نکات درس تفسیر در تاریخ 3/10/1401
تفسیر آیه 108 سوره انعام
نقد بدتر از فحش بودن بت شکنی حضرت ابراهیم و حضرت موسي عليهما السلام
وَ لاٰ تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ فَيَسُبُّوا اللّٰهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذٰلِكَ زَيَّنّٰا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلىٰ رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمٰا كٰانُوا يَعْمَلُونَ ﴿الأنعام، 108﴾
و كساني را كه به جای خدا میخوانند، دشنام ندهید، که آنان هم از روی دشمنی به نادانی خدا را دشنام ميدهند. این گونه برای هر امتی عملشان را آراستهایم؛ سپس بازگشت آنان به سوی پروردگارشان خواهد بود، آنگاه آنان را به آنچه انجام میدادند، آگاه میکند.
نکته 1: طبق این آیه فهمیدیم که نباید فحش داد. حال این سؤال پیش میآید که چرا طبق قرآن، حضرت ابراهیم بتها را شکسته است؟ همچنین چرا حضرت موسی گوسالۀ سامری را آتش زد و خاکستر آن را به دریا ریخت؟ شکستن بت که يقيناً از فحش دادن به بت بدتر است. حال وقتی کار بدتر را خدا بيان و تأييد کرده است پس به طريق اولي فحش دادن به بت اشکالی ندارد.
برای جواب به این سؤال باید معيار اولویت در هر موردی بررسی و مشخص شود. مثلا اگر به معتادی گفتیم یک ریال نیز به تو نمیدهیم دلالت دارد که 5 هزار تومان نیز به تو نمیدهیم ولی این دلالت ندارد که خوراکی هم به او نمیدهیم.
نقل میکنند که شخصی الاغش مرده بود و به دفتر آیت الله خمینی آمده بود که 5 تومان به من بدهید و ایشان گفته بود نمیدهم. او ناراحت شده بود که چرا 5 تومان به من نمیدهند. بعد که براي ایشان روشن شده بود كه الاغ آن مرد واقعا مرده است برای او یک الاغ خریده بود. با این کار موجب شده بود که او گدا نشود. پس 5 تومان ندادن ضرورتا دلالت ندارد که چیزی برای او خریده نمیشود.
با این مثال میخواهم بگویم از هر چیزی نمیتوان اولویت بدست آورد و به راحتي معيار گيري كرد. اینکه بگوییم چون خداوند بت شکنی ابراهیم را تأیید کرد پس فحش دادن را نیز تأیید میکند درست نیست.
فحش دادن در یک وادی است و شکستن بت در وادی دیگری است.
نکتۀ دیگر اینکه بت شکنی ابراهیم یک بار بیشتر نبود و تازه آن نیز برای بیدار کردن مردم از خواب بود تا به مردم بفهماند بت نمیتواند از خودش دفاع کند.
پس فکر نکنیم بت پرستان هر روز بت میساختند و ابراهیم نیز هر روز بت میشکسته است.
بنابراین اینکه هر روز بت را بشکنیم جایز نیست. در فقه میگویند شکستن بت جایز است چون مالیت ندارد ولی به نظر ميرسد نمیشود برای شکستن بتها به کار ابراهیم استناد کرد. تنقیح مناط کردن از فعل ابراهیم به کار ما اصلا صحیح نیست.
گاهی اوقات در فقه مطلبی آنقدر تکرار میشود که ما فکر میکنیم درست است مثل اینکه در فقه به ما یاد دادهاند که فقط انسان مسلمان شیعه خودش و مالش ارزش دارد و چنین فردی است که جان و مالش محترم است و مال کافر ارزشی ندارد. الآن فهمیدهایم که انسان مطلقا، محترم است نه انسان مسلمان شیعه.
قرآن فرموده است:
وَ لَقَدْ كَرَّمْنٰا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْنٰاهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنٰاهُمْ مِنَ الطَّيِّبٰاتِ وَ فَضَّلْنٰاهُمْ عَلىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنٰا تَفْضِيلاً ﴿الإسراء، 70﴾
به یقین فرزندان آدم را کرامت دادیم، و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکبهایی که در اختیارشان گذاشتیم] سوار کردیم، و به آنان از نعمت های پاکیزه روزی بخشیدیم، وآنان را بر بسیاری از آفریدههای خود برتری کامل دادیم.
وقتي حیوانات نیز محترم هستند، چگونه ممکن است کسی بگوید کافران محترم نیستند. جان و مال همه محترم است. پس بت بتپرستان محترم است اگرچه بتپرستی کار غلطی است. بنابراین حق نداریم بت آنها را بشکنیم.
اگر ابراهیم بتها را شکست، اولا پیامبر بود و ثانیا یک بار شکست و ثالثا از این طریق به آنها ثابت کرد که بت هیچکاره است ولی ما اولا پیامبر نیستیم و ثانیا روز خاصی برای بتشکنی نداریم و ثالثا با این کار نمیتوانیم عقیدۀ خود را ثابت کنیم چون ما نیز چیزهایی را مقدس ميدانيم که آنها نیز نمیتوانند از خود دفاع کنند.
پس شکستن و نابود كردن اموال مردم مشرك از جمله بتهاي آنان ممنوع است. باید توجه داشته باشیم که جان و مال مردم محترم است. متأسفانه چون شیعه گروهی مخفی بوده و حکومتها با شیعه در افتاده بودند آدمهای منحرفی که آنها نیز با حکومتها مخالف بودند وارد شیعه شدند و انحرافات خودشان را وارد شیعه کردند.
مثل یهودیان که قرآن راجع به آنها میفرماید:
وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتٰابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطٰارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينٰارٍ لاٰ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاّٰ مٰا دُمْتَ عَلَيْهِ قٰائِماً ذٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قٰالُوا لَيْسَ عَلَيْنٰا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَ يَقُولُونَ عَلَى اللّٰهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ ﴿آلعمران، 75﴾
و از اهل کتاب کسی است که اگر او را بر مال فراوانی امین شماری، آن را به تو باز میگرداند؛ و از آنان کسی است که اگر او را به یک دینار امین شماری، آن را به تو باز نمیگرداند، مگر آنکه همواره بالای سرش بایستی [و مال خود را با سخت گیری از او بستانی]. این به خاطر آن است که آنان گفتند: [چون ما اهل کتابیم] رعایت کردن حقوق غیر اهل کتاب بر عهده ما نیست، [و در ضایع کردن حقوق دیگران گناه و عقوبتی نداریم] و اینان [در حالی که باطل بودن گفتار خود را] میدانند بر خدا دروغ میبندند.
این کاری که یهودیان انجام میدادند در کتابهای فقهی خودمان آمده است.
پس بت بتپرست به عنوان اینکه مال کسی است حق شکستنش را نداریم ولی بت پرستی باطل است و برای تبلیغ توحید باید کار فرهنگی کرد. بله یک بار حضرت ابراهیم بت شکسته است ولی امروزه عدهای در این زمینه به افراط افتادهاند.
یادم هست علماء میگفتند آلات موسیقی مالیت ندارد و وقتی جوانی را میدیدند که گیتار يا ساز يا… در دست دارد آن را میشکستند و میگفتند روایت داریم که باید آلات موسیقی را بشکنیم.
واقعا مگر مال افراد محترم نیست؟! اين كه ديگر شيعه بود. نباید این کارها را به امامان نسبت داد. نباید به استناد یک روایت بخواهیم به کارهای افراطی دست بزنیم. به نظر میرسد حکومتها چون اهل جنگ بودند و موسیقی موجب لطافت طبع میشود با موسیقی مخالفت میکردند و به جای آن چیزهای خشن مانند طبل و مارش جنگ و امثال آن را ترویج میدادند. پس بعید نیست که مخالفت با موسیقی و آلات آن، کار حکومتهای باطل و جنگطلب بوده باشد.
باید در مورد چیزهایی که برای ما گفته شده تجدید نظر کنیم. اینکه آلت موسیقی شخص را میتوان شکست اشتباه است. باید عقل را ملاک قرار داد تا متوجه شویم مال افراد محترم است.
حتی میتوان در مورد مالیت خمر نیز تجدید نظر کرد. خمر چون مست کننده است به صراحت قرآن نباید خورده شود ولی اگر کسی خمر داشت آیا باید آنها را از بین برد؟
به نظر بنده کسانی که در اوایل انقلاب گیتار یا ویدئو یا ماهواره از کسی گرفتهاند و به افراد خسارت زدهاند باید جبران کنند.
و اما حضرت موسی كه گوسالۀ سامري را شكست و آتش زد و سوزاند و به دريا ريخت وَ اُنْظُرْ إِلىٰ إِلٰهِكَ اَلَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عٰاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي اَلْيَمِّ نَسْفاً ﴿طه، 97﴾
(موسی) گفت: … بنگر به این معبودت که پیوسته آن را پرستش میکردی! و ببین ما آن را نخست میسوزانیم؛ سپس ذرّات آن را به دریا میپاشیم!
نیز از طرف خدا و از طرف قومش اختیاراتی داشته است و باز اين كار يك بار اتفاق افتاده و براي مبارزه با شرك بوده است و نظير همين اشكال كه او به سامري و به گوسالۀ سامري داشته به خودش وارد نبوده است. ما باید توجه داشته باشیم که «کار نیکان را قیاس از خود مگیر»يم.
پس، از شكستن بت و سوزاندن آن جواز دشنام به آن قابل استفاده نيست.
و اما آیۀ دیگری که مورد شبهه قرار گرفته است مربوط به سوره مسد است که در آن سوره به زن ابولهب «حمالة الحطب» گفته شده است. در جواب باید روشن شود که این حرف قرآن در مقابل هجوهاي زن ابولهب است و گفتیم که گاهی اوقات از باب ضرورت میتوان هجو را با هجو پاسخ داد و زن ابولهب واقعا آتش به پا کن بوده است.
در این زمینه به كلمات قصار 420 نهج البلاغه نیز اشاره کردیم و گفتیم طبق این روایت در مواردی هجو را میتوان با هجو پاسخ داد ولی باید توجه کرد که این کار نیز از باب ناچاری است مثل اینکه در زمان پیامبر(ص) دشمنان اشعاری هجو گونه درست میکردند که همه جا را پر کرده بود و در مقابل آن، مسلمانان نیز اشعاری هجو گونه درست میکردند تا آنها را خنثی کنند. پس هجو در مواردی بوده که چارهای جز هجو نبوده است و الا در مواردی که امکان پاسخ با حرف خوب بود با حرف خود جواب داده میشد مثل وقتی که در جنگ احد مشرکان شعر «نحن لنا العزی و لا عزی لکم» را خواندند و پیامبر(ص) به مسلمانان یاد داد که با جملۀ «الله مولانا و لا مولا لکم» پاسخ آنها را بدهند.
و اما در بسیاری از موارد نیز قرآن به صورت کلی صفات انسانهای بد را آورده و شخصی را مشخص نکرده که هجو باشد مثل سوره همزه و تکاثر.
تازه باید به این نکته نیز توجه داشت که در تفسير آیات و روایات مربوط به هجو بايد فضاي نزول را نيز در نظر گرفت. به نظر میرسد حکمت 420 نهج البلاغه قضیۀ خارجیه و مربوط به شرائط خاص است و نمیتوان در رسالههای عملیه به عنوان قضیۀ حقیقیه طبق این روایت فتوا صادر کرد که اگر کسی به شما فحش داد و مرگ شما را از خدا خواست شما نيز ميتوانيد به او فحش دهيد و مرگ او را از خدا بخواهيد.
حضرت در آن شرائط که عدهای میخواستند طرف مقابل را كه از خوارج بود و خيانتشان در صفين معلوم بود و حالا فحش هم داده بود، بکشند؛ گفت: در مقابل فحشي كه داده است به او فحشي بدهيد و الا در حالات عادی نباید فحش را با فحش پاسخ داد بلکه باید عفو کرد.
پس نمیتوان طبق این روایت فتوا داد که اگر کسی فحش غیر ناموسی داد شما نیز میتوانید فحش غیر ناموسی بدهید بلکه باید نوشت هرگاه کسی به شما فحش داد عفو كنيد و بگذريد. با این کار اخلاق در جامعه گسترش پیدا میکند. پس جوازی که از این روایت بدست میآید مربوط به شرائط غیر عادي است و الا در شرائط عادی نمیتوان از جملات این روایت استفاده کرد.
و اما مورد دیگری که میتوان برای تأیید حرف بنده به آن استناد کرد خطبۀ 206 است:
و من كلام له (علیه السلام) و قد سمع قوما من أصحابه يسبّون أهل الشام أيام حربهم بصفين:
إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِينَ، وَ لَكِنَّكُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَكَرْتُمْ حَالَهُمْ كَانَ أَصْوَبَ فِي الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِي الْعُذْرِ، وَ قُلْتُمْ مَكَانَ سَبِّكُمْ إِيَّاهُمْ اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَيْنِنَا وَ بَيْنِهِمْ وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ، حَتَّى يَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ وَ يَرْعَوِيَ عَنِ الْغَيِّ وَ الْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِهِ.
از سخنان آن حضرت است هنگامى كه شنيد عدهاى از يارانش به وقت نبرد صفين به اهل شام دشنام مى دهند:
پسند من نيست كه شما دشنام دهنده باشيد، ولى اگر در گفتارتان كردار آنان را وصف كرده بوديد و حالشان را بيان نموده بوديد به صواب نزديك تر و در مرتبه عذر رساتر بود. و [اگر] به جاى دشنام گفته بوديد: خداوندا، خون ما و خون آنان را از ريخته شدن حفظ فرما، و بين ما و آنان را اصلاح كن، و اين قوم را از گمراهى نجات بخش تا آن كه جاهل به حق است آن را بشناسد، و آن كه شيفته گمراهى است از آن باز ايستد، بهتر بود.
با خواندن این خطبه معلوم میشود اینکه هر روز بر سر نماز بر گروههای مختلف مرگ فرستاده میشود درست نیست. بله اگر آن روز که شهید میآورند «مرگ بر» گفته شود قابل توجیه است ولی اینکه هر روز چنین کنند درست نیست.
همچنین از این خطبه فهمیده میشود فحش در مقابل فحش که در حکمت 420 آمد، در مقام اضطرار است یعنی مربوط به وقتی است که شخص در اوج احساسات است و فحش دادن عاملی میشود که از قتل جلوگیری شود؛ نه در تمامي حالات.