به آیات 95 تا اینجا دارد که در مجموعِ این آیات دلایل مختلفی برای اثبات ربوبیت خدا بیان شده است.
گاهی اوقات دلالتها عقلی است مثل مشاهدۀ دود و دلالت آن بر آتش گرفتن و گاهی طبعی است مثل سرفه کردن که دلالت طبعی بر سرما خوردگی دارد. گاهی اوقات دلالت، وضعی است مثل قرمز شدن چراغ راهنما که دلالت وضعي بر ضرورت توقف دارد.
اینها انواع دلالت بود. دلالتها را میبینیم یا میشنویم یا میدانیم تا مدلول مشخص شود. البته دلالت وضعی آموزش میخواهد و دلالت طبعی با تجربه رخ میدهد. دلالت عقلی نیز با فهمیدن و به كار بردن عقل است.
حال مواردی که از آیه 95 تا اینجا گفتیم همگی دلالتهای عقلی است نه طبعی و وضعی. وقتی دلالت، عقلی شد یعنی همیشگی و صد درصدی.
دقت کنید که دلالت طبعی صد درصد نیست و مثلا ممکن است کسی سرفه بکند ولی سرما نخورده باشد. دلالت وضعی نیز قابل تغییر است و در مکانهای مختلف متفاوت است ولی دلالت عقلی صد درصدي و همهجايي و همهزماني است. بله دلالت آیات 95 تا اینجا همگی عقلی و صدر درصد است.
حال چرا بجای بصائر از واژۀ دلایل استفاده نشده است؟
در جواب این سؤال میتوان گفت كه دلایلِ آورده شده آن قدر روشن است و آن قدر دلیلیّتش واضح است که مثل اینکه آنها را بجای شنیدن، دیدهایم مثل زلیخا که زیبایی یوسف را دیده است بر خلاف ما که تنها شنیدهایم.
به عنوان مثال شکافتن حب و نوی دلالت بر خدا و ربوبیت او میکند. بقیۀ موارد نیز همینگونه است. پس دلایل آورده شده آنقدر دلیلیت بالایی دارد مثل اینکه آنها را میبینیم. تازه نباید بگوییم «مثل اینکه» بلکه دلایل آورده شده به گونهای است که واقعا آنها را میبینیم.
نکته 3: در مورد تعبیر قَدْ جٰاءَكُمْ بَصٰائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ نکتۀ ظریفی وجود دارد و آن اینکه در واقع برای ما سبب بصائر آمده است نه خود بصائر ولی در واقع در این عبارت ذکر مسبب بجای سبب رخ داده است که نوعی مجاز است. پس آیه میگوید اسباب بینا شدن برای شما فرستاده شده است.
ملكه و عدم ملكه
دقت کنید که ما با حیوانات و جمادات فرقهایی داریم. ما چشم خود را باز میکنیم تا دیدن صدق کند ولی این کار برای دیوار صدق نمیکند. همچنین ما میفهمیم چون عقل داریم ولی گوسفند که اصلا عقل ندارد نمیفهمد و طبیعتا نمیتوان به گوسفند نادان گفت چون گوسفند اصلا ملکه و شأنیت فهم ندارد.
حال بصائر آن چیزهایی است که توسط آن حقیقت یافت میشود. پس در اینجا دیدن با چشم مطرح نیست بلکه فهمیدن بلكه بالاتر يافتن حقيقت مراد است. بنابراین مراد از فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ يافتن با چشم دل است و مراد از کوری در تعبیر وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهٰا کوری دل است.
نکته 4: مراد از تعبیر وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهٰا کسی نيست كه نمیتواند حق را درک کند بلکه مراد کسی است که خود را به کوری میزند.
نکته 5: ما آنقدر باید توسط این دلایل بالا رويم و والا شويم و رشد يابيم و مأنوس شویم که خدا را بیابیم نه اینکه تنها خدا را بفهمیم. با دلایل فلسفی خدا فهمیده میشود ولی با بصائری که خدا میآورد خدا یافت میشود و عاشقانه به او توجه میشود.
پس آیه انسان را به اوج میبرد و این خود ما هستیم که خود را پایین نگه داشتهایم.
نکته 6: در مورد تعبیر فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ در تفسير التحرير و التنوير آمده است كه در اصل چنين بوده است: فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ أَبْصَرَ یعنی هرکس بینا شد به نفع خودش بينا شده است. پس ما چه ایمان بیاوریم و چه نیاوریم خدا فالق الحب و النوی هست. فهمیدن و نفهمیدن ما هیچ تأثیری در آفرینش جهان توسط خدا ندارد. اگر ما فهمیدیم خودمان متکامل میشویم و علممان زیاد میشود و اگر اين حقيقت را يافتيم گسترش وجودي پيدا ميكنيم. عالم شدن يا عارف شدن ما نفعی برای خدا ندارد.
نکته 7: ما آخوندها 40 سال حکومت و حوزه دستمان بود. در این 40 سال باید خودمان پیشرفت میکردیم و مردم را پیشرفت میدادیم ولی بیشتر به مداحی پرداختیم. توصیه کردیم هر روز صبح زیارت عاشورا بخوانید. بجای گستراندن علم میخواستیم کیسۀ ثواب را پر کنیم. حال جوانانی درست شدند که با اینترنت ارتباط دارند و خیلی چیزها یاد گرفتهاند ولی ما ناآگاه ماندیم و مصداق وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهٰا شدیم. حال که این چنین شده آنها شعار میدهند که «توپ تانک فشفشه آخوند باید گم بشه»
چرا میخواهند آخوند گم شود؟ چون عاملی برای رشد نبودهایم. آخوندهای حکومتی که کارشان واضح است و آخوندهای غیر حکومتی نیز بی سواد هستند.
اگر ما را امتحان کنند میفهمند که اطلاعات عمومی ما بسیار کم است و اطلاعات خصوصی ما در رشتۀ خودمان بسیار کم است. به فلسفه، عرفان، تفسیر، فقه و… علم درستی نداریم.
نکته 8: در تعبیر فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهٰا متعلق «ابصر» و «عمی» حذف شده است و متعلقش ادلۀ خداشناسی است که از آیه 95 تا اینجا بیان شد. البته این یک احتمال است. احتمال دیگر این است که بگوییم متعلق، عمداً حذف شده است و این حذف برای افادۀ عموم است. در نتیجه مراد این است که هر علمی را یاد گرفتیم به نفع خودمان است و از هر علمی خود را محروم و کور کردیم به ضرر خودمان است.
نکته 9: طبق آيه وَ اَللّٰهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهٰاتِكُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْأَبْصٰارَ وَ اَلْأَفْئِدَة ﴿النحل، 78﴾
ابتدا كه به دنيا آمديم چيزي نميدانستيم و با ابزار گوش و چشم و قلب اموري را دانستيم. در ديدن اول نوبت دیدن با چشم است و بعد از آن نوبت دیدن با عقل است. ابتدا انسان با چشم میبیند و سپس قوۀ عقل و وهم را رشد میدهد. کلمات نیز ابتدا برای معنای حسی وضع شده و سپس برای معانی معنوی.
حال مراد از «لا تدرکه الابصار» در آیۀ 103 بیشتر چشم ظاهر بود و مراد از «ابصر» در آیۀ مورد بحث چشم دل است.
نکته 10: در تعبیر قَدْ جٰاءَكُمْ بَصٰائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ روی قید «مِنْ رَبِّكُمْ» خوب دقت شود. اولا ممکن است «مِنْ رَبِّكُمْ» متعلق به قَدْ جٰاءَكُمْ باشد و ممکن هم هست متعلق به بَصٰائِرُ باشد. طبق احتمال اول یعنی شزوع آمدن بصائر از ناحیۀ خدا آمده است و طبق احتمال دوم یعنی بصائر از خدا نشأت گرفته است.
و اما «مِنْ رَبِّكُمْ» این نکته را نیز دارد که چون خدا ربوبیت دارد و میخواهد ما را تربیت کند بصائر فرستاده است. در واقع قانون «تعلق حکم بر وصف مشعر به علیت است» در اینجا حاکم است و میرساند که علت فرستادن بصائر این است که خدا رب است و چون ربوبیت دارد و ما را دوست دارد بصائر فرستاده است.
پس مشکل از ناحیۀ خدا نیست و هر مشکلی هست از ناحیۀ خود ماست.
نکته 11: آیت الله ایزدی این قصه را میگفت که بچهای تنبل بود و صورتش کثیف بود. مادرش گفت بینیات را پاک کن. او گفت نمیخواهم. تو بکن. مادر وقتی دید بچهاش خیلی تنبل است دستمال را جلوی دماغ او گرفت و گفت فین کن. او گفت: خودت بکن. مادر گفت: اين كار دیگر كار خودت است، من این کار را نمیتوانم بکنم.
حال خدا نیز بصائر را فرستاده است ولی این خود ما هستیم که باید با بصائر بینا شویم. موجود مختار خودش باید چشم باز کند تا حقایق را بیابد. اگر چشم دلمان را بستیم بینا نمیشویم. با این بیان حتی ممکن است جملۀ وَ مٰا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ به خدا نیز برگردد یعنی اگر خودت نخواهی منِ خدا نیز نمیتوانم برای تو کاری بکنم.
يعني اگر خدا بخواهد زوري و تكويني كاري بكند ديگر انسان موجود داراي اختيار نخواهد بود و نوع ديگري از موجودات خواهد شد.