سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
نکات درس تفسیر در تاریخ 19/11/1401
تفسیر آیه 118 سوره انعام
فَكُلُوا مِمّٰا ذُكِرَ اسْمُ اللّٰهِ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ بِآيٰاتِهِ مُؤْمِنِينَ ﴿الأنعام، 118﴾
پس اگر به آیات خدا ایمان دارید، از آنچه [= از گوشت حیوان حلال گوشتی] که [وقت ذبح شدن] نام خدا بر او برده شده بخورید.
نکته 1: کلمۀ ربّک در آیه 117 نظر من را جلب کرد و به همین خاطر آیات قبل از آن را نیز مشاهده کردم و متوجه شدم در آیات 106 و 112 و 114 و 115 نیز ربک آمده است. این کلمه به معنای صاحب اختیار است و با معنای تربیت کنندگی نیز ارتباط تنگاتنگی دارد. جالب است که خطاب ربک به پیامبر(ص) است و دلالت دارد که ایشان مورد عنایت خاص الهی قرار دارد.
نکته 2: با توجه به اینکه این مجموعه از آیات مربوط به نخبگان منحرف بود به خصوص ضروری بود که از علم خدا صحبت شود و به همین خاطر در آیه 117 دو بار به اعلم بودن خدا تصريح شده است تا این نکته را برساند که خدایی که اعلم است تو را پروش داده و به همین خاطر تو از آن نخبگان علم بیشتری داری.
نکته 3: مراد از مِمّٰا ذُكِرَ اسْمُ اللّٰهِ عَلَيْهِ ذبیحۀ حلال گوشت است و این مطلب را از قرائن بیرونی آیه متوجه میشویم و الّا اگر آن قرائن را نداشتیم حتی خوردن میوهها که اسم خدا بر آن برده نشده است نیز حرام میشد. پس بحث بر سر حیوانات حلال گوشتی است که باید اسم خدا بر آنها برده شود.
نکته 4: مراد از ذکر خدا این نیست که حتما ذابح اسم الله را بر آن ببرد یا حتما ذابح مسلمان باشد بلکه همین که به صورتی اسم خدا برده شود کافی است. شايد حتی اگر موبایلی اسم خدا را هنگام ذبح بگوید کافی است و ذُكِرَ اسْمُ اللّٰهِ بر آن صادق است.
نکته 5: در مقابل این آیه دو مصداق وجود دارد: یکی حیوانی که بدون نام خدا کشته شود یا خودش بمیرد. دوم اینکه به خصوص اسم غیر خدا مثل اسم یک بت بر آن برده شود.
نکته 6: پایان نامۀ من در فوق لیسانس و مدرک سطح چهار حوزوی من در مورد ذبایح اهل کتاب است که میتوانید آن را در مجلۀ فقه، شمارۀ 6 و همچنین در کتاب مقالات فقهیة معاصرة و مجلۀ الاجتهاد و التجدید شمارههاي 3و4 سال 2006 ميلادي مشاهده کنید. من در اینجا میخواهم بیشتر به مباحثی که در آن مقالات مطرح نشده اشاره کنم.
نکته 7: فاء در ابتدای آیه 118 دلالت بر ارتباط این آیه با آیات قبل دارد. آیات قبل مربوط به توحید و معجزه خواستن از پیامبر(ص) و گمراه بودن اکثریت بود. حال یکدفعه آیات وارد بحث احکام خوراکیها شده است. آیا ارتباطی بین این آیات هست؟
اگر کسی بگوید این آیه با آیات قبل ارتباطی ندارد جواب داده میشود که شروع شدن این آیه با فاء خودش دلالت بر ارتباط دارد.
حال من ابتدا قصهای میگویم تا ببینیم ربط این آیات درست میشود یا نه.
حدود 9 ماه که از جنگ گذشته بود كه هفتم تير ماه به سر پل ذهاب رفتم. در آنجا رادیو اعلام کرد که حزب جمهوری منفجر شده است. در بین رزمندهها اتاقی بود که در آن نیروهای شهر كِرِنْدِ کرمانشاه بودند که با کسی رفت و آمد نداشتند و سبیلهای درازی داشتند. نیروهای خودمان میگفتند آنها شیطانپرست هستند. با آنها رفیق شدم و به اتاق آنها میرفتم. کم کم بحث عقیدتی را با آنها باز کردم که چرا سبیلتان اینقدر بزرگ است؟ آنها نیز دلایلی برای خود میآوردند و آرام آرام قبول کردند که شیطان پرست نباشند و خدا را بپرستند. و اما در مورد سبیلهایشان گفتند اینها علامت مردانگی است و آن را نمیزنیم. به آنها گفتم که نماز بخوانید. جوانهایشان نمازخوان شدند. پیرمردی در بین آنها بود که از طرفی میخواست نماز بخواند ولی عقاید شیطان پرستی در او رسوخ پیدا کرده بود. به همین خاطر او وضوء میگرفت و بعد از آن دستشویی میرفت و سپس نماز میخواند تا با این کار هم دل مرا به دست آورده باشد و هم نماز درست نخواند.
این اتفاق مربوط به بعد از 1400 سال بعد از بعثت است. حال شما 1400 سال قبل بروید آن هم در حجاز که پر از خرافه و شرک بوده است. در چنین محیطی کسانی که چیزهایی میدانستند خیلی مهم بودند. این نخبگان از پیامبر(ص) معجزه خواستند ولی خدا برای آنها معجزه نیاورد. به هر حال آنها شایعات فراوانی بر ضد پیامبر(ص) میساختند. از جمله ميگفتند كه شما حيوان مرده را كه خدا كشته است نميخوريد و آنچه را خودتان كشتهايد ميخوريد؟! يا بايد هر دو را بخوريد يا هر دو را نخوريد يا كشتۀ خدا را بخوريد و كشتۀ خودتان را نوريد نه بر عكس. این حرفها موجب میشد مسلمانان در عین اینکه اسلام آوردهاند با خود بگویند احتیاط میکنیم و اصلا گوشت نميخوريم يا گوشتی که به نام خدا ذبح شده است را نمیخوریم. حال خدا به این دسته از مسلمانان میگوید اگر شما مؤمن هستيد و حرفهای خدا را كاملا قبول دارید از گوشتی که به نام خدا ذبح شده است بخورید.
با این توضیحات آیه باید به این صورت بود: إِنْ كُنْتُمْ بِآيٰاتِهِ مُؤْمِنِينَ فَكُلُوا مِمّٰا ذُكِرَ اسْمُ اللّٰهِ عَلَيْهِ
پس فاء عطف به آیات قبل نیست بلکه فاء جواب شرط است. پس مشکل ارتباط آیه تا حدودی حل شد. البته این سؤال باقی میماند که چرا خود خدا اینگونه نیاورد و مکان شرط و جواب را عوض کرد؟
جواب این سؤال این است که تقدم جواب شرط در این آیه به خاطر اهمیت است و میخواهد بگوید در عمل نشان دهید که مؤمن هستید و برای نشان دادن اهمیت مطلب جواب شرط را مقدم آورده است.
پس امر در این آیه امر مولوی نیست که کسی بگوید واجب یا مستحب است. همچنین جزو اوامر ارشادی هم نیست بلکه علامت ایمان است که دلالت دارد مسلمانان به شایعهپراکنیهای نخبگان کافر گوش نمیدهند.