نکات درس تفسیر در تاریخ 20/12/1401
تفسیر آیه 125 سوره انعام
تفاوت جبر با توحید افعالی در مقایسۀ آیات 125 و 122 سوره انعام
فَمَنْ يُرِدِ اللّٰهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاٰمِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمٰا يَصَّعَّدُ فِي السَّمٰاءِ كَذٰلِكَ يَجْعَلُ اللّٰهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاٰ يُؤْمِنُونَ ﴿الأنعام، 125﴾
پس کسی را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه اش را برای [پذیرفتن] اسلام میگشاید؛ و کسی را که [به خاطر لجاجت و عنادش] بخواهد گمراه نماید، سینه اش را چنان تنگ میکند که گویی به زحمت در آسمان بالا میرود؛ خدا این گونه پلیدی را بر کسانی که ایمان نمیآورند، قرار میدهد.
نکته 1: ابتدا باید ارتباط این آیه با آیات قبل مشخص شود. به طور کلی در سوره انعام ممکن است کسی حس کند مطالب بی ربطی کنار هم قرار داده شده است در حالی که چنین نیست و باید دنبال ربط بگردیم، تا از اين طريق به عمق مطلب پي ببريم.
علامه طباطبایی گفتهاند این آیه با آیه 122 مرتبط است و این آیه بیان آن آیه است. این حرف میتواند صحیح باشد. در واقع تعبیر فَمَنْ يُرِدِ اللّٰهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاٰمِ بيان كنندۀ أَ وَ مَنْ كٰانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنٰاهُ است و عبارت وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً… توضيح كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمٰاتِ لَيْسَ بِخٰارِجٍ مِنْهٰا ميباشد.
حال باید این مطلب را کمی توضیح داد و آن اینکه مردم قبل از پیامبر(ص) افرادی مشرك، خشن، ظالم و… بودند و خلاف وجدان رفتار میکردند که قرآن در آيۀ 122 از آنان به «ميت» تعبير كرد، با آمدن پیامبر(ص) آن دسته كه مسلمان شدند به عقل و فطرت برگشتند و خداوند از تعبير« احياء» براي آنان استفاده كرد و در آيۀ 122 آن را به ضمير متكلم «نا» نسبت داد. كه در آنجا توضيح داديم كه منظور قرآن از «نا» اين است كه خدا با استفاده از وحي و جبرئيل و پيامبر وعقل و وجدان مردم را از ضلالت و گمراهي به در آورده است
حال باید بررسی شود که إحياء مطرح شده در آن آيه يا هدايت مطرح شده در اين آيه آیا به خدا مستند است یا به اسباب و مسببات يا هر دو؟
در آیۀ 122 هدایت يا همان احیاء به ضمیر «نا» نسبت داده شد و در آیه 125 به «الله» نسبت داده شد که نه غلط است و نه مجاز؛ بلكه اشاره به اسنادهای طولی دارد. و هر دو اسناد حقیقي هستند نه مجازي .
مثل اینکه گفته شود من در را باز کردم یا دستم در را باز کرد. این دو جمله حقیقت هستند و غلط يا مجازی در کار نیست. در آیات مورد بحث نیز همینگونه است.
اسناد هدایت به خدا و اسباب و مسببات هر دو صحیح است و در آیه 125 نقش خدا برجسته شده است تا به ما بفهماند همۀ اسباب و مسببات که در آیه 122 مطرح شد هيچ استقلالي ندارند و تنها نظير پرتو هستند نه اینکه بگوییم 50 درصد هدایت کار خدا و 50 درصدش کار جبرئیل و عقل و فطرت است. دقت شود که در مثال باز کردن در، دستم و کلید هریک مستقل هستند، ولی در بحث اسباب و مسببات عالم، هیچ یک مستقل نیستند.
پس اینکه فکر کنیم ما نیز در جهان در مقابل خدا به طور مستقل کارهای هستیم اشتباه است و آیه 125 میخواهد بگوید به هیچ کسی غیر خدا استقلال نده حتی یک درصد. به همين دليلهمۀ هدايت را به ارادۀ خدا مستند كرد. پس این آیه میخواهد توحید افعالی را در ما زنده کند تا در مقابل خدا براي اسباب و مسببات استقلالي قائل نشويم. به قول سعدی:
همه هر چه هستند از آن کمترند که با هستیاش نام هستی برند
یا به قول مولوی: ما همه شیریم شیران عَلَم.
باید توجه شود که جبر با توحید افعالی متفاوت است و باید دقیقا بین این دو تفکیک حاصل شود تا بحث، اشتباه فهمیده نشود.
بايد توجه داشت که اضافۀ جهان به خدا اضافۀ اشراقیه است نه اضافۀ مقولیه. توضیح اینکه در اضافۀ مقولیه موضوع و محمول هریک مستقل هستند؛ مثلا وقتی گفته میشود: زید قائم است. زید بودن و قائم بودن هریک داراي وجودي مستقل هستند. ميتواند قيام باشد ولي زيد نباشد يا زيد باشد ولي قيام نداشته باشد. اما وقتی جهان به خدا نسبت داده میشود مثل نسبت دادن قیام به زید نیست چرا که اينگونه نيست كه خدا نباشد و جهان باشد. جهان آفريدۀ خداست مثل پرتو كه آفريدۀ منبع نور است. و همانطور كه پرتو نسبت به منبع نور هيچ است جهان هم نسبت به خدا تنها يك اشراق است. در واقع جهان نسبت به خدا نظیر پرتو نور نسبت به منبع نور یا نظیر سایه نسبت به صاحب سایه است. حتی جهان نسبت به خدا مثل نم دریا نسبت به دریا نیست چون بالاخره نم نیز چیزی است که از دریا مقداری کم میکند. حتی مثال پرتو خورشید نسبت به خورشید نیز مثال کاملی نیست چون در این مثال نیز -طبق نظر دانشمندان- بالاخره در خورشيد انفجارات هستهاي رخ ميدهد و قسمت كمي از حجم خورشيد كم ميشود تا اين نور و حرارت ايجاد ميشود، ولی در مثال خدا، با آفرينش جهان اصلا چیزی از خدا کم نمیشود.
با توجه به آنچه كه بيان شد اگر تصور شود مردگاني موجود باشد و خدا برخي از آنان را احياء كرده باشد اضافه مقوليه ميشود. مثل اينكه تصور شود «پرتو» خورشيد رنگي است كه روي قسمتي از ديوار كه آفتاب است، ميمالند؛ در حالي كه چنين نيست. خدا از عدم ما را به وجود آورده است و ما پس از موجود شدن راه گمراهي رفتهايم و او ما گمراهان را هدايت كرده است، گروهي هدايت را پذيرفتهايم و گروهي به گمراهي ادامه دادهاند.
نکته 2: اگر فراموش نکرده باشید در مورد تعبیر «کَمَن مَثَلُهُ» در آیه 122 گفتیم این عبارت از باب ضیق خناق است. حال میتوان گفت توضیح تعبیر «کَمَن مَثَلُهُ» عبارت وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمٰا يَصَّعَّدُ فِي السَّمٰاءِ است.
توضیح اینکه ظالم و کافر و مشرک هیچگونه استقلالی ندارند همانطور که در نقطۀ مقابل هم جبرئیل و فطرت و عقل استقلالی نداشتند.
البته در اینجا تفاوتش این است که در قسمت اول هدایت به خدا نسبت داده شد و خدا نيز حقیقتا هدايت كننده است و در قسمت دوم اضلال به خدا نسبت داده میشود در حالی که حقیقتا خدا اضلال كننده نیست.
در آیه 122 از باب ضیق خناق تعبیر «کَمَن مَثَلُهُ» بکار رفت و در اینجا میخواهیم همین تعبیر را توضیح دهیم که اگرچه طبق ظاهر آيه اضلال به خدا مستند است، ولي خدا واقعا اضلالگر نيست و خود افراد راه ضلال ميروند و در عين حال در اين راه ضلال رفتن مستقل نيستند. نظير هر راه رفتن و هر كار ديگر و هر وجود ديگر كه هيچ چيز و هيچ كسي مستقل نيستند. درک این مسأله سخت است. توضیحش ان شاء الله در جلسۀ آینده.