سبد خرید شما خالی است.
سبد خرید شما خالی است.
برای شنیدن فایل صوتی جلسه سی و سوم تفسیر سوره اعراف مربوط به آیات 10 و 11 این سوره وارد لینک زیر شوید:
لینک جلسه سی و سوم تفسیر سوره اعراف
(ممکن است برای باز شدن این فایل قدری منتظر بمانید. سعی کنید فیلتر شکن خود را خاموش کنید)
متن پیاده شدۀ این جلسه
نکات درس تفسیر در تاریخ 03/04/1403(نوشته شده توسط یکی از شاگردان استاد عابدینی)
تفسیر آیات 10 و 11 سوره اعراف
وَ لَقَدْ مَكَّنّٰاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلْنٰا لَكُمْ فِيهٰا مَعٰايِشَ قَلِيلاً مٰا تَشْكُرُونَ ﴿الأعراف، 10﴾
و شما را در زمین جای دادیم، و در آن برای شما وسایل و ابزارزندگی قرار دادیم، ولی بسیار اندک و کم، سپاس میگزارید.
وَ لَقَدْ خَلَقْنٰاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنٰاكُمْ ثُمَّ قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّٰ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السّٰاجِدِينَ ﴿الأعراف، 11﴾
و شما را آفریدیم، سپس شما را صورتگری کردیم، آن گاه به فرشتگان گفتیم: بر آدم سجده کنید؛ بی درنگ همه سجده کردند، جز ابلیس که از سجده کنندگان نبود.
نکته 1: مفسران گفتهاند آیات 11 تا 25 توضیح مفصل آیه 10 است. معمولا تصور این است که خداوند مجسمۀ گلی از انسان ساخت و سپس در آن دمید و انسان اینگونه به وجود آمد و نسلش از همان انسان ابتدایی گسترش یافت. در مورد بقیۀ حیوانات نیز دو نظر هست. برخی میگویند بقیۀ حیوانات نیز همینگونه ابتدا مجسمۀ گلی آنها درست شد و سپس بقیه به وجود آمدند و برخی نیز میگویند خلقت حیوانات روند طبیعی داشته و از تک سلولی شروع شده و پیش رفته است.
و اما در مورد خود انسان نیز نظریه داروین این است که از طریق مجمسۀ گلی نبوده است بلکه خلقت انسان نیز مثل دیگر حیوانات از روند طبیعی بوده است.
به هر حال دانشمندان غربی برخی از تصورات ذهنی انسان را به هم زدند از جمله اینکه فکر میکردیم خدا برای خلق انسان دم و دستگاهی درست کرد و گل و مجسمهای آماده کرد ولی این فکر طبق نظریۀ داروین به هم خورد.
در موارد دیگر مثل اینکه زمین مرکز عالم است یا زمین مسطح است یا خیلی چیزهای دیگر از نظرمان برگشتهایم و نظر دانشمندان قبول شده است ولی در مورد خلقت انسان هنوز قبول نکردهایم و گفتهایم خلقت آدم تافتۀ جدا بافته است و خدا ابتدا گلی چاق کرده و در آن دمید تا انسان به وجود آمد.
دقت شود که تفاوت بین انسان و حیوان مشهود است که انسان به هر حال بالاتر از بقیۀ حیوانات است. اگر بگوییم روند تکاملی داروین درست است نباید اینقدر تفاوت بین انسان و دیگر موجودات باشد. از طرف دیگر اگر همان نظر قدیمی را بگیریم اگرچه زبان دین است ولی با علوم روز سازگار نیست.
حال باید حرف دین را گرفت یا حرف دانشمندان را؟
بنده از لحاظ علمی مطالعهای نداشتهام ولی مطالعات قرآنی من این نتیجه را برایم ایجاد کرده است که طبق آیات قرآن، خلقت انسان نیز همان روند طبیعی را طی کرده است.
من به این نتیجه رسیدم که میشود متن دین را به گونهای توضیح داد که زبان دین با زبان علم منافاتی نداشته باشد یعنی این ظاهر ابتدایی متن قرآن که خدا گلی درست کرد و در آن فوت کرد، مقصود قرآن نیست بلکه قرینههایی هست که اگر به آن دقت شود متوجه میشویم که آن ظاهر ابتدایی مورد نظر نبوده است ولی چون داستان گل چاق کردن را دائما برای ما گفتهاند در آیات، دقت کافی نکردهایم.
بله در عین اینکه ما همان روند طبیعی خلقت را قبول داریم ولی این را نیز قبول داریم که انسان بسیار بالاتر از دیگر موجودات است.
پس همان روند داروین قبول است که انسان در مسیر تکامل ایجاد شد. یعنی در روند تکامل انسان، خداوند به دو نفر از این انسانها عقل داد و آنها توانستند آرام آرام بر بقیۀ موجودات مسلط شوند. در واقع در روند تکامل، انسانهای مختلفی ایجاد شدند که از بین آنها دو نفر عاقل شدند و بقیه نیمه عاقل ماندند و آن دو نفر عاقل توانستند با دیگر انسانهایی که هنوز عاقل نبودند ارتباط بگیرند و حتی با آنها ازدواج کنند و این ژنها با هم مخلوط گردید و آرام آرام نسل انسانی رشد کرد. حال اگر ما کارهای حیوانی میکنیم مربوط به آن ژن حیوانی و غیر عاقل ماست و کارهای عاقلانۀ ما مربوط به ژن انسانی ماست.
به هر حال به نظر من قرآن با علم روز تنافی ندارد. کسی که قرآن را ایجاد کرده همان خالق جهان تکوین است و در نتیجه حرفهای قرآن با جهان خارج تنافی ندارد.
ما نباید مثل کلیسا عمل کنیم و با حرف دانشمندان مخالفت کنیم.
علامه طباطبایی به عنوان یک فیلسوف و مفسر در این زمینه قائل بر همان نظریۀ مشهور است ولی دکتر سحابی قرآن را طبق همان نظریۀ دانشمندان تفسیر کرده است.
به هر حال به نظر من خلقت انسان همان مسیر تکاملی مثل بقیۀ موجودات را داشته است که خداوند عنایت خاصی به دو نفر از این انسانها داشته و به آنها عقل داد و بچههای آنها با انسانهای شبه عاقل ازدواج کردند و ژنها مخلوط شد. پس انسان موجود رنگارنگی شد که امروزه مشاهده میکنیم.
نکته 2: مراد از مَكَّنّٰاكُمْ، امکانات تصرف است. تمکین مصدر فعل مَکَّنَ است. در مجمع البیان،ج2،ص275 آمده است که تمکین اعطاء آن چیزی است که به واسطۀ آن، انجام کار ممکن بشود و فرق آن با قدرت دادن این است که قدرت دادن تنها اعطاء قدرت است. پس مکنت دادن با قدرت دادن متفاوت است.
در معجم الفروق اللغویه در تفاوت تمکین و اقدار آمده است:
تمکین دادن، چیزی است که کار با آن ممکن شود چه ابزار باشد یا افراد یا نیرو و اقدار تنها قدرت دادن است و بنابراین کسی که قدرت بر نوشتن دارد هنگامی که نوشت افزار ندارد از نوشتن معذور است و هرگاه که نوشت افزار یافت تمکن پیدا میکند. ضد قدرت عجز است و ضد تمکن تعذر است.
از آنچه گذشت روشن شد نباید «مکناهم» با «مکنا لهم» به معنای «به آنها قدرت یا توانائی دادیم» معنا شود زیرا ممکن است کسی قدرت داشته باشد ولی چون سایر شرائط فراهم نیست نتواند کار مورد نظرش را انجام دهد بلکه باید این گونه معنا شود که: «قدرت و امکانانی به آنها دادیم تا بتوانند خواستههایشان را محقق سازند.»
و اما برخی مفسران مثل مفسر تفسیر نمونه تعبیر «مکناهم» را با «مکنا لهم» به یک صورت معنا کردهاند که صحیح نیست.
در کتاب التحقیق آمده است که بین «مکنه» و «مکنا له» تفاوت است. در اولی تمکین به خود مفعول تعلق دارد مثل تمکین دادن به شیر که همه چیز برای شکار را در دورن خود دارد ولی در دومی استقرار و قوه به اسباب مفعول تعلق دارد یعنی وسیلۀ تمکن مثل «مکنا لیوسف» که امکانات برای یوسف فراهم شد.
حال در آیه مورد بحث تعبیر مَكَّنّٰاكُمْ اشاره به امکانات درونی انسان دارد چرا که انسان با عقلی که دارد از درون همۀ امکانات را دارا میباشد.
نکته 3: در تفسیر آیه 11 مفسران به مشکل خوردهاند چون تعبیر وَ لَقَدْ خَلَقْنٰاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنٰاكُمْ با خلقت انسان از مجسمۀ گلی سازگار نیست زیرا اگر نظریۀ مجسمۀ گلی درست باشد با «ثم» سازگار نیست چرا که باید «واو» میآمد چون بین خلقت و تصویر دهی فاصلهای نیست ولی «ثم» طبق دیدگاه بنده دلالت بر آفرینش تدریجی دارد که ابتدا خلقت انسان ایجاد شده و سپس تصویر دهی که همان عقل دهی است رخ داده است.
ان شاء الله در جلسات آینده در این زمینه بیشتر توضیح خواهم داد.