جلسه سوم شرح خطبه سوم نهج البلاغه

جلسه سوم شرح خطبه سوم نهج البلاغه

تقديم به مناسبت ولادت مولي الموحدين امير المؤمنين حضرت علي(ع)

نکات درس نهج البلاغه در تاریخ 12/11/1401

شرح خطبه سوم نهج البلاغه

أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ] وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ، فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً.

«آگاه باشيد به خدا سوگند ابا بكر، آن جامه را بر تن كرد، در حالى كه مى دانست جايگاه من نسبت به آن، چون محور آسياب است به آسياب كه دور آن حركت مى كند. [او مى دانست كه] سيل [علوم] از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز [انديشه ها] به بلنداى من نتوانند رسيد. پس رهايش كردم و دامن جمع نموده از آن كناره گيرى كردم و در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها [براى گرفتن حق خود] به پاخيزم يا بر تاريكى كور كننده، صبر پيشه سازم؟ [تاريكيي] كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مؤمن را تا ملاقات پروردگارش اندوهگين نگه مى دارد. پس صبر را خردمندانه تر ديدم. پس صبر كردم در حالى كه خار در چشم و استخوان در گلويم مانده بود. و مى‌بينم كه ميراثم به غارت رفته است.»

مرجع ضمير «ها مشخص نبود و معمولا به خلافت يا حكومت زده‌اند و تفاوتي بين اين دو نگذاشته‌اند.

ابن ابی الحدید گفته است مقصود حضرت از تعبیر ابتدایی خطبه و تشبیه خود به محور آسیاب این نیست که اگر من نباشم هيچ کاری انجام نخواهد شد بلکه منظور این است که من وسط قطب قرار دارم و بودن من فایدۀ زیادی دارد.

شاید اینکه ابن ابی الحدید چنین گفته است به این خاطر است که اگر ایشان مثل بقیه بفهمد كه حضرت علي محور است و با نبود او هيچ كار صحيحي انجان نمي‌شود پس بقیۀ حرف‌های اهل سنت غلط می‌شود؛ زيرا او می‌گوید اینکه بجای حضرت علی(ع)، ابوبکر خلیفه شد به خاطر مصلحت بود و ابوبکر اگر چه نمرۀ در صفات و كمالات داشت، ولی مصلحت بود که او خلیفه شود؛ چرا که حضرت علی(ع) به خاطر اینکه از مشرکان تعداد زيادی را کشته بود مقبولیت نداشت و به همین خاطر بهتر بود که ابوبکر خلیفه شود.

اما اگر ابن ابی الحدید طبق معنای مشهور حضرت علي را محور بگیرد دلالت بر خیانت ابوبکر دارد و چون چنین عقیده‌ای ندارد معنای عبارت را به گونۀ دیگری آورده است و گفته است حضرت می‌خواهد بگوید من مرکز بودم ولی مرکز را رها کردند و گوشه‌ای را گرفتند.

در تعبیر يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ استعاره بکار رفته است و «مشبه» به «مشبه به» تشبیه شده ولی «مشبه» ذکر نشده است مثل اینکه گفته شود چنگال مرگ فلانی را در بر گرفت.

در این تعبیر مرگ به گرگ تشبیه شده ولی اسمی از گرگ آورده نشده است. در تعبیر مورد بحث نیز حرفی از کوه زده نشده است ولی منظور این است که مثل یک کوه از من سیل معارف سرازیر می‌شود.

و اما در تعبیر لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ حضرت خودش را به ابر تشبیه کرده است که آنقدر بالاست که پرنده‌ به آن نمی‌رسد.

بحثی که در مورد این تعابیر هست این است که این جملات تملق نیست. پس حضرت مثل ما نیست که بخواهد تملق کرده و از خود تعاریف غرور آمیز کند. پس حرف‌های حضرت دروغ نیست و در امت واقعا هیچ کس از لحاظ علمی به او نمی‌رسد.

پس حضرت به کسی حسودی نمی‌کند. اگر ما حسادت می‌ورزیم به این خاطر است که طرف مقابل چیزی دارد که ما نداریم ولی حضرت با این جملات نشان می‌دهد که من چیزی کم ندارم.

پس کسی به ذهنش نیاید که حضرت نسبت به خلفاء حسودی می‌کرده است. حضرت واقعا حکومت را آب بینی بز می‌دانست. ما اگر بگوییم حکومت برای ما ارزش ندارد یا دروغ می‌گوییم یا به این خاطر است که به حکومت دسترسی نداریم و الّا اگر به حکومت برسیم آن را رها نمی‌کنیم. به هر حال مقام، شیرینی خاصی دارد که تنها حضرت علی(ع) می‌تواند آن را مثل آب بینی بز بداند.

پس کسی با خواندن این جملات فکر نکند حضرت علي(ع) انسان خود شیفته‌ای است بلکه حضرت حقایقی را بیان می‌کند که معلوم است چه انسان بزرگی بوده است.

مراد از تعبیر طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً این است که دامان خودم را از حکومت برچیدم. پس اگر حضرت حکومت را می‌خواهد از این باب بود که می‌خواست حق را به حق دار برساند به گونه‌ای که اگر می‌شد بدون حکومت چنین کند همان را می‌کرد و اصلا حكومت را نمي‌خواست.

بد نیست به مناسبت مثالی بزنم. در بحث چند همسری شبهاتی مطرح است که چرا اسلام چنین گفته است؟ بنده در ذیل آیه 3 سوره نساء گفته‌ام بحث چند همسری با یتیم‌داری مرتبط است و برای این است که یک مرد بتواند با زن بی سرپرستی ازدواج کند تا یتیم‌های او را سرپرستی کند.

حال ممکن است کسی بگوید مرد می‌تواند بدون ازدواج یتیم‌نوازی کند ولی این را کسی قبول نمی‌کند و می‌خواهد در کنار یتیم‌نوازی لذت نیز ببرد.

حال در بحث حکومت نیز غیر حضرت علی(ع) اگر خوبِ خوب باشد حکومت را می‌خواهد و می‌گوید حکومت را به من بدهید تا حق را به حقدار برسانم ولی حضرت علی(ع) حتی حاضر است بدون حکومت حق را به حقدار برساند.

حتی امام صادق(ع) به کسی که می‌دانست به او توهین می‌کند کمک می‌کرد.

می‌خواهم بگویم فکر نکنیم حضرت به دنبال حکومت می‌دود. حضرت اگر حکومت می‌خواهد برای اجرای حق است نه اینکه حکومت را برای حکومت بخواهد.

اگر ابوبکر و عمر راه صحیحی را می‌رفتند حضرت همان را قبول کرده و اصلا به دنبال حکومت نبود.

 حضرت در ادامه با بیان تشبیه‌هایی اعلام می‌کند که مردم طرفدار من نیستند و نمی‌دانند کارهای خلفاء چه ضررهایی دارد و اگر بخواهم به مردم اعلام کنم به من تهمت می‌زنند که حسودی می‌کند و مقام طلب است.

 طبق نقل ابن ابی الحدید در حین غسل پیامبر(ص) عباس عموی پیامبر(ص) رو به حضرت علی(ع) کرد و گفت دستت را بده تا با تو بیعت کنم تا مردم بفهمند عموی پیامبر با پسر برادر او بیعت کرده و با تو بیعت کنند. حضرت گفت: مگر کس دیگری دنبال حکومت است؟ پس طبق نقل ابن ابي الحديد،حضرت یقین داشت که حکومت مخصوص اوست و به كس ديگري آن را نمي‌دهند و به همین دلیل با عباس دست نداد.

اگر این حرف ابن ابی الحدید درست باشد نتیجه‌اش این است که حضرت علی(ع) واقعا سياستمدار نبوده و مردم زمان خويش و باندها و توطئه‌ها را نمي‌دانسته است. ولي به نظر بنده اگر این نقل صحیح باشد، جواب حضرت علی(ع) به عباس جواب سیاست‌مدارانه است چون عباس سابقۀ درخشاني نداشت و جزو آخرین کسانی بود که مسلمان شد و ربا خوار قهاری بود و با این درخواست از حضرت دنبال مقام بود كه هر روز بگويد بيعت من تو را خليفه كرد  و اگر با تو مخالفت كنم جمعيت از دورت پراكنده مي‌شوند و…

به هر حال حضرت علی(ع) واقعا می‌دیده است که خلفاء چه انحرافی ایجاد کرده‌اند و چنین دغدغه‌ای داشته است نه اینکه واقعا به دنبال حکومت باشد. به همین خاطر از تعبیر طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ که به معنای تاریکی کورکننده است استفاده کرده است.

دقت شود که مطالب بیان شده در این تعابیر امروزه نیز هست یعنی مؤمن همین امروز نیز سختی می‌کشد تا بمیرد و نمی‌تواند دفاع واقعی از اسلام بکند.

برخی از کارهایی که پیامبر(ص) انجام داده اگر غیر ایشان انجام داده بود به او اشکال می‌گرفتیم ولی الآن مشخص شده است که همان کارهای پیامبر(ص) جزو بهترین کارها بوده است. پیامبر اکرم(ص) چه قبل از حکومت و چه بعد از آن همواره حرف از بخشش می‌زد و آن را عملیاتی نيز مي‌کرد. پس پیامبر(ص) مسیر را صحیح رفت و اگر حضرت علی(ع) حاکم می‌شد همان مسیر پیامبر(ص) را می‌رفت.

پس با محبت باید افراد را جذب کرد نه با آدم کشی و لو ابوسفیان کشی که پیامبر(ص) نکرد.

پس تعبیر فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ یک حرف عاقلانه است که با صبر و محبت است که کار پیش می‌رود.

و اما تعبیر فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا تنها مربوط به زمانی نیست که حضرت حکومت نداشته است بلکه حضرت در طول عمرش چنین بوده است. قرینۀ این مطلب این است که در تعبیر أَرَى تُرَاثِي نَهْباً فعل مضارع بکار رفته است.

دقت شود که تراث حضرت حکومت نیست بلکه دین حق است که تا پایان عمر ايشان و پس از ايشان پيوسته غارت شده و دين منحرف گشته است.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.