سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
نکات درس تفسیر در تاریخ 28/9/1401
تفسیر آیه 108 سوره انعام
بررسی آیاتی که در آنها شبهۀ سبّ کردن وجود دارد
وَ لاٰ تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ فَيَسُبُّوا اللّٰهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذٰلِكَ زَيَّنّٰا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلىٰ رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمٰا كٰانُوا يَعْمَلُونَ ﴿الأنعام، 108﴾
و كساني را كه به جای خدا میخوانند، دشنام ندهید، که آنان هم از روی دشمنی به نادانی خدا را دشنام ميدهند. این گونه برای هر امتی عملشان را آراستهایم؛ سپس بازگشت آنان به سوی پروردگارشان خواهد بود، آنگاه آنان را به آنچه انجام میدادند، آگاه میکند.
نکته 1: معلوم شد که سبّ يا دشنام دادن از منظر قرآن و از منظر عقل بد است. به مناسبت بحث سبّ، آیات لعن را بررسی کردیم و معلوم شد كه لعنهای قرآنی هیچ یک سبّ نیست. حال در این جلسه میخواهم بقیۀ آیاتی که شبهۀ سبّ دارند را بررسی کنیم:
وَ لَوْ شِئْنٰا لَرَفَعْنٰاهُ بِهٰا وَ لٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوٰاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذٰلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيٰاتِنٰا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ﴿الأعراف، 176﴾
و اگر خواسته بودیم [درجات و مقاماتش را] به وسیله آن آیات بالا برده بودیم، ولی او به امور ناچیز مادی و لذت هایِ زودگذرِ دنیایی تمایل پیدا کرد و از هوای نفسش پیروی نمود؛ پس داستانش چون داستان سگ است [که] اگر به كاري واداري، زبان از کام بیرون میآورد، و اگر به حال خودش واگذاری [باز هم] زبان از کام بیرون میآورد. این داستان گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ پس این داستان را [برای مردم] حکایت کن، شاید [نسبت به طمعكاري خویش] بیندیشند.
گفته شده که این آیه مربوط به بلعم باعورا است و از این آیه میفهمیم که هرکس عالم شد لزوما هدایت یافته نیست.
و اما تعبیر إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ را معمولا مترجمان به معنای حمله کردن گرفتهاند ولی آقای بازرگان با توجه به موارد استعمال ریشۀ «حمل» در قرآن این تعبیر را به گونۀ دیگری معنا کرده است. بنده نیز فکر میکنم این معنای مشهور درست نیست و آیه میخواهد بگوید اگر وظيفهاي بر دوشش نهادی.
دقت شود که سگ طبع بسيار گرمی دارد و دائما لَهلَه میزند. پس طبع داغ است که موجب لَهلَه زدنش ميشود. حال عالمی که در دنیا غوطهور شد طبعش آنچنان دنیا طلب میشود و طمعش رشد ميكند كه موجب میشود پیوسته براي پست و مقام بدود. برای همین است که میگویند حسادت در علماء بیشتر از بقیه است.
به هر حال قصد در اینجا فحش دادن نیست بلکه میخواهد عالم دنیا پرست را به حیوانی تشبیه کند که همینگونه است. در واقع تعبیر آیه خبری است تا افراد با مثال بهتر متوجه موضوع شوند.
اگر هوای نفس، عقل را تحت اسارت قرار داد همان میشود که در حدیث داریم: «کَم من عقل اسیر تحت هوی امیر: چه بسا عقلی که اسیر هوای نفس امیر میشود»(حکمت 211 نهج البلاغه)
آیت الله جوادی آملی در توضیح این حدیث میفرمود: در جنگ وقتی یک طرف پیروز شد اسیر میگیرد. حال در جنگ بین عقل و نفس نیز وقتی نفس پیروز شد عقل را در اسارت خود قرار میدهد.
در اشعار نیز داریم که:
نیم نانی گر خورد مرد خدای بذل درویشان کند نیمی دگر
ملک اقلیمی بگیرد پادشاه همچنان در بند اقلیمی دگر
(گلستان سعدی، باب اول، حکایت شماره 3)
باز در ضرب المثل زیبایی از سعدي داریم:
ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند
وَ لَقَدْ ذَرَأْنٰا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاٰ يَفْقَهُونَ بِهٰا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لاٰ يُبْصِرُونَ بِهٰا وَ لَهُمْ آذٰانٌ لاٰ يَسْمَعُونَ بِهٰا أُولٰئِكَ كَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولٰئِكَ هُمُ الْغٰافِلُونَ ﴿الأعراف، 179﴾
و مسلماً بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم [زیرا] آنان را دلهایی است که به وسیله آن [معارف الهی را] در نمییابند، و برايشان چشمانی است که توسط آن [حقایق و نشانه های حق را] نمیبینند، و برايشان گوشهایی است که به وسیله آن [سخن خدا و پیامبران را] نمیشنوند، آنان مانند چهارپایانند بلکه گمراهترند. آنانند که غافلانند.
چارپايان گوش و چشم دارند ولی با آن چیزی نمیفهمند. حال ما نیز اگر با منابع شناختمان چیزی نفهمیم مثل چارپايان میشویم و بلکه بدتر میشویم چون چارپايان واقعا عقل ندارند ولی ما عقل داریم و بیعقلی میکنیم. گاو بودن منافع زیاد دارد ولی یک انسان میتواند از گاو بدتر شود. انسان با سلاح اتمی حاضر به نابودی عدۀ زیادی از انسانهای دیگر میشود ولی گاو اینگونه نیست.
به هر حال جملات آیه بیان حقیقت و واقعیت است. بله اگر ما به دیگری نسبت حیوان دهیم اشتباه است؛ زيرا خبر از ذات او نداريم ولی خدایی که از همه چیز با خبر است این حرف را زده است. در واقع این آیه نیز خبر است و انشایی نیست و اگر ما از این حرف خدا بدمان بیاید مقصر خودمان هستیم چون خدا نعمتهای فراوانی همانند عقل و وجدان به ما داده است ولی ما استفاده نکردهایم.
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّٰ كَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً ﴿الفرقان، 44﴾
آیا گمان میکنی بیشتر آنان [سخن حق را] میشنوند، یا [در حقایق] میاندیشند؟ آنان جز مانند چهارپایان نیستند بلکه آنان گمراهترند!
این آیه نیز مربوط به کسانی است که عقل خود را بکار نمیبرند و در واقع آیه، خبری از واقعیت افراد بدکار است.
مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرٰاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهٰا كَمَثَلِ الْحِمٰارِ يَحْمِلُ أَسْفٰاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيٰاتِ اللّٰهِ وَ اللّٰهُ لاٰ يَهْدِي الْقَوْمَ الظّٰالِمِينَ ﴿الجمعة، 5﴾
وصف کسانی که عمل کردن به تورات به آنان تکلیف شده است، آن گاه به آن عمل نکردند، مانند درازگوشی است که کتاب هایی را حمل میکند. چه بد است سرگذشت مردمی که آیات خدا را تکذیب کردند. و خدا مردم ستمکار را هدایت نمیکند.
جالب است که معمولا این آیاتی که تشبیه به حیوان در آن وجود دارد مربوط به علماء است از جمله همین آیه که مربوط به علماء یهود است که اگرچه اهل کتاب هستند ولی این کتاب موجب رشد و والا شدن آنها نمیشود و به جای اینکه آنها را خدمتکار کند خیانتکار میکند.
پس عالم بیعمل تکذیب کنندۀ آیات الهی میشود و تشبیه به الاغی شده است که بر روی خود کتاب حمل میکند.
وَ قٰالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّٰهِ وَ قٰالَتِ النَّصٰارىٰ الْمَسِيحُ ابْنُ اللّٰهِ ذٰلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوٰاهِهِمْ يُضٰاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قٰاتَلَهُمُ اللّٰهُ أَنّٰى يُؤْفَكُونَ ﴿التوبة، 30﴾
و یهود گفتند: عُزیر، پسر خداست. و نصاری گفتند: مسیح، پسر خداست. این گفتار بيارزشي است که به زبان میآورند، و به گفتار کسانی که پیش از این [به حقایق] کفر ورزیدند، شباهت دارد؛ خدا آنان را نابود کند، چگونه [از حق به باطل] منحرف میشوند.
تعبیر قٰاتَلَهُمُ اللّٰهُ دلالت بر انزجار خدا از آنها دارد چرا که معجزات بزرگ نظير عيسي و عزير را پسر خدا دانستند تا از آن سوء استفاده كنند. تعبير خدا آنان را بكشد نفرين و براي اعلام انزجار است و سبّ نیست. همین تعبیر در سوره منافقون نیز به این صورت آمده است:
وَ إِذٰا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسٰامُهُمْ وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قٰاتَلَهُمُ اللّٰهُ أَنّٰى يُؤْفَكُونَ ﴿المنافقون، 4﴾
چون آنان را ببینی جسمشان تو را به شگفت آورد، و اگر سخن گویند به سخنانشان گوش فرا میدهی [اما از پوچی باطن، سبک مغزي] گویی چوبهای خشکی هستند که به دیواری تکیه دارند [از شدت بزدلی] هر فریادی را به زیان خود میپندارند. اینان دشمن واقعیاند؛ از آنان بپرهیز؛ خدا آنان را بکشد؛ چگونه [با دیدن این همه دلایل روشن، از حق به باطل] منحرف میشوند.
خدا خودش میتواند منافقان را بکشد ولی نمیکشد. پس تعبیر قٰاتَلَهُمُ اللّٰهُ همان بیان انزجار است تا دست از کارهای بدشان بردارند.
قُتِلَ الْإِنْسٰانُ مٰا أَكْفَرَهُ ﴿عبس، 17﴾
مرگ بر انسان، چه کافر و ناسپاس است!
این تعبیر نیز کلام خدا و اعلام انزجار است.
فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ﴿المدثر، 19﴾
پس مرگ بر او باد، چگونه سنجید؟
ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ﴿المدثر، 20﴾
باز هم مرگ بر او باد، چگونه سنجید؟
این آیات سوره مدثر مربوط به ولید بن مغیره است و گفته شده است که بدترین بدگوییها در قرآن مربوط به این شخص است. این شخص فکر کرد که چگونه با قرآن مبارزه کند و او بود که قرآن را سحر نامید و در اینجا خدا از او اعلام انزجار میکند.
در جای دیگری از قرآن که گفته شده از ولید بدگویی شده، سوره قلم است که خطاب به پيامبر (ص) میفرماید:
وَ لاٰ تُطِعْ كُلَّ حَلاّٰفٍ مَهِينٍ ﴿القلم، 10﴾
و از هر سوگند خورده زبون و فرومایه فرمان مبر،
هَمّٰازٍ مَشّٰاءٍ بِنَمِيمٍ ﴿القلم، 11﴾
آنکه بسیار عیب جوست، و برای سخن چینی در رفت و آمد است،
مَنّٰاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ ﴿القلم، 12﴾
به شدت بازدارنده [مردم] از کار خیر و متجاوز و گنهکار است.
عُتُلٍّ بَعْدَ ذٰلِكَ زَنِيمٍ ﴿القلم، 13﴾
گذشته از اینها کینهتوز و بیاصل و نسب است،
زنیم در آیۀ آخر را برخی به معنای زنا زاده گرفتهاند ولی این اشتباه است چرا که زنیم به کسی گفته میشود که به قبیله ملحق شده است. به هر حال قرآن از تعبیر زنا زاده استفاده نکرده است.
در مجمع البیان زنیم این گونه معنا شده است: زنیم ای دعیّ ملصق الی قوم لیس لهم فی النسب: زنیم یعنی کسی که به قومی ملحق شده که در نَسَب از آنها نیست.
اتفاقا به امام حسین(ع) هم نسبت داده شده است که دربارۀ ابن زیاد گفت: الدعی و ابن الدعی که آن نیز به معنای زنا زاده نیست.
پس زنیم باید درست معنا شود. ان شاء الله در جلسۀ آینده در مورد این لغت بیشتر سخن خواهیم گفت.