سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
در یک جلسۀ مجازی در تلگرام با حضور مجازي دوستان ساکن کانادا صحبتهايی پیرامون بحث پوشش زنان از سوي بنده و دو تن ديگر از عزيزان مطرح شد. در آنجا بنده نظراتم را پیرامون آن بیان کردم و سپس به سؤالاتي كه از بنده شده بود پاسخ دادم و اكنون آن مطالب با حك و اصلاح تقديم ميشود.
شروع جلسه:
به نام خداي مهربان و با سلام و عرض ادب خدمت دوستان عزيز و سروران مكرّم.
در ابتدا باید عرض کنم که بحث پوشش خانمها بیشتر مربوط به ایران است چرا که در اینجا حجاب، اجباری است و همچنين از ديد فقهي میگویند حجاب از ضروريات دين است و منکر آن، منکر ضروری دین و مرتد است. بنده گفتهام که خير، مطالعات و نوشتههاي بنده نشان ميدهد كه لزوم پوشش مو وسر خانمها عرفی است و نباید گمان شود که ضروری دین است و مخالف آن نبايد مخالف ضروري دين دانسته شود.
پس این بحث ضرورتي ندارد كه در کانادا مطرح شود چرا که در آنجا آزادی است و افراد هر پوششي را كه خواستند انتخاب ميكنند و از ناحيۀ افراد يا حكومت تحت فشار نيستند، بنابراين بیشتر باید مباحث مربوط به عدالت اسلام و نظاير آن مطرح شود.
حضرت محمد (ص) فردي عرب بوده با عرف عربي خاص خودش؛ او از سوي خدا به پيامبري انتخاب شده است و ما او را لگوي خودمان قرار دادهايم و توجه نكردهايم كه از بِعد ديني الگوي ماست و از ديد عرفي خودمان ميتوانيم مستقل باشيم. در زمان پیامبر(ص) برخی امور شرعی بوده و برخی امور عرفی بوده است و اينها به هم تنيده شده است و آن مجموعه بقچه پيچيده به ما زسيده است. در زمان ما باید شرع و عرف از یکدیگر جدا شود تا در امور شرعي كاملا از شرع اطاعت كنيم و در امور عرفي آزاد باشيم؛ زيرا روشن است كه مخالفت با عرف آن زمان مشکلی ندارد، به خلاف مخالفت با شرع. اموري مانند زبان، نوع غذا، لباس وحكومت عرفي هستند و شرع با تمامي عرفها سازگار است و اگر نكتهاي دارد در تكميل عرف است. قرآن به زبان عربي است و صحابه و ائمه همه عربي سخن گفتهاند ولي غير عرب هم ميتواند مسلمان باشد و زبان عربي جزء ذات دين نيست. لباس و حكومت و غذاهاي مطلوب و نوع شادي و غم نيز همينگونه است.
بنده در صددم كتابی به نام «جداسازی عرف از شرع» بنويسم. اگر نوشتم در آنجا بيان خواهم كرد كه آيا پوشش خانمها مانند پوشش آقايان و مانند زبان امری عرفی است يا قسمتي از آن شرعي و قسمتي عرفي است يا همهاش شرعي است.
حتی در بحث عبادیات كه بدون شك اصل و پايۀ آن شرعي است نیز برخی امور عرفی وجود دارد. مثلا اصل حج، شرعی است و اصل طواف شرعي است و هفت دور بودن طواف شرعي است، ولی چگونگی رفتن به حج عرفي است. با اينكه قرآن تنها از رفتن پياده و بر شتران لاغر نام برده؛ وَ أَذِّنْ فِي اَلنّٰاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجٰالاً وَ عَلىٰ كُلِّ ضٰامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ ﴿الحج، 27﴾
و مردم را دعوت عمومی به حج کن؛ تا پیاده و سواره بر مرکبهای لاغر از هر راه دوری بسوی تو بیایند…
با اين حال كسي رفتن به حج با هواپيما و ماشين را منع نميكند. يا وسيلۀ طواف كردن عرفی است و مثلا میتوان آن را با ولیچر يا سوار بر شتر يا موتور يا نوار نقاله انجام داد. نقل است كه پس از فتح مكه پيامبر(ص) سوار بر شتر طواف كرد. يا در نماز كه دستوري شرعي است و مسافر بايد نمازش را شكسته بخواند از ديد بنده مسافر كيست امري عرفي است و بايد عرف تشخيص دهد كه چه كسي مسافر است.
به هر حال در مجموع بنده میخواهم بگویم بحث پوشش سر و صورت امری شرعی نیست و نباید نسبت به آن حساسیت نشان داد. هم زمان رضاخان که به اجبار حجاب را برداشت اشتباه بود چون عرف و شرع آن زمان حجاب و پوشش را ميخواست و او شكست خورد و هم این زمان نبايد با اسم دين حجاب را بر سر زنان كرد. فعلا در کشور ما که به اجبار میخواهند حجاب بر سر زنان کنند اشتباه ميكنند.
در مجموع پوشش در حد مناسب، كه قسمتهاي حساس و اصلي بدن را شامل ميشود هم از نظر عقل و عقلا چيز خوبيست و هم براي رعايت عفت لازم است و هم قرآن با چندين آيه اصل آن را تأييد كرده و با عقل و عقلا و عرف همپوشاني دارد ولی پوشاندن مقدار بيشتر از حد عرفي كه آيات بر آن دلالت دارد شرعي بودنش معلوم نيست و مولوي بودن امرهاي به آن معلوم نيست و امرها بيش از ارشاد به حفظ از نگاه بدخواهان و چشمهاي هرزه و از آزار و اذيت آنان را نميرساند. به همين دليل آشكار كردن زينت در جمع خانواده كه معمولا از اين آفات به دور است، را جايز دانسته است. پس به نظر ميرسد كه اين امر و نهي شرعي يا مولوي نيست بلكه راهي عرفي براي حفظ امنيت زن است. حال اگر اين امنيت در بيرون از خانه به اسطۀ پليسي مقتدر يا با فرهنگ بالاي جامعه يا با چيز ديگري حفظ شد نيازي به پوشش مو و سر نيست. و همين كه براي پوشش دليلهاي عرفپسند آورده است دلالت ميكند كه امر به پوشش ارشاد به حكم عرف است براي رسيدن به آن اهداف عرفي. و به عبارت ديگر پوشش طريقيت دارد براي رسيدن به مصونيت يا به عفاف، و خود به خود موضوعيت ندارد. و باز به عبارت ديگر امر به پوشش مولوي نيست و حكمتها و راز و رمزها و مصلحتهايي كه الهي باشد و از ديد ما مخفي باشد، ندارد.
دقيقا نظير نوشتن و شاهد گرفتن بر معاملات و دَين و قرض كه در بزرگترين آيۀ قرآن (بقره 282) هشت بار به نوشتن امر و تأكيد شده و در نبود كاتب، دو شاهدِ مرد جانشين آن شده و در نبود دو مرد عادل، يك مرد و دو زن مطرح شده و در نبود هيچيك، در آيۀ بعدي گرو گرفتن مطرح شده است و با اين همه تأكيد همه ارشاد است و طريق است براي اينكه طلبكار بتواند طلب خود را پس بگيرد و تخلف از اين 15 امر و نهي و تأكيد گناهي ندارد و تنها موجب ميشود كه گاهي حقش خورده شود. بنابراين اگر مال براي او مهم نباشد يا پس گرفتن طلب برايش موضوعيت نداشته باشد، تخلف هيچكدام از اين اوامر برايش گناه و حتي مكروه نيست.
مسألۀ دیگر این است که اگر بر فرض پوشش زنان واجب شرعي بود و کسی آن را رعایت نکرد آیا دين اجازۀ برخورد داده است و میتوان زن را به اين جرم گرفت و زندان کرد؟ كه باز جواب منفي است. پس كساني كه در قسمت قبل با بنده مخالفند در اينجا ميتوانند موافق باشند؛ زيرا اين دو كاملا از هم جدا هستند. همچنین آیا چنین کسی که پوشش را رعایت نکرده جهنم میرود؟ آیا در شرع جایی داریم که گفته باشد سربرهنگان يا كساني كه مويشان پيداست به جهنم میروند یا آنچه موجب جهنمی شدن فرد میشود تنها بي عفتي است؟ اين مسألۀ سوم است. بنابراين نبايد بحثها با هم خلط شود و گرنه نتيجهاي حاصل نميشود.
و اما اینکه برخی میگویند چرا آقایان برای خانمها تصمیم میگیرند و فتوا صادر ميكنند، اعتراض وارد و درستی است. در جوامع گذشته زنها را از درس خواندن محروم میکردند و در نتیجه کسی از زنان مجتهد نمیشد و الا وقتی بانوان وارد میدان علم شوند و متخصص شوند طبیعتا میتوان از آنان تقلید کرد چرا که بحث تقلید امری عقلایی است. و مسلّما زنان در اين مسأله اگر متخصص شوند بر مردان مقدمند؛ زيرا آنان لطايفي را در مورد مسائل زنان ميدانند و ميفهمند كه مردان از درك آن عاجزند، پس يك خانم مجتهد در بحث پوشش و ساير مسائل مربوط به زنان فتوايش بر فتواي مرد مجتهد تقدم دارد. اینکه مردها مرجع تقليد میشدند نیز امری عرفی است چون از گذشتهها معمولا مردان وارد مباحث فقهی میشدند، آنان مجتهد ميشدند. به نظر بنده خانمها باید محکم در این زمینه وارد شوند و مجتهد شوند و نظر دهند و مانند ساير قسمتها گوي سبقت را ازمردان بربايند.
سؤال: چه مقدار از بحث پوشش زنان عرفی است و چه مقدار آن شرعی است؟
جواب: به نظر بنده پوشش سر و مو و اطراف بدن زن عرفی است. بنده اولين نظرات خودم را در مجلۀ فقه دفتر تبلیغات، شماره 23 و 24 در سال 1379و سپس تكميل شدۀ آن را در كتاب احكام و حدود الهي در تفسیر سوره نور ذیل آیات 30 و 31 در سال 1392 آوردهام و همچنین مقالۀ «حجاب شرعی يا عرفي» را در كتاب مباني در ترازوي نقد در سال 1400 آوردهام.
در مجموع بنده میگویم انسان چه مرد و چه زن قسمتهاي اصلي خود يعني از زانو تا نزديك گردن و دستها از آرنج به بالا را بايد از همه حتي محارم بپوشاند تا رعايت عفاف بشود و پوشش در برابر مَحْرَمان منحصر به عورتين نيست و زنها طبيعتا بيشتر خود را ميپوشاندهاند و اين نيز مورد تأييد و قبول شرع است و مطابق احتياط نيز هست؛ ولي امرهاي به پوشاندن بيش از اين مقدار كه عرفا در بيرون خانه پوشيده ميشود امرهاي طريقي و ارشاد به حفظ شدن از خطرات است و شرعي دانستن آنها نيازمند دليل خالي از مناقشه است كه به نظر بنده چنين دليلهايي وجود ندارد و اين دليلهاي موجود بيش از ارشاد به كاري عرفي براي حفظ در برابر هرزهها را نميرساند.
پس به نظر بنده خواهر و برادر در خانه نميتوانند تنها با مايو و نظاير آن در برابر هم ظاهر شوند؛ بلكه خانم بايد اعضاي اصلي خود يعني از زانو تا سينه را در برابر تمامي مردان غير از شوهر بپوشاند تا زمينۀ بيعفتي فراهم نشود و رعايت احتياط بشود و ظاهر كردن زينت و خودنمايي در خارج از اين محدوده در برابر گروههاي مطرح شده در آيۀ 31 سورۀ نور جايز است. اينها همه عرفي است و آنچه كه در اين آيات اضافه بر اين مقدار آمده است نيز ارشاد به عرف است نه حكم شرعي.
بد نیست به روایتی که در حکمت 17 نهج البلاغه آمده است اشاره کنم تا بحث اوامر و عرفي بودن آن كمي واضح شود:
وَ سُئِلَ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ الرَّسُولِ (صلی الله علیه وآله) “غَيِّرُوا الشَّيْبَ وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ”؟
فَقَالَ (علیه السلام): إِنَّمَا قَالَ ذَلِكَ وَ الدِّينُ قُلٌّ، فَأَمَّا الْآنَ وَ قَدِ اتَّسَعَ نِطَاقُهُ وَ ضَرَبَ بِجِرَانِهِ؛ فَامْرُؤٌ وَ مَا اخْتَارَ.
ترجمه: و سؤال كردند از آن حضرت از مفهوم گفته رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «موى سپيد را تغيير دهيد و خود را شبيه يهود ننماييد» پرسيدند، آن حضرت فرمود:
پيامبر اين سخن را وقتى فرمود كه شمار اهل دين اندك بود، اما امروز كه اسلام گسترده شده، و استوار و پابرجا گشته، مرد است و اختيارش.
این حدیث امر و نهي را كنار هم دارد و دلالت دارد که برخی چیزها موقت و زمانبردار و داراي مصلحت موقت است و با تغییر عرف و شرايط و مصلحت حکم آن نیز متغیر میشود.
ممنوع سازي گوشت الاغ در خيبر نيز از همين قبيل است. وجوب قرباني در مِنا نيز از همين قبيل است.
همچنین در بحث زکات گفتهاند که به 9 چیز تعلق میگیرد ولی مرحوم آیت الله منتظری میگفتند این 9 چیز موقت، موسمي، متغير يا عرفی است چون سرمایۀ عرب آن زمان این 9 چیز بوده است و الا زکات به همه چیز تعلق میگیرد. پس 9 چیز بودن تطبيق حكم شرعي در آن زمان بوده است و اين تطبيق عرفي است نه شرعی. بنابراین اصل زکات، شرعی و ثابت است ولي متعلق و مقدارش وابسته به نياز و متغير است. همچنین ميتوان گفت طواف شرعی است و اینکه با چه چیزی طواف کنیم عرفی است.
همچنین به نظر بنده حفظ عفاف عقلي و شرعي است ولي رسيدن به آن از راه حجاب عرفی است و شرع در اين قسمت دخالت متشرعانه ندارد.
شاهدش از ديد بنده این است که در مسألۀ پوشش عذاب مطرح نشده است. همچنان كه در مسألۀ رنگ كردن و رنگ نكردن ريش نيز عذابي مطرح نشده است.
و اما اگر کسی بگوید در قرآن امر به حجاب آمده است باید بگویم که آنچه در قرآن مورد امر و نهی قرار گرفته است اولا مستقيم از سوي خدا نيست بلكه در همۀ آيات حجاب و پوشش كلمۀ (قل؛ بگو) وجود دارد و ثانيا در مدينه است نه در مكه و ثالثا براي زنان خاصي است نه همۀ زنان و رابعا در خود آيات حكمت و دليلش بيان شده است. اين امور جنبۀ حكومتي يا عرفي یا ارشادی بودنش را تقويت ميكند و شرعي بودنش را تضعيف ميكند، مثل آیه 282 سوره بقره که بزرگترین آیۀ قرآن است و 15 امر و تأكيد در آن وجود دارد ولی همه ارشادی است و وقتی پیرینت بانکی يا دوربين هست و یا من شخصی که به او قرض میدهم را قبول دارم يا آن مال برايم مهم نيست، آیا باز باید دستورات آیه رعایت شود و بگوییم حتما باید برگهای نوشته شود و گرنه گناه اتفاق افتاده است؟
پوشش زنان وابسته به مؤمنان نیز همینگونه است. آیه 59 سوره احزاب به آنان میگوید حجاب را به آن صورت خاص رعایت کنید تا اذیت نشوید. پس اینکه برخی گمان کردهاند پوشش زنان وابسته به مؤمنان براي تحریک نشدن مردان است اشتباه است چون در آن زمان پوشش سر و مو بر کنیزان و اهل کتاب اصلا واجب نبوده و آنان در جامعه به وفور وجود داشتهاند.
علاوه بر این در آیۀ 59 سوره احزاب به خصوص میگوید ای پیامبر به همسران و دختران و زنان منتسب به مؤمنان دستور به حجاب بده و نمیگوید به همۀ زنان این دستور را بده.
پس آیه به تمامي زنان امر نكرده است.
در مجموع وقتی به اين امور دقت کنیم متوجه میشویم که شرعی بودن پوشش زنان سخن صاف و بيمناقشهاي نیست و اصلا رعايت پوشش زنان مسألۀ اصلی دین نیست بلکه بحث توحيد و عدالت و معاد مباحث اصلی است كه متأسفانه رها شده است.
خلاصه در منابع دین چه آیات قرآن و چه روایات و چه فتاوای فقها باید اهم و مهم را از هم جدا كنيم و اين عمر كوتاه و وقت كم را صرف مهمترها كنيم و نيز عرفیات را از شرعیات جدا کنیم ودر مقابل عرفيات موضعگيري نكنيم.
به نظر ميرسد همانگونه كه زبان عرفی است لباس نیز عرفی است و پوشش زن كه قسمتي از پوشش است اين هم عرفي است و اگر کسی میگوید پوشش سر و موي زن شرعی است بايد دلیلهاي خالي از مناقشه بیاورد. اگر زنان برای رعایت نکردن پوشش سر و مو به عذاب تهديد شده بودند، شرعی بود ولی چنين تهديدي وجود ندارد و تنها در آيه 59 سورۀ احزاب سخن از اذیت شدن آنان به ميان آمده است که مشكلی عرفی است و خانمي ممكن است آن اذيت شدن را بر داغي چادر و مزاحمت آن براي رفت و آمد و بر انگششتنما شدنش ترجيح دهد. همانطور كه ممكن است فردي سرماخورده نهي طبيب از خوردن انار ترش را رعايت نكند و خوشمزه بودن انار را بر آن ترجيح دهد. يعني وقتي طبيب به فرد سرما خورده ميگويد اگر انار ترش بخوري سينه و گلويت اذيت ميشود يا بيماريت طول ميكشد و بيمار ميگويد من خوشمزگي انار را بر زود خوب شدنم ترجيح ميدهم آيا اين شخص كار غير شرعي كرده است؟
و اما اینکه میگویند وجوب پوشش زن به خاطر حفظ مرد است این به خاطر تفسیر مردانه از دین است و الا اگر زن فقیه بود فتوا میداد که مرد نگاه نکند.
جالب است که فقیه مرد در احکام استحاضه كثيره برای زن فتوا میدهد که حداقل سه بار در روز غسل کند در حالی که این امر واقعا مشکل است.
من با خودم فکر میکردم که در مستحبات دین تنها در شب 23 ماه رمضان به مرد میگویند دو بار غسل کن. یک بار اول شب و یک بار آخر شب. من که طلبه هستم میبینم حالش را ندارم و ساعتی به حمام میروم که دو غسل را با هم انجام دهم. يكي قبل از نيمه شب و يكي پس از آن. حال چگونه برای زن چنین احکام سختی صادر میشود؟ مردان در غرب و شمال ايران بخاطر شرجي بودن هوا با شلوارك و زير پيراهن ركابي تردد ميكنند و براي زنان حجاب كامل را فتوا ميدهند. جل الخالق!
یادم هست در جمع علماء از جمله آیت الله موسوی اردبیلی همین بحث استحاضه مطرح بود و وقتی شنیدم که دائما افراد میگفتند حكم به احتیاط بدهیم. بنده گفتم پس احتیاطا حكم بكنيد كه زن بمیرد تا راحت شود. نمیشود دائما حكم به احتیاط داد و كار را بر خانمها مشكل كرد و آنان را به دردسر انداخت. مرد وقتی از سختیهای دوران خاص زنان خبر ندارد نمیتواند فتوا دهد.
منِ آخوند هر وقت خواستم با عمامه از خانه خارج ميشوم و هر وقت ديدم سخت است بدون عمامه از منزل خارج ميشوم آنگاه چطور بدون دليل محكم حكم ميكنم كه شرعا زن بايد سر و موي خود را در بيرون از خانه بپوشاند و اينگونه و آنگونه خارج شود. خير به او بگو تو بايد عفيف بماني خودت ببين چه بايد بكني. قرآن در آن زمان به زنان مردان مؤمن اين دستور را داده است تا شناخته شوند كه اهل هرزگي نيستند تا جوانان هرزه متعرضشان نشوند امروز شما خانمها و تمامي جامعه فكر كنيم كه چه كنيم تا شما دچار هرزهها نشويد.
من از هر خانمی که صدای من را میشنود تقاضا دارم که همانطور که در تمام عرصهها آمدید و خوش درخشیدید در عرصۀ فقه و اين گونه امور اجتماعي هم پیش بیایید. بسیاری از چیزهایی که در فقه گفته شده قابل بررسی مجدد است.
و اما تعبیر «حلال محمد حلال الی یوم القیامة» مربوط به حلالهای شرعي است و الا مسائل عرفی قابل تغییر است. اگر در زمانهای قدیم زنها سوار شتر میشدند چه اشکالی دارد که امروزه سوار موتور یا دوچرخه شوند؟
«پایان صحبتهای ابتدایی»
بعد از این صحبتهای مقدماتی، برخی حاضران جلسه نكاتی را در نقد يا تأييد گفتههای بنده بیان کردند که در ادامه به صحبتهای ایشان اشاره میشود و باز نكاتي در پايان بيان ميشود:
صحبت يكي از دوستان
اینکه آقای عابدینی گفتهاند فقها دلایل درست و حسابی نمیآورند باید بگویم که ای کاش فقهاء بیشتر وارد بحث علتها میشدند و دلایل خود بر احکام را مطرح میکردند تا متوجه میشدیم دلایل آنها در چه سطحی است.
و اما پاکدامنی ممکن است در جوامع مختلف، معانی متعددی داشته باشد.
به این نکته نیز باید توجه داشت که شرع مجموعه کارهایی است که موجب تعالی روح میشوند نه تبعیت کردن یا نکردن از یک دستور. میزان اهمیت به عبودیت را باید پایین آورد. افراط در عبودیت از تفریط در عبودیت ضرر بیشتری رسانده است.
دکارت بر سر اینکه اثبات کند وجود خارجی دارد یا نه شک گرایی را درست کرد. شاید ما نیز در بحث حجاب باید از شک گرایی شروع کنیم که پوشش بدن چه تأثیری دارد و چه تأثیری ندارد.
صحبت دوست ديگر
کار مجتهدین و فقها تصمیمگیری برای احکام شرعی نیست بلکه تلاش برای کشف احکام شرعی است. پس قرار نیست آقایان برای خانمها تصمیم بگیرند بلکه مراد کشف حکم شرعی است و جنسیت در آن مطرح نیست. پس نمیتوانید بگویید که آقایان راجع به احکام بانوان تحقیق نکنند. اگر آقایان در کشف احکام شرعی تحت تأثیر باشند راه کار این است که خانم ها در این زمینه بیشتر فعالیت کنند.
بحث ما راجع به الزام به حجاب نیست بلکه راجع به اصل حجاب است که آیا دین پوشش خاصی را از زنان خواسته یا نه؟
بله ما ادعا نمیکنیم هر کاری که پیامبر(ص) در 23 سال انجام داده است حکم شرع است بلکه در مواردی به عنوان حاکم بوده و در مواردی به عنوان فرد عرب و یا شوهر همسرانش.
و اما اینکه فرمودید جایی شرعی است که وعدۀ عذاب بر آن داده شده است قابل نقض است. ما مواردی داریم که شرعی است ولی چیزی برای عذاب بر ترک آن گفته نشده است.
اگر شارع ارزشهای جامعه را بازگو کرده است میگوییم ارشاد به حکم عقل است ولی وقتی شارع مواردی را تأسیس کرده است که در جامعه رایج نبوده اینها را نمیتوان عرفی دانست.
در بحث ارتباطها به نظر میرسد نظاماتی که در احکام شرع آمده در عرف آن زمان نبوده مثل نهی از ازدواج با خواهر زن یا جواز ازدواج با زن فرزند خوانده.
برخی میگویند عرب آن زمان برهنه بودهاند و لباس نداشتند. اینها اشتباه است و خلاف آن چیزی است که در کتب تاریخی آمده است. راجع به عادات عرب در تاریخ مباحثی آمده است که دلالت دارد وضع مردم شهر نشین با بیابان نشین متفاوت بوده است. در قرآن از لباسهای مختلفی صحبت شده که دلالت بر تنوع لباسی دارد. در قرآن از سوزن صحبت شده است. پس معلوم است که آنها سوزن و لباس را میشناختند.
اگر در سوره احزاب نساء المؤمنین آمده در آیه 31 سوره نور «المومنات» آمده است که همۀ زنان مؤمنه را شامل میشود.
شما میگویید آیۀ قرآن گفته «نساء المومنین» نه «نساء المسلمین» و در نتیجه حجاب برای همه نیست. حال سؤالی که مطرح است این است که اگر قرآن در جای دیگر گفته است قتل مؤمن قصاص دارد آیا این را نیز همینگونه معنا میکنید که قصاص مربوط به مؤمنان سرشناس است نه تودۀ مردم مسلمان؟
نباید فقط یک کلمه را گرفت. راجع به حجاب حداقل 17 آیه داریم. من با کبرای شما موافقم که همۀ آنچه در سنت آمده شرعی نیست بلکه برخی مربوط به عرف آن زمان و ارشادی است ولی اینکه شما میگویید حجاب عرفی است به نظر من این مصداق شناسی شما درست نیست.
علاوه بر این حجاب تقریبا اجماع و سیرۀ متشرعه و ضروری دین است. انبوهی از روایات را نیز داریم که نمیشود همۀ آنها را عرفی و ارشاد به حکم عقل دانست.
صحبتهای دوستی دیگر:
من می خواهم به آیه 31 سوره نور اشاره کنم. مقایسۀ این آیه با آیۀ معاملات قیاس مع الفارق است. صحبتهای شما از منظر زبان شناسی صحیح نیست. شما صحبتهای مختلفی در مورد سیاست و فرهنگ و … کردید در حالی که ما باید ابتدا متن را متوجه شویم و بعد وارد مباحث سیاسی و فرهنگی شویم. در متن باید یک انسجام وجود داشته باشد که طبق تفسیر شما چنین انسجامی نیست. متن فراز این آیه ابهامی ندارد. معنای خُمُر در فرهنگهای مختلف روسری است. جیوب نیز در فرهنگهای مختلف به معنای گردن است. وقتی فعل امری داریم معلوم میشود که معنای عبارت «ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن» چیست.
ممکن است کسی بگوید آیه نگفته روسری باید روی سر باشد ولی جواب این است که آیه چنین امری را از پیش انگاشته است که روسری هست و این امری مسلم است. پس مقایسۀ این آیه با آیۀ 282 سوره بقره درست نیست.
صحبتهای دوستی دیگر:
به نظر من بهتر است حجاب را همانطور که آقای عابدینی گفتند عرفی نگاه کنیم. طبق تجربیات خود من برخی چیزها وقتی عادی شوند از حساسیت آنها کاسته میشود. مثلا اگر روسری برداشته شود کم کم عادی میشود. و اما امنیت اجتماعی نیز مرتبط با قانون است نه حجاب. اصلا چرا قرآنی که مربوط به 1400 سال پیش است باید برای زن این زمان ملاک باشد؟ وقتی ساختار ایران و کانادا با هم متفاوت است طبیعتا حجاب نیز در این دو جامعه میتواند متفاوت باشد.
صحبتهای دوستی دیگر:
مثال آقای عابدینی که حجاب را با رنگ کردن ریش مقایسه کردند به نظرم صحیح نیست چون بحث حجاب چند آیه در قرآن دارد و نمیتوان آن را با یک مسألۀ رنگ ریش که یک امر تاریخی است مقایسه کرد.
نکتۀ دیگر اینکه گفتید مراد از «نساء المؤمنین» همسر افراد خاصی میباشد این توهین بزرگی به زنان است که ببینند همسرشان مؤمن هست یا نه. اگر مؤمن است حجاب بگذارند و اگر نیست حجاب نگذارند. این توهین به زنان است چرا که با این صحبت، زنان باید درجۀ ایمان همسران خودشان را ببینند. انگار که خود آنها هیچ کاره هستند.
و اما اینکه یکی از دوستان در صحبتشان گفتند برخی چیزها عادی میشود حال اگر دروغ گویی عادی شد چه کنیم؟ همه جا نمیشود عرفی پیش رفت. مثلا خوردن مشروبات الکلی در کانادا عرف است. حال آیا بگوییم مصرف کردنش اشکال ندارد؟ هر چیزی عرفی شد دلیل بر این نیست که مصرف کنیم.
و اما اینکه گفتید قانون موجب امنیت است درست است ولی دلیل نمیشود که کارهای دفاعی خودمان را انجام ندهیم. مثلا قانون باید از دزدی جلوگیری کند ولی به صرف قانون نمیشود از خودمان سلب مسئولیت کنیم بلکه باید درب خانۀ خودمان را قفل کنیم. حال در امر حجاب نیز درست است که قانون ملاک است ولی خود زن نیز باید رعایت برخی آداب را بکند.
جوابهای اینجانب به مجموع صحبتهای دوستان:
به هر حال بنده نظرات شاذی دارم و برای آن استدلالاتی نیز دارم که باید فرصتی باشد تا بتوانم آنها را برای دوستان بیان کنم تا جواب سؤالات آنها داده شود يا دوستان و ديگران دلايلي بياورند كه بنده از نظر فقهي يا عقلي و علمي قانع شوم.
در این فرصت محدود سعی میکنم برخي نكتهها را بيان كنم.
اولا اینکه چرا پیامبران مرد بودند چون کار آنها یک کار اجرایی سختي بوده است: برخورد با مشرکانی که خودشان مردان سختي بودند و خود انبيا كه مرد بودند نیز از پس آنها بر نمیآمدند چه برسد به زنان.
نکتۀ دیگر اینکه فقیه در فتوا دادن به آیات و روایات و فهم فقهای دیگر نگاه میکند و تجربیات روز را نادیده میگیرند که این یک اشکال بزرگ است. با اين حال بحث بنده نيز پیرامون خود آیات و روایات است و میگویم چیزهایی از آیات و روایات میفهمم که خلاف فهم بقیۀ فقهاست و در ایران اعلام کردهام که حاضر هستم در كرسي آزاد انديشي يا در نشست علمي بحث کنم. در فضای مجازی نیز حاضرم با افرادی که در کانادا هستند مباحثه داشته باشم. اگر بفهمم اشتباه کردهام از حرفم دست بر میدارم چون حجاب چه عرفی باشد و چه شرعی نفع شخصی برای من ندارد و بلکه بیان این نظرات، برایم دردسر شده است.
و اما اینکه برخی دوستان فرمودند معنای خُمُر و جیوب دقیقا معلوم نیست یا برخی اشکال کردند که معنای مؤمنین همان مسلمین است و بنده گفتم اینگونه نیست خود این ابهامات روشن میکند که این مسأله، شرعی نیست چون اگر شرعی بود موضوعش مشخص و بعد حکمش صادر میشد. پس اینکه اصلا معلوم نیست خُمُر چیست معلوم میشود که مسأله، شرعی نیست بلکه عرفی است.
بله ممکن است چیزی عرفی باشد و سپس شرع آن را مقيّد کند و حتی بر عکس که باید راجع به آن بحث شود.
در حوزههای علمیه این جمله مشهور است که «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع». به نظر بنده این جمله باید به این صورت تغییر کند:
«کل ما حکم به العقل لم یخالفه الشرع؛ هر چه عقل حكم كند شرع با آن مخالفت نميكند.»
پس شرع حکم عقل را نمیگوید چرا که شرع خودش مشخص است. شرع با عقل مخالفت نميكند. همچنين هر چه عرف گفت و شارع رد نكرد به معناي امضاي شرع و مخالف نبودن شرع با آن است، نه به معناي شرعي بودن آن؛ و بين اين دو تفاوت است.
پس باید بررسی شود که اگر قرآن يا پيامبر چیزهایی را به عرف اضافه یا کم کرد آيا از باب شرع بودنش است یا نه؟ مثلا اگر زنان خُمُر میانداختند شرعی بوده یا عرفی؟ معلوم است که عرفی بوده است. حال وقتی قرآن میگوید خُمُر را بر روی جیوب بیندازيد آیا این حکم، شرعی است یا کمک كردن و راهنمايي عرفيِ عرف است؟
من میگویم عرفی است و شاهدش این است که دلیل حجاب این گونه بیان شده است که زنان اذیت نشوند نه اینکه بگوید برای اینکه به بهشت بروند یا برای اینکه خدا خوشش بیاید.
پس شاید پيامبر(ص) همان عرف را عرفا راهنمايي کرده است؛ نه اينكه شرعاً مكلف كرده باشد.
بنابراین هر چه قرآن گفته شرعی نیست، بلكه بسياري از آنها عرفي و عقلايي است. پیامبر(ص) نیز ممکن است از باب اینکه عرب است يا غيرت دارد يا هاشمی است يا حاكم و فرمانده است حرفی بزند یا ممکن است از باب اینکه فردی مدنی است دستوری بدهد. پس نمیتوان تمام دستورات پیامبر(ص) را امرهاي شرعی دانست.
همچنین از احکام نکاح بحث شد. آیا احکام نکاح شرعی است یا عرفی؟ مثلا گفتهاند با مشرک ازدواج نکنید. آیا این شرعی است؟ مثلا اگر کسی امروزه به چین رفت و در آنجا ساكن شد يا به آنجا تبعيد شد آیا نمیتواند با یک شخص چینی ازدواج و زندگی کند؟ آیا نمیتوان گفت این حکم مربوط به جايي است که همۀ جامعه مؤمن هستند و خدا میگوید حالا که مؤمن هست چرا با مشرک ازدواج کنی و زندگی را به اختلاف بیندازی؟ آيا اگر يك زن چيني در چين مسلمان شد حتما ازدواجش باطل ميشود؟
مسألۀ دیگر این است که این بحثها بیشتر برای اجباری است که الآن در ایران پیرامون حجاب مطرح است و راجع به کسی که حجاب را برداشته میگویند ضروری دین را منکر شده و حتی عدهای آقای اشکوری را که مطالبی در این باره گفته بود مرتد دانستند.
ما با این بحثها میخواهیم بگوییم این چیزها ضروری دین نیست و نباید اجبار باشد و الا پوشش خوب است و هم شرع و هم عرف موافق آن است و تازه قرآن مقداري به آن اضافه کرده است که البته بحث است که این مقدار اضافه شرعی است یا عرفی؟ پس اصل پوشش خوب است. اما تمام سخن اول سر شرعي بودن آن و دوم بر فرض شرعي بودن سر واجب بودن آن و سوم بر فرض شرعي و واجب بودن آن صحبت بر سر اجبار به عمل به آن است كه هر سه مورد مناقشۀ بنده است و شما معمولا بر سر سومي مناقشه داريد.
بنابراین کسی فکر نکند عابدینی مخالف پوشش زنان است. خير؛ بنده میخواهم بگویم که چون دليل كافي بر شرعي بودن و واجب بودن پوشش سر زنان وجود ندارد، كسي حق ندارد بگوید زنان بد حجاب يا بیحجاب جهنمی يا مرتدند و كسي حق ندارد به اسم دين زنان را مجبور به پوشش كند و حق ندارد كه در صورت رعايت نكردن آنان را به اسم رعايت نكردن امر ديني دستگير كند يا از حقوقي محروم كند.
و اما اینکه کسی در اروپا و کانادا باید موهای سرش را بپوشاند یا نه جواب این است که پوشاندن موی سر حتما کار خوبی است ولی اینکه شرعي يا واجب است یا نه مناقشاتی دارد.
و اما اینکه یکی از دوستان گفت قیاس بحث حجاب با بحث دِین و قرض قیاس مع الفارق است به این دلیل که خُمُر قبلا وجود داشته است میگویم در بحث دَین و قرض نیز همینگونه است و در جامعۀ آن روز نیز وجود داشته است.
در مجموع اگر خواستیم کل زندگي را دست فقیه بدهیم تا همه جا فتوا صادر كند و همه چيز را از ديد شرع نگاه كند خودمان راه پيشرفت را به روي خودمان ميبنديم و بسياري وقتها به مشکلات بزرگی برخورد میکنیم که خود دین داران ملتزم نیز میفهمند آن فتوا دقیق نبوده است، قصۀ دوش و خزينه و گوجه فرنگي و موبايل و دوچرخه و ماشين و راديو و ويدئو و ماهواره و… را كه فراموش نكردهايد. اگر عرف و شرع جدا نشود و فقيه آزادانه بتواند نظر واقعي خود را بدهد، شايد جامعۀ حجاز 1400 سال پيش را ترجيح ميدهد.
مثلا برخی میگویند از بدن زن تنها دو چشمش میتواند پیدا باشد. حال براي اينكه ضعف اين ديدگاهها روشن شود بنده آدرسی بدهم. بهترین جا برای نزدیکی به خدا مکه و مسجد الحرام است و مردان و زنان از همان اول کنار هم بوده و بعضا به هم چسبیده طواف كرده و میکنند. حتی در احکام طواف گفته شده که زن باید قرص صورتش پیدا باشد. از همینجا میفهمیم که پوشاندن قرص صورت حتما جزو واجبات و مستحبات نیست و اگر فقیهی چنین گفته احتیاط کرده و از غيرت مردي او ناشي شده است و نباید آن را به دین چسباند.
جالب است که فقیهي میگوید در حین طواف قرص صورتت پیدا باشد و بعد از آن فوراً صورتت را بپوشان. آیا این فتوا سؤال برانگیز نیست؟
به نظر میرسد چون مردها فقیه بودهاند از دید مردانه نگاه کردهاند و بنده گفتم زنان نیز فقیه شوند تا از دید خودشان نظر دهند.
بنده قبلا دین را جور دیگری فهمیده بودم و نظير ساير حوزويان همۀ امرها و نهيها را مولوي ميدانستم مگر اينكه خلافش ثابت شود بعد از مدتي فهميدم اين مبنا هيچ دليل محكم ندارد و طور دیگری نیز میتوان دین را فهمید مثلا در همین بحث حجاب قبلا بر اساس مولوي بودن امرنظر دیگری داشتم ولی الآن نسبت به آن شک دارم با اینکه بنده مذهبی هستم و اهل نجف آباد هستم که آنها نیز خیلی مذهبی هستند.
به هر حال باید به خود اجازه دهیم که دوباره بينديشيم و نظرمان را براي يكديگر بگوييم و نظراتمان را تعديل كنيم يا تغییر دهیم.
به هر حال دوست داشتم در جمع شما نظرم را بیان کنم تا دوستان نظر دهند.
و اما نکتۀ دیگر اینکه در امور نباید اجبار باشد. اینکه حکومت میخواهد نظر خودش را الزام کند درست نیست. اصلا خود حکومت جزو دین نیست بلكه همراه دين است و دين با حكومت مخالف نيست ولي دین راجع به نوع حکومت نظری ندارد. راجع به نوع پوشش نیز همین طور است.
و اما به یک نکتۀ ظریف دیگر باید اشاره کنم و آن اینکه در مورد حکم نماز خود خدا وارد عمل میشود ولی به حجاب که میرسد میگوید پیامبر تو بگو. از اين مهمتر اينكه در قرآن چندین بار «یسئلونک» داریم و خدا تنها جواب را بيان كرده است مثلا از انفال ميپرسند: بگو انفال از خدا و رسول است. ولی دو مورد «یستفتونک» داریم كه مربوط به حقوق زنان است. يعني از تو فتوا ميخواهند. در جوابش از تعبیر «قل الله یفتیکم» استفاده شده است، يعني خدا به شما فتوا ميدهد. يعني نمیگوید تو بگو بلکه میگوید: بگو كه خدا چنين فتوا داده است. واقعا چرا تعبیر به این صورت است؟ تا به حال چقدر راجع به این ظرافت قرآن فکر کردهاید؟
برداشت بنده این است که جامعۀ آن زمان مرد سالار بوده و اگر خود پیامبر(ص) برخی حقوق زنان را میگفت مردان آن زمان قبول نمیکردند. پس خود خدا وارد عمل شده است تا شايد مردان قبول كنند.
مثل قوم طالوت که به پیامبرشان گفتند كه تو برای ما فرماندهای قرار بده. او در جواب آنها گفت: آيا قبول ميكنيد؟ وقتي گفتند: بله باز پيامبرشان به آنان گفت كه «ان الله قد بعث لکم طالوت ملکا».(بقره-247) خدا براي شما طالوت را فرمانده يا پادشاه قرار داد، نه من. با اين حال جالب است که بسياري از آنان از طالوت اطاعت نكردند.
حال در بحث حقوق زنان نیز قرآن ميگويد خدا فتوا داده است تا افراد با توجه به معناي فتوا كه به معناي نظر تازه، دقيق و سنجيده است و فتوا از خدا صادر شده است به آن گوش بدهند و طبق آن عمل كنند، ولی در بحث حجاب نه سؤال است و نه استفتا و نه خود خدا ابتدءا چيزي را بيان كرده باشد و نه اينكه به پيامبر گفته است كه تو از جانب خدا بگو، بلكه به پیامبر میگوید تو خودت بگو و خود خدا اصلا وارد معركۀ حجاب نشده است.
نباید از این تفاوتها به سادگی عبور کرد. همین تفاوتها شاید قرینه شود که بحث پوشش شرعی نیست بلکه عرفی است.
برای تحقیق مفصلتر پیرامون بحث حجاب میتوانید به كتاب مباني در ترازوي نقد نوشته خودم مراجعه کنید. در آنجا مطالب زیادی در مورد حجاب آمده است.
امیدوارم بتوان جلسۀ مفصلتری تشکیل داد و به صورت عمیقتر مباحث را پیگیری کرد.