تفسیر آیات 109 تا 114 سوره انعام در تاریخ 20 دی 1401

تفسیر آیات 109 تا 114 سوره انعام در تاریخ 20 دی 1401

نکات درس تفسیر در تاریخ 20/10/1401

تفسیر آیات 109 تا 114 سوره انعام

وَ أَقْسَمُوا بِاللّٰهِ جَهْدَ أَيْمٰانِهِمْ لَئِنْ جٰاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِهٰا قُلْ إِنَّمَا الْآيٰاتُ عِنْدَ اللّٰهِ وَ مٰا يُشْعِرُكُمْ أَنَّهٰا إِذٰا جٰاءَتْ لاٰ يُؤْمِنُونَ  ﴿الأنعام‏، 109﴾

با سخت‌ترین سوگندهایشان به خدا سوگند خوردند که اگر معجزه‌اي برايشان بياید، قطعاً و حتماً به آن ایمان می‌آورند، بگو: معجزات فقط نزد خداست، و آن زیرکی را ندارید که بفهمید وقتي آن هم بیاید، [باز با زیرکی راه فراری جسته و مناقشه‌ای می‌کنند و] ایمان نمی‌آورند.

وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصٰارَهُمْ كَمٰا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فِي طُغْيٰانِهِمْ يَعْمَهُونَ  ﴿الأنعام‏، 110﴾

و دل ها و دیدگانشان را دگرگون می‌کنیم، [تا باز ایمان نیاورند] همان گونه که نخستین بار به آن[=قرآن یا محمد] ایمان نیاوردند، و آنان را در طغیانِ[حسودی]شان رها می‌کنیم تا پیوسته سرگردان باشند.

وَ لَوْ أَنَّنٰا نَزَّلْنٰا إِلَيْهِمُ الْمَلاٰئِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ الْمَوْتىٰ وَ حَشَرْنٰا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قُبُلاً مٰا كٰانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلاّٰ أَنْ يَشٰاءَ اللّٰهُ وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ  ﴿الأنعام‏، 111﴾

و مسلماً اگر ما فرشتگان را به سوی آنان نازل کرده بودیم و مردگان با آنان سخن گفته بودند، و همه چیز را گروه گروه در برابرشان گرد ‌آورده بودیم، باز هم [به خاطر حسادتشان] نتوانسته بودند ایمان بیاورند؛ مگر آنکه خدا بخواهد، ولی بیشترشان جهالت می‌ورزند.

وَ كَذٰلِكَ جَعَلْنٰا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيٰاطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شٰاءَ رَبُّكَ مٰا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مٰا يَفْتَرُونَ  ﴿الأنعام‏، 112﴾

و این گونه برای هر پیامبری دشمنانی از شیطنت کنندگان انس و جن قرار دادیم، که برای فریب، همواره برخی از آنان گفتاری [باطل ولی] به ظاهر آراسته و دلپسند به دیگران القاء می‌کنند، و اگر پروردگارت ‌خواسته بود چنین نکرده بودند، پس آنان را و آنچه را به دروغ به هم می‌بافند واگذار.

وَ لِتَصْغىٰ إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لاٰ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِيَرْضَوْهُ وَ لِيَقْتَرِفُوا مٰا هُمْ مُقْتَرِفُونَ  ﴿الأنعام‏، 113﴾

[تا کمال و صبر و آزادی را تجربه کنی] و تا دل‌های کسانی که به آخرت ایمان ندارند به آن القائات متمایل شود، و آن را بپسندند و هر عمل زشتی را که انجام دهنده‌اند، انجام دهند.

أَ فَغَيْرَ اللّٰهِ أَبْتَغِي حَكَماً وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتٰابَ مُفَصَّلاً وَ الَّذِينَ آتَيْنٰاهُمُ الْكِتٰابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلاٰ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ  ﴿الأنعام‏، 114﴾

آیا جز خدا را به داوری بطلبم؟! در حالی که اوست که این کتاب را که مفصل است به سوی شما نازل کرد؛ و کسانی که به آنان کتاب دادیم، می‌دانند که این از سوی پروردگارت به درستی و راستی نازل شده است؛ پس [در اینکه معجزه خواهی منکران از روی حقیقت جویی نیست] از تردیدکنندگان مباش.

نکته 1: تعبیر وَ مٰا يُشْعِرُكُمْ در کل قرآن تنها یک مورد در آیه 109 سوره انعام بکار رفته است و وقتی تنها یک بار بکار رفته باشد نمی‌توان راجع به آن به نظر صد درصدی رسید. پس نظری که ما دادیم منافاتی با نظر دیگران ندارد. در واقع همانطور که در کتاب «ژرفایی قرآن و شیوه‌های برداشت از آن» نوشته‌ام ممکن است یک آیه احتمالات مختلف داده باشد.

نکته 2: برخی قاریان تعبیر آیه 109 را این گونه خوانده‌اند:

وَ مٰا يُشْعِرُكُمْ اِنَّهٰا إِذٰا جٰاءَتْ لاٰ يُؤْمِنُونَ. (طبق این قرائت اِنَّها به کسر خوانده شده است که خودش یک جملۀ مستقل است)

برخی نیز انتهای آیه را این‌گونه خوانده‌اند:

لاٰ تُؤْمِنُونَ. (طبق این قرائت خطاب این تعبیر به مشرکان است)

نکته 3: تعبیر وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصٰارَهُمْ به معنای این نیست که قلب آنها به گونه‌ای واژگون شده که چیزی نفهمند بلکه به این معناست که قلب آنها به همان سمت باطل دگرگون می‌شود.

حال ممکن است این حالت همان اضلال کیفری باشد که معمولا مفسران گفته‌اند. ممکن هم هست اشاره به یاری آنان در استمرار مسیر آنها در باطل داشته باشد.

قول اول یعنی اضلال کیفری توسط برخی روایات تأیید شده است.

 در تفسیر تسنیم، ج26،ص565 و 566 روایاتی در این زمینه نقل شده است از جمله:

«قَلب المؤمن بین اِصبَعَین مِن اَصابِع الرّحمن تُقَلِّبُهُ کیفَ یَشاء

ترجمه: قلب بنده مؤمن بین دو انگشت از انگشتان خداوند رحمان است و آن را هر طور که بخواهد دگرگون می‌کند.»(مرآة العقول،ج10، ص393)

این روایت نمی‌خواهد بگوید خدا انگشت دارد بلکه منظورش این است که تغییر قلب برای خدا کار آسانی است. پس نباید فکر کرد کسی که یک حالتی داشت ضرورتا فردا همان حالت را ندارد.

روایت دیگر:

عَنْ حُمْرَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ: إِذَا كَانَ اَلرَّجُلُ عَلَى يَمِينِكَ عَلَى رَأْيٍ ثُمَّ تَحَوَّلَ إِلَى يَسَارِكَ فَلاَ تَقُلْ إِلاَّ خَيْراً وَ لاَ تَبَرَّأْ مِنْهُ حَتَّى تَسْمَعَ مِنْهُ مَا سَمِعْتَ وَ هُوَ عَلَى يَمِينِكَ فَإِنَّ اَلْقُلُوبَ بَيْنَ إِصْبَعَيْنِ مِنْ أَصَابِعِ اَللَّهِ يَقْلِبُهَا كَيْفَ يَشَاءُ سَاعَةً كَذَا وَ سَاعَةً كَذَا وَ إِنَّ اَلْعَبْدَ رُبَّمَا وُفِّقَ لِلْخَيْرِ.(بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام  ,  جلد۷۲  ,  صفحه۴۸)

ترجمه: علل الشرائع: بسندش تا امام باقر(عليه السّلام)كه ميفرمود:چون مردى در سمت راستت عقيده‌اى دارد و تا بسمت چپت رسيد [از آن برگرديد] درباره او جز خوبى مگو و از او بيزارى مجو تا بشنوى از او همان سخن كه در سمت راست شنيدى و به عقيده خود برگردد زيرا دلها ميان دو انگشت خدا است و هر ساعتى آنها را بسوئى گرداند و راستى كه بنده بسا كه توفيق خير يابد.(بحارالأنوار (جلد ۷۱و۷۲) / ترجمه کمره‌ای; ج ۲  ص ۳۴)

از این حدیث می‌توان استفاده کرد که اگر مشاهده کردیم فردی در جلسه‌ای حرف بدی زد فکر نکنیم که او واقعا چنین نظری دارد. این حدیث را باید در دادگاه‌ها مورد توجه قرار داد. ممکن است کسی عقیدۀ باطلی داشته باشد که از آن برگردد. پس نباید به افراد اصرار کرد که تو قبلا چنین حرفی زده بودی و الآن هم همان‌گونه معتقدی.

می‌گویند نزد هارون از کسی بدگویی کردند که مرتد شده است. هارون او را احضار کرد و به او گفت آیا مرتد شده‌ای؟ او گفت: نه، من مسلمانم. هارون گفت: آنقدر تو را می‌زنیم که بگویی مرتد شدم. آن شخص گفت: تو خلاف رسول الله عمل می‌کنی چون رسول الله دوست داشت افراد را به اسلام بکشاند ولی تو می‌خواهی مرا به زور مرتد اعلام کنی.

متأسفانه به خصوص مسلمانان مسجدی می‌خواهند به افراد اشکال کنند تا آنها را از دین بیرون کنند.

حتی اگر کسی که طرف راست نشسته است حرف فاسدی زد و سپس طرف چپ نشست نمی‌توان آن حرف فاسد را به او نسبت داد.

پس دین دوست دارد افراد را به خوبی معرفی کند.

البته این دو حدیث ربطی به بحث ما نداشت چرا که به قلب مؤمنان اشاره دارد. حدیث بعدی به بحث ما مرتبط است. در تفسیر قمی،ج1،ص213 آمده است:

از امام باقر(ع) نقل شده است که:

 فِی قَوْلِهِ وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ یَقُولُ وَ نُنَکِّسُ قُلُوبَهُمْ فَیَکُونُ أَسْفَلُ قُلُوبِهِمْ أَعْلَاهَا وَ نُعْمِی أَبْصَارَهُمْ فَلَا یُبْصِرُونَ الْهُدَی کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ …. وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ أَیْ یَضِلُّونَ ثُمَّ عَرَّفَ اللَّهُ نَبِیَّهُ (صلی الله علیه و آله) مَا فِی ضَمَائِرِهِمْ وَ أَنَّهُمْ مُنَافِقُونَ.

امام باقر (علیه السلام)- وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصَارَهُمْ؛ دل¬های آنان را وارونه می‌کنیم به‌طوری که قسمت پایین دل¬هایشان بالا باشد و بینایی‌شان را کور می‌کنیم به‌طوری که نتوانند هدایت را ببینند. کَمَا لَمْ یُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ؛…. وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ؛ یعنی گمراه می‌شوند. سپس خدا پیامبرش (صلی الله علیه و آله) را نسبت به آنچه در سینه‌هایشان بود، آگاه ساخت و اینکه آنان منافقند.

حدیث دیگر از امام علی(ع) است:

أوَّلُ ما تُغلَبونَ عَلَيهِ مِنَ الجِهادِ، الجِهادُ بِأيديكُم ثُمّ بِألسِنَتِكُم ثُمّ بِقُلوبِكُم ، فمَن لَم يَعرِفْ بقَلبِهِ مَعروفا و لَم يُنكِرْ مُنكَرا قُلِبَ ، فجُعِلَ أعلاهُ أسفَلَهُ و أسفَلُهُ أعلاهُ

امام على عليه السلام : نخستين درجه از جهاد كه از آن باز مى‌مانيد، جهاد با دستان شماست. سپس جهاد با زبانهايتان و آن گاه جهاد با دلهايتان. پس، هر گاه كسى [حتی] در دل خويش كار نيك را نيك نداند و ستايشش نكند و از كار زشت نفرت نورزد، [قلبش] واژگون شده و زير و زبر گشته است. (حکمت 375 نهج البلاغه)

نکته 4: کاف در تعبیر كَمٰا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ را برخی به معنای لام گرفته‌اند یعنی لِمَا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ به این معنا که به خاطر اینکه اولین دفعه ایمان نیاوردند قلب و چشم آنها دگرگون شد.

نکته 5: جالب است که در این مجموعه از آیات وقتی بحث مشیت الهی پیش می‌آید ضمایر تغییر می‌کند مثل تعبیر إِلاّٰ أَنْ يَشٰاءَ اللّٰهُ در آیه 111 و تعبیر وَ لَوْ شٰاءَ رَبُّكَ در آیه 112 که در آنها به خصوص اسم ظاهر برای خدا بکار رفته است بر خلاف جملات دیگر که برای خدا از ضمیر «نا» استفاده شده است.

باید بررسی کرد که دلیل این تغییر چیست؟

همچنین باید دقت کرد که علت تأکید در جملۀ وَ لَوْ أَنَّنٰا نَزَّلْنٰا چیست؟ به هر حال در این جمله تأکید وجود دارد.

نکته 6: در ذیل آیه 111 سوره انعام چنین شأن نزولی نقل شده است که مشرکان از پیامبر(ص) خواستند ملائکه را حاضر کند یا قصی بن کلاب را که از سران مشرکان بود زنده کند.

نکته 7: تعبیر إِلاّٰ أَنْ يَشٰاءَ اللّٰهُ در آیه 111 و تعبیر وَ لَوْ شٰاءَ رَبُّكَ در آیه 112 دلالت بر این دارد که کار از دست خدا خارج نشده است.

نکته 8: اختلاف است که ضمیر در تعبیر وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ به مشرکان برمی‌گردد یا به مسلمانان با به انسان‌ها.

آیت الله جوادی آملی گفته‌اند که ضمیر به کافران برمی‌گردد و قرینۀ ایشان بقیۀ ضمایر آیه است که همگی به کافران برمی‌گردد.

به نظر بنده می‌توان ضمیر این عبارت را به غیر کافران نیز زد. حتی می‌توان متعلق جهل را علاوه بر مشیت الهی به چیزهای دیگر نیز زد که ان شاء الله در ادامۀ بحث آیه گفته خواهد شد.

نکته 9: تعبیر وَ كَذٰلِكَ در آیه 112 به این معناست که همانطور که برای تو شیاطینی قرار دادیم که با زیرکی راه حق را مشتبه کنند برای دیگر پیامبران نیز چنین شیاطینی وجود داشته است.

نکته 10: دقت شود زیرکی شیاطین به این معنا نیست که دین نقص دارد و زیرکان اشکالات آن را می‌فهمند بلکه مراد این است که آنها با زیرکی شیطنت کرده و اشکالاتی می‌گیرند تا موجب منحرف شدن خود و دیگران شوند.

نکته 11: در تعبیر شَيٰاطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ گفته شده است که نسبت شیطنت به انس، مجازی و نسبت شیطنت به جن حقیقی است.

نکته 12: ما مسلمانان طبق ظاهر قرآن اعتقاد داریم که غیر از ما انسان‌ها موجوداتی هستند که مکلف بوده و بد و خوب دارند. حال آیا این اعتقاد صددرصد درست است یا نه؟ بحث دیگری است.

ظاهر قرآن این را تأیید می‌کند ولی اینکه در عالم هستی چنین موجوداتی هستند یا نه تا به حال علم بشر به آن نرسیده است ولی علم ما محدود است و نمی‌توان منکر شد. البته اثراتی می‌بینیم.

حال اگر کسی جن را منکر شد نمی‌توان گفت منکر ضروری دین شده است چون آیات مربوط به جنّ ظاهر است و نص نیست.

البته اینکه کسی منکر جنّ شود نیز درست نیست چون بشر هنوز به تمامی حقایق عالم هستی دست پیدا نکرده است.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.