تفسیر آیه 125 سوره انعام در تاریخ 22 اسفند 1401

تفسیر آیه 125 سوره انعام در تاریخ 22 اسفند 1401

نکات درس تفسیر در تاریخ 22/12/1401

تفسیر آیه 125 سوره انعام

فَمَنْ يُرِدِ اللّٰهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاٰمِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمٰا يَصَّعَّدُ فِي السَّمٰاءِ كَذٰلِكَ يَجْعَلُ اللّٰهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاٰ يُؤْمِنُونَ  ﴿الأنعام‏، 125﴾

پس کسی را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه اش را برای [پذیرفتن] اسلام می‌گشاید؛ و کسی را که [به خاطر لجاجت و عنادش] بخواهد گمراه نماید، سینه اش را چنان تنگ می‌کند که گویی به زحمت در آسمان بالا می‌رود؛ خدا این گونه پلیدی را بر کسانی که ایمان نمی‌آورند، قرار می‌دهد.

نکته 1: بحث‌های جلسات گذشته کمی سخت بود و بنده سعی کردم با بیان ساده بیان کنم. بله شایسته است که دوستان این بحث‌ها را چندین بار مطالعه کنند تا خوب جا بیفتند. به هر حال در دین بحث شرک بسیار مهم است و در مورد چگونگی صدور افعال و عقايد ما نظرات مختلفی صادر شده است از جمله نظر اشاعره و معتزله و شیعه. ظاهر ابتدایی آیۀ مورد بحث با نظر اشاعره سازگار است. ظاهر ابتدايي پس‌زمينۀ آیه 122 نیز با حرف معتزله هماهنگ است. حال باید نظرات مختلف را خواند و دقیق بررسی کرد تا به نتیجه رسید.

نکته 2: آیه 122 سوره انعام جامعه مشرکان را مردگان روحی معرفی کرد که با آمدن اسلام عده‌ای از آنها زنده شدند و عدۀ دیگر زنده نشدند. البته عبارت آیه به گونه‌ای آمد که به هیچ‌یک از این دو گروه استقلال نداد بلکه با تعبیر « أحييناه» و «کمن مثله» این نکته را فهماند که این گروه‌ها هیچ استقلالی ندارد ولي توجه به كلمۀ «ميتا» اين توهم را ايجاد مي‌كرد كه جهان قبل از ايجاد چيزي شبيه ميته بوده است و اين نوعي شرك را تداعي مي‌كرد. براي نفي اين توهم در آیه 125 بیانی آورد که همه چيز منتسب به خدا باشد كه در اين صورت ظاهر ابتدائيش با جبر سازگار است ولي وقتي دقت شود از آن نه جبر استفاده می‌شود و نه اختیار؛ بلكه در عين اينكه خدا همه‌كاره است نقش انسان نيز در افعال و عقايد ظاهر است.

پس آيه اجمالهايي دارد كه با كمك عقل بايد حل شود. از نظر عقلي اگر بگوییم انسان مي‌تواند استقلالي داشته باشد كه جلو خدا بايستد و دين راقبول نكند، شرك لازم مي‌آيد و اگر بگوييم كه خدا او را مجبور كرده است كه دين را قبول نكند این اشکال پیش می‌آید که چرا او به خاطر قبول نكردن دين حق به جهنم مي‌رود؟

از سوي ديگر دوران عوامانه بودن سپری شده است و امروزه افراد دقیق شده‌اند و هر متخصصی نیز با دقت کارش را انجام می‌دهد. حال باید مسائل دینی نیز دقیق تحلیل شود که نه جبر از آن فهمیده شود و نه تفویض. پس اگر این امور برای مسلمانان صدر اسلام سخت بود امروزه باید برای ما آسان باشد. به همين دليل بحث‌های دقیق را تکرار می‌کنیم تا خوب فهمیده شود.

نکته 3: سؤال اصلی این است که چگونه می‌شود فعل انسان از یک طرف فعل خودش باشد و از طرف دیگر فعل ربّ العالمين نیز باشد؟

معتزله می‌گویند فعل انسان واقعا فعل انسان است و خدا نمی‌تواند از آن جلوگیری کند. در حالي كه این حرف نوعی شرک است. اینکه بگوییم خدا جهان را ساخت و کناره گرفت، پس جهان برای خودش مستقل است، سخن درستي نيست.

از آن طرف اشاعره يا جبریون می‌گویند ریز و درشت کارها را خدا انجام مي‌دهد. در حالي كه اين هم درست نيست. با حرف اشاعره این سؤال پیش می‌آید که وقتي کارهای انسان‌های بد نیز از خدا صادر شده است و مثلا خود خدا امام حسین(ص) را کشته است. پس چرا شمر را به جهنم ببرند؟ بد نیست مثالی بزنم: در تعزیه‌هایی که می‌گیرند نقش هر فردی مشخص است که چه کسی شمر باشد و چه کسی امام حسین(ع). و كارگردان نقش هر يك را مشخص مي‌كند، به همين جهت بعد از تمام شدن تعزیه همه مزد خود را می‌خواهند و نمی‌شود به کسی که نقش شمر را بازی کرده بگوییم به تو مزد نمی‌دهیم و بلکه شلاقت می‌زنیم.

حال اگر جهان نیز مثل تعزیه باشد و خود خدا نقش هرکسی را به او داده باشد و همه مجبور باشند نقشي كه به عهدۀ آنان گذاشته است اجرا كنند، همین اشکال پیش می‌آید که چرا خدا شمر را به جهنم ببرد؟

 از ديد شيعه می‌توان گفت بین خواست خدا و فعل ما، اختیار ما واسطه است و ما اختیار داریم که امام حسین(ع) یا شمر شویم. و خدا در نظام تشريع به همۀ ما دستور داده كه امام حسين شويد و از شمر شدن نهي كرده است. بنابراين هر كسي كه شمر شد با اختيار خودش شمر شده است. البته خود این اختیار امر مستقلی نیست که بگوییم قدرت خدا به اختیار ما تعلق نمی‌گيرد بلکه این اختیار ما، مخلوق خدا و تحت نظارت خداست. پس اختیار براي ما وجود دارد، ولي مستقل نیست اما از اين مستقل نبودنِ اختيار، جبر لازم نمي‌آيد.

خدا علم دارد که در سال61 هجری شمر با اختیارش امام حسین(ع) را می‌کشد، ولي اين علم و ساير علومش را در اختيار شمر قرار نمي‌دهد و اگر قرار دهد باز جاذبه‌هاي ديگري براي او ايجاد مي‌كند كه او خودش تصميم به كشتن امام حسين بگيرد. همچنين خداوند می‌داند که چه می‌شود ولی دخالت نمی‌کند و اگر دخالت كند و جلو شمر را بگيرد، جبر مي‌شود . پس تصمیم گرفتن از ناحیۀ ماست و خدا جلوي ما را نمي‌گيرد و ما چون علم نداریم که آینده چه می‎‌شود همان كاري را با اختیار خودمان مي‌كنيم كه خدا مي‌خواهد. در واقع ما چون علم به علم خدا نداریم، خودمان بر اساس منافع خودمان تصميم مي‌گيريم  و او چون به هم چيز علم دارد و همۀ جهان در اختيار اوست امور را به گونه‌اي تنظيم مي‌كند كه ما با اختيار خود آنچه را او مي‌خواهد انتخاب كنيم. به همین خاطر خودمان بر اساس منافع خودمان تصمیم می‌گیریم که بد باشیم یا خوب.

به عبارت ديگر خداوند مثل کارگردان یک فیلم نیست که می‌داند چه می‌شود و يا به همۀ بازیگران مي‌گويد كه بناست چه بشود و يا وظيفۀ هر فرد را مشخص مي‌كند و او مجبور است آن را انجام دهد. بلكه خدا همه چيز را مي‌داند و علم غيبش را به كسي نمي‌دهد و با امكاناتي كه در اختيار دارد جهان و از جمله انسان را به همان طرفي سوق مي‌دهد كه خود خدا مي‌خواهد و انسان با اختيار خودش همان را كه خدا مي‌خواهد بر مي‌گزيند.

از همین‌جا می‌فهمیم که چرا خدا علم غیبش را به کسی نداده است و کسانی که می‌گویند پیامبر(ص) و ائمۀ اطهار همۀ علوم غیبی را دارند توجه نمی‌کنند که این حرفشان به کجا می‌انجامد.

به هر حال نه تفویض معتزلی و نه جبر اشعری درست نیست. و جهان از دید انسان كه علم خدايي ندارد و طبق علم كم خود تصميم مي‌گيرد جبر نیست. بله ما چون نمي‌دانيم فردا چه مي‌شود هر روز مستقلا تصميمي مي‌گيريم ولي از دید خدايي جهان دقيقا همه چيزش مشخص است و دقيقا همانگونه كه خدا مي‌خواهد مي‌شود.

نکته 4: در صفحه 122 از تفسیر تسنیم، ج27 داستانی در مورد مناظرۀ یک اشعری و یک معتزلی نقل شده که خلاصه‌اش چنین است:

اشعری از جُبّائی با واسطه كردن يك پيرزن درباره ی عاقبت اخروی سه کس، که یکی مؤمن، دیگری کافر و سومی در کودکی از دنیا رفته اند، سؤال می کند. جبائی پاسخ می دهد: مؤمن به درجات عالي بهشتي می‌رسد، کافر عذاب مي‌شود و کودک نجات می‌یابد. اشعری می‌پرسد: اگر کودک بخواهد به درجات مؤمن نایل آید می‌تواند؟ جُبّائی جواب می دهد: نه. از طرف خدا به وی گفته می‌شود: مؤمن تنها در اثر طاعت بدین درجات رسیده و تو از آن بی بهره ای. اشعری می پرسد: اگر کودک بگوید خدایا تقصیر از من نبود، اگر تو مرا زنده می گذاشتی من هم مثل مؤمن اطاعتت می کردم. جُبّائی می‌گوید: خداوند به وی پاسخ می دهد: می دانستم که اگر تو را زنده می‌گذاشتم گناه می کردی و در نتیجه کیفر می دیدی؛ بنابراین، مصلحتت را رعایت کردم و پیش از رسیدن به سن بلوغ تو را میرانیدم. اشعری می گوید: حال اگر کافر بگوید: پروردگارم همچنان که حال او را می‌دانستی حال مرا هم می دانستی؛ پس چرا مصلحت من را رعایت نکردی و مرا در كودكي نميراندي؟ جُبّائی پاسخی نمی یابد و بحث قطع می شود.

نکته 5: در پاسخ اشكال فوق باید توجه داشت که هرکسی برآیند شرائط متفاوتی است که خدا ایجاد کرده است و علت این تفاوت این است که خدا می‌خواسته جهان، زیبا باشد كه توضيحش ان شاء الله خواهد آمد.

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده تمام نظرات
چون بازاندیشی روشی دائمی است سزاوار است نوشته ها و سخنرانی های این سایت نظر قطعی و نهایی قلمداد نشود.