سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
نکات درس تفسیر در تاریخ 12/11/1401
تفسیر آیه 116 سوره انعام
وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللّٰهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاّٰ يَخْرُصُونَ ﴿الأنعام، 116﴾
اگر از بیشتر مردم روی زمین پیروی کنی [و خواستۀ آنان را در آوردن معجزه گردن نهی] تو را از راه خدا گمراه میکنند؛ آنان فقط از گمان پیروی میکنند، و تنها به حدس و تخمین تکیه میزنند.
نکته 1: بحث ما بر سر این بود که اگر حق واضح باشد نباید پیرو اکثریت شد. اما بحث اصلی این است که حق چیست؟ گاهی اوقات با سپری شدن زمان متوجه میشویم چیزهایی که حق میپنداشتیم در واقع حق نبوده یا مشکوک بوده است. بد نیست چند مثال در این باره بزنم.
به عنوان مثال در مورد نماز جمعه، هم آیه داریم و هم روایت ولی فقهاء در مورد نماز جمعه اختلاف شدید دارند و از وجوب نماز جمعه فتوا دادهاند تا حرمت نماز جمعه. حتی این بحث مطرح است که آیا مردم حق دارند تقاضای اقامۀ نماز جمعه کنند و اگر چنین چیزی را بخواهند آیا حکومت واجب است این خواست آنها را اجابت کند یا نه؟ آیا همانطور که در شهرهای بزرگ هر منطقه یک شهردار دارد آیا باید یک امام جمعه نیز داشته باشد؟
برخی از این بحثها قبلا مطرح نبوده ولی امروزه مطرح شده است. آیا بر حکومت تکلیف است که برای هر منطقهای امام جمعه بفرستد یا حق است؟ این باید بحث شود.
همین امر در مورد حجاب نیز هست. آیا حجاب بر زنان مسلمان حق است یا تکلیف؟ آیا حجاب برای تمام زنان است یا زنان مسلمان؟
وقتی این بحثها مطرح میشود عدهای میگویند میخواهید قرآن را زیر سؤال ببرید در حالی که چنین نیست چرا که قرآن تنها یک سری مطالب بقچۀ پیچیده است که آیات محدودی دارد و در کنارش روایاتی نیز هست و از آنها صراحتا این مطالب بدست نمیآید.
مثال دیگر، بحث حکومت است که آیا یکی از وظایف پیامبر(ص) حکومت کردن بر مردم است یا نه؟ اگر وظیفۀ او نیست آیا حق او هست که از باب خیرخواهیِ بر مردم بگوید من را حاکم کنید؟ یا اینکه بگوییم نه وظیفه است و نه حق؛ بلکه به طورکلی حکومت، حق مردم است یعنی آنها حق دارند که کسی را به حکومت برگزینند که البته یکی از آن افراد میتواند پیامبر خدا باشد.
این چیزها معمولا در دین بحث نشده است بلکه به بحثهای سیاسی و اجتماعی مربوط شده است ولی وقتی سراغ قرآن میآییم متوجه میشویم که این بحثها با دین مرتبط است چرا که مثلا در قرآن بحث حُکم و قضاوت آمده است.
در همۀ این مباحث چه نماز جمعه و چه حجاب و چه حکومت خیلی چیزها را خدا نگفته است و چیزهایی را که گفته است نیز میتوان به گونههای مختلف به آن نگاه کرد که برخی از آنها متفاوت با فهم قبلی باشد.
پس کسی نگوید برای فلان مورد آیۀ قرآن داریم. ما قبول داریم که آیه داریم ولی باید دقیقا بررسی شود که آیۀ قرآن چه میگوید؟ تکلیف یا حق؟ همچنین باید روشن شود مطلب قرآن امر عرفی است یا امر شرعی؟ ارشادی است یا مولوی یعنی خداوند از باب مولی بودن امر کرده یا اینکه از باب هدایتگر بودن ارشاد کرده است؟ اگر ارشادی باشد ممکن است بشر دور هم جمع شوند و بفهمند که هدف الهی را از طریق دیگری نیز میتوان بدست آورد. حال اگر از طریق دیگری رفتند آیا کار خلافی کردهاند؟
به عنوان مثال طبق فهم سنتی خداوند گفته است مرد رئیس خانواده باشد و مدیریت به دست مرد باشد و زن تابع باشد و به بچهداری و غذا پختن بپردازد. در مقابل، مرد نیز مهریه و هزینۀ زندگی بدهد.
حال اگر زن به مرد بگوید همۀ کارها و هزینهها و مدیریت خانه به طور مساوی تقسیم شود آیا این اشکال دارد؟ آیا آیات قرآن با این امر مخالف است یا اینکه میتوان قرآن را به اینگونه معنا کرد که با این روش نیز سازگار باشد؟
پس اگر دین مثلا مومی بود که قبلا در قالب مکعب بوده است چه بسا بتوان امروزه آن موم را در قالب کُره در آورد. الفاظ دین فیکس و خشک نیست بلکه کِشدار است و تحمل معنای متعدد را دارد. به خصوص اینکه در قرآن کنایه و استعاره و تعریض زیاد وجود دارد بر خلاف کتابهای ریاضی و فیزیک که چنین چیزهایی در آنها معنا ندارد.
پس دین به گونهای آمده که مختلف فهمیده شود و قالبهای متعددی را قبول کند، دین تنها محکماتش ثابت است مثل عدالت و عقلائیت و صداقت و مهربانی و…
پس لازم نیست دین را یک امر ثابت بگیریم و بگوییم خدا تکلیف همۀ چیزها را دقیقا مشخص کرده است. خیر، خدا تکلیف هیچ چیزی را دقیق مشخص نکرده است الا بدیهیات عقلی مثل توحید ولی حتی وقتی سراغ جزئیات توحید بیاییم مورد اختلاف است.
پس نگوییم دین با اکثریت مخالف است. بله، دینِ قالببندی شده با اکثریت مخالف است ولی معلوم نیست دین بر روی قالب خاصی نظر داشته باشد. فکر نکنیم دین قالب خاصی را عنوان کرده که اگر آن قالب تغییر کرد دین از بین میرود. دین به محتوایش است نه قالب. محتوای دین را در زمانهای مختلف میتوان در قالبهای متفاوت ریخت.
برخی متأسفانه قالب را بجای محتوا به عنوان دین قبول کردهاند که در همان صدر اول اسلام خوارج نمونۀ کاملی از این گروه بودند.
در مقابل، حضرت علی(ع) در هر موردی تلاش داشت این قالبها را بشکند و حتی کاری که پیامبر(ص) انجام میداد را قالبش را گسترش یا ضیق داد تا جایی که گفته شده پیامبر(ص) «یقاتل علی التنزیل» و حضرت علی(ع) «یقاتل علی التأویل» بود و با این روش میفهماند که نباید در قالب توقف کرد. مثلا خوب است به حکمت 17 نهج البلاغه دقت کنید:
وَ سُئِلَ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ الرَّسُولِ (صلی الله علیه وآله) “غَيِّرُوا الشَّيْبَ وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ”؟
فَقَالَ (علیه السلام): إِنَّمَا قَالَ ذَلِكَ وَ الدِّينُ قُلٌّ، فَأَمَّا الْآنَ وَ قَدِ اتَّسَعَ نِطَاقُهُ وَ ضَرَبَ بِجِرَانِهِ؛ فَامْرُؤٌ وَ مَا اخْتَارَ.
و از آن حضرت در بارۀ گفته رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «موى سپيد را تغيير دهيد و خود را شبيه يهود ننماييد» پرسيده شد، آن حضرت فرمود: پيامبر اين سخن را وقتى فرمود كه شمار دينداران اندك بود، اما امروز كه اسلام گسترده شده، و استوار و پابرجا گشته، مرد است و اختيارش.
همچنین پیامبر(ص) از 9 چیز زکات گرفت ولی حضرت علی(ع) آن را اضافه کرد.
پس حضرت علی(ع) میخواهد به محتوا توجه دهد و قالب را بشکند و بگوید اصل این است که فقیری نباشد و برای این کار باید موارد زکات بیشتر شود.
جالب است که مرحوم آیت الله منتظری در این زمینه قالب را شکست ولی طلاب از او قبول نمیکردند تا جایی که فقط در رسالهاش نوشت مشهور این است که زکات به نُه چیز تعلق میگیرد.
به هر حال میخواهم بگویم برای تعیین قالب برای امور دینی شاید نیاز باشد به سراغ دانشمندان و عقل بشریت رفت و از آنها نیز استفاده کرد.
بد نیست مثال دیگری بزنم. در بحث آب در قدیم اصلا آب لولهکشی نبوده است و به همین خاطر احکام آب قلیل و کر و جاری مطرح بوده است ولی امروزه که آب لولهکشی آمده است آن احکام منتفی میشود. مرحوم آیت الله منتظری بارها میگفت: طلبهای در نجف وقتی لولهکشی آب شده بود گریه میکرد و میگفت احکام آب قلیل رفت.
به بحث برگردیم. با این توضیحات فهمیدیم اینکه میگویند دین با اکثریت مخالف است صحیح نیست و اصلا معلوم نیست دین چهارچوب خاصی را مشخص کرده باشد. مثلا در بحث معاملات در دین تنها چند مورد محدود مثل بیع و اجاره و مضاربه و مساقات و مشارکت و مصالحه وجود دارد ولی امروزه انواع دیگر معاملات به وجود آمده است مثل بیمه که تا 50 سال پیش فقهاء آن را حرام اعلام کرده بودند تا اینکه کم کم آن را قبول کردند و ما مشاهده میکنیم که اگر بیمه نباشد زندگی فلج میشود.
امیدوارم این مباحث موجب باز شدن راهی برای پیشرفت باشد.