نکات درس تفسیر در تاریخ 25/10/1401
تفسیر آیات 110 و 112 سوره انعام
وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصٰارَهُمْ كَمٰا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فِي طُغْيٰانِهِمْ يَعْمَهُونَ ﴿الأنعام، 110﴾
و دل ها و دیدگانشان را دگرگون میکنیم، [تا باز ایمان نیاورند] همان گونه که نخستین بار به آن[=قرآن یا محمد] ایمان نیاوردند، و آنان را در طغیانِ[حسودی]شان رها میکنیم تا پیوسته سرگردان باشند.
وَ كَذٰلِكَ جَعَلْنٰا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيٰاطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شٰاءَ رَبُّكَ مٰا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مٰا يَفْتَرُونَ ﴿الأنعام، 112﴾
و این گونه برای هر نبیّی دشمنانی از شیطنت کنندگان انس و جن قرار دادیم، که برای فریب، همواره برخی از آنان گفتاری [باطل ولی] به ظاهر آراسته و دلپسند به دیگران القاء میکنند، و اگر پروردگارت خواسته بود چنین نکرده بودند، پس آنان را و آنچه را به دروغ به هم میبافند واگذار.
نکته 1: در جلسۀ قبل اولهای بد در قرآن را بررسی کردیم ولی در قرآن اولهای خوب نیز داریم که در این زمینه میتوانید به این آیات مراجعه کنید:
اول المسلمین(انعام-163)
اول المؤمنین (اعراف- 143)
اول بیت وضع للناس (آل عمران- 196)
اول من اسلم (انعام- 14)
از آن طرف میتوان الفاظ دیگری مثل سابقون یا اولین مهاجر یا اولین جانباز یا اولین نمازخوان را بررسی کنیم تا در مجموع متوجه شویم هرکس از ابتدا خوب شد امتیاز دارد و از آن طرف هرکس در بدی اول شد چقدر بد است.
گاهی اوقات برخی حق را میفهمند ولی اولین مؤمن نمیشوند صبر میکنند تا عدۀ دیگری مؤمن شوند تا بعدا ایمان بیاورند. بسیاری از افراد دوست دارند دیگران کاری را شروع کنند و بعدا آنها آن را انجام دهند.
نکته 2: باید بررسی کرد که فرق بین رسول و نبی چیست؟ دیگران گفتهاند رسول مسئول تبلیغ هست ولی نبی مسئول تبلیغ نیست. برخی نیز گفتهاند نبی و رسول یکی است با این تفاوت که نبی لفظ غیر عربی است. برخی نیز گفتهاند نبی به معنای نخبه و فرزانه و فرهیخته است. البته باید بررسی کرد که نبی همیشه عنوان مثبت است یا ممکن است منفی نیز باشد؟ همچنین آیا نبیء با نبیّ دو لغت است یا یک لغت؟ همچنین با توجه به اینکه جمع و تصغیر، اصل کلمه را به ما نشان میدهند باید بررسی کرد که جمع و تصغیر نبی چیست؟
اینها سؤالاتی است که باید مورد بررسی قرار گیرند.
دقت شود که این بحث ثمرۀ مهمی دارد. اگر یادتان باشد خانم وسمقی این نظریه را داشت که مسیر پیامبری از پایین به بالا یعنی از پیامبر به سوی خداست نه از خدا به سوی پیامبر. حال میتوان گفت این بحث با واژۀ نبی مرتبط است که آیا نبی به معنای فرهیخته است یا معنای دیگری دارد.
همچنین موضوع جداسازی عرف از شرع نیز یکی دیگر از ثمرات این بحث است. مثلا پیامبر(ص) اگرچه از طرف خدا است ولی عرب بودنش عرفی است. همچنین در بحث حکومت گفتیم که حکومت امری عرفی و جدای از دین است. همچنین توضیح دادیم که طواف امری شرعی است ولی اینکه با چه چیزی طواف انجام شود امری عرفی است. پس باید عرف و شرع را از یکدیگر جدا کرد. حال در همین زمینه باید بر روی کلمۀ رسول و نبی فکر کرد و مثلا شاید به این نتیجه برسیم که هرجا حضرت محمد(ص) با عنوان رسول مطرح شده است امری دینی است ولی هر جا با عنوان نبی مطرح شده است امری عرفی و عقلایی را بیان میکند.
البته نمیگویم این حرفم درست است ولی باید بر روی آن تحقیق کرد. به عنوان مثال در آیۀ اول سوره طلاق پیامبر(ص) با عنوان «یا ایها النبی» خطاب شده است. حال سؤال این است که چرا «یا ایها الرسول» نیامده است؟
شاید بتوان گفت بحث احکام طلاق ربطی به دین ندارد بلکه امور قراردادی است و به نخبگی فرد برمیگردد که کاری کند که حق زن پایمال نشود.
پس اصل طلاق شرعی است ولی احکام آن میتواند عرفی باشد. پس اینکه فکر کنیم همیشه مردها حق طلاق دارند چه بسا درست نباشد.
همچنین در بحث حجاب بارها گفتهام که حجاب میتواند امری عرفی باشد و آن چیزی که امر شرعی است عفاف است. پس اصل عفاف خوب است ولی اینکه حتما لباس خاصی باید پوشید امر عرفی است مثل اینکه در زمان قاجار معمولا مردان کلاه داشتند ولی در زمان ما کلاه نمیگذارند. حال در امر پوشش سر خانمها نیز شاید همینگونه باشد. میبینیم که در بحث حجاب از خطاب «یا ایها النبی» استفاده شده است که چه بسا اشاره به امری عرفی داشته باشد بر خلاف امامت که در مورد آن از خطاب «یا ایها الرسول» استفاده شده است که امری دینی است. پس شاید نوع پوشش عرفی است.
به هر حال با این مثالها میخواهم بگویم باید معنای نبی دقیقا مشخص شود و اگر نبی به معنای نخبه شد از آن طرف ممکن است نخبهای خوب باشد و نخبهای بد باشد. پس نخبۀ بد هم داریم مثل افرادی که متنبی بودند و ادعای پیامبری میکردند. این افراد نیز به هر حال توانمند بودند ولی این نخبگی را بجای اینکه در راه مردم و خیر و خوبی مصرف کند در راه بد مصرف میکرد.
نکته 3: شایسته است که برای فهم معنای نبی به کتابهای تفسیر و لغت مراجعه کنیم:
در تفسیر مجمع البیان در ذیل آیۀ 61 سوره بقره بحث معنای نبی را اینگونه آورده است:
نبی از نبأ آمده است که به معنای خبر است و اگر به پیامبر نبی میگویند به این خاطر است که از طرف خدا خبر آورده است. و اگر کسی بگوید چرا از نباوة نباشد باید گفته شود که چنین چیزی جایز نیست چون در تحقیر مسیلمه از نبیئة یا متنبیء استفاده شده و از اینجا معلوم است که اصل نبی، نبیء است و از آن طرف همه از تعبیر تَنَبَّأَ استفاده میکنند نه تَنَبَّیَ. از آن طرف ابوعلی گفته است نباوة به معنای رفعت است و هر رفعتی نبوت نیست.(مجمع البیان)
البته میتوان گفت اگر به مدعیان نبوت متنبیء گفته شده برای این بوده که میخواستهاند با پیامبران از لحاظ لفظ تفاوت داشته باشد.
و اما در مفردات راغب راجع به نبأ گفته است:
نحویان گفتهاند: اصل نبی، نبیء بوده است که همزهاش حذف شده است و قرینهاش اینکه به مسیلمه «نُبَیَّءُ سوء» میگفتند. بعضی از علماء گفتهاند که نبی از نبوة به معنای رفعت است و اگر به پیامبر نبی گفته شده به خاطر رفعت او نسبت به سایر مردم بوده است همچنانکه در قرآن آمده است: و رفعناه مکانا علیا. (مریم/57) پس نبی بدون همزه از نبیء که با همزه است بلیغتر است چون هر منبئی(خبر دارنده) رفیع القدر نیست… کسی به پیامبر(ص) گفت: یا نبیء الله و پیامبر(ص) جواب داد که من نبیّ الله هستم. و اما نبوة و نبائة ارتفاع و والا بودن است و به همین خاطر در عربی برای کسی که جایگاهش بالا است از این ریشه استفاده میکنند.(مفردات راغب) دریافت: به نظر میرسد که خود عربها برای تفاوت گذاشتن میان آنکس که واقعا دارای منزلت رفیع است با آنکه با دادن چند خبر غیبی میخواسته خود را رفیع نشان دهد به دومی متنبئ گفتهاند. تا معلوم شود دومی از نبأ است و اولی از نباوت.