نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 14/10/1401
شرح خطبه دوم نهج البلاغه
وَ النَّاسُ فِي فِتَنٍ انْجَذَمَ فِيهَا حَبْلُ الدِّينِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِي الْيَقِينِ وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ الْأَمْرُ وَ ضَاقَ الْمَخْرَجُ وَ عَمِيَ الْمَصْدَرُ فَالْهُدَى خَامِلٌ وَ الْعَمَى شَامِلٌ عُصِيَ الرَّحْمَنُ وَ نُصِرَ الشَّيْطَانُ وَ خُذِلَ الْإِيمَانُ فَانْهَارَتْ دَعَائِمُهُ وَ تَنَكَّرَتْ مَعَالِمُهُ وَ دَرَسَتْ سُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُكُهُ أَطَاعُوا الشَّيْطَانَ فَسَلَكُوا مَسَالِكَهُ وَ وَرَدُوا مَنَاهِلَهُ بِهِمْ سَارَتْ أَعْلَامُهُ وَ قَامَ لِوَاؤُهُ فِي فِتَنٍ دَاسَتْهُمْ بِأَخْفَافِهَا وَ وَطِئَتْهُمْ بِأَظْلَافِهَا وَ قَامَتْ عَلَى سَنَابِكِهَا فَهُمْ فِيهَا تَائِهُونَ حَائِرُونَ جَاهِلُونَ مَفْتُونُونَ فِي خَيْرِ دَارٍ وَ شَرِّ جِيرَانٍ نَوْمُهُمْ سُهُودٌ وَ كُحْلُهُمْ دُمُوعٌ بِأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُكْرَمٌ.
ترجمه: «خدا پيامبر اسلام را زمانى فرستاد كه مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشته هاى دين پاره شده و ستون هاى ايمان و يقين ناپايدار بود. در اصول دين اختلاف داشته، و امور مردم پراكنده بود، راه رهايى دشوار و پناهگاهى وجود نداشت، چراغ هدايت بى نور، و كور دلى همگان را فرا گرفته بود.
خداى رحمان معصيت مى شد و شيطان يارى مى گرديد، ايمان بدون ياور مانده و ستون هاى آن ويران گرديده و نشانه هاى آن انكار شده، راه هاى آن ويران و جاده هاى آن كهنه و فراموش گرديده بود.
مردم جاهلى شيطان را اطاعت مىكردند و به راه هاى او مى رفتند و در آبشخور شيطان سيراب مى شدند. با دست مردم جاهليت، نشانه هاى شيطان، آشكار و پرچم او بر افراشته گرديد. فتنه ها [چون شتری که اشیاء را زیر پاهای خود لِهْ میکند] مردم را لِهْ کرده بود و [چون گاوی که چیزها را زیر سمّ خود لگد مال میکند مردم را] لگد مال كرده و با سم هاى محكم خود نابودشان كرده و [چون اسبی که بر پاهای خود میایستد] بر جا روی آنان ايستاده بود. امّا مردم حيران و سرگردان، بى خبر و فريب خورده، در كنار بهترين خانه و بدترين همسايگان زندگى مى كردند. خواب آنها بيدارى، و سرمه چشم آنها اشك بود، در سرزمينى كه دانشمند آن به [اجبار] لب فرو بسته و جاهل گرامى بود.»
توضیح دادیم مراد از فتنهها که در تعابیر فوق آمده است علاوه بر زمان رسول الله(ص) در زمان حضرت علی(ع) نیز بوده و در زمان ما نیز چه بسا بدتر از آن وجود دارد.
از جملات فوق میفهمیم که مردم در رکاب شیطان خود را به کشتن میدادند تا پرچم شیطان برپا باشد و مراد از پرچم شیطان همین تعصبات و غرور و نژاد پرستی است.
نکتۀ دیگر در مورد این تعابیر اینکه عرب به سم شتر خف میگوید و به سم گاو و گوسفند و بز ظِلف میگوید و به سم اسب و قاطر که شکاف ندارد سُنْبُک میگوید این کلمه معرّب است و جمعش سنابک است. همگی در تعبیر دَاسَتْهُمْ بِأَخْفَافِهَا وَ وَطِئَتْهُمْ بِأَظْلَافِهَا وَ قَامَتْ عَلَى سَنَابِكِهَا آمده است.
این تعبیر پر از تشبیه و استعاره است و آیت الله منتظری در ذیل این تعبیر گفته است نهج البلاغه فوق کلام بشر است و پایینتر از کلام خالق.
به هر حال در هر زمانی فتنههایی بوده است و آیت الله منتظری در تفسیر این قسمت از خطبه به فتنههای زمان خودش اشاره کرده و مثلا شرائط کمر شکن ازدواج را مثال زده است. پس فتنۀ زمان ایشان امر ازدواج بوده است ولی در زمان ما اصلا فقر مجالی برای ازدواج باقی نگذاشته است و فتنههای بیشتری رخ داده از جمله این که مردم در اصل دین شک کردهاند.
و اما اینکه در این قسمت از خطبه آمده است که مردم سرگردان هستند در زمان ما همینطور است و صبح که از خواب بیدار میشویم نمیدانیم چه میشود مثل جزیرة العرب در زمان پیامبر(ص) که وقتی شب میشد معلوم نبود تا صبح زنده میمانند یا نه.
در آن زمان جنگ بسیار بود و وقتی سه ماه حرام تمام میشد جنگها شروع میشد. پس آنها واقعا حیران و سرگردان و در ترس زندگی میکردند و در کشور ما نیز امروز تا حدی همینگونه است.
تعبیر بِأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُكْرَمٌ بسیار زیبا است و دلالت دارد اهل علم هستند که میتوانند جامعه را نجات دهند. البته مراد از اهل علم نه علمای حوزه بلکه هرکسی است که درد را بداند. در حوزهها بسیاری از اهل علم اصلا خبر ندارند که در دنیا چه خبر است.
استادی داشتیم به نام مرحوم آیت الله ستوده که میگفت شخصی که در فیضیه نماز میخواند و همیشه از دالان سمت راست میآمد و حتی از دالان سمت چپ خبر نداشت. حال میتوان گفت بسیاری از حوزویان همینگونه هستند.
به هر حال عالم بودن اسمی نیست و باید حقیقی باشد.
و اما مصداق تام عَالِمُهَا مُلْجَمٌ خود پیامبر(ص) است که مشرکان مکه اجازه ندادند حرف بزند و حتی بر علیه او شعر درست میکردند.
از آن طرف جاهلان مورد احترام بودند مثل ابوجهل که اسمش ابوحکم بوده و بسیار مورد احترام قرار میگرفته است.
در زمان خود حضرت علی(ع) نیز به ایشان اجازۀ حرف زدن نمیدادند و حتی در موقع نماز خواندن حضرت، قرآن میخواندند و حضرت به احترام قرآن صبر میکرد و دو باره پس از اتمام آیه از سوی فرد خارجی نماز را ادامه میداد. خلاصه خوارج با این کار اجازۀ یک نماز عادی بدون دردسر را نیز به حضرت نمیدادند.
نکته: از این چیزها متوجه میشویم حضرت علی(ع) افراد را آزاد میگذاشته است تا جایی که خوارج داخل مسجد با خواندن آیه حضرت را مشرک یا کافر معرفی میکردند. پس فکر نکنیم بگیر و ببندهای امروز حکومت ما با کارهای حضرت علی شباهتی دارد.
حتی در جلسۀ گذشته گفتم که حضرت پس از جنگ جمل همه را امان داد. حال اگر حکومت ما اعلام میکند که حکومت علوی هستیم اصلا نباید زندانی سیاسی یا امنیتی داشته باشیم.
حتی اگر بر علیه حکومت حرف بزنند باید توجه داشته باشیم که بر علیه حکومت حضرت علی(ع) نیز حرف میزدند ولی حضرت هیچ برخوردی با آنها نمیکرد.
به این نکته نیز توجه شود که گاهی اوقات جهالت خود مردم موجب میشود که عالم نتواند حرف بزند. پس در زمان ما عالمان درد شناس از ناحیۀ حکومت و مقدسان جاهل نمیتوانند سخن بگویند.
و منها یعنی آل النبی علیه الصلاة و السلام
هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ وَ لَجَأُ أَمْرِهِ وَ عَيْبَةُ عِلْمِهِ وَ مَوْئِلُ حُكْمِهِ وَ كُهُوفُ كُتُبِهِ وَ جِبَالُ دِينِهِ بِهِمْ أَقَامَ انْحِنَاءَ ظَهْرِهِ وَ أَذْهَبَ ارْتِعَادَ فَرَائِصِهِ.
ترجمه: «عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جايگاه اسرار او و پناهگاه فرمانش و مخزن علم او و مرجع حکمتهای او و انبان نامههایش و كوههاى هميشه استوار دين اویند. او به وسيله آنان پشت دين را راست نمود و لرزش و اضطراب آن را از ميان برداشت.»
ضمیر در تعبیر هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ و تعابیر بعدی را برخی به خدا زدهاند ولی به نظر میرسد به پیامبر(ص) برگردد.
و اما از تعبیر «و منها یعنی آل النبی علیه الصلاة و السلام» بدست میآید که بین بحث قبلی و این بحث مبحث دیگری بوده که حذف شده است که نیامدن آن ارتباط را از بین برده است. من حدس میزنم آن قسمت محذوب این بوده که حضرت علی(ع) گفته است در فتنهها باید به اهل بیت پیامبر(ص) پناه ببرید. به هر حال در جنگ جمل بزرگانی مثل طلحه و زبیر بودهاند. در جنگ نهروان نیز افراد نمازخوان و قرآن خوان بودند. در چنین فتنههایی باید سراغ اهل بیت رفت.
بد نیست مثالی بزنم. شما انجمن معلمین در بحث سوره انفال و توبه در تفاسیر حاضر بودید. ما گفتیم این دو سوره یکی بوده است و قرائن مختلفی برای آن آوردیم. سپس گفتیم در آخر سوره انفال آمده است که اولوالارحام به ولایت و حکومت سزاوارتر هستند و سپس در ابتدای سوره توبه بلافاصله مصداق آن را که حضرت علی(ع) میباشد آورده است که قرار شد آیات سوره توبه توسط حضرت علی(ع) خوانده شود نه ابوبکر.
پس در آخر انفال اولی الارحام و در ابتدای سوره توبه مصداق آن بیان شد ولی وقتی دو سوره شد قضیۀ حضرت علی(ع) فراموش شد. حال جدا کردن این دو سوره آیا عمدی بوده یا دلیل دیگری داشته نمیدانم.
حال در این خطبۀ دوم نیز به نظر میرسد همینگونه است و عدهای مباحث بین این دو پاراگرف را حذف کردهاند که ارتباط تا حدی از بین رفته است و امامت حضرت علی(ع) از آن فهمیده نمیشود.
و اما تعبیر أَذْهَبَ ارْتِعَادَ فَرَائِصِهِ تعبیر جالبی است. آیت الله منتظری در مورد این تعبیر گفته است:
حیوان وقتی میترسد گوشتهای زیر بغلش میلرزد و در اینجا دین به حیوانی تشبیه شده که در ترس واقع شده ولی به واسطۀ ائمه آن لرزش از بین رفته است. سپس آیت الله منتظری به مناسبت قصهای میگوید که با آقای مطهری سوار الاغ به سمت روستایی میرفتیم و راه را اشتباه رفتیم و وسط گله واقع شدیم و سگها حمله کردند. الاغهای ما ترسیدند و مشاهده کردیم که گوشتهای زیر بغل الاغها میلرزید.(شرح نهج البلاغه آیت الله منتظری)
و اما در آخر این جلسه میخواهم به مطلبی اشاره کنم:
از برخی افرادی که فایلهای ما را گوش میدهند پرسیدم که چرا فایلهای مرا با دقت گوش میدهید؟ یکی از آنها گفت همین نکتهای که تو در مورد سورههای انفال و توبه فهمیدهای هیچکس دیگری نفهمیده است و به خاطر نکات ریزی که میگویی برای من جالب است که تفاسیر تو را پیگیری کنم. همچنین در مورد سوره مائده که گفتیم سورۀ همزیستی مسالمت آمیز است نکتۀ مهمی بود که برداشت کردیم.
حال تقاضا میکنم که دعا کنید تا تفاسیر چاپ شود چون وقتی به چاپ خانه زنگ زدم متوجه شدم که بیشتر از یک میلیارد خرج دارد. گفتم پس خوب است به صورت پی دی اف پخش کنیم ولی ناشر گفت این کار را نکن و سعی کن خیّری پیدا کنی. اعلام کن که من جوانی خود را روی تفسیر گذاشتهام و سعی کن چاپ کنی.