نکات درس تفسیر در تاریخ 13/12/1401
تفسیر آیه 123 سوره انعام
وَ كَذٰلِكَ جَعَلْنٰا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكٰابِرَ مُجْرِمِيهٰا لِيَمْكُرُوا فِيهٰا وَ مٰا يَمْكُرُونَ إِلاّٰ بِأَنْفُسِهِمْ وَ مٰا يَشْعُرُونَ ﴿الأنعام، 123﴾
و این گونه [که در مکه میبینی] در هر آبادی و شهری گنهکاران را سردمدار قرار دادیم تا در آن نیرنگ زنند، ولی جز به خودشان نیرنگ نمیزنند، و [این واقعیت را] درک نمیکنند.
نکته 1: توضیح دادیم که مرحوم آیت الله ایزدی میگفت فرق بین قریه و مدینه این است که اگر مکانی با فرهنگ بود به آن مدینه گفته میشود و اگر بی فرهنگ بود به آن قریه گفته میشود ولی این حرف با آیاتی از سوره یس نقض میشود که برای یک جا و مكان، هم قریه بکار رفته و هم مدینه. به این دو آیه از سوره یس توجه کنید:
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحٰابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جٰاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ﴿يس، 13﴾
و برای آنان [که با تو برخورد خصمانه دارند] اهل آن قريه را مثل بزن، هنگامی که پیامبران به آنجا آمدند.
وَ جٰاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعىٰ قٰالَ يٰا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ ﴿يس، 20﴾
و از دورترین نقطه شهر مردی شتابان آمد، گفت: ای قوم من! از این فرستادگان [خدا] پیروی کنید.
طبق این آیات به یک مكان که گفته شده شهر انطاکیه است هم قریه اطلاق شده و هم مدینه. پس نظر آیت الله ایزدی صحیح به نظر نمیرسد.
همچنین برخی گفتهاند مدینه به جایی اطلاق میشود که در آنجا چندین فرهیخته وجود دارد ولی این معنا مربوط به لغت قرن است.
و اما مرحوم مصطفوی در کتاب التحقیق،ج9،ص281 ذیل مادۀ «قری» گفته است قری و قرو و قرأ با یکدیگر متفاوت هستند و البته با یکدیگر اشتراکی هم دارند که آن اجتماع مردم است. پس در معنای قریه اجتماع نهفته است. و اما بلد به یک منطقۀ محدود گفته میشود که اطرافش مشخص است. پس به یک منطقه از این باب که اطرافش مشخص است بلد گفته میشود و از این باب که مردم در آن جا جمع هستند، قریه گفته میشود. و اما مدینه به جایی گفته میشود که در آن نظم و تدبیر و حساب و کتاب وجود دارد.
طبق این معنا ممکن است به مکانی، هم بلد اطلاق شود و هم قریه و هم مدینه و ممکن است مکانی جمعيت زياد و شهرداري و فرمانداري و استانداري داشته باشد ولي نظم و قانون و حساب و کتاب نداشته باشد و قریه به حساب آيد و ممكن است جايي اول نظم و قانون داشته باشد ولي به مرور زمان با پارتي بازي و دستور از بالا و… از مدینه بودن خارج شود و قريه شود.
متأسفانه کشور ما را به سمت قریه بودن سوق دادهاند و بجای قانون، شخص محوری حاکم شده است. با این روش مدینه به قریه تبدیل شده است. یا مثلا نیروهای آتش به اختیار ایجاد میشود که معنايش بی قانونی است.
پس اگر در منطقهای بی قانونی شد دیگر به آن منطقه مدینه گفته نمیشود. اینکه حضرت علی(ع) در نامه 47 نهج البلاغه توصیۀ به نظم کرده است برای این است که میخواهد ما را به مدنیت برساند.
خود پیامبر(ص) نیز وقتی از مكه به يثرب رفت، با ایجاد پیمانهای مختلف با گروهها، یثرب را قانونمند كرد و آنجا را از قریه به مدینه تبدیل کرد.
به این نکته نیز توجه شود که وقتی میگوییم پیامبر(ص) مهربان بود به این معنا نیست که ایشان سازشكار و سست بود. خير اتفاقا در مورد قراردادها خیلی محکم عمل میکرد و به همین خاطر با گروههای مختلف مدینه به خاطر عمل نکردن آنها به قرارداد درگیر شد.
با توضیحات داده شده متوجه میشویم که چرا در آیۀ مورد بحث از عنوان قریه استفاده شده است كه در آن قانون نيست يا مهم و برجسته نيست. در چنين حالتي از اکابر مجرمیها سخن گفته شده است که دلالت بر بی قانونی چنین مکانهایی دارد و به خاطر این بی قانونیها مجرمین در آن مکان مکر میکنند. در مکانهای بی قانون مجرمین، سردمدار میشوند. هماطور که پول بد پول خوب را از رواج میاندازد در سطح جامعه نیز آدمهای بد آدمهای خوب را از رواج میاندازند. حال برای اینکه مجرمین، اکابر يا سردمدار نشوند خداوند دستور به امر به معروف و نهی از منکر داده است.
آیات مربوط به جهاد و قتال و امر و نهی مثل کمربندهایی است که دور ساير احکام را گرفته است تا از آنها محافظت كند که اگر رها شوند آن احکام از بین میرود.
پس اگر میخواهیم اشرار يا بَدان حاکم نشوند باید امر به معروف و نهی از منکر بکنیم ولی امر و نهی انجام نشد و در قریهها مجرمین حاکم شدند.
نکته 2: در کتاب التحقیق، ج2،ص88 و 89 در مورد معنای لغت «جرم» آمده است:
اصل واحد در این ماده قطع و جدا کردن بر خلاف مقتضای حق است و طبق این معنا این واژه در معانی مختلفی بکار میرود مثل اینکه به گناه جرم گفته میشود چون انسان را از خدا قطع میکند. همچنین به بریدن درخت جرم گفته میشود. همچنین به انسانهای بد مجرم گفته میشود چون قوانین را قطع میکنند.
نکته 3: گاهی اوقات مجرمین، اکابر يا سردمدار میشوند ولی گاهی اوقات افراد، ابتدائا سردمدار میشوند و سپس مجرم میشوند به این صورت که شخص اول خوب است ولي وقتی سردمدار يا داراي پست و مقام شد خودش را از مردم قطع میکند و حالت متکبرانه به خود میگیرد و كمكم مجرم كامل ميشود. بنابراين بايد اگر كسي به پستي ميرسد خيلي مواظب خودش باشد. میگویند وقتی سلمان فارسی در زمان فتح ایران وارد مدین شد خیلی ساده وارد این شهر شد و به مردم گفت من اینگونه آمدم و اگر موقع رفتن بیشتر داشتم بدانید خطا رفتهام. همچنین بجای اینکه برای خود قصر تشکیل دهد بر روی سکوی مسجد مینشست. او مواظب خودش بود ولي مسؤلان ما را اول از مردم جدا كردند و بعد…
نکته 4: لام در تعبیر لِيَمْكُرُوا فِيهٰا ممکن است لام عاقبت باشد و ممکن است لام غایت باشد. در واقع بستگی دارد که اکابر مجرمیها چگونه معنا شود. اگر افراد از ابتدا مجرم نبودند و کمکم مجرم شدند لام، به صورت عاقبت معنا میشود زيرا از اول نه قصدش جرم بود و نه بقاي حكومت ولي وقتي شيريني مقام و امكانات عالي را چشيد آن را دوست دارد و به اين منجر ميشود كه براي بقايش مكر كند. ولی کسی که از ابتدا مجرم بود هدفش از همان اول این است که مکر کند و با مكر بالاتر رود و در این صورت لام، به صورت غایت معنا میشود. يعني سردمدار ميشود تا مكر كند.
نکته 5: متأسفانه در کشور ما برخی امامان جمعه عامل بی قانونی و کشاندن مدینه به سمت قریه هستند و مثلا به مردم میگویند خودتان جلو بی حجابی را بگیرید و با این حرف عامل بی قانونی میشوند. با این حرفها طرفداران او بی حجابها را میزنند و در مقابل آنها نیز آخوندها يا بسيجيها را میزنند و همین موجب شده است که آخوندها نتوانند با لباس آخوندی از خانه خارج شوند. اینگونه عملکرد، موجب ایجاد بی نظمی در جامعه میشود و مدینه به قریه تبدیل میشود و همه با هم درگیر میشوند.
در روایتی منسوب به حضرت علی(ع) آمده است:
أسَدٌ حَطُومٌ خَيْرٌ مِنْ سُلْطَانٍ ظَلُومٍ ، وَسُلْطانٌ ظَلُومٌ خَيرٌ مِنْ فِتَنٍ تَدُومُ
شير درنده بهتر است از فرمانرواى ستمگر و فرمانرواى ستمگر بهتر است از فتنه هاى ديرپاى.
(بحار الانوار، ج74، ص359، حدیث 75)
پس باید مواظب باشیم جامعه به فتنۀ دائمی نرسد. همگی باید به نظم برگردیم. وقتی نظم باشد به آرامش، رفاه و خوشبختي میرسیم ولی وقتی نفت و گاز و همه چیز باشد ولی نظم نباشد آرامش نداريم و وقتي آرامش نباشد چيزهاي ديگر بيارزش ميشود.
نکته 6: برخی از پادشاههایی که سراغ داریم در اواخر کار فرار کرده و به جایی میرفتند که کسی آنها را نشناسند ولی وقتی مردم آنها را میشناختند آنها را میکشتند. از آن طرف صالحان حتی اگر شناخته شده نباشند مورد احترام مردم هستند. پس مواظب باشیم مصداق مجرمین نباشیم.