انواع امر و انواع ارشاد
در اصول فقه معمولا میگویند امر دلالت بر وجوب میکند. البته این دلالت بر وجوب را از باب «تبادر» ميدانند. (رك محاضرات في اصول الفقه ج ص12؛ لا اشكال في تبادر الوجوب عرفا من لفظ الأمر عند الإطلاق و انما الإشكال في منشأ هذا التبادر).
و تبادر یعنی اولین چیزی که به ذهن میآید.
به هرحال میگویند امر از باب تبادر دلالت بر وجوب میکند ولی به نظر بنده این حرف اشكالي دارد. اینکه امر دلالت بر وجوب ميکند یک سابقۀ تاریخی دارد که خودش با مشکل رو به رو است و آن این است که در نظام حجاز و نظام ایران آن زمان، نظام بردهداری حاکم بوده است و ارباب و کدخدا و شاه و رئیس وقتی دستور میداد، برده باید انجام میداد و اگر انجام نمیداد سر و کارش با شکنجه و زندان بود و اصلا بحث قانع كردن برده و پرورش عقل او مطرح نبود.
خود این سابقه موجب شد که هر امری حتی اوامر دینی اینگونه معنا شود. پس اینکه میگویند امر دلالت بر وجوب میکند به نظر بنده، مربوط به نظام بردهداری است که دیکتاتوری حاکم است. حال با توجه به همین نظام دیکتاتوری فکر کردهاند دین نیز چنین نظامی دارد. متأسفانه با اینکه نظام بردهداری از بین رفته ولی حرفهایش باقی مانده است و تصور میکنند که خدا مثل دیکتاتوری است که هر چه گفت باید بدون چون و چرا گوش داد و نبايد پيرامونش فكر كرد و بايد متعبد بود به فرمان و آنچه مستفاد از ظاهر لفظ است.
به ذهن بنده نظام بردهداری از صدر اسلام نیز ملغی شد. اسلام بردهگیری را ملغی کرد و در جنگها برده نگرفت و قرآن رزمندگان را ميان آزاد سازي مطلق اسيران يا فديه گرفتن مخيّر كرد و فرمود: فَإِذٰا لَقِيتُمُ اَلَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ اَلرِّقٰابِ حَتّٰى إِذٰا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا اَلْوَثٰاقَ فَإِمّٰا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمّٰا فِدٰاءً حَتّٰى تَضَعَ اَلْحَرْبُ أَوْزٰارَهٰا …﴿محمد، 4﴾
و هنگامی که با کافران در میدان جنگ روبهرو شدید گردنهایشان را بزنید، تا به اندازه کافی دشمن را در هم بکوبید؛ در این هنگام اسیران را محکم ببندید؛ سپس یا بر آنان منّت گذارید (و آزادشان کنید) یا در برابر آزادی از آنان فدیه بگیرید، تا جنگ بار سنگین خود را بر زمین نهد.
و با اين بيان برده گيري را لغو كرد، ولی چون پس از پيامبر اسلام به دست غير اهلش از جمله بنی امیه و بنی عباس افتاد آنها بردهگیری را دوباره زنده کردند. در این زمینه مقالهای نوشتهام که در سایت ahmadabedini.ir میتوانید مطالعه کنید.
پس اینکه میگویند امر از باب تبادر دلالت بر وجوب دارد این تبادر دارای اشکال است. اوامر قرآن این گونه نیست که بگوییم بدون چون و چرا باید گوش داد. برخی از اوامر این کتاب برای این است که راجع به آن فکر شود.
مثل اینکه پدر یا مادر به فرزندشان امر و نهی میکنند ولی از باب این است که او بتواند فكر كند و خودش تصمیم بگیرد. خدا ربّ ماست و ميخواهد ما را پرورش بدهد، نه اینکه بخواهد به زور ما را بهشتي كند يا زورگو باشد.
پس برخی از اوامر الهی برای بکار گرفتن فکر افراد است. اوامر قرآنی اوامر ميان مولي و برده نیست بلکه اوامر ميان ربّ و مربوب است. ربّ، قصد پرورش ما را دارد و اوامرش برای رشد و پرورش ماست و باید مورد به مورد بررسی شود که منظورش از اوامرش چیست.
حال میتوان گفت اگر امری در قرآن آمد و پس از آن بیان شد که اگر آن را انجام ندادی جهنم میروی این امر، وجوبی است و اگر حرفی از جهنم نبود شک میکنیم که وجوبی است یا نه.
به عبارت روشنتر بنده گمان ميكنم بايد اوامر قرآن را بیشتر ارشادی بگیرم تا مولوي. مثل اوامر طبیب که ارشادی است. مثلا وقتی سرما خوردهایم و نزد دکتر میرویم دکتر میگوید شلغم بخور یا آبغوره نخور تا خوب شوي.
حال اگر شلغم نخوردیم آيا دکتر ما را زندان میبرد؟ خیر. بلکه تنها ارشاد به خوب شدن است. حال برخی اوامر قرآنی ارشاد به حکم عقل است یعنی عقل چیزی را میفهمد و دین نیز همان را میگوید مثل دستور به عدالت و راستگویی یا دستور به فرمانبری از خدا. این امرها، ارشاد به حكم عقل هستند چون عقل نیز میفهمد که باید از خدا اطاعت کرد.
حتی امر به اطاعت از رسول نیز ارشادی است البته نه ارشاد به حکم عقل بلکه ارشاد به قراردادهایی که ميان او و مسلمانان نوشته شده بود. توضیح اینکه پیامبر(ص) با مسلمانان در مدینه قراردادهایی نوشتند و وقتی دستور داده شد که از رسول اطاعت کنید یعنی از آن قراردادها اطاعت کنید.
حال سؤالی مطرح است که دستور به حجاب و رعایت نگاه، دستورهاي مولوی است یا ارشادی؟ اگر کسی زینتش را آشکار کرد آیا خدا او را جهنم میبرد یا اینکه ارشاد است و میخواهد بگوید برای اینکه جوانهای هرزه به دنبالت نیفتند حجابت را رعایت کن؟ بنابراین اگر در جایی پليس و دوربین بود و خانمها مطمئن بودند که اذیت نمیشوند آیا باید گفت باز باید چادر بپوشند؟ همچنین اگر در جمعی انسانهای فرهیخته باشند که اصلا نیت تعرض ندارند نیز میتوان گفت که دستور حجاب ارشادی است نه مولوی.
همچنین اوامر آیه 282 سوره بقره نیز ارشادی است یعنی در بحث دَین و شهود اگر میخواهی براي گرفتن ديني كه دادهاي به درد سر نیفتی، آن را بنویس و الا اگر کسی به برادرش قرض داد و به او مطمئن است يا اگر برادرش نداد ناراحت نميشود، لزومی به نوشتن نيست.
پس در مولوي دانستن اوامر بايد محتاط بود و در تشخیص اوامر ارشادی و مولوی باید دقت داشت.
همچنین باید راجع به این موضوع بحث کرد که اصل در اوامر، ارشادی است یا مولوی و در مواقع شک کدامیک باید در نظر گرفته شود؟
حتی میتوان گفت یک امر ممکن است تا حدی مولوی و تا حدی ارشادی باشد. مثلا پوشيدن فَرْج امرش مولوي باشد و پوشيدن سر و موي آن ارشادي باشد. پس لازم نیست فکر کنیم امری همهاش مولوی است یا همهاش ارشادی است، بلكه امر به پوشاندن قسمتهای خاص بدن مولوی است ولی امر به پوشاندن دیگر قسمتهای بدن ارشادی است.
سؤال دیگر اینکه آیا در اوامر تعبدی نیز میتوان گفت که برخی از آنها ارشادی است مثلاً ممكن است امر به وضوء گرفتن که برای نظيف شدن است مولوي باشد ولي از بالا به پايين شستنش ارشادي باشد كه آب در آستين نرود؟ این هم خود سؤال مهمی است که باید راجع به آن بررسی شود.
همچنین در این بحث باید بین شرع و عرف را نیز جدا کرد. مثلا پیامبر(ص) فرموده است دور خانۀ خدا هفت دور طواف کنید. این واجب شرعی است. و اما آیا حتما باید پیاده طواف کرد یا با ویلچر و موتور و شتر نیز میتوان طواف کرد؟ جالب است که پیامبر(ص) پس از فتح مکه خودش سوار بر شتر طواف کرد. پس معلوم میشود که اصل طواف شرعی است ولی اینکه با چه وسیلهای انجام شود، عرفی است و حتی با موتور و تسمۀ نقاله نیز میتوان طواف کرد.
پس ممکن است قسمتی از يك فعل، مولوی و شرعی باشد و قسمتی از آن، عرفی و ارشادی باشد.
و اما برخی از اوامر قرآن ممکن است تهدیدی باشد یعنی برای ترساندن است که افراد خطا نکنند نه اینکه برای انجام شدن باشد.
مثلا خداوند به پیامبر(ص) دستور میدهد:
يٰا أَيُّهَا النَّبِيُّ جٰاهِدِ الْكُفّٰارَ وَ الْمُنٰافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْوٰاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ ﴿التحريم، 9﴾
ای پیامبر! با کافران و منافقان جنگ کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و بد بازگشت گاهی است.
جالب است که پیامبر(ص) هیچ گاه با منافقان نجنگیده است. پس معلوم است که این امر، تهدیدی است.
آیۀ دیگری که تهدیدی است آیه 5 سوره توبه است که میفرماید:
فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تٰابُوا وَ أَقٰامُوا الصَّلاٰةَ وَ آتَوُا الزَّكٰاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿التوبة، 5﴾
پس هنگامی که آن ماه های حرام سپری شود، مشرکان را هر جا یافتید، بکشید و به اسیری بگیرید و محاصره کنید و در هر کمین گاهی به کمین آنان بنشینید؛ ولی اگر توبه کردند و نماز را بر پا داشتند و زکات پرداختند، پس آزادشان گذارید؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
اوامر این آیه نیز تهدیدی است چرا که 4 دستور در این آیه آمده که در واقع بر عکس هستند و خود این مطلب قرینهای بر تهدید است نه اجراء.
آیت الله منتظری میگفت پدرم به من امر میکرد که حسینعلی برو برای گاوها علف بیاور. اگر نرفتی سرت را لب باغچه میگذارم و میبرم و کتکت میزنم و از خانه بیرونت میکنم. و من چون بچه بودم توجه نداشتم كه كتك زدن و بيرون كردن پس از كشتن بيمعناست.
در اینجا نیز حرفها بر عکس است و معلوم است که تهدیدی است.
و اما اين تهدید براي این است که مشرکان، مسلمان شوند یا از اطراف مکه بیرون روند و شاهد تهديدي بودن اينكه پیامبر(ص) براي عمل به اين آيه هیچ مشرکی را نکشت و چون پيامبر فرمانبر است معلوم میشود که این دستورات اصلا برای عمل نبوده است.
پس همۀ اوامر، مولوی نیست و خدا و ما مثل مولی و عبد نیستیم. باید به اوامر ارشادی توجه کنیم و همچنین بین عرف و شرع جدا کنیم. تازه به اوامر تهدیدی يا تعجيزي نیز توجه داشته باشیم.
حال با توجه به این نکات اگر کسی بخواهد بگوید امر حجاب مولوی است باید دلیل بیاورد. به ويژه كه خدا نگفته برای بی حجابی زنان را به جهنم میبرم. در روایات نیز حتی یک روایت صحیح السند برای عذاب بی حجاب نداریم. تازه فوايدي براي حجاب بيان شده است كه بايد ببينيم حجاب امروزه آن فوايد را دارد؟ آيا فوايد ديگري بر حجاب متترتب است؟ آيا حجاب زيانهايي دارد؟ محاسبۀ ضرر و نفع به ما چه ميگويد؟ آيا همين محاسبه دليل بر عرفي بودن حجاب نيست؟
و اما قانون مجازات اسلامی که در کشور ما موجود است ربطی به اسلام ندارد و بنده نامهای در این زمینه به رئیس اسبق قوۀ قضائیه نوشتم که این قوانین مربوط به بنی امیه و بنی عباس است و ربطی به اسلام ندارد. همچنین کتاب «ساختار شکنی در امر قصاص» را نوشتم تا بتوانم در حد خودم جلو مجازاتهای اشتباه را بگیرم.
نباید فراموش کنیم که قرآن زمانی نازل شده است که دختران را زنده به گور میکردهاند. با این افراد طبیعتا باید از طریق تهدید پیش رفت و به همین خاطر قرآن زیاد از جهنم و مجازات صحبت کرده است.
از این طریق انسانهای آدمکش تربیت شده و مهربان شدند. پس مخاطب لحن قرآن تودۀ مردم نیستند بلکه آن جاهلان آدمکش زمان پیامبر(ص) هستند.
و اما کسانی که امروز در ایران خشونت به خرج میدهند دو دستهاند:
الف) جاهلانی که دین را اشتباه فهمیدهاند و فکر کردهاند این کارشان عمل به دستور دین است. این دسته را باید هدایت کرد و بگوییم که پیامبر ما پیامبر رحمت است.
ب) جوانانی که به خاطر سختگیری حکومت جانشان به لب رسيده است و دست به خشونت میزنند. به این ها نیز باید گفت با خشونت کار به نتیجه نمیرسد.
پس هم حکومت باید دست از ظلم بردارد و اگر دست برداشت مسلما مردم دست از خشونت بر ميدارند.